بحث اخلاقي
شرايط اکمال زيورهاي متقين (3)
وَ أَكْمِلْ ذَلِكَ لِي بِدَوَامِ الطَّاعَةِ.[1]
در تبيين شرط اول براي تکميل زيورهاي نيک، يعني دوام اطاعت الهي، دو نکته بيان شد. سومين نکته در اين باره اين است که چرا به جاي اينکه بفرمايد: «أَكْمِلْ ذَلِكَ لِي بِالطَّاعَةِ»، فرمود: «أَكْمِلْ ذَلِكَ لِي بِدَوَامِ الطَّاعَةِ»؟ حکمت تأکيد بر دائمي بودن طاعت چيست؟
پاسخ اين است که اگر دوام طاعت نباشد، ـ همان طور که در جلسه قبل اشاره شد ـ صفات نيک در آخرت، براي انسان ثمري ندارد. در بخشي از دعايي که امام صادق(عليه السّلام) براي شب عرفه از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل نموده، آمده است:
وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَجلِبُ الشَّقاءَ.[2]
[خدايا] بر من بيامرز گناهاني را که موجب شقاوت ميشود.
برخي از گناهان به قدري خطرناکند که سرنوشت انسان را تغيير ميدهند و موجب شقاوت و بدبختي انسان ميشوند. مرحوم کليني با سندي صحيح اين حديث قدسي را از امام صادق (عليه السّلام) نقل کرده است:
إذا هَمَمتَ بِشَيءٍ مِنَ الخَيرَ فَلا تُؤَخِّرهُ؛ فَإِنَّ اللَّهَ عز و جل رُبَّمَا اطَّلَعَ عَلَى العَبدِ ـ و هُوَ عَلى شَيءٍ مِنَ الطّاعَةِ ـ فَيَقولُ: وعِزَّتي وجَلالي لاأُعَذِّبُكَ بَعدَها أبَداًوَ إِذَا هَمَمْتَ بِسَيِّئَةٍ فَلَا تَعْمَلْهَا، فَإِنَّهُ رُبَّمَا اطَّلَعَ اللَّهُ عَلَى الْعَبْدِ وَ هُوَ عَلى شَيْءٍ مِنَ الْمَعْصِيَةِ، فَيَقُولُ: وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي، لَاأَغْفِرُ لَكَ بَعْدَهَا أَبَدا.[3]
هر گاه آهنگِ كار نيكى كردى، [انجام دادن] آن را به تأخير میفکن؛ زيرا خداوند عز و جل، گاه بنده را در حال طاعتى مىبيند و مىفرمايد: «به عزّت و جلالم سوگند كه بعد از اين، ديگر تو را عذاب نخواهم كرد» و هر گاه براي انجام دادن کار بدي تصميم گرفتي آن را انجام مده، چون گاه خداوند بنده را در حال انجام گناه ميبيند و ميفرمايد: «به عزّت و جلالم سوگند كه بعد از اين، ديگر تو را نخواهم بخشيد».
اين نشان ميدهد که کارهاي ما چقدر در سرنوشت انسان مؤثر است به گونهاي که گاه يک کار خوب، انسان را بهشتي و سعادتمند ميکند و بالعکس، يک کار بد، موجب جهنمي و شقاوتمند شدن او ميشود.
از اين رو؛ دوام طاعت ميتواند اشاره به اين معنا باشد که براي مؤثر بودن اين صفات نيک و زيورهاي متقين و صالحين در عالم آخرت، بايد از گناهي که موجب شقاوت است، اجتناب شود.
بحث فقهي
موضوع: مسائل حج مندوب (مسئله 2)
يادآوري
بحث در مسائل حج مستحبي بود. مسئله اول را در جلسه قبل خوانديم و اينک مسئله دوم.
مسئله دوم
متن مسئله دوم چنين است:
يستحب التبرع بالحج عن الأقارب و غيرهم أحياء و أمواتا و كذا عن المعصومين عليهم السلام أحياء و أمواتا، و الطواف عنهم عليهم السلام و عن غيرهم أمواتا و أحياء مع عدم حضورهم في مكة أو كونهم معذورين. و يستحب إحجاج الغير استطاع أم لا، و يجوز إعطاء الزكاة لمن لا يستطيع الحج ليحج بها.[4]
مستحب است كه تبرعا به نيابت از خويشان و غير ايشان زنده و يا مرده باشند حج نمايد. و همچنين مستحب است به نيابت حضرات معصومين(عليهم السّلام) زنده و يا فوت كرده باشند حج نمايد، و طواف به نيابت حضرات معصومين(عليهم السّلام) مستحب است، و به نيابت غير معصومين، مرده و يا زنده باشند، البته در صورتى كه در مكه حضور نداشته باشند يا معذور از طواف باشند مستحب است. و ديگرى را به حج فرستادن، مستطيع باشد يا نه، مستحب است و دادن زكات به كسى كه استطاعت براى حج ندارد تا با اين زكات حج نمايد، جايز است.
بنا بر اين، در اين مسئله شش فتوا داده شده است که عبارتاند از:
1 ـ استحباب انجام حج به نيابت از ديگران اعم از زنده يا مرده.
2 ـ استحباب طواف به نيابت از معصومين.
3 ـ استحباب طواف به نيابت از احيا در صورت عدم حضور در مکه.
4 ـ استحباب طواف به نيابت از شخص حاضر در مکه در صورت معذور بودنش از طواف.
5ـ استحباب فرستادن ديگران به حج.
6 ـ جواز اعطاي مخارج حج غير مستطيع از زکات.
صاحب عروة نيز اين شش فتوا را ضمن مسئله سه، پنجم و شش بيان کردهاند. اينک دليل هر يک از اين فتاوا:
دليل فتواي اول
دليل مستحب بودن حج به نيابت از ديگران رواياتي است که در باب 25 از ابواب «النيابة في الحجّ» آمده است. عنوان اين باب چنين است:
بَابُ اسْتِحْبَابِ التَّطَوُّعِ بِالْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ وَ الْعِتْقِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ خُصُوصاً الْأَقَارِبَ أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتاً وَ عَنِ الْمَعْصُومِينَ ع أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتاً.[5]
در روايت اول اين باب آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ الْبَجَلِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع إِنِّي أَرْجُو أَنْ أَصُومَ بِالْمَدِينَةِ شَهْرَ رَمَضَانَ فَقَالَ تَصُومُ بِهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْتُ وَ أَرْجُو أَنْ يَكُونَ خُرُوجُنَا فِي عَشْرٍ مِنْ شَوَّالٍ وَ قَدْ عَوَّدَ اللَّهُ زِيَارَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ زِيَارَتَكَ فَرُبَّمَا حَجَجْتُ عَنْ أَبِيكَ وَ رُبَّمَا حَجَجْتُ عَنْ أَبِي وَ رُبَّمَا حَجَجْتُ عَنِ الرَّجُلِ مِنْ إِخْوَانِي وَ رُبَّمَا حَجَجْتُ عَنْ نَفْسِي فَكَيْفَ أَصْنَعُ فَقَالَ تَمَتَّعْ فَقُلْتُ إِنِّي مُقِيمٌ بِمَكَّةَ مُنْذُ عَشْرِ سِنِينَ فَقَالَ تَمَتَّعْ.[6]
«موسي بن قاسم بجلي» ميگويد: به امام جواد (عليه السّلام) گفتم: اميدوارم در ماه رمضان در مدينه روزه بگيرم. فرمود: اگر خدا بخواهد در آنجا روزه خواهي گرفت. گفتم: و اميدوارم که دهه شوال براي حج حرکت کنم. خداوند مکرر زيارت رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و زيارت شما را نصيبم کرده است و گاهي به نيابت از پدرتان به حج رفتهام، گاهي به نيابت از پدر خودم و گاه به نيابت از يکي از برادرانم گاه براي خودم حج انجام دادهام، اينک چگونه حجي انجام دهم؟ فرمود: حج تمتع. گفتم: من از ده سال پيش تا کنون در مکه اقامت داشتهام، فرمود: [آري] حج تمتع به جا آور.
طبق اين روايت انسان ميتواند به نيابت از ديگران اعم از معصوم و غير معصوم و زنده و مرده، حج تمتع به جا آورد. اين مطلب از روايت بعدي و ديگر روايات اين باب نيز استفاده ميشود. متن روايت دوم چنين است:
وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَمْرِو بْنِ إِلْيَاسَ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قَالَ أَبِي لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا أَسْمَعُ إِنَّ ابْنِي هَذَا صَرُورَةٌ وَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّهُ فَأُحِبُّ أَنْ يَجْعَلَ حَجَّتَهُ لَهَا أَ فَيَجُوزُ ذَلِكَ لَهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يُكْتَبُ لَهُ وَ لَهَا وَ يُكْتَبُ لَهُ أَجْرُ الْبِرِّ.[7]
«عمرو بن الياس» ضمن حديثي ميگويد: پدرم به امام صادق (عليه السّلام) در حالي که من ميشنيدم عرض کرد: اين پسرم براي نخستين بار به حج آمده، مادرش از دنيا رفته است و دوست دارم که حجاش را از جانب مادرش انجام دهد. آيا اين کار جايز است؟ امام صادق(عليه السّلام) فرمود: در اين صورت هم براي او و هم براي مادرش حج نوشته ميشود، همچنين براي او پاداش نيکي کردن به مادرش نيز نوشته ميشود.
دليل فتواي دوم
دليل استحباب طواف به نيابت از معصومين(عليهم السّلام) نيز اين روايتي است که در باب 26 از ابواب «النيابة في الحجّ» آمده است. متن روايت چنين است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي ع قَدْ أَرَدْتُ أَنْ أَطُوفَ عَنْكَ وَ عَنْ أَبِيكَ فَقِيلَ لِي إِنَّ الْأَوْصِيَاءَ لَا يُطَافُ عَنْهُمْ فَقَالَ بَلَى طُفْ مَا أَمْكَنَكَ فَإِنَّ ذَلِكَ جَائِزٌ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ بِثَلَاثِ سِنِينَ إِنِّي كُنْتُ اسْتَأْذَنْتُكَ فِي الطَّوَافِ عَنْكَ وَ عَنْ أَبِيكَ فَأَذِنْتَ لِي فِي ذَلِكَ فَطُفْتُ عَنْكُمَا مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ وَقَعَ فِي قَلْبِي شَيْءٌ فَعَمِلْتُ بِهِ قَالَ وَ مَا هُوَ قُلْتُ طُفْتُ يَوْماً عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ الْيَوْمَ الثَّانِيَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع ثُمَّ طُفْتُ الْيَوْمَ الثَّالِثَ عَنِ الْحَسَنِ ع وَ الرَّابِعَ عَنِ الْحُسَيْنِ ع وَ الْخَامِسَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ الْيَوْمَ السَّادِسَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ الْيَوْمَ السَّابِعَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع وَ الْيَوْمَ الثَّامِنَ عَنْ أَبِيكَ مُوسَى ع وَ الْيَوْمَ التَّاسِعَ عَنْ أَبِيكَ عَلِيٍّ ع وَ الْيَوْمَ الْعَاشِرَ عَنْكَ يَا سَيِّدِي وَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَدِينُ اللَّهَ بِوَلَايَتِهِمْ فَقَالَ إِذاً وَ اللَّهِ تَدِينَ اللَّهَ بِالدِّينِ الَّذِي لَا يَقْبَلُ مِنَ الْعِبَادِ غَيْرَهُ فَقُلْتُ وَ رُبَّمَا طُفْتُ عَنْ أُمِّكَ فَاطِمَةَ ع وَ رُبَّمَا لَمْ أَطُفْ فَقَالَ اسْتَكْثِرْ مِنْ هَذَا فَإِنَّهُ أَفْضَلُ مَا أَنْتَ عَامِلُهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.[8]
«موسي بن القاسم» ميگويد:به امام جواد (عليه السّلام) گفتم: تصميم گرفتم بهنيابت از شما و پدرتان، طواف كنم؛ ولى به من گفتهاند: به نيابت از اوصيا، طواف نمىكنند. فرمود: چرا. هرچه مىتوانى، طواف كن. جايز است.
سه سال بعد، به ايشان گفتم: پيشتر، از شما درباره طواف به نيابت شما و پدرتان اجازه گرفتم، اجازه داديد و من، از سوى شما طوافِ بسيار كردم. سپس چيزى بر دلم افتاد و به آن، عمل كردم. امام (عليه السّلام) پرسيد: چه بود؟ گفتم: روزى از جانب پيامبر خدا طواف كردم، امام (عليه السّلام) سه بار فرمود: درود خدا بر پيامبر خدا باد!. [ادامه دادم:] سپس روز دوم، به نيابت از امير مؤمنان(عليه السّلام) و روز سوم، به نيابت از امام حسن(عليه السّلام) و روز چهارم، به نيابت از امام حسين(عليه السّلام) و روز پنجم، به نيابت از امام زين العابدين(عليه السّلام) و روز ششم، به نيابت از امام باقر(عليه السّلام) و روز هفتم، به نيابت از امام صادق(عليه السّلام) و روز هشتم، از سوى جدّت امام كاظم(عليه السّلام) و روز نهم، به نيابت از پدرت امام رضا(عليه السّلام) و روز دهم، به نيابت از شما، ـ سَروَرم ـ و اينان، كسانىاند كه به ولايتشان معتقدم [و دين من، ولايت اينان است]. فرمود: در اين صورت، به دينى معتقدى كه خداوند، جز آن را از بندگانش نمىپذيرد. گفتم: گاهى هم از سوى مادرتان فاطمه(عليها السّلام) طواف كردهام، گاهى هم نه. فرمود: اين را بسيار انجام بده. اين، برترين كارى است كه انجام مىدهى، إن شاء اللّه!.
دليل فتواي سوم
دليل استحباب طواف به نيابت از احيا در صورت عدم حضور در مکه سه روايتي است که در باب 18 از ابواب «النيابة في الحجّ» آمده است. عنوان باب چنين است:
بَابُ عَدَمِ جَوَازِ النِّيَابَةِ فِي الطَّوَافِ عَنِ الْحَاضِرِ بِمَكَّةَ وَ جَوَازِهَا عَنِ الْغَائِبِ عَنْهَا وَ لَوْ بِعَشَرَةِ أَمْيَالٍ.[9]
در روايت اول اين باب ميفرمايد:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ فَأَطُوفُ عَنِ الرَّجُلِ وَ الْمَرْأَةِ وَ هُمَا بِالْكُوفَةِ فَقَالَ نَعَمْ يَقُولُ حِينَ يَفْتَتِحُ الطَّوَافَ اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنْ فُلَانٍ لِلَّذِي يَطُوفُ عَنْهُ.[10]
«معاوية بن عمار» ضمن حديثي ميگويد: به امام صادق(عليه السّلام) عرض کردم: آيا ميتوانم به نيابت از مردان و زناني که در کوفه هستند، طواف کنم؟ فرمود: آري، موقع شروع طواف ميگويي: خدايا اين طواف را از فلاني بپذير.
در روايت دوم آن آمده است:
وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ ابْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ وَصَلَ أَبَاهُ أَوْ ذَا قَرَابَةٍ لَهُ فَطَافَ عَنْهُ كَانَ لَهُ أَجْرُهُ كَامِلًا وَ لِلَّذِي طَافَ عَنْهُ مِثْلُ أَجْرِهِ وَ يُفَضَّلُ هُوَ بِصِلَتِهِ إِيَّاهُ بِطَوَافٍ آخَرَ الْحَدِيثَ.[11]
«ابو بصير» ميگويد: امام صادق(عليه السّلام) فرمود: هرکه پدر يا نزديکان خود را صله کند و از جانب او طواف کند، اجر او کامل شده و براي کسي که از جانب او طواف کرده نيز اجري مانند اجر اوست و براي صله رحم يک طواف براي او افزوده ميشود.
متن روايت سوم اين باب نيز چنين است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يَطُوفُ عَنِ الرَّجُلِ وَ هُمَا مُقِيمَانِ بِمَكَّةَ قَالَ لَا وَ لَكِنْ يَطُوفُ عَنِ الرَّجُلِ وَ هُوَ غَائِبٌ عَنْ مَكَّةَ قَالَ قُلْتُ: وَ كَمْ مِقْدَارُ الْغَيْبَةِ قَالَ عَشَرَةُ أَمْيَالٍ.[12]
شخصي به امام صادق (عليه السّلام) عرض کرد: آيا جايز است کسي به نيابت از ديگري طواف کند در حالي که هر دو در مکه اقامت دارند؟ فرمود: نه ولي ميتواند از جانب کسي که در مکه نيست، طواف کند. گفتم: فاصله او تا مکه چه مقدار باشد؟ فرمود: ده ميل.
هر فرسخ، معادل سه ميل است و با توجه به اينکه از ميان نظرات مختلف، نظري که ميگويد: هر فرسخ معادل پنج کيلومتر است، از نظر ما صحيحتر است،[13] پس ده ميل حدود شانزده کيلومتر و هفتصد متر ميباشد.
دليل فتواي چهارم
دليل استحباب طواف به نيابت از کسي که در مکه حاضر است، ولي بنا به دليلي خودش نميتواند طواف کند، روايات باب 49 از ابواب «الطواف» است. عنوان باب چنين است:
بَابُ جَوَازِ الطَّوَافِ عَنِ الْمَرِيضِ الَّذِي لَا يُمْكِنُ أَنْ يُطَافَ بِهِ كَالْمَبْطُونِ.[14]
گاه بيماري و عذر به گونهاي است که امکان طواف دادن او با کمک ديگران يا وسايل وجود دارد؛ ولي گاه حتي امکان طواف دادن او نيز وجود ندارد، مثلا در بيمارستان بستري است، در اين صورت، ميتوان از طرف او به نيابت طواف مستحبي انجام داد.
در روايت اول اين باب آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمَرِيضُ الْمَغْلُوبُ وَ الْمُغْمَى عَلَيْهِ يُرْمَى عَنْهُ وَ يُطَافُ عَنْهُ.[15]
«حريز بن عبدالله» ميگويد: امام صادق(عليه السّلام) فرمود: مريضي که بيماري بر او غلبه کرده [و ديگر نميتوان برايش کاري انجام داد] و مريضي که بيهوش شده، از طرف او برايش رمي و طواف انجام ميشود.
در روايت دوم آمده است:
وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَرِيزٍ أَنَّهُ رَوَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رُخْصَةً فِي أَنْ يُطَافَ عَنِ الْمَرِيضِ وَ عَنِ الْمُغْمَى عَلَيْهِ وَ يُرْمَى عَنْهُ.[16]
«حريز» اين اجازه را از امام صادق(عليه السّلام) روايت كرده است كه جايز است طواف و رمى جمرات را شخص ديگرى به نيابت از چنين بيماري، و بيهوش انجام دهد.
روايت سوم اين باب چنين است:
وَ عَنْهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: الْمَبْطُونُ وَ الْكَسِيرُ يُطَافُ عَنْهُمَا وَ يُرْمَى عَنْهُمَا.[17]
«معاوية بن عمار» ميگويد: امام صادق(عليه السّلام) فرمود: مبطون و کسي که استخوانش شکسته است، از طرف آنها طواف و رمي انجام ميشود.
در روايت بعدي که شبيه قبلي است، آمده است:
وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ نَحْوَهُ وَ زَادَ وَ قَالَ فِي الصِّبْيَانِ يُطَافُ بِهِمْ وَ يُرْمَى عَنْهُمْ.[18]
در باره كودكان فرموده است: ايشان را طواف ميدهند و به نيابت از ايشان رمى ميكنند.
همچنين در روايت پنجم آمده است:
وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَبِيبٍ الْخَثْعَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ يُطَافَ عَنِ الْمَبْطُونِ وَ الْكَسِيرِ.[19]
«خثعمي» از امام صادق(عليه السّلام) روايت كرده که رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور داد که از جانب مبطون و استخوان شکسته، طواف انجام شود.
طبق اين روايات طواف به نيابت از کسي که در مکه حاضر است؛ ولي مريض مغلوب است يا بيهوش، مبطون يا کسير است، جايز است و اگر بر اين مصاديق جمود نداشته باشيم، ميتوان گفت با تنقيح مناط شامل هر گونه عذري ميشود، اعم از بيماري يا غير آن، مثلا از طرف کسي که سالم است ولي در زندان به سر ميبرد نيز ميتوان طواف نمود. از طرفي روايات اطلاق دارد و شامل طواف واجب و مستحب خواهد بود.
افزون بر اين روايات، رواياتي هم در باب 51 از همين ابواب آمده است که بر عدم جواز طواف به نيابت از حي غير معذور دلالت دارند. عنوان اين باب عبارت است از:
بَابُ عَدَمِ جَوَازِ الطَّوَافِ عَنِ الْحَاضِرِ بِمَكَّةَ إِذَا لَمْ يَكُنْ بِهِ عِلَّةٌ وَ اسْتِحْبَابِ الطَّوَافِ عَنِ الْغَائِبِ عَنْهَا حَيّاً وَ مَيِّتاً وَ صَلَاةِ الطَّوَافِ عَنْهُمَا حَتَّى الْمَعْصُومِينَ ع.[20]
در اولين روايت از اين باب آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ قَالَ: كُنْتُ إِلَى جَنْبِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ ابْنُهُ عَبْدُ اللَّهِ أَوِ ابْنُهُ الَّذِي يَلِيهِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ أَصْلَحَكَ اللَّهُ يَطُوفُ الرَّجُلُ عَنِ الرَّجُلِ وَ هُوَ مُقِيمٌ بِمَكَّةَ لَيْسَ بِهِ عِلَّةٌ فَقَالَ لَا لَوْ كَانَ ذَلِكَ يَجُوزُ لَأَمَرْتُ ابْنِي فُلَاناً فَطَافَ عَنِّي سَمَّى الْأَصْغَرَ وَ هُمَا يَسْمَعَانِ.[21]
«اسماعيل بن عبد الخالق» ميگويد: در کنار امام صادق (عليه السّلام) بودم و فرزندش عبدالله [افطح] و فرزندي که بعد از او بود، نزد ايشان بودند. مردي از ايشان پرسيد: خدا امر شما را اصلاح کند، مردي از جانب مردي که مقيم مکه است و بيمار هم نيست، ميتواند طواف نمايد؟ فرمود: نه اگر جايز بود به فرزندم ـ فلاني ـ ميگفتم که از جانب من طواف نمايد. حضرت فرزند کوچک را نام برد در حالي که هر دو ميشنيدند.
مراد از «عبدالله» که به عنوان فرزند بزرگتر امام از او ياد شده است، «عبدالله افطح» است که به پيروان وي فطحي مذهب گفته ميشود. مرحوم علامه مجلسي در شرح اين حديث ميفرمايند: اينکه حضرت نام فرزند کوچکتر را بُرد با اينکه «عبدالله افطح» هم حضور داشت، اشاره به اين است که کسي که شايستگي طواف از طرف از امام را ندارد، به طريق اولي شايسته امامت نيز نميباشد.[22]
در مورد دلالت اين روايت بر استحباب طواف از جانب حيّ حاضر معذور اين طور استدلال شده است که بر اساس منطوق آن، طواف به نيابت از کسي که در مکه حضور دارد و بيمار نيست، جايز نيست، پس مفهوم آن، اين است که اگر در مکه حضور ندارد يا اگر حضور دارد، اما بيمار باشد، جايز است.
تنها کسي که به اين استدلال اشکال کرده مرحوم آيت الله فاضل است. ايشان در کتاب تفصيل الشريعة ذيل اين مسئله فرمودهاند: «دليلي بر استحباب طواف به نيابت از شخصي که در مکه حضور دارد، نداريم حتي در صورتي که معذور هم باشد».[23] و ذيل مسئله چهاردهم از مسائل وصيت به حج، به تفصيل در اين باره سخن گفته اند.[24]
خلاصه کلام ايشان در آنجا چنين است که اولاً اينکه انجام طواف به عنوان يکي از ارکان حج، به صورت مستقل استحباب دارد، بحثي نيست، ثانياً با اينکه نيابت از ديگري خصوصاً شخص زنده، خلاف قاعده است، ولي در نيابت براي طواف، دليل خاص داريم، در اين هم بحثي نيست؛ ولي بحث در اين است که ادله، تنها نيابت در طواف واجب را اثبات ميکنند، اما نيابت در طواف مستحبي را فقط براي شخص غائب اثبات ميکنند، در نتيجه استحباب نيابت در طواف مستحبي براي کسي که در مکه حاضر است، ثابت نيست، حتي اگر معذور باشد.
ايشان در ادامه ميفرمايند: براي اثبات استحباب طواف مستحبي براي شخص حاضر معذور، به دو دليل تمسک ميشود که هر دو داراي اشکال است.
دليل اول همين روايت صحيحه «اسماعيل بن عبد الخالق» است که طبق منطوق آن دلالتش بر عدم جواز نيابت در صورت حضور و عدم عذر واضح است؛ ولي بر جواز نيابت از طرف معذور، دلالتي ندارد، نهايتاً میتوان گفت سؤال راوي به آن اشعار دارد؛ ولي اشعار در مقابل قاعده عدم جواز نيابت کفايت نميکند.
دليل دوم نيز رواياتي است که در باب 49 ابواب طواف آمده است. بر اساس آنها ميتوان به نيابت از مريض مغلوب، بيهوش، مبطون يا کسير طواف کرد، طواف واجب يا مستحب؛ ولي اشکال اين است که اين روايات ظهور در طواف واجب دارند به قرينه اينکه در بعضي از آنها نيابت براي رمي جمرات نيز بر طواف عطف شده است و در حج مستحبي رمي جمرات نداريم.
بنا بر اين، طبق فرمايش ايشان، دليلي بر مشروعيت طواف مستحب به نيابت از حاضر نداريم، چون اصل در عبادات، عدم جواز نيابت است، مگر اين که دليلي، جواز آن را ثابت کند. لذا در نيابت طواف از شخص غايب نيز اگر دليل نداشتيم، حکم به عدم جواز ميکرديم، پس چون در مورد غايب و در مورد طواف واجب براي حاضر دليل داريم، بر خلاف قاعده حکم به جواز نيابت ميکنيم، اما در طواف مستحب براي حاضر، حکم به عدم جواز ميکنيم، فرقي هم ميان معذور و غير معذور نخواهد بود.
وليکن از آنجا که هيچ کس غير از ايشان نسبت به اين استدلال اشکال نکرده است و در حاشيه عروة همه اين حکم را پذيرفته اند و حتي آيت الله حکيم ذيل مسئله شانزدهم از مسائل وصيت به حج در مستمسک ميفرمايد: «بلا خلاف و لا اشکال»[25] به نظر ميرسد، اين اشکال جا ندارد.
بنابراين، با توجه به فهم مشهور از صحيحه «اسماعيل بن عبد الخالق» ميتوان فتوا به استحباب نيابت طواف از طرف شخص حاضر معذور داد، زيرا در ذهن سائل اين «مفروغ عنه» بوده که اگر شخصي که در مکه مقيم است، معذور باشد، نيابت صحيح است، لذا از صورت معذور نبودن مي پرسد و حضرت نيز اين ذهنيت را تقرير کرده اند، و الا جا داشت که امام (عليه السّلام) به عدم فرق ميان معذور و غير معذور تصريح کنند، تقرير معصوم نيز حجت است.
از سوي ديگر، وقتي شما نيابت از طواف واجب را پذيرفتيد به طريق اولي بايد نيابت از طواف مستحب را هم بپذيريد.
بنا بر اين، به نظر ما نيز ميتوان فتوا داد که اگر کسي در مکه بود؛ ولي معذور از طواف بود، ميتوان به نيابت از او طواف کرد.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله