بحث اخلاقي
شرايط اکمال زيورهاي متقين (2)
وَ أَكْمِلْ ذَلِكَ لِي بِدَوَامِ الطَّاعَةِ.[1]
گفتيم اين جمله در ادامه هجده ويژگي انسانهاي با تقوا و صالح آمده است. اين جمله و دو جمله بعدي، بيانگر سه شرط براي تکميل زيورهاي نيک و صفات نيکوي اهل تقوا است.
درباره شرط اول، يعني دوام اطاعت الهي چند نکته قابل توجه است:
نکته اول اين است که در قرآن از اين شرط با عنوان «قانت» ياد شده است. مثلا در سوره نساء، بانوان شايسته اينگونه توصيف شدهاند:
?فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ?.[2]
پس زنان شايسته، فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان] حفظ كرده، اسرار [شوهرانِ خود] را حفظ مىكنند.
«قنوت» به معناي اطاعت و خضوع دائمي است،[3] يعني زنان شايسته، همواره از شوهران خود اطاعت ميکنند. در مجمع البيان درباره اين کلمه آمده است:
أصل القنوت دوام الطاعة و منه القنوت في الوتر لطول القيام فيه.[4]
اصل در «قنوت» دوام اطاعت است و از همين معناست قنوتي که در نماز وتر خوانده ميشود، زيرا ذکر و دعاي آن طولاني است.
چنانکه در سوره زمر ميخوانيم:
?أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً?.[5]
آيا [آن كافر ناسپاس بهتر است يا] كسى كه در طول شب شب در سجده و ايستاده بافروتنى به نيايش مىپردازد؟
در آيه ديگر نيز ميخوانيم:
?إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ... أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيما?.[6]
بي گمان، خداوند براي مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان با ايمان و زنان با ايمان، و مردان فرمانبردار [فروتن] و زنان فرمانبردار [فروتن]... آمرزش و پاداشى سترگ آماده كرده است.
«قانت» در اين آيه نيز به معناي کسي است که دائماً خدا را اطاعت ميکند.
نکته دوم پاسخ به اين سؤال است که چرا «دوام طاعت الهي» مکمل صفات نيکو دانسته شده است؟ پاسخ اين است که هر کدام از اين صفات هجدهگانه که در اين مقطع بيان شده است، از هر کس که سر بزند، خوب و نيکوست، چه ديندار باشد چه بيدين. مثلا عدالت في ذاته خوب است، چه شخص مؤمن باشد چه کافر، چه اينکه در ستايش «انوشيروان» نيز گفته شده «انوشيروان عادل»؛ اما براي اينکه اين صفات خوب، کامل شوند، نياز به پشتوانه اعتقادي دارند. اگر کسي عدالت بورزد؛ ولي بدون پشتوانه اعتقادي، عدالتش معنا و مفهومي نخواهد داشت. ارزشهاي اخلاقي بدون اعتقاد به خدا ، خيالي بيش نيست.
در ديداري که با «فيدل کاسترو» رئيس جمهور فقيد کوبا داشتم، به او گفتم: شما که کمونيست هستيد و دين نداريد، چگونه مردم را به ارزشهاي اخلاقي دعوت ميکنيد؟ زيرا وقتي کسي انسان را نبيند، چه فرقي دارد که مؤدب بنشيند يا بي ادب؟ اگر جهان شعور ندارد و خدايي نيست؛ معناي اخلاق چيست؟ مثلا بر چه پايه و اساسي انسان خود را فداي ديگري کند؟ دفاع از مستضعفين و فقرا بدون اعتقاد به آخرت چه معنايي دارد؟ بالاخره همه انسانها چه عادل و چه غير عادل، خوب يا بد، از دنيا ميروند، پس عدالتورزي و انجام کارهاي نيک چه ثمري خواهد داشت؟ او که پاسخي نداشت ، گفت بايد فکر کرد !
زيربناي اساسي کارهاي نيک پشتوانه اعتقادي آن است که موجب دوام و تکميل آنها نيز ميشود .
بحث فقهي
موضوع: مسائل شرطيت استطاعت (ادامه مسئله 65) ـ مسائل حج مندوب
يادآوري
بحث در آخرين فرع از مسئله 65 از مسائل شرطيت استطاعت بود. در فروع قبلي گفتيم کسي که حج بر عهده او مستقر شده جايز نيست حج نيابتي يا تطوعي انجام دهد و اگر چنين کرد، حج او باطل است و مجزي نيست. در اين فرع سؤال اين است که اگر به صورت استيجاري براي ديگري انجام داده باشد، تکليف عقد اجاره او چه ميشود؟
حضرت امام فرمود:
لو آجر نفسه مع تمكن حج نفسه بطلت الإجارة و إن كان جاهلا بوجوبه عليه.[7]
اگر ـ با اينكه مىتواند حج خودش را انجام دهد ـ خود را اجير ديگري كند، اجاره باطل است، اگر چه وجوب حج را بر خود نداند.
پس، طبق مبناي ايشان که حج او را باطل دانستند، روشن است که اجاره نيز باطل است، زيرا وقتي حج نايب باطل باشد، اجاره آن نيز صحيح نخواهد بود؛ عالم باشد يا جاهل باشد نيز فرقي ندارد؛ وليکن روي مبناي صاحب عروة يا بعضي ديگر از معاصرين که قائل به صحت حج نايب، شدند، اين بحث مطرح ميشود که آيا اجاره باطل است يا خير؟
صاحب عروة ميفرمايد: ظاهرا اجاره باطل است و دليل آن را اينگونه بيان ميکنند:
لعدم قدرته شرعاً على العمل المستأجر عليه، لأنّ المفروض وجوبه عن نفسه فوراً.[8]
توضيح اين دليل و اشکال آن در جلسه قبل بيان شد.
دليل دوم
اما دليل دومي که بر بطلان عقد اجاره آورده شده اين است که حج نايب ـ در فرض وجوب حج بر خود او ـ «منهي عنه» است، البته به صورت نهي تبعي نه اينکه خود حج مبغوض باشد، يعني چون حج بر خود او واجب فوري است، از طرفي «امر به شيء مقتضي نهي از ضدّ خاص است» تبعاً حجِ نايب ميشود «منهي عنه» و حرام، در نتيجه اجاره بهاي آن هم حرام است.
اشکال اين دليل اين است که نهي متعلق به معامله در صورتي مستلزم فساد است که يا نهي متوجه مضمون و متن معامله شود مثل نهي از بيع آلات قمار يا لهو و لعب؛ يا متعلق به تصرف در بهاي جنس فروخته شده باشد، مثل پولي که زن آوازهخوان ميگيرد که فرمودهاند: «ثمن المُغنيّة سُحت»[9] ؛ ولي مطلق حرمت، ملازم با فساد نيست مثل نهي از بيع هنگام اذان روز جمعه که طبق آيه: ?إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ?[10] هنگام ندا براي نماز جمعه بايد بيع ترک شود؛ ولي چون اين نهي موجب فساد نيست، بيع در اين هنگام، هرچند حرام است؛ اما باطل نيست.
دليل سوم
قول به صحت اجاره موجب امر به متنافيين ميشود. اين استدلال را صاحب عروة به صورت اشکال و جواب اين طور مطرح کردهاند که چه فرقي است ميان «ما نحن فيه» يعني اجاره نايب و جايي که با شرط ضمن عقد مخالفت ميشود، مثل کسي که عبدي را ميفروشد و شرط ميکند که مشتري بايد آن را آزاد کند؟ چرا در بحث ما قائل به بطلان عقد اجاره ميشويد، ولي در آنجا ميگوييد: بيع صحيح است و فقط بايع خيار تخلف شرط دارد؟
در جواب ميگوييم: در آنجا صحت معامله موجب از بين رفتن عمل به مضمون شرط است، زيرا عبد به ملک مشتري منتقل شده است و او اختيار ملک خود را دارد، لذا واجب نيست آن را آزاد کند، پس با صحيح بودن بيع ديگر جايي براي عمل به مضمون شرط باقي نميماند؛ بر خلاف «ما نحن فيه» که اگر اجاره صحيح باشد، هنوز وجوب فوري حج بر نايب نيز وجود دارد و موجب اجتماع دو امر متنافي ميشود، يعني از يک طرف حج بر خودش واجب فوري است و از طرف ديگر بر اساس عقد اجاره بايد براي «منوب عنه» نيز حج به جاي آورد، بنا بر اين صحت اجاره ممکن نيست.[11]
اشکال اين استدلال هم اين است که اجتماع دو امر متنافي، در صورتي که موجب امر به جمع ميان آنها نباشد، مانعي ندارد، يعني آمر نميگويد ميان اين دو امر جمع کن؛ بلکه امر به نيابت مشروط به عصيان امر اول است، پس از باب ترتب ميشود، لذا گناه ترک حج براي خودش باقي است؛ ولي وقتي عصيان کرد، امر به نيابت نيز در جاي خود باقي است.
براي قول به بطلان دلايل ديگري نيز بيان شده است، چنانکه آيت الله خويي نيز در اين باره استدلالي دارند؛ ولي از آنجا که اين بحث ثمره عملي خاصي ندارد، به علاوه اينکه طبق مبناي ما که مانند حضرت امام قائل به بطلان نيابت شديم و طبيعتاً اجاره هم باطل است، نيازي به بحث بيشتري نيست.
مسائل حج مندوب
اين شصت و پنج مسئله مربوط به شرائط وجوب حجة الاسلام بود که الحمد لله به پايان رسيد. حضرت امام به تبع صاحب عروة پس از اين بحث، وارد مسائل مربوط به حج نذري و حجي که با عهد و يمين واجب ميشود، شدهاند و بعد از آن به مسائل حج نيابتي و وصيت به حج پرداخته اند؛ ولي ما اين چند مطلب را فعلا بحث نميکنيم و وارد مسائل حج مستحبي ميشويم، ـ چنانکه برخي از فقهاي فعلي نيز به همين ترتيب بحث کرده اند ـ زيرا مسائل حج مندوب نسبت به مسائل حج نذري يا نيابتي، بيشتر مورد ابتلا است. ان شاءاله بعد از اتمام مسائل حج مندوب اگر عمري بود، آنها را نيز بررسي ميکنيم.
حضرت امام ذيل عنوان «القول في الحجّ المندوب» هفت مسئله را مطرح کرده و سپس وارد مسائل اقسام عمره و حج شدهاند. صاحب عروة نيز سيزده مسئله را ذيل عنوان «فصل في الحجّ المندوب» آوردهاند.
مسئله اول
متن مسئله اول از مسائل حج مندوب در تحرير چنين است:
يستحب لفاقد الشرائط من البلوغ و الاستطاعة و غيرهما أن يحج مهما أمكن، و كذا من أتى بحجة الواجب، و يستحب تكراره بل في كل سنة، بل يكره تركه خمس سنين متوالية، و يستحب نية العود إليه عند الخروج من مكة، و يكره نية عدمه.[12]
براى كسى كه شرايط حج از قبيل بلوغ و استطاعت و غير اينها را ندارد، مستحب است هر وقت كه ممكن شود، حج نمايد، و همچنين است كسى كه حج واجبش را انجام داده باشد. و تكرار حج بلكه انجام آن در همه سال مستحب است بلكه ترك حج در پنج سال پىدرپى مكروه مىباشد، و مستحب است كه در وقت خروج از مكه، نيت برگشت به حج را داشته باشد و نيت برنگشتن مكروه است.
در عروة نيز اين مسئله به همين شکل ضمن دو مسئله اول و دوم بيان شده است[13] و نيازي به خواندن متن آن نيست.
گاه انجام حج بسيار سخت و دشوار است، لذا ممکن است کسي بگويد: «من آخرين باري بود که آمدم و ديگر نميآيم» چنين نيتي کراهت دارد.
به هر حال، اولين دليلي که براي اين مسئله بيان شده اجماع اصحاب است و بسياري از فقها مثل شيخ و علامه نيز به آن استناد کردهاند. ولي با وجود نصوص، نيازي استناد به اجماع نيست، لذا در اينجا متن روايات دال بر اصل استحباب و استحباب هر ساله آن و نيز کراهت ترک آن در طول پنج سال متوالي را ميخوانيم.
ادله روايي
در باب 38 از ابواب «وجوب الحج و شرائطه» 48 روايت دال بر استحباب حج و عمره مستحبي وارد شده است. روايت اول اين باب با عنوان: «بَابُ اسْتِحْبَابِ التَّطَوُّعِ بِالْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ مَعَ عَدَمِ الْوُجُوبِ» چنين است:
روايت اول
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَ أَبِي ع يَقُولُ مَنْ أَمَّ هَذَا الْبَيْتَ حَاجّاً أَوْ مُعْتَمِراً مُبَرَّأً مِنَ الْكِبْرِ رَجَعَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَهَيْئَةِ يَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ ثُمَّ قَرَأَ ?فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَل?ا إِثْمَ عَلَيْهِ?...[14]
امام صادق(عليه السّلام) فرمود: پدرم امام باقر(عليه السّلام) فرمود: كسى كه به نيّت حج يا عمره، به زيارت اين خانه آيد و از كِبْر مبرّا باشد، بىگناه بر مىگردد، همچون روزى كه مادرش او را زاده است و سپس، اين آيه را خواند: «كسى كه در دو روز، عجله كند، گناهى بر او نيست»...
به همين يک روايت از اين باب اکتفا ميکنيم و روايتهاي ديگر اين باب را نميخوانيم.
روايت دوم
در باب 46 نيز نُه روايت دال بر استحباب هر ساله حج وارد شده است. عنوان باب چنين است:
بَابُ اسْتِحْبَابِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ عَيْناً فِي كُلِّ عَامٍ وَ إِدْمَانِهِمَا وَ لَوْ بِالاسْتِنَابَةِ.[15]
«ادمان» به معناي ادامه دادن است.
متن روايت اول اين باب چنين است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ يَحْيَى بْنِ عُمَرَ بْنِ كُلَيْعٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي قَدْ وَطَّنْتُ نَفْسِي عَلَى لُزُومِ الْحَجِّ كُلَّ عَامٍ بِنَفْسِي أَوْ بِرَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي بِمَالِي فَقَالَ وَ قَدْ عَزَمْتَ عَلَى ذَلِكَ قَالَ فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَأَيْقِنْ بِكَثْرَةِ الْمَالِ أَوْ أَبْشِرْ بِكَثْرَةِ الْمَالِ وَ الْبَنِينَ.[16]
«اسحاق بن عمّار» ميگويد: به امام صادق(عليه السّلام) گفتم: من، خود را آماده كردهام كه هر سال، خود يا كسى از خانوادهام با مال من به حج برود. فرمود: آيا بر اين كار، مصمّم هستى؟ گفتم: آرى. فرمود: اگر چنين كردى، پس يقين داشته باش كه مالت زياد خواهد شد و مژده بادْ تو را به زيادى مال و فرزندان!
روايت سوم
در روايت شماره دوم اين باب نيز آمده است:
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا يُحَالِفُ الْفَقْرُ وَ الْحُمَّى مُدْمِنَ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ.[17]
«فضيل بن يسار» ميگويد: شنيدم که امام باقر (عليه السّلام) ميفرمود: رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود:هركس پيوسته به حج و عمره برود، فقر و تب، گريبانگير او نمىشوند.
روايت چهارم
روايت شماره سوم اين باب نيز چنين است:
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ زَكَرِيَّا الْمُؤْمِنِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي سُلَيْمَانَ الْجَصَّاصِ عَنْ عُذَافِرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا يَمْنَعُكَ مِنَ الْحَجِّ فِي كُلِّ سَنَةٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ الْعِيَالُ قَالَ فَقَالَ إِذَا مِتَّ فَمَنْ لِعِيَالِكَ أَطْعِمْ عِيَالَكَ الْخَلَّ وَ الزَّيْتَ وَ حُجَّ بِهِمْ كُلَّ سَنَةٍ.[18]
«عذافر» ميگويد: امام صادق(عليه السّلام) پرسيد: چه چيزى مانع مىشود كه همه ساله به حج نميروي؟ گفتم: فدايت شوم! خانواده (عيالمندى). فرمود: اگر بميرى، چه كسى به خانوادهات رسيدگى مىكند؟ به خانوادهات سركه و روغن زيتون بخوران؛ ولى همهساله آنان را به حج ببر.
روايت پنجم
در روايت ششم همين باب نيز آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلَّانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ طَلْحَةَ عَنْ عِيسَى بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ قَالَ: قَالَ لِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع يَا عِيسَى إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَأْكُلَ الْخُبْزَ وَ الْمِلْحَ وَ تَحُجَّ فِي كُلِّ سَنَةٍ فَافْعَلْ.[19]
امام صادق(عليه السّلام) به «عيسى بن ابى منصور» فرمود: اي عيسي! اگر بتوانى كه نان و نمك بخورى؛ ولى همهساله به حج بروى، چنين كن!
روايت ششم
در باب 49 نيز چهار روايت آمده که طبق آنها فتوا دادهاند که ترک حج در طول پنج سال متوالي کراهت دارد. متن روايت اول اين باب چنين است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ ذَرِيحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ مَضَتْ لَهُ خَمْسُ سِنِينَ فَلَمْ يَفِدْ إِلَى رَبِّهِ وَ هُوَ مُوسِرٌ إِنَّهُ لَمَحْرُومٌ.[20]
امام صادق(عليه السّلام) فرمود: كسى كه پنج سال بر او بگذرد و به زيارت خانه خدا نرود، در حالى كه توانگر است، قطعاً شخصى «محروم» است.
روايت هفتم
روايت دوم اين باب نيز چنين است:
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ مُنَادِياً يُنَادِي أَيُّ عَبْدٍ أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ أَوْسَعَ عَلَيْهِ فِي رِزْقِهِ فَلَمْ يَفِدْ إِلَيْهِ فِي كُلِّ خَمْسَةِ أَعْوَامٍ مَرَّةً لِيَطْلُبَ نَوَافِلَهُ إِنَّ ذَلِكَ لَمَحْرُومٌ.[21]
امام باقر(عليه السّلام) ميفرمايد: همانا براي خداي منادياي است که ندا ميدهد: هر بندهاي که خدا به او احسان کند و روزياش را وسعت بخشد؛ ولي هر پنج سال، يک بار به زيارتش نرود تا بخشش او را طلب کند، قطعاً شخصي محروم است.
روايت هشتم
روايت سوم هم مانند دو روايت قبلي بر پنج سال دلالت دارد؛ ولي روايت چهارم اين باب بر چهار سال دلالت دارد. متن اين روايت چنين است:
أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ يُوسُفَ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الطَّائِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِذَا اجْتَمَعَ النَّاسُ بِمِنًى... يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّ عَبْداً أَوْسَعْتُ عَلَيْهِ فِي رِزْقِي لَمْ يَفِدْ إِلَيَّ فِي كُلِّ أَرْبَعَةٍ لَمَحْرُومٌ.[22]
«عبد الله بن الحسين» ميگويد: شنيدم که امام صادق(عليه السّلام) ميفرمود: هنگامي که مردم در منا جمع ميشوند، خداي تبارک و تعالي ميفرمايد: بندهاى كه وسعت روزى به او دادم، ولى هر چهار سال يك بار به زيارت من نيايد، محروم است.
جمع ميان اين روايات به اين است که انجام حج هر چهار سال يک دفعه مستحب است؛ ولي تأکيد آن در هر پنج سال، بيشتر است.
روايت نهم
در باب 50 از ابواب «وجوب الحج و شرائطه» نيز ده روايت آمده است که بر استحباب حج حتي با قرض گرفتن دلالت دارند. عنوان اين باب چنين است:
بَابُ اسْتِحْبَابِ التَّطَوُّعِ بِالْحَجِّ وَ لَوْ بِالاسْتِدَانَةِ لِمَنْ يَمْلِكُ مَا فِيهِ وَفَاءٌ وَ عَدَمِ وُجُوبِ الْحَجِّ عَلَى مَنْ عَلَيْهِ دَيْنٌ إِلَّا أَنْ يَفْضُلَ عَنْ دَيْنِهِ مَا يَقُومُ بِالْحَجِّ.[23]
متن روايت اول اين باب چنين است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي رَجُلٌ ذُو دَيْنٍ أَ فَأَتَدَيَّنُ وَ أَحُجُّ فَقَالَ نَعَمْ هُوَ أَقْضَى لِلدَّيْنِ.[24]
«معاوية بن وهب» ميگويد: به امام صادق (عليه السّلام) گفتم: من مردى بدهكارم. آيا قرض بگيرم و به حج بروم؟ فرمود: آرى! حج، بهتر، قرض را ادا مىكند.
روايت دهم
در روايت دوم اين باب نيز آمده است:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ عَلَيْهِ دَيْنٌ أَ عَلَيْهِ أَنْ يَحُجَّ قَالَ نَعَمْ الْحَدِيثَ.[25]
«معاوية بن عمّار» ميگويد: از امام صادق (عليه السّلام) در باره كسى كه ديْني بر ذمّه دارد، سؤال كردم که آيا بر اوست که حج انجام دهد؟ حضرت فرمود: بله. تا آخر حديث.
روايت يازدهم
همچنين در روايت سوم اين باب ميخوانيم:
وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جُفَيْنَةَ قَالَ جَاءَنِي سَدِيرٌ الصَّيْرَفِيُّ فَقَالَ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ مَا لَكَ لَا تَحُجُّ اسْتَقْرِضْ وَ حُجَّ.[26]
«عقبة بن مُحرز» ملقب به «جفينه» ميگويد: «سَدير صيرفى» نزد من آمد و گفت: امام صادق(عليه السّلام) به تو سلام مىرساند و به تو مىفرمايد: چرا حج نمىروى؟ قرض كن و به حج برو.
روايت دوازدهم
در روايت چهارم اين باب نيز آمده است:
وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْحَجُّ وَاجِبٌ عَلَى الرَّجُلِ وَ إِنْ كَانَ عَلَيْهِ دَيْنٌ.[27]
«عبد الرحمن بن أبي عبدالله» ميگويد: امام صادق(عليه السّلام) فرمود: حج بر هر کسي واجب است، هرچند قرضي داشته باشد.
روشن است که وجوب حج براي کسي است که مالي براي جبران قرضش داشته باشد، چنانکه در روايت بعدي به اين مطلب اشاره شده است.
روايت سيزدهم
متن روايت پنجم اين باب نيز چنين است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُتْبَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الرَّجُلِ عَلَيْهِ دَيْنٌ يَسْتَقْرِضُ وَ يَحُجُّ قَالَ إِنْ كَانَ لَهُ وَجْهٌ فِي مَالٍ فَلَا بَأْسَ.[28]
«عبدالملک بن عتبة» ميگويد: از امام كاظم(عليه السّلام) در باره کسي پرسيدم که بدهكار است و قرض ميکند و حج ميرود؟ فرمود: اگر پشتوانه مالى داشته باشد، مانعى ندارد.
روايت چهاردهم
در باب 57 نيز شش روايت بر مطلب آخري که در اين مسئله بيان شد دلالت دارد، يعني استحباب نيت برگشت هنگام خروج از مکه و کراهت نيت بر نگشتن به آن. عنوان اين باب چنين است:
بَابُ اسْتِحْبَابِ نِيَّةِ الْعَوْدِ إِلَى الْحَجِّ عِنْدَ الْخُرُوجِ مِنْ مَكَّةَ وَ كَرَاهَةِ نِيَّةِ عَدَمِ الْعَوْدِ وَ تَحْرِيمِهَا مَعَ الِاسْتِخْفَافِ بِالْحَجِّ.[29]
در روايت شماره يک اين باب آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ يَعْلَى عَنْ بَعْضِ الْكُوفِيِّينَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ رَجَعَ مِنْ مَكَّةَ وَ هُوَ يَنْوِي الْحَجَّ مِنْ قَابِلٍ زِيدَ فِي عُمُرِهِ.[30]
«عبدالله بن سنان» ميگويد: شنيدم که امام صادق(عليه السّلام) ميفرمود: هر كس از مكّه بازگردد، درحالىكه تصميم دارد سال آينده هم به حج برود، عمرش زياد خواهد شد.
روايت پانزدهم
روايت شماره دوم اين باب نيز چنين است:
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ الْأَحْمَسِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ خَرَجَ مِنْ مَكَّةَ وَ هُوَ لَا يُرِيدُ الْعَوْدَ إِلَيْهَا فَقَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُ وَ دَنَا عَذَابُهُ.[31]
امام صادق(عليه السّلام) فرمود: كسى كه از مكّه خارج گردد، درحالی كه تصميم به حجّ دوباره ندارد، يقيناً اجل و عذابش نزديك شده است.
متن روايت چهارم اين باب نيز دقيقاً به همين شکل است.
روايت شانزدهم
در روايت سوم آن نيز ميخوانيم:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ فَلْيَؤُمَّ هَذَا الْبَيْتَ وَ مَنْ رَجَعَ مِنْ مَكَّةَ وَ هُوَ يَنْوِي الْحَجَّ مِنْ قَابِلٍ زِيدَ فِي عُمُرِهِ وَ مَنْ خَرَجَ مِنْ مَكَّةَ وَ لَا يَنْوِي الْعَوْدَ إِلَيْهَا فَقَدْ قَرُبَ أَجَلُهُ وَ دَنَا عَذَابُهُ.[32]
رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: هركس دنيا و آخرت مىخواهد، آهنگ زيارت اين خانه كند. و هر كس از مكّه بازگردد، درحالىكه تصميم دارد سال آينده هم به حج برود، عمرش زياد خواهد شد، و كسى كه از مكّه خارج گردد، درحالىكه قصد برگشتن به آنجا را نداشته باشد، يقيناً اجل و عذابش نزديك شده است.
روايت هفدهم
متن روايت پنجم در اين باب چنين است:
وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ حَجَّ فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ:
إِذَا جَعَلْنَا ثَافِلًا يَمِيناًفَلَنْ نَعُودَ بَعْدَهَا سِنِينَا
لِلْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ مَا بَقِينَا
فَنَقَصَ اللَّهُ عُمُرَهُ وَ أَمَاتَهُ قَبْلَ أَجَلِهِ.[33]
امام صادق(عليه السّلام) فرمود: «يزيد بنمعاويه» حج انجام داد و وقتي برمىگشت، گفت:
«آنگاه كه كوهِ ثافل را در سمت راست، پشت سر گذاريم از اين پس، تا ساليانى براى حج و عمره بازنخواهيم گشت، تا زندهايم»
خدا هم از عمرش کاست و او را پيش از اجلش، گرفتار مرگ ساخت.
اين روايت و روايت بعدي همان است که گفتيم بر اساس آنها ظاهراً چنين تصميمي اولين بار در طول تاريخ توسط «يزيد» گرفته شد.
روايت هجدهم
متن آخرين روايت اين باب نيز چنين است:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي الْجَهْمِ عَنْ أَبِي حُذَيْفَةَ قَالَ: كُنَّا مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ نَزَلْنَا الطَّرِيقَ فَقَالَ تَرَوْنَ هَذَا الْجَبَلَ ثَافِلًا إِنَّ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ لَمَّا رَجَعَ مِنْ حَجَّةٍ مُرْتَحِلًا إِلَى الشَّامِ أَنْشَأَ يَقُولُ
إِذَا تَرَكْنَا ثَافِلًا يَمِيناًفَلَنْ نَعُودَ بَعْدَهُ سِنِينَا
لِلْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ مَا بَقِينَا
فَأَمَاتَهُ اللَّهُ قَبْلَ أَجَلِهِ.[34]
«ابو حذيفه» ميگويد: همراه امام صادق(عليه السّلام) بوديم و در مسير، فرود آمديم. ايشان فرمود: اين كوهِ ثافل[35] را مىبينيد؟ «يزيد بنمعاويه» چون از حج به سوى شام برمىگشت، چنين شعر مىخواند:
«آنگاه كه كوهِ ثافل را در سمت راست، پشت سر گذاريم از اين پس، تا ساليانى براى حج و عمره بازنخواهيم گشت، تا زندهايم»
خدا هم او را پيش از اجلش، گرفتار مرگ ساخت.
به هر حال، همه اين روايات دليل مسئله اول هستند.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله