بحث اخلاقی
ترک احسان نابجا (6)
وَ ألبِسْنِي زِينَةَ المُتّقينَ في... [ترک] الإفضالِ على غَيرِ المُستَحِق.[1]
بحث در تبیین این فراز نورانی بود که طبق آن ترک احسان به کسی که شایستگی آن را ندارد، از جمله زینتهای اهل تقوا شمرده شده است. در جمعبندی روایات مربوط به احسان که دستهای میگویند رعایت اهلیت لازم است و دسته دیگر میگویند لازم نیست، چند وجه جمع بیان شد. وجه جمع دیگر این است که در اهلیت داشتن یا نداشتن افراد، میزان احسان به آنها متفاوت است، همچنان که حالات افراد نیز در شایستگی آنها اثرگذار است.
درباره اینکه مقدار احسان باید متناسب با اهلیت احسان شوندگان باشد، میتوان از این روایت که مرحوم کلینی آن را در کافی آورده است، سود جست:
«مُعَلّى بن خُنَيس» میگوید: امام صادق (علیه السّلام) با انبانى از نان بيرون آمد و با هم به سايبان بنى ساعده رفتيم. ديديم عدّهاى خوابيدهاند. حضرت نانها را آهسته در مىآورد و كنار هر كدام، يكى دو قرص مىگذاشت تا به آخرين نفر آنها رسيد و برگشتيم. عرض كردم: قربانت گردم، آیا اينها حق را مىشناسند [به امامت و ولايت شما معتقدند]؟ حضرت فرمود:
لَو عَرَفوا لَواسَيناهُم بِالدُّقَّةِ وَ الدُّقَّةُ هِيَ الْمِلْح.[2]
اگر مىشناختند نمك هم به آنها كمك مىكرديم.
یعنی اگر امامت را قبول داشتند، حضرت مقدار بیشتری به آنها احسان مینمود و علاوه بر نان، نمک نیز که نوعی خورش محسوب میشده است، به آنها میبخشید. پس در احسان و نیکی باید به هر کس به اندازهای که استحقاق دارد کمک کنیم.
در مورد تأثیر حالات افراد در اهلیت داشتن برای احسان نیز میتوان به این روایت که آن هم در کافی نقل شده است، اشاره نمود:
«مصادف» میگوید: در بين راه مكّه و مدينه همراه امام صادق (علیه السّلام) بودم كه ديديم مردى در كنار درختى افتاده است. حضرت فرمود: راه را به طرف اين مرد كج كنيم. مىترسم از تشنگى به اين حال افتاده باشد. پس، راه خود را به طرف او كج كرديم. ديديم مردى از فراسیان[3] است با موهاى بلند. حضرت از او پرسيد: آيا تشنهاى؟ عرض كرد: آرى. حضرت به من فرمود: اى مصادف! پياده شو و به او آب بده. من پياده شدم و به او آب دادم. سپس سوار شديم و رفتيم. من عرض كردم: اين مرد نصرانى بود، آيا به يك نصرانى احسان مىكنى؟ فرمود:
نَعَم إذا كانوا في مِثلِ هذا الحالِ.[4]
اگر در چنين وضعى بودند، آرى.
بنا بر این، در احسان کردن به دیگران باید حالات آنها را در نظر گرفت و متناسب با حال آنها به آنها کمک نمود.
بحث فقهی
موضوع: مسائل شرطیت استطاعت (مسئله 54)
یادآوری
بحث در مسائل مربوط به شرطیت استطاعت از تحریر الوسیلة بود. تا مسئله پنجاه و سوم بررسی شد و اینک ادامه مسائل.
مسئله پنجاه و چهارم
در این مسئله پنج فرع مطرح شده است که به بررسی آنها میپردازیم.
فرع اول
لو استقر عليه الحج بأن استكملت الشرائط و أهمل حتى زالت أو زال بعضها وجب الإتيان به بأيّ وجه تمكن.[5]
اگر حج بر او مستقر شود به اينكه شرايط حج كامل باشد ولی در رفتن به حج اهمال نمايد تا اينكه همه شرايط يا بعضى از آنها از دست برود، بايد به هر صورتی كه مىتواند حج را انجام دهد.
بنا بر این، شرایط وجوب برای کسی که حج بر او مستقر شده، معتبر نیست و باید هر طوری شده که از آن به «متسکعا» تعبیر میکنند، در سالهای بعد برود.
صاحب عروة نیز در این باره میفرماید:
إذا استقرّ عليه الحجّ بأن استكملت الشرائط و أهمل حتّى زالت أو زال بعضها صار ديناً عليه، و وجب الإتيان به بأيّ وجه تمكّن.[6]
اگر حج بر او مستقر شود به اينكه شرايط حج كامل باشد؛ ولی در رفتن به حج اهمال نمايد تا اينكه همه شرايط يا بعضى از آنها از دست برود، دینی بر عهده او خواهد بود و بايد به هر صورتی كه مىتواند حج را انجام دهد.
در عبارت ایشان این نکته هم وجود دارد که حج مستقر، دینی است بر عهده صاحبش که هر طور شده باید نسبت به آن بریء الذمه شود.
از میان چهارده بزرگواری که به عروة حاشیه دارند، تنها آیت الله خویی در اینجا یک قید اضافه کرده است؛ اما بقیه این نظر را نپذیرفتهاند. ایشان میان آنجا که رفتن به حج حرجی باشد و نباشد، تفصیل دادهاند، یعنی انجام حج بر کسی که حج بر او مستقر شده، در هر صورت واجب است، مادامی که موجب حرج نشود. متن حاشیه ایشان چنین است:
إذا لم يكن حرجيّا.[7]
ابتدا دلیل اصل این مطلب را که اگر کسی اهمال کرد و حج بر او مستقر شد، باید سالهای بعد برود، بیان میکنیم و سپس به بحث حرجی بودن و توضیح فرمایش آیت الله خویی میرسیم.
برای این مطلب دو دلیل آوردهاند، ما نیز یک دلیل دیگر اضافه میکنیم:
یک: ادله اولیه
دلیل اول همان ادله اولیه حج است، زیرا آیه ﴿لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً﴾ تنها بر وجوب حج در سال اول دلالت ندارد، بلکه ظاهر این آیه و روایات دال بر وجوب حج، این است که جامع حج واجب است و اینکه حج در سال استطاعت واجب است یا سال دیگر، از آنها برداشت نمیشود؛ بلکه فوریت آن که باید در همان سال استطاعت انجام شود، از ادله دیگر استفاده میشود، مثل روایاتی که قبلا خواندیم و بر حرمت تأخیر آن از سال استطاعت دلالت داشتند.[8]
از طرفی، استطاعت مالی، بدنی و سربی، شرط شرعی و زاید بر قدرت عقلی هستند، لذا در همان سالی که مستطیع شد، حج بر او واجب میشود که اگر اهمال کرد و نرفت، وجوب باقی میماند، اما شرط استطاعت دیگر نیاز نیست محقق شود. در نتیجه در سالهای بعد، حتی بدون استطاعت نیز باید برود.
دو: ادله خاصه
علاوه بر دلیل فوق، روایات خاصه هم در این باره وجود دارد که بر وجوب حج بر کسی که حج بر او مستقر شده است، دلالت دارد. نمونهای از این روایات، این روایت است که میفرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَحُجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ لَمْ يَمْنَعْهُ مِنْ ذَلِكَ حَاجَةٌ تُجْحِفُ بِهِ أَوْ مَرَضٌ لَا يُطِيقُ فِيهِ الْحَجَّ أَوْ سُلْطَانٌ يَمْنَعُهُ فَلْيَمُتْ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً.[9]
شیخ کلینی با سند صحیح نقل کرده که امام صادق (علیه السّلام) فرمود:
هركس بميرد و حجة الاسلام را به جا نیاورده باشد، اگر به خاطر سبب فقر شديد، يا بيمارى بازدارنده از حجّ و يا ممانعت قدرتمندى، از حجّ خوددارى نكرده باشد، بايد يهودى يا نصرانى بمیرد.
پس کسی که میخواهد مشمول این روایت نشود، اگر سال اول که مستطیع شد، اهمال کرد و نرفت، باید در سالهای بعد هر طور شده برود.
سه: روایات دال بر وجوب قضا
از روایاتی که میگویند بعد از مرگ، قضای حج واجب است و باید ورثه او از اصل مالش آن را انجام بدهند، معلوم میشود که حج مانند بدهکاری، بر عهده او بوده است و باید تا زنده بوده، خودش آن را انجام میداده است؛ ولی حالا که انجام نداده، پس از مرگش برای او باید قضا کنند.
حکم حج مستقر در صورت حرجی بودن
بحث مهمی که در اینجا وجود دارد این است که آیا عبارت «وجب الإتيان به بأيّ وجه تمكن» که در تحریر و عروة آمده بود، مطلق است و شامل آنجا که انجام حج موجب حرج شود، نیز میشود یا اینکه قاعده «لاحرج» این مورد را خارج میکند؟
به تعبیر دیگر، آیا اطلاق ادله عسر و حرج، شامل حج مستقر هم میشود تا در صورت حرجی بودن، ساقط شود یا شامل آن نمیگردد، پس حتی در صورت حرجی بودن نیز باید انجام شود؟
در بررسی این قاعده گذشت که گفتیم ادله عسر و حرج از مواردی که حرج ناشی از فعل خود انسان شود، منصرف هستند، زیرا این قاعده از باب امتنان است و نفی حرج در جایی که منشأش فعل مکلف باشد، با امتنان منافات دارد.
در فرض ما نیز حرج از فعل خود شخص ناشی شده است، زیرا او وقتی مستطیع شد، سستی کرد و نرفت، لذا هر چند رفتنش الان حرجی باشد، باید برود و قاعده «لا حرج» آن را نفی نمیکند.
فرمایش آیت الله خویی
اما آیت الله خویی میفرمایند: اگر هم قاعده «لا حرج» از این مورد منصرف باشد، در جایی است که وجوب حج متسکعا به امر اول باشد، اما اگر وجوب آن به امر جدید باشد، «لا حرج» میتواند آن را نفی کند.
ایشان در شرح این مسئله ابتدا دلیل اولی را که بیان کردیم، یعنی ادله اولیه وجوب حج را برای اثبات این مطلب کافی نمیدانند؛ بلکه دلیل وجوب را همان ادله خاصه میدانند، سپس نتیجه میگیرند که وجوب حج مستقر دلیل جدید دارد.
عبارت ایشان چنین است:
إذا اشتغلت ذمته به و لم يأت به حتى زالت الاستطاعة يجب عليه الإتيان به بأي وجه تمكن، و لكن لا تساعد عليه الأدلة الأوّلية لزوال الموضوع و هو الاستطاعة، و مقتضى القاعدة زوال الوجوب بارتفاع موضوعه نظير المسافر و الحاضر بالنسبة إلى القصر و التمام، و إنما نلتزم بوجوب الإتيان بالحجّ بعد زوال الاستطاعة لأدلّة خاصّة، كالنصوص الدالّة على أن من استطاع و لم يحجّ و مات، مات يهودياً أو نصرانياً فالوجوب الثابت وجوب ناشئ من النص و هو وجوب جديد فالحكم بإتيانه بأي وجه تمكن و لو مع الحرج لا يمكن الالتزام به، لأنه تكليف جديد و حاله حال سائر التكاليف الإلٰهية التي ترتفع بالحرج، ففي فرض الإهمال و إن وجب عليه الحجّ بعد زوال الاستطاعة تفريغاً لذمّته و لكن الالتزام بلزوم الإتيان به حتى مع الحرج لا دليل عليه، بل مقتضى أدلّة نفي الحرج عدم لزوم الإتيان به إذا كان حرجيّا و يكون عاصياً في ترك الحجّ و الإهمال به، و التوبة رافعة له كما في سائر المعاصي.[10]
اگر حج بر او واجب شود؛ ولی آن را انجام ندهد تا اینکه استطاعت او از بین برود، هر طور که هست باید آن را به جا آورد؛ این در حالی است که ادله اولیه این را ثابت نمیکند، زیرا موضوع وجوب حج که استطاعت باشد، از بین رفته است و مقتضای قاعده این است که با نبود موضوع، وجوب نیز زائل میشود، نظیر مسافر و غیر مسافر نسبت به قصر و تمام [که چون موضوع شکسته شدن نماز، مسافر بودن است، وقتی شخص مسافر نباشد، نمازش نیز شکسته نیست]. از این رو؛ باید برای اثبات وجوب انجام حج بعد از زوال استطاعت، به ادله خاصه تمسک کنیم، مثل روایاتی که دلالت میکرد که اگر کسی که مستطیع شده، تا پایان عمر حج نرود، یهودی یا نصرانی بمیرد. بنا بر این،، وجوبی که ثابت میشود، وجوبی است که از نص خاص ناشی شده و این وجوب جدید است، در نتیجه نمیتوان گفت باید هر طور که شده حج را به جا آورد حتی در صورت حرجی بودن، چون این تکلیف جدیدی است و مثل بقیه تکالیف، در صورت حرجی بودن، حکم آن رفع میشود. بر این اساس، در فرض اهمال، هرچند بعد از زوال استطاعت، به خاطر فارغ شدن ذمهاش، حج بر او واجب است؛ ولی اینکه حتی در صورت حرجی بودن نیز باید آن را به جا آورد، دلیل ندارد؛ بلکه مقتضای ادله نفی حرج این است که در صورت حرجی بودن، لازم نیست حج برود، هر چند به خاطر ترک و اهمال آن گناه کرده است که آن هم مثل سایر گناهان با توبه درست میشود.
خلاصه اگر وجوب حج برای این شخص که اهمال کرده و نرفته، با همان ادله اولیه وجوب حج ثابت میشد، چون خودش کوتاهی کرده بود، قاعده «لا حرج» شاملش نمیشد و باید حتی در صورت حرجی بودن، میرفت؛ ولی در اینجا، با ادله اولیه ثابت نمیشود، بلکه با امر جدید ثابت میشود، از این رو، مثل بقیه اوامر، قاعده «لا حرج» شاملش میشود. در نتیجه در صورت حرجی بودن، به خاطر اهمال و تأخیر گناه کرده؛ ولی انجام حج نیز بر او واجب نخواهد بود.
اشکال به فرمایش آیت الله خویی
به این فرمایش اینطور اشکال شده است که:
اولاً با توجه به توضیحاتی که در بیان دلیل اول گذشت، به نظر میرسد همان ادله اولیه برای اثبات وجوب حج بر این شخص کافی است. چه اینکه طبق دلیل سوم نیز، با مستطیع شدن او حج بر او واجب شده و به عنوان دین بر عهده او ثابت میشود و چون استطاعت، شرط شرعی و زائد بر قدرت عقلی است، وجوب برای او باقی است، هرچند تحقق شرط استطاعت برایش لازم نیست.
ثانیاً مفاد ادله خاصه هم تکلیف جدید نیست، بلکه لسان آنها این است که اگر امر اول را امتثال نکرد، کافر میمیرد. بنابراین ادله خاصه، همان ادله اولیه است، منتها در صورت عمل نکردن به امر اول.
ثالثاً لازمه فرمایش ایشان این است که اگر حج مستقر حرجی شد، نه مباشرت لازم است و نه استنابه؛ بلکه باید بمیرد تا از ماترک او خارج شود! در حالی که قبلا گفتیم اگر کسی عاجز باشد و به خاطر مانعی نتواند برود، باید استنابه کند، چه طور میشود که کسی که اهمال و سستی نکرده و چون عاجز بوده باید نایب بگیرد، ولی کسی که گناه کرده و نرفته، انجام حج از خودش ساقط باشد استنابه هم بر او واجب نباشد؟
بنا بر این، به نظر ما همان فرمایش حضرت امام و صاحب عروة صحیح است که چنین شخصی باید هر طور که شده برود، حتی اگر موجب حرج شود.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله