بحث اخلاقی
طلب نیرو هنگام خستگی (7)
و أَقوى قُوَّتِكَ فِيَّ إذا نَصِبتُ.[1]
پنجمین نکته در تبیین این فراز نورانی عبارت بود از «بهترین برنامهریزی برای پر کردن ایام فراغت». گفتیم برای تبیین این نکته، توجه به این مقدمهها لازم است:
1- تمایل به احساس شادی در اوقات فراغت، یک مسئله طبیعی است؛
2- یکی از عوامل شادی عبارت است از انس گرفتن و مصاحبت با افرادی که مورد علاقه انسان هستند؛
3- خداوند به دلیل این که کمال مطلق و جمال مطلق است، بهترین همنشین برای کسی است که با او آشنا باشد؛
4- اهل معرفت، بهترین لذتها را از انس با خدا میبرند.
نتیجهای که از این چهار مقدمه میگیریم این است که بهترین برنامهریزی برای پر کردن ایام فراغت، اشتغال به عبادت و انس با خداست، اما این برنامه، در تراز اهل معرفت است، از این رو؛ باید دید بهترین برنامهریزی برای پر کردن ایام فراغت افراد عادی که دارای چنین معرفتی نیستند، چیست؟
اگر مراکز فرهنگی و برنامهریزان خصوصا کسانی که با جوانها ارتباط دارند، مثل ائمه جماعت، بتوانند برای ایام فراغت، برنامههای جذاب و شادیآوری طراحی کنند، علاقه جوانها برای گذراندن ایام فراغت خود در مساجد بیشتر میشود.
امروزه یکی از مشکلاتی که همه خانوادهها به آن مبتلا هستند، استفاده غیر متعارف از گوشیهای موبایل است. بسیاری از جوانان نه تنها اوقاف فراغت خود، بلکه وقت درس خود را در این راه صرف میکنند.
یکی از پیامهای این فراز برای ما این است که بهترین عبادت برای مدیران و برنامهریزان تهیه برنامههای آموزنده برای گذراندن ایام فراغت است تا همه افراد به ویژه جوانان در عین لذت بردن از اوقات فراغت خود، بهترین استفاده را از آن ببرند. اگر برنامههای مراکز فرهنگی مثل همین آستانه مقدسه عبدالعظیم حسنی(علیه السّلام) جاذبهدار شود، نسل جوان ضمن آشنایی با خدا و احکام اسلام، از ایام فراغت خود بهترین بهره را میبرد، در نتیجه حضور جوانان در این مراکز نیز کمرنگ نمیشود.
از جمله کارهایی که میتوان در این باره انجام داد، استفاده از همان روشهایی است که دشمنان علیه ما انجام میدهند. مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین عبارتی دارد که زیاد به آن استناد میشود، وی میگوید:
لا یَنْتَشِرُ الْهُدی الاَّ مِنْ حَیثُ اِنْتَشَرَ الضَّلال.[2]
هدایت گسترش پیدا نمیکند، مگر از همان جا که گمراهی گسترش یافته است.
بحث فقهی
موضوع: مسائل اقسام عمره ( ادامه مسئله 3 )
یادآوری
بحث در آخرین فرع از مسئله سوم از مسائل اقسام عمره بود. موضوع بحث فاصله میان انجام دو عمره بود. گفتیم در میان فقهای شیعه چهار قول وجود دارد:
1.عدم اعتبار فاصله،
2.ده روز یک بار،
3.ماهی یک بار،
4.سالی یک بار.
نظر دوم و چهارم، یعنی «ده روز» و «یک سال» امروزه خیلی طرفدار ندارد؛ بلکه اختلاف میان دو نظر دیگر است که گروهی از فقها مثل صاحب عروة فاصله را معتبر نمیدانند، لذا میفرمایند: جایز است حتی در یک روز چند عمره انجام شود؛ ولی عدهای دیگر یک ماه را معتبر میدانند.
در جلسه قبل گذشت که در شرح عروة، میان آیت الله حکیم و آیت الله خویی، در تبیین روایات این بحث، اختلاف نظر است.
آیت الله حکیم در جمعبندی میان روایات مختلف فرمودند: مراد از تحدید به «یک ماه» یا «ده روز» یا «یک سال»، تحدید مطلوبیت است نه این که بخواهد بگوید مثلا کمتر از ده روز جایز نیست، پس هیچ یک از روایات بر منع توالی دلالتی ندارد، نظیر روایاتی که میفرماید: «در ماه سه روز، روزه بگیر» به این معنا که مستحب مؤکد است که لا اقل از یک ماه سه روزش را روزه بگیرد، هرچند اگر هر روز هم روزه بگیرد جایز است. بنا بر این، طبق روایات، انجام عمره هر ده روز مطلوب است و هر ماه مطلوبتر و هر سال خیلی مطلوب است.
ولی آیت الله خویی در این باره فرمودند: دو روایت دال بر «یک سال» با اینکه صحیح السند هستند، ولی «معرض عنه» هستند و مفادشان نیز بر خلاف سیره قطعیه است، لذا یا باید طرح شوند یا حمل بر عمره تمتع شوند. روایت دال بر «ده روز» نیز به خاطر وجود «بطائنی» معتبر نیست، بنا بر این، فقط روایات متواتره یا مستفیضهای باقی میماند که بر «یک ماه» دلالت دارند.
بنا بر این، آیت الله حکیم با بیان خود میان هر سه طایفه از روایات جمع نموده و جواز انجام پی در پی عمره را نتیجه گرفتند؛ ولی آیت الله خویی دو طایفه را رد کرده و با استناد به یک طایفه از روایات که بر فاصله یک ماه دلالت دارد، نتیجه میگیرند که باید میان دو عمره یک ماه فاصله باشد.
ادامه فرمایش آیت الله خویی
ایشان در ادامه میفرمایند:
ثمّ إن المراد بالشهر هو ما بين الهلالين، أي من أوّل رؤية الهلال السابق إلى رؤية الهلال الثاني إلّا إذا قامت قرينة على أن المراد به مقدار ثلاثين يوماً، كما في عدّة الوفاة و الطّلاق و نحوهما مما يكفي فيه التلفيق و يلزم فيه مضي مقدار الشهر.[3]
مراد از ماه، فاصله میان هلال دو ماه است، یعنی از اول رؤیت هلال ماه سابق تا رؤیت هلال ماه دوم، مگر اینکه قرینهای دلالت کند که مراد از ماه، مقدار سی روز باشد، کما اینکه در عده وفات یا عده طلاق و مانند آنها چنین است که باید در آنها به مقدار یک ماه بگذرد.
بنا بر این، اصل این است که مراد از یک ماه، گذشتن سی روز نیست؛ بلکه مراد فاصله میان دو هلال است، مگر در جایی که قرینه داشته باشیم که مراد، مقدار سی روز است مثل عده وفات که چهار ماه و ده روز است و در این آیه آمده است:
﴿وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْوَاجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً﴾[4]
و كسانى كه از شما مىميرند و همسرانى باقى مىگذارند، بايد چهار ماه و ده روز، انتظار بكشند [و عدّه نگه دارند].
یا عده طلاق که سه ماه است و در این آیه آمده است:
﴿وَ اللاَّئِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسَائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاَثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللاَّئِي لَمْ يَحِضْنَ﴾.[5]
و از زنانتان، آنان كه از عادت ماهانه مأيوسند، اگر در وضع آنها (از نظر باردارى) شك كنيد، عده ی آنان سه ماه است، و همچنين آنها كه عادت ماهانه نديدهاند.
همچنین در بحث «ایلاء» یعنی کسی که قسم خورده که در زمانی بیش از چهار ماه با همسرش آمیزش نکند که در این آیه آمده است:
﴿لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ﴾.[6]
كسانى كه زنان خود را«ايلاء» مىنمايند، حق دارند چهار ماه انتظار بكشند.
همچنین در بحث اعلام برائت از مشرکان که پس از این اعلام، به آنان چهار ماه فرصت داده شد که آزادانه در زمین سیر کنند و بیندیشند، میفرماید:
﴿فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾.[7]
چهارماه مهلت داريد آزادانه در زمين رفت و آمد كنيد.
ایشان در ادامه برای اثبات این مطلب که مراد از ماه، «ما بین الهلالین» است نه گذشت سی روز، سه روایت ذکر میکنند، یکی به عنوان دلیل و دو روایت به عنوان مؤید. روایتی که به عنوان دلیل ذکر شده، روایت هشتم باب ششم از «ابواب العمرة» است که میفرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع السَّنَةُ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً يُعْتَمَرُ لِكُلِّ شَهْرٍ عُمْرَةٌ.[8]
«اسحاق بن عمار» میگوید:
امام صادق (علیه السّلام) فرمود: سال، دوازده ماه است. براى هر ماه، يک عمره انجام مىشود.
آیت الله خویی به این روایت اینگونه استدلال کردهاند:
إن المراد بذلك اثنا عشر شهراً هلالياً، فإذا قيل بعد ذلك: «لكل شهر عمرة» معناه أن العمرة تقع في كل شهر هلالي و أن كل شهر هلالي قابل لوقوع العمرة فيه و ليس معناه اعتبار الفصل بثلاثين يوما. و على ما ذكرنا يجوز الإتيان بالعمرة في آخر شهر و بعمرة أُخرى في أوّل الشهر الذي يليه و إن كان الفصل بيوم واحد.[9]
مقصود از آن [که فرمود: سال دوازده ماه است]، دوازده هلال ماه است و چون بعد از آن گفته شده: «برای هر ماه، عمرهای است» به این معناست که عمره در همه ماههای هلالی صورت میگیرد و اینکه هر ماه هلالی قابلیت این را دارد که در آن عمره انجام شود، نه اینکه به معنای اعتبار فاصله افتادن میان عمرهها به مدت سی روز باشد. بنا بر این، جایز است در آخر یک ماه عمره انجام داد و عمرهای دیگر در ابتدای ماه جدید انجام داد، هر چند میان آنها یک روز فاصله باشد.
پس ملاک، طبق نظر ایشان نو شدن ماه است، از این رو؛ فاصله میان دو عمره ممکن است یک ماه یا بیشتر باشد ممکن است یک روز یا بیشتر باشد.
اشکال آیت الله سبحانی
آیت الله سبحانی میفرمایند:[10] آنچه از کلمه «شهر» در کاربردهای قرآنی به ذهن متبادر میشود، مدت سی روز است؛ و در بحث ما نیز با توجه به اینکه در روایات، یک ماه در مقابل ده روز و یک سال واقع شده، معلوم میشود مراد همان گذشت سی روز یعنی یک ماه کامل هلالی است نه فاصله میان دو هلال ماه.
بنا بر این، اصل در کلمه «شهر» مقدار سی روز است، مگر آنکه دلیلی بر خلاف آن اقامه شود و روایتی که آیت الله خویی به عنوان دلیل ذکر کردهاند، در این معنا ظهور ندارند، بلکه نهایتاً بر مدعای ایشان اشعار دارند که کفایت نمیکند.
اما دو روایتی که به عنوان مؤید ذکر میکنند، یکی صحیحه «حماد» است که در بخشی از آن میفرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:مَنْ دَخَلَ مَكَّةَ مُتَمَتِّعاً فِي أَشْهُرِ الْحَجِّ لَمْ يَكُنْ لَهُ أَنْ يَخْرُجَ حَتَّى يَقْضِيَ الْحَجَّ... قُلْتُ: فَإِنْ جَهِلَ فَخَرَجَ إِلَى الْمَدِينَةِ أَوْ إِلَى نَحْوِهَا بِغَيْرِ إِحْرَامٍ ثُمَّ رَجَعَ فِي إِبَّانِ الْحَجِّ فِي أَشْهُرِ الْحَجِّ يُرِيدُ الْحَجَّ فَيَدْخُلُهَا مُحْرِماً أَوْ بِغَيْرِ إِحْرَامٍ؟ قَالَ: إِنْ رَجَعَ فِي شَهْرِهِ دَخَلَ بِغَيْرِ إِحْرَامٍ وَ إِنْ دَخَلَ فِي غَيْرِ الشَّهْرِ دَخَلَ مُحْرِماً.[11]
«حماد بن عیسی» از امام صادق (علیه السّلام) روایت کرده که فرمود:
اگر کسی در ماههای حج با عمره تمتع وارد مکه شد، نباید از آنجا بیرون رود تا اینکه حج را به جا آورد... گفتم: اگر از مسئله آگاه نبود و بدون احرام به مدینه یا شهر دیگری رفت، آنگاه در ایام حج و در ماههای آن خواست دوباره حج نماید، آیا با احرام وارد یا بدون آن؟ فرمود: اگر در همان ماه بر میگردد، بدون احرام وارد میشود و اگر در غیر آن ماه شد، محرم وارد میشود.
روایت دوم نیز صحیحه «برید» است که میفرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ رَجُلٍ اعْتَمَرَ عُمْرَةً مُفْرَدَةً فَغَشِيَ أَهْلَهُ قَبْلَ أَنْ يَفْرُغَ مِنْ طَوَافِهِ وَ سَعْيِهِ قَالَ عَلَيْهِ بَدَنَةٌ لِفَسَادِ عُمْرَتِهِ وَ عَلَيْهِ أَنْ يُقِيمَ إِلَى الشَّهْرِ الْآخَرِ فَيَخْرُجَ إِلَى بَعْضِ الْمَوَاقِيتِ فَيُحْرِمَ بِعُمْرَةٍ.[12]
«برید بن معاویة» میگوید:
از امام صادق (علیه السّلام) درباره شخصی پرسیدم که عمره مفرده انجام داده و قبل از فارغ شدن از عمل طواف و سعی، با همسرش آمیزش کرده است؟ فرمود: چون عمرهاش را باطل کرده باید شتری قربانی کند و باید تا ماه دیگر در مکه بماند، تا به یکی از مواقیت برود و دوباره در آن ماه، برای عمره محرم شود.
طبق روایت اول، متمتع میتواند در همان ماهی که احرام بسته، از احرام خارج شود و طبق روایت دوم، محرم در صورتی که عمره را ابطال کند، باید آن را در ماه بعد قضا کند. پس در هر دو مورد، مراد از «شهر» فاصله دو هلال ماه است نه گذشتن سی روز.
ظاهراً چون روایت اول مربوط به عمره تمتع است و دومی نیز مربوط به عمره باطل شده است، این دو روایت را به عنوان مؤید ذکر کرده است نه دلیل.
به هر حال، ایشان این طور نتیجه میگیرند که آنچه از نصوص استفاده میشود این است که هر ماهی برای خودش یک عمره دارد؛ اما اینکه باید میان دو عمره سی روز فاصله باشد از روایات استنباط نمیشود.
فرمایش آیت الله فاضل
آیت الله فاضل نیز با آیت الله خویی هم نظر است. ایشان پس از ذکر مستندات روایی هر یک از اقوال، میفرماید:[13] اقوا به حسب مستندات، اعتبار فصل یک ماه است، چون در میان روایات، فقط روایات دال بر آن است که به لحاظ حجیت و اعتبار، مشکلی ندارد. بله ممکن است در دلالت آنها اینگونه مناقشه شود که در مقصود از عباراتی مثل: «فی کل شهر عمرة» یا «لکل شهر عمرة» دو احتمال وجود دارد:
1.شایسته نیست که انسان هر ماه یک عمره انجام ندهد، یعنی انجام عمره در هر ماه مورد تأکید است. در این صورت، منافاتی با استحباب عمره در هر روز ندارد.
2.شرط است که در هر ماه یک عمره انجام شود و بیش از یک عمره در ماه مشروع نیست.
و چون احتمال دوم مرجحی ندارد، پس نمیتوان به آن استدلال کرد، حتی ممکن است گفته شود، نصوص در احتمال اول ظهور دارند.
ایشان در جواب این مناقشه که در واقع جواب فرمایش آیت الله حکیم است، میفرماید: ظاهراً متفاهم عرفی از این عبارت، معنای دوم است، مؤید آن هم روایت «علی بن ابی حمزة» است. متن این روایت که به عنوان مستند قول به «ده روز» بیان شد، چنین بود:
عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ رَجُلٍ يَدْخُلُ مَكَّةَ فِي السَّنَةِ الْمَرَّةَ وَ الْمَرَّتَيْنِ وَ الْأَرْبَعَةَ كَيْفَ يَصْنَعُ؟ قَالَ: إِذَا دَخَلَ فَلْيَدْخُلْ مُلَبِّياً وَ إِذَا خَرَجَ فَلْيَخْرُجْ مُحِلًّا، قَالَ: وَ لِكُلِّ شَهْرٍ عُمْرَةٌ فَقُلْتُ يَكُونُ أَقَلَّ؟ فَقَالَ: فِي كُلِّ عَشَرَةِ أَيَّامٍ عُمْرَةٌ، ثُمَّ قَالَ:...[14]
آیت الله فاضل میفرماید: از سؤال و جوابی که میان سائل و امام (علیه السّلام) مطرح شده، معلوم میشود، مراد از «لکل شهر عمرة» شرط بودن ماه و عدم صلاحیت یک ماه برای انجام بیش از یک عمره است، زیرا فهم سائل از این عبارت، همین معناست، که پس از آن سؤال میکند: «یکون اقل؟». اینکه آیا در کمتر از یک ماه نیز جایز است یا نه؟ وقتی معنا دارد که مراد از «هر ماه یک عمره دارد»، عدم مشروعیت دو عمره در ماه باشد. حضرت نیز این فهم را تقریر نموده و در پاسخ، فاصله ده روز را مطرح نمودند که البته این جواب با ضابطه اولیه نمیسازد و همین مشکلی است که گفتیم در دلالت این روایت وجود دارد؛ ولی به هر حال، فهم راوی از این عبارت همان احتمال دوم است و مؤید نظر ما.
ایشان در ادامه، پس از استناد به برخی روایات برای اثبات این ادعا، همان دو روایتی که آیت الله خویی به عنوان مؤید آورده بودند که مقصود از «شهر»، «ما بین الهلالین» است نه سی روز، به عنوان مؤید معنای دوم یعنی عدم صلاحیت هر ماه برای انجام بیش از یک عمره، ذکر میکنند. و در نهایت، بحث «ما بین الهلالین» و مدت سی روز را مطرح کرده و معنای اول را مستفاد از روایات دانستهاند.
اشکال آیت الله حکیم به فرمایش آیت الله خویی و فاضل
آیت الله حکیم این دو روایت را به عنوان مؤید نمیپذیرند، میفرمایند:
أما ما تضمن أن المتمتع إن خرج من مكة و رجع في شهره دخل محلا، و إن دخل في غير الشهر دخل محرماً، معللًا: بأن لكل شهر عمرة. و ما ورد ـ في من أفسد عمرته ـ من أنه يقضيها في الشهر الآتي. فهما حكمان دل عليهما الدليل في خصوص المورد. مع أن ظاهر الفتاوى أن الحكم في المقامين رخصة لا عزيمة. و حينئذ يكون منافياً للشهر لا دليلًا عليه.[15]
اما روایتی که متضمن این بحث است که اگر شخص از مکه خارج شود و بخواهد در همان ماه وارد شود، نیاز به احرام ندارد؛ ولی اگر بخواهد در غیر آن ماه وارد شود باید، محرم شود، به این دلیل که «در هر ماه یک عمره است» و همچنین روایتی که در بحث کسی که عمرهاش را فاسد کرده، وارد شده که باید در ماه بعدی آن را قضا کند، هر دو روایت حکمی را بیان کردهاند که دلیل خاص دارند [لذا نمیتوان از آنها حکم کلی استفاده کرد که هر ماه یک عمره مشروع دارد] علاوه بر آنکه ظاهر فتاوا این است که چنین حکمی در هر دو بحث از باب رخصت است نه عزیمت، بنا بر این، اتفاقاً اشتراط فاصله یک ماه را نفی میکند نه اینکه دلیلی بر آن باشد.
به هر حال، نظر آیت الله حکیم و عدهای از فقها در تبیین روایات دال بر «یک ماه»، تحدید مطلوبیت است، که منافاتی با استحباب هر روزه آن ندارد، چه اینکه صاحب عروة نیز عدم اعتبار فصل را اقوا دانست؛ ولیکن نظر آیت الله خویی و امثال ایشان، عدم مشروعیت بیش از یک عمره در هر ماه است، لذا جایز نیست در یک ماه قمری بیش از یک عمره برای یک شخص انجام شود. حضرت امام نیز انجام بیش از یک عمره در کمتر از یک ماه را رجاء جایز دانستند.
فرمایش صاحب ریاض
قبل از بیان نظریه مختار، فرمایش صاحب ریاض المسائل و جواب صاحب جواهر به ایشان را میخوانیم. ایشان ابتدا استدلال میکند که فاصله یک ماه شرط است؛ ولی در پایان به دلیل خالی نبودن مسئله از اشکال، میفرماید احتیاط ترک نشود و این نکته را اضافه میکند که نمیتوان برای کمتر از یک ماه قائل به استحباب شد. متن فرمایش ایشان که در شرح مختصر النافع محقق حلی است، چنین است:
بالجملة: لا إشكال في جواز الاعتمار في كل شهر مرّة، و إنّما هو في المنع عن الزيادة فيه عنها، كما هو ظاهر العبارة و باقي الجماعة؛ لعدم وضوح دليل عليه من الأخبار السابقة؛ إذ غايتها الدلالة علىٰ جواز الاعتمار في كل شهر و أن لكلّ شهر عمرة، و هو لا يدل على النهي عن الزيادة.[16]
خلاصه: در جواز انجام عمره در هر ماه اشکالی نیست، بلکه اشکال در این است که نمیتوان بیشتر از یک عمره در هر ماه انجام داد، کما اینکه ظاهر عبارت مصنف (محقق حلی) و گروهی دیگر چنین است، زیرا در روایاتی که گذشت، دلالت دلیلی که بر آن دلالت دارد، روشن نیست، چرا که نهایت دلالت آنها بر جواز عمره در هر ماه است و اینکه برای هر ماه یک عمره [مشروع] است و این بر نهی از بیش از یک عمره دلالت ندارد.
ایشان در ادامه، پس از ذکر اقوال دیگر، یعنی اعتبار ده روز، یک سال و عدم اعتبار فصل، این طور مینویسد:
ممّا ذكر ظهر أن المسألة محل إشكال؛ لعدم وضوح دليل علىٰ شيء ممّا فيها من الأقوال، فلا يترك فيها الاحتياط علىٰ حال. نعم، ينبغي القطع بجوازها في كل شهر، و يبقى الكلام في العشر فما دونها؛ لضعف المستند فيهما، فتركها فيهما أحوط و أولى. و لا يجوز المسامحة هنا في الفتوىٰ باستحبابها فيهما؛ لوجود القول بالتحريم و المنع عنهما.[17]
از آنچه بیان شد، معلوم میشود که مسئله محل اشکال است، زیرا هیچ یک از ادله این اقوال دلالت روشنی ندارند، پس در هر حال، نباید احتیاط ترک شود، بله نسبت به جواز عمره در هر ماه میتوان یقین کرد؛ ولی در هر ده روز و کمتر از آن بحث است، زیرا مستند این دو قول ضعیف است، پس ترک عمره در کمتر از ده روز احوط و اولی است. از طرفی در اینجا مسامحه کردن و فتوا به استحباب عمره در ده روز و کمتر از آن جایز نیست، چون در مقابل، قول به حرمت و منع از چنین کاری وجود دارد.
اشکال صاحب جواهر به صاحب ریاض
صاحب جواهر این بخش از سخنان صاحب ریاض را نقل نموده و آن را غریب دانسته است، میفرماید:
من الغريب بعد هذا كله ما وقع من بعض متأخري المتأخرين من دعوى كون المسألة مشكلة، «لعدم وضوح دليل على...».[18]
بعد از همه اینها، این سخن بعیدی است که بعضی از متأخران متأخران گفتهاند که مدعی است مسئله مشکل است «چون دلیل هیچ یک از اقوال روشن نیست...»
و پس از نقل عبارتی که از ریاض خواندیم، علت بعید بودن این نظر را این گونه بیان مینماید:
إذ هو كما ترى لأن القول بالتحريم الناشئ من دعوى التشريع في العبادة لا ينافي القول بثبوتها بأدنى دليل صالح لإثبات الاستحباب فيها، فضلا عما عرفت من المطلقات و غيرها، على أن نصوص الشهر تحتمل إرادة جوازها في كل شهر على وجه لا يحصل الفصل، بينها بغيره، كما إذا كانت إحداهما في آخر شهر و الأخرى في أول آخر، و بالجملة فالأقوى جواز التوالي بين العمرتين على الوجه الذي ذكرناه، بل لا يبعد جوازه في كل يومو إن كان قد توهم بعض العبارات أن أقل الفصل يوم على معنى أن لكل يوم عمرة، لكن مقتضى ما ذكرنا عدم الفرق بين اليوم و غيره.[19]
زیرا ضعف این سخن روشن است، چراکه قول به تحریمی که از ادعای تشریع در عبادات ناشی میشود منافاتی ندارد با قول به ثبوت عمره با کمترین دلیلی که صلاحیت اثبات استحباب آن را داشته باشد، چه رسد به روایات مطلقی که گذشت. علاوه بر آن، در نصوص دال بر فاصله یک ماه، این احتمال میرود که مراد جواز عمره در هر ماه به گونهای باشد که فاصله هم ایجاد نشود، به این گونه که یکی در آخر یک ماه و دیگری در اول ماه بعدی انجام شود. خلاصه اقوا جواز انجام پشت سر هم دو عمره است به این شکلی که گذشت [یعنی هر کدام در یک ماه واقع شود] بلکه بعید نیست که توالی دو عمره در یک روز نیز جایز باشد، هرچند از برخی عبارات این طور برداشت شده که کمترین فاصله میان دو عمره یک روز است، یعنی برای هر روز یک عمره [مشروع] است، ولی مقتضای آنچه گذشت این است که فرقی میان یک روز و غیر آن نیست.
نظریه مختار
قولی که به نظر ما قویتر است، همان نظر آیت الله حکیم است، یعنی میان دو عمره فاصله شرط نیست، و روایات نیز در مقام تحدید مطلوبیت انجام عمره هستند و طبق آنها، انجام عمره در هر ده روز تأکید شده و در هر ماه بیشتر تأکید شده و در هر سال تأکید بیشتری دارد.
این سبْک گفتگو در روایت، برای کسی که با لسان روایت آشنا باشد، روشن است. نظیر این روایات، روایاتی است که در بحث مدت ختم قرآن وارد شده است و ما آنها را در شناختنامه قرآن جمع کردهایم.[20]
در روایتی که در صحیح مسلم نقل شده آمده است:
قالَ رَسولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لِعَبدِ اللَّهِ بنِ عمروٍ: اقرَإِ القُرآنَ في كُلِّ شَهرٍ. قالَ [عَبدُ اللَّهِ]: قُلتُ: يا نَبِيَّ اللَّهِ، إنّي اطيقُ أفضَلَ مِن ذلِكَ. قالَ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) : فَاقرَأهُ في كُلِّ عِشرينَ. قالَ: قُلتُ: يا نَبِيَّ اللَّهِ إنّي اطيقُ أفضَلَ مِن ذلِكَ. قالَ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) : فَاقرَأهُ في كُلِّ عَشرٍ. قالَ: قُلتُ: يا نَبِيَّ اللَّهِ، إنّي اطيقُ أفضَلَ مِن ذلِكَ. قالَ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) : فَاقرَأهُ في كُلِّ سَبعٍ، ولا تَزِد عَلى ذلِكَ.[21]
پيامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عبد اللَّه بن عمرو فرمود: «قرآن را در يك ماه بخوان». وی گفت: گفتم: اى پيامبر خدا! من بيشتر هم مىتوانم بخوانم. فرمود: «پس در بيست روز بخوان». گفتم: اى پيامبر خدا! من بيشتر هم مىتوانم بخوانم. فرمود: «پس در ده روز بخوان». گفتم: اى پيامبر خدا! من بيشتر هم مىتوانم بخوانم. فرمود: «پس در هفت روز بخوان و از اين جلوتر مرو».
و در روایت دیگر که در کافی نقل شده آمده است:
سَأَلَ أبو بَصيرٍ أبا عَبدِ اللَّهِ عليه السلام و أنَا حاضِرٌ، فَقالَ لَهُ: جُعِلتُ فِداكَ! أقرَأُ القُرآنَ في لَيلَةٍ؟ فَقالَ: لا، فَقالَ: في لَيلَتَينِ؟ فَقالَ: لا، حَتّى بَلَغَ سِتَّ لَيالٍ، فَأَشارَ بِيَدِهِ، فَقالَ: ها، ثُمَّ قالَ: يا أبا مُحَمَّدٍ، إنَّ مَن كانَ قَبلَكُم مِن أصحابِ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) كانَ يَقرَأُ القُرآنَ في شَهرٍ و أقَلَّ.[22]
ابو بصير از امام صادق (علیه السّلام) سؤال كرد و من نيز حاضر بودم. گفت: فدايت شوم! من قرآن را در يك شب بخوانم؟ فرمود: «نه». گفت: در دو شب؟ فرمود: «نه»، تا رسيد به شش شب. در اين هنگام، امام (علیه السّلام) با دستش اشاره كرد و فرمود: «آها» و سپس فرمود: «اى ابو محمّد! پيش از شما، ياران محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، قرآن را در يك ماه و كمتر مىخواندند».
و در روایت دیگری که در عیون اخبار الرضا (علیه السّلام) نقل شده آمده است:
عن إبراهيم بن العبّاس: ما رَأَيتُ الرِّضا (علیه السّلام) يُسأَلُ عَن شَيءٍ قَطُّ إلّا عَلِمَ، و لا رَأَيتُ أعلَمَ مِنهُ... و كان يَختِمُهُ في كُلِّ ثَلاثَةٍ، ويَقولُ: لَو أرَدتُ أن أختِمَهُ في أقرَبَ مِن ثَلاثَةٍ لَخَتَمتُ، و لكِنّي ما مَرَرتُ بِآيَةٍ قَطُّ إلّا فَكَّرتُ فيها، و في أيِّ شَيءٍ انزِلَت، و في أيِّ وَقتٍ؟ فَلِذلِكَ صِرتُ أختِمُ في كُلِّ ثَلَاثٍة أيّامٍ.[23]
ابراهيم بن عبّاس میگوید: هرگز نديدم كه از امام رضا (علیه السّلام) سؤالى بشود، مگر اين كه پاسخ آن را مىدانست و داناتر از او نديدم ... و قرآن را هر سه روز، ختم مىكرد و مىفرمود: اگر مىخواستم آن را در كمتر از سه روز ختم كنم، ختم مىكردم؛ ليكن من بر هيچ آيهاى نمىگذرم، مگر اين كه در آن و اين كه در باره چه چيزى و در چه زمانى نازل شده است، مىانديشم. از اين رو، هر سه روز يك بار، آن را ختم مىكنم.
روشن است که ختم کردن قرآن در کمتر از هفت یا سه روز اشکالی ندارد؛ و این روایات در مقام تحدید مطلوبیت زمان ختم قرآن هستند، یعنی اگر کسی بخواهد کمتر از این مدت بخواند، معانی آن را نمیفهمد، نه اینکه بخواهد فاصله را شرط کنند و کمتر از آن زمان را جایز ندانند. خلاصه برای اینکه انجام عمره یا ختم قرآن برای انسان عادی نشود و علاقهاش نسبت به آن کم نشود، آن را به یک ماه یا یک هفته محدود کردهاند؛ و اگر کسی در فاصلهای کمتر از این زمانها نیز اقدام کند، ثوابش کمتر میشود، مگر آنکه بتواند علاقه و حال معنوی خود را حفظ کند.
بنا بر این، به نظر ما فاصله بین دو عمره معتبر نیست؛ البته اگر به گونهای فاصله بیاندازد که علاقمندیاش از بین نرود، بهتر است، مثلا ماهی یک دفعه انجام دهد، خیلی خوب است.