کنترل خشم (3)
اللّهُمّ... ألبِسْنِي زِينَةَ المُتّقينَ في... كَظمِ الغَيظِ.
از جمله صفاتی که در این بخش از دعای مکارم الاخلاق به عنوان زیور انسانهای با تقوا شمرده شده است، فروخوردن خشم است که در جلسات قبل نکاتی راجع به آن بیان شد. گفتیم اگر کسی بتواند غضب خود را کنترل کند، در واقع از بسیاری از مفاسد دوری کرده است.
در روایتی از امام صادق (علیه السّلام) چنین نقل شده است:
الغَضَبُ مِفتاحُ كُلِّ شَرٍّ.
مرحوم کلینی روایت دیگری را آورده است که امام صادق(علیه السّلام) از پدر بزرگوارشان امام باقر(علیه السّلام) چنین نقل کرده میکند که:
أَتى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رَجُلٌ بَدَوِيٌّ، فَقَالَ: إِنِّي أَسْكُنُ الْبَادِيَةَ، فَعَلِّمْنِي جَوَامِعَ الْكَلَامِ، فَقَالَ: آمُرُكَ أَنْ لَاتَغْضَبَ، فَأَعَادَ عَلَيْهِ الْأَعْرَابِيُّ الْمَسْأَلَةَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتّى رَجَعَ الرَّجُلُ إِلى نَفْسِهِ، فَقَالَ: لَاأَسْأَلُ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَ هذَا، مَا أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَّا بِالْخَيْر. قَالَ: «وَ كَانَ أَبِي عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ: أَيُّ شَيْءٍ أَشَدُّ مِنَ الْغَضَبِ؟ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَغْضَبُ، فَيَقْتُلُ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ، وَ يَقْذِفُ الْمُحْصَنَة.
عرب بادیهنشینی محضر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید و عرض کرد: من در بیابان زندگی میکنم [نمی-توانم هر روز خدمت شما برسم]، پس به من رهنمودی جامع تعلیم نمایید. حضرت فرمود: به تو دستور میدهم که عصبانی نشو. مرد بادیهنشین تا سه مرتبه خواستهاش را تکرار کرد [و همین جواب را شنید] تا اینکه به خودش رجوع کرد و گفت: بعد از این دیگر چیزی درخواست نمیکنم، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به غیر از خیر به چیزی دستور نمیدهد. امام صادق میفرماید: گویا بعد از نقل این روایت پدرم میفرمود: چه چیزی از غضب خطرناکتر است؟ گاهی انسان عصبانی میشود و آدم میکُشد و یا به زن پاکدامن تهمت میزند.
این روایت مؤید این مطلب است که گفتیم ریشه بسیاری از مشکلات فردی، اجتماعی، خانوادگی به عصبانیت میرسد. از این رو؛ انسان باید مواظب باشد اولاً خشمگین نشود و هنگام خشم چنانچه توصیه شده اگر ایستاده، بنشیند یا آب بنوشد و زود سخن نگوید.
بحث فقهی
موضوع: مسائل شرط استطاعت (مسئله 37 و 38)
یادآوری
بحث در مسئله سی و هفتم از مسائل شرط استطاعت بود. گفتیم در این مسئله فروعی مطرح شده است و فرع اول آن درباره کسی بود که برای خدمت در راه حج اجیر شده و با اجرتی که میگیرد، مستطیع میشود، مانند راننده، روحانی کاروان، آشپز و... که فرضاً با پولی که در قبال خدمتی که انجام میدهند، استطاعت پیدا میکنند، آیا انجام حج بر این افراد واجب است یا خیر؟
نظر حضرت امام (رحمة الله علیه) این شد که انجام حج بر او واجب است؛ اما شهید ثانی اشکالی کردند که طی مسافت برای انجام حج، واجب نفسی است و نمیتواند متعلق اجاره قرار گیرد، پس در این فرض، سفر، هم به خاطر خود حج واجب شده و هم به خاطر عقد اجاره، در حالی که این دو واجب قابل جمع نیستند.
آیت الله حکیم هم در تأیید این اشکال، به آیه شریفه تمسک کردند و فرمودند، طبق آیه سفر هم از افعال حج محسوب میشود.
اما در پاسخ گفته شد:
اولاً: از آیه چنین چیزی برداشت نمیشود، زیرا سفر موضوعیت ندارد؛ بلکه مطلوب افعال حج است؛ به همین دلیل، کسی که این مسافت را به قصد دیگری طی کند، یا حتی اشتباهاً یا از روی اکراه طی کند؛ و در آنجا مستطیع شود، حج بر او واجب است.
ثانیاً: بر فرض هم سفر واجب نفسی باشد، واجب توصلی است که اخذ اجرت بر آن اشکالی ندارد.
ثالثاً: همین مسئله که سفر جزء حج نیست، در روایات هم مطرح شده است که در ادامه میخوانیم.
روایات
این روایات در باب 22 وسائل آمده است. عنوان باب چنین است:
بَابُ أَنَّ الْمُسْتَطِيعَ إِذَا حَجَّ جَمَّالًا أَوْ أَجِيراً أَوْ مُجْتَازاً بِمَكَّةَ أَوْ تَاجِراً أَجْزَأَهُ ذَلِكَ عَنْ حَجَّةِ الْإِسْلَامِ وَ إِنْ نَوَى بِالسَّفَرِ غَيْرَ الْحَجِّ أَوِ الْحَجَّ وَ غَيْرَهُ.
بابی در اینکه مستطیع اگر به عنوان شتربان یا خدمتکار به مکه برود یا به صورت عبوری از مکه بگذرد یا به عنوان تجارت به آنجا برود و حج انجام دهد، از حجة الاسلام کفایت میکند، هر چند نیت سفرش غیر از حج بوده یا حج را به همراه کار دیگر نیت کرده باشد.
روایت اول
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع حَجَّةُ الْجَمَّالِ تَامَّةٌ أَوْ نَاقِصَةٌ؟ قَالَ: تَامَّةٌ قُلْتُ: حَجَّةُ الْأَجِيرِ تَامَّةٌ أَوْ نَاقِصَةٌ؟ قَالَ تَامَّةٌ.
روایت صحیحه است. «معاویة بن عمار» میگوید: از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدم: حج شتربان تمام است یا ناقص؟ فرمود: تمام است، پرسیدم: حج خدمتکار تمام است یا ناقص؟ فرمود: تمام است.
این روایت تصریح دارد که حج افرادی مانند شتربان و خدمتکار تمام است، فرض هم این است که آنها مستطیع هستند، حال از اول مستطیع بودهاند یا با همین کرایه و مزدی که میگیرند، مستطیع شوند.
روایت دوم
وَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ يَمُرُّ مُجْتَازاً يُرِيدُ الْيَمَنَ أَوْ غَيْرَهَا مِنَ الْبُلْدَانِ وَ طَرِيقُهُ بِمَكَّةَ فَيُدْرِكُ النَّاسَ وَ هُمْ يَخْرُجُونَ إِلَى الْحَجِّ فَيَخْرُجُ مَعَهُمْ إِلَى الْمَشَاهِدِ أَ يُجْزِيهِ ذَلِكَ عَنْ حَجَّةِ الْإِسْلَامِ قَالَ نَعَمْ.
این روایت هم صحیحه است. «معاویة بن عمار» میگوید: از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدم: اگر شخصى که به قصد يمن يا شهرهاى ديگر حرکت کرده، گذرش به مکه بیافتد و زمانی برسد كه مردم برای حج رفته باشند و با آنها به عرفات رفت [یعنی اعمال حج را انجام داد] آيا اين حجش از حجة الاسلام مجزيست؟ فرمود: بلى.
طبق این روایت هم، سفر برای حج، جزء اعمال آن محسوب نمیشود، زیرا این شخص اصلا به قصد حج حرکت نکرده بوده است.
روایت سوم
قَالَ الصَّدُوقُ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَرَادَ دُنْيَا وَ آخِرَةً فَلْيَؤُمَّ هَذَا الْبَيْتَ.
مرحوم شیخ صدوق به صورت مرفوع نقل میکند که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هركس دنيا و آخرت مىخواهد، آهنگ زيارت اين خانه كند.
اطلاق این روایت شامل جایی که شخص برای کارهای دنیوی مانند کاسبی هم به مکه بیاید، میشود.
روایت چهارم
[مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ يَخْرُجُ فِي تِجَارَةٍ إِلَى مَكَّةَ أَوْ يَكُونُ لَهُ إِبِلٌ فَيُكْرِيهَا حَجَّتُهُ نَاقِصَةٌ أَمْ تَامَّةٌ قَالَ لَا بَلْ حَجَّتُهُ تَامَّةٌ.
همه راویانی که در سند این روایت قرار دارند، «ثقة جلیل» هستند به علاوه اینکه «فضالة بن أیوب» بنا بر قولی از اصحاب اجماع نیز میباشد. «معاویة بن عمار» میگوید: از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدم: آیا حج شخصی که به عنوان تجارت به مکه رفته یا مالک شتری بوده که آن را کرایه داده [و همراه آن به مکه رفته است] ناقص است یا تمام؟ فرمود: نه، حج او تمام است.
روایت پنجم
وَ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ لَهُ الْإِبِلُ يُكْرِيهَا فَيُصِيبُ عَلَيْهَا فَيَحُجُّ وَ هُوَ كِرَاءٌ تُغْنِي عَنْهُ حَجَّتُهُ أَوْ يَكُونُ يَحْمِلُ التِّجَارَةَ إِلَى مَكَّةَ فَيَحُجُّ فَيُصِيبُ الْمَالَ فِي تِجَارَتِهِ أَوْ يَضَعُ تَكُونُ حَجَّتُهُ تَامَّةً أَوْ نَاقِصَةً أَوْ لَا يَكُونُ حَتَّى يَذْهَبَ بِهِ إِلَى الْحَجِّ وَ لَا يَنْوِيَ غَيْرَهُ أَوْ يَكُونُ يَنْوِيهِمَا جَمِيعاً أَ يَقْضِي ذَلِكَ حَجَّتَهُ قَالَ نَعَمْ حَجَّتُهُ تَامَّةٌ.
شیخ کلینی از «حمید بن زیاد» که واقفی مذهب؛ ولی ثقه است و او از «حسن بن محمد بن سماعة» که واقفی معاند؛ ولی ثقه است و او از برخی از اصحاب و او از «ابان بن عثمان» که «ثقة جلیل» و از اصحاب اجماع است و او از «فضل بن عبدالملک» که «ثقة جلیل» است، نقل میکند. بنا بر این، روایت موثقه است.
«فضل بن عبدالملک» ضمن حدیثی از امام صادق (علیه السّلام) این طور نقل کرده است که: از ایشان در باره شخصی سؤال شد که شتری دارد که آن را کرایه میدهد، اگر او در حالی که شتربان است همراه شترش باشد و حج انجام دهد، آیا از حج او کفایت میکند؟ یا شخصی که به عنوان تجارت به مکه میآید و حج انجام میدهد، حال از تجارتش سودی میبرد یا ضرر میکند، آیا حج او تمام است یا ناقص؟ یا اینکه اصلا نه قصد حج دارد که به خاطر آن بیاید، نه قصد کار دیگر یا قصد هر دوی آنها را دارد، آیا از حج او کفایت میکند؟ فرمود: بله حج او تمام است.
در این باب چهار روایت دیگر هم نقل شده است که سندشان ضعیف است؛ ولی دلالت برخی از آنها خوب است؛ اما به همین اندازه کفایت میکند و طرح آنها ضرورتی ندارد.
بنا بر این، با عنایت به این روایات، در این فرع ما نیز مانند حضرت امام قائل به وجوب حج میشویم، پس کسی که برای خدمت در راه حج اجیر شود مانند راننده، اگر با اجرتی که میگیرد مستطیع شود، حج بر او واجب است، البته چنانچه روشن است، باید بقیه شرایط را هم داشته باشد، از طرفی برای کاری که با اعمال حج منافات داشته باشد هم اجیر نشده باشد.
فرع دوم
فرع دوم در مورد طلب و درخواست برای اجیر شدن بود، عبارت چنین بود:
لو طلب منه إجارة نفسه للخدمة بما يصير مستطيعا لا يجب عليه القبول.
اگر از او خواسته شود كه براى خدمت كردن اجير شود و اجرتش مقداری باشد که با آن مستطیع مىشود، قبول آن واجب نيست.
ولی به نظر ما، نمیتوان این حکم را به صورت مطلق پذیرفت، زیرا طبق مبنایی که قبلاً عرض کردیم، دو صورت دارد: یا خدمتی که قرار است برای آن اجیر شود، مخالف شأن اوست یا نیست، پس اگر مخالف شأن او باشد، مثلا به یک روحانی گفته شود: «به عنوان آشپز بیا حج»، در اینجا قبول چنین درخواستی واجب نیست، بله اگر قبول کند، واجب میشود، چون فرض این است که با اجرتی که میگیرد، مستطیع میشود؛ و اگر مخالف شأن او نباشد، مثلاً به او گفته شود: «به عنوان مسئلهگو و روحانی کاروان بیا حج»، در صورتی که این کار برای او مشکل خاصی نداشته باشد قبول آن واجب است، زیرا عرفاً استطاعت صدق میکند.
فرع سوم
در دو فرع قبلی شخص در راه حج و برای کارهایی که در حج انجام میشود، اجیر میشد؛ ولی در این فرع به صورت نیابتی برای انجام حج اجیر میشود، عبارت چنین بود:
لو آجر نفسه للنيابة عن الغير فصار مستطيعا بمال الإجارة قدّم الحج النيابي إن كان الاستيجار للسنة الأولى، فإن بقيت الاستطاعة إلى العام القابل وجب عليه الحج لنفسه.
اگر براى نيابت از حج ديگرى اجير شود و با پول آن مستطيع شود، در صورتى كه نيابتش براى سال اول باشد، حج نيابتى را مقدم مىدارد. پس در این صورت، اگر استطاعتش تا سال آينده باقى بماند، آنگاه بر او واجب است براى خودش هم حج نمايد.
بنا بر این، حضرت امام در این فرع قائل به تفصیل شدهاند، به این صورت که اگر نیابت مطلق باشد که می-تواند بعداً حج نیابتی را به جا آورد، حج خودش مقدم میشود؛ ولی اگر نیابت برای همان سال باشد، حج نیابتی مقدم است و در این صورت اگر تا سال بعد استطاعتش باقی ماند، باید حج خودش را هم به جا آورد، وگرنه لازم نیست.
ما نیز این تفصیل را میپذیریم و فقط این نکته را اضافه میکنیم که طبق مبنایی که قبلاً عرض شد، در صورت دوم که نیابت برای همان سال است و باید حج نیابتی را مقدم کند، چون مستطیع شده است، باید استطاعت خود را تا سال بعد حفظ کند، بنا بر این، نمیتواند پول خود را خرج کند، مگر در مخارج ضروری، مانند ازدواج خودش یا فرزندانش؛ اما اینکه بخواهد مثلا مسافرت غیر ضروری برود یا به کسی هدیه بدهد، جایز نیست.
فرع چهارم
عبارت مربوط به این فرع چنین بود:
لو حج بالإجارة أو عن نفسه أو غيره تبرعا مع عدم كونه مستطيعا لا يكفيه عن حجة الإسلام.
اگر به واسطه اجير شدن حج بجا آورد، يا براى خودش، يا تبرّعا براى ديگرى انجام دهد با اينكه مستطيع نبوده از حجة الاسلامش كفايت نمىكند.
طبق این مسئله اگر طلبهای که مستطیع نیست، به عنوان روحانی کاروان رفت مکه و حج انجام داد ـ فرض هم این است که پولی که در قبال این خدمت میگیرد، او را مستطیع نمیکند ـ حج او مستحبی محسوب میشود و اگر بعداً مستطیع شد باید حجة الاسلام را انجام دهد.
مسئله سی و هشتم
متن مسئله چنین است:
يشترط في الاستطاعة وجود ما يكون به عياله حتى يرجع، و المراد بهم من يلزمه نفقته لزوما عرفيا و إن لم يكن واجب النفقة شرعا على الأقوى.
وجود چيزى كه عائلهاش با آن امرار معاش كند تا از حج برگردد، در استطاعت شرط است، و بنا بر اقوى مقصود از عائله كسانى هستند كه عرفا نفقه آنها بر او لازم باشد اگر چه شرعا واجب النفقه او نباشد.
بنا بر این، طبق نظر ایشان هزینه عیال جزء استطاعت محسوب میشود و مراد از عیال هم فقط کسانی نیست که واجب النفقه انسان هستند مانند پدر و مادر و فرزند و همسر؛ بلکه هر کس را که عرفاً تأمین هزینههای او بر عهده اوست، شامل میشود مانند خواهر و برادری که تأمین نفقه آنها را به عهده گرفته یا مثلا خدمتکار و پرستاری که با آنها زندگی میکنند.
نظر صاحب عروة
در این مسئله نظر صاحب عروة با نظر حضرت امام یکسان است، ایشان در مسئله 57 میفرمایند:
يشترط في الاستطاعة مضافاً إلى مؤنة الذهاب و الإياب وجود ما يموّن به عياله حتّى يرجع، فمع عدمه لا يكون مستطيعاً، و المراد بهم من يلزمه نفقته لزوماً عرفيّاً و إن لم يكن ممّن يجب عليه نفقته شرعاً على الأقوى، فإذا كان له أخ صغير أو كبير فقير لا يقدر على التكسّب و هو ملتزم بالإنفاق عليه أو كان متكفّلًا لإنفاق يتيم في حجره و لو أجنبيّ يعدّ عيالًا له فالمدار على العيال العرفيّ.
در استطاعت، علاوه بر هزینه رفت و برگشت، وجود چيزى كه عائلهاش با آن امرار معاش كند تا از حج برگردد هم، شرط است، پس بدون آن، مستطیع نمیباشد؛ و بنا بر اقوى مقصود از عائله كسانى هستند كه عرفا نفقه آنها بر او لازم باشد، اگر چه شرعا از کسانی باشند که نفقه آنها بر او واجب نیست، پس اگر برادر کوچک یا برادر بزرگ فقیری دارد که توانایی کسب درآمد ندارد و او نفقهاش را به عهده گرفته است یا متکفل تأمین نفقه یتیمی، هر چند اجنبی در دامنش شده باشد، عیال او محسوب میشوند، بنا بر این، ملاک، عیال عرفی است.
ذیل این مسئله فقط دو تن از محشین حاشیه دارند، یکی آیت الله خویی است که فرموده:
العبرة بحصول العسر و الحرج إذا لم ينفق على من لا تجب عليه نفقته شرعاً.
ملاک این که هزینه کسی که واجب النفقه شرعی انسان نیست هم جزء استطاعت باشد، این است که اگر به او نفقه ندهد، دچار عسر و حرج شود.
یکی هم مرحوم آقا ضیاء عراقی است که پس از آنکه صاحب عروة واجب النفقههای عرفی را هم «علی الاقوی» عیال محسوب کرد، میفرماید:
في القوّة نظر للشكّ في اندراج غير من يجب نفقته شرعاً في الدليل فلا يترك الاحتياط فيه بإتيانه بل بإعادة حجّة أيضاً عند الجزم بالاستطاعة الشرعية بوجدان جميع قيوده.
در این اقوی بودن نظر است، زیرا در اینکه دلیل حکم شامل غیر واجب النفقههای شرعی هم باشد، شک است، بنا بر این، احتیاط آن است که اگر هزینه این افراد را ندارد، حج را انجام دهد؛ بلکه در صورت جزم به حصول استطاعت شرعی با همه قیود آن، دوباره هم حج انجام دهد.
به هر حال، در اینجا دو بحث وجود دارد: یکی اینکه آیا مؤونه عیال هم جزء استطاعت است یا خیر؟ دوم اینکه مراد از عیال چه کسانی هستند؟
بحث اول
در اینکه هزینه عیال جزء استطاعت است اختلافی وجود ندارد و مورد اتفاق فریقین است، به همین دلیل مرحوم شیخ طوسی در کتاب الخلاف این مسئله را نیاورده است، چون در این کتاب فقط مسائل مورد اختلاف شیعه و سنی آورده شده است.
مرحوم محقق صاحب شرایع در این باره میفرماید:
الرابع: أن يكون له ما يموّن عياله حتّى يرجع، فاضلا عمّا يحتاج إليه [من مصارف حجّ].
چهامین شرط از شرائط وجوب حج این است که افزون بر آنچه در مصارف حج نیاز دارد، چيزى كه عائلهاش با آن امرار معاش كند تا از حج برگردد هم داشته باشد.
دلیل این شرط هم دو چیز است:
اول اینکه استطاعت بدون داشتن هزینه عیال عرفاً صدق نمیکند، زیرا با توجه به روایات مفسره آیه که می-فرمود: «کان عنده ما یحج به» استطاعت محقق نمیشود مگر وقتی که علاوه بر هزینههای حج، مخارج عیال را هم داشته باشد، بنا بر این، عرفا به کسی که از خرج زن و بچهاش بزند و بخواهد برود حج، مستطیع نمیگویند.
دوم روایاتی است که دلالت میکند هزینه عیال هم لازم است. این روایات در باب نهم تحت این عنوان آمده است:
بَابُ اشْتِرَاطِ وُجُوبِ الْحَجِّ بِوُجُودِ كِفَايَةِ عِيَالِهِ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْهِمْ وَ إِلَّا لَمْ يَجِبْ وَ حُكْمِ الرُّجُوعِ إِلَى كِفَايَةٍ وَ تَقْدِيمِ الْحَجِّ عَلَى التَّزْوِيجِ.
بابی در شرط بودن داشتن مقدار کفایت عیالش تا زمان برگشت، در وجوب حج و اینکه اگر آن را نداشته باشد حج واجب نیست، همچنین حکم رجوع به کفایت و مقدم شدن حج بر ازدواج.
روایت اول
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ جَرِيرٍ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ فَقَالَ مَا يَقُولُ النَّاسُ؟ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ الزَّادُ وَ الرَّاحِلَةُ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَدْ سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ ع عَنْ هَذَا فَقَالَ هَلَكَ النَّاسُ إِذاً لَئِنْ كَانَ مَنْ كَانَ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ قَدْرَ مَا يَقُوتُ عِيَالَهُ وَ يَسْتَغْنِي بِهِ عَنِ النَّاسِ يَنْطَلِقُ إِلَيْهِمْ فَيَسْلُبُهُمْ إِيَّاهُ لَقَدْ هَلَكُوا إِذاً فَقِيلَ لَهُ فَمَا السَّبِيلُ قَالَ فَقَالَ السَّعَةُ فِي الْمَالِ إِذَا كَانَ يَحُجُّ بِبَعْضٍ وَ يُبْقِي بَعْضاً لِقُوتِ عِيَالِهِ أَ لَيْسَ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ الزَّكَاةَ فَلَمْ يَجْعَلْهَا إِلَّا عَلَى مَنْ يَمْلِكُ مِائَتَيْ دِرْهَمٍ.
«شیخ کلینی» از عدهای از اصحاب و او از «احمد بن محمد بن عیسی» و او از «حسن بن محبوب» که هر دو «إمامی ثقة جلیل» هستند و او از «خالد بن جریر» که «إمامی ثقة» است و او از نقل میکند. در مورد «أبی الربیع الشامی» اختلاف نظر است، بنا بر نظر برخی رجالیها «علی التحقیق» ثقه است؛ ولی آیت الله خویی آن را قبول ندارد و به همین دلیل روایت را ضعیف السند دانسته است.
به هر حال، وی در این روایت میگوید: از امام صادق (علیه السّلام) در باره آیه حج سؤال شد، حضرت فرمود: مرد چه میگویند؟ [یعنی نظر اهل سنت چیست؟] راوی میگوید: گفتم این است که زاد و راحله داشته باشد، حضرت فرمود: از امام باقر (علیه السّلام) همین سؤال پرسیده شد، پس فرمود: اگر اینگونه باشد که مردم هلاک می-شوند، اگر مقصود این باشد که اگر کسی که زاد و راحلهاش به اندازه مصرف خانوادهاش است و با آن از مردم بینیاز میشوند، وقتی برگردد و همان مقدار را از آنها سلب کند، خانوادهاش هم هلاک میشوند. گفته شد: پس مراد از «سبیل» چیست؟ فرمود: وسعت در مال است به گونهای که با بخشی از آن به حج برود و بخشی هم برای مصرف خانوادهاش باقی بماند، مگر این طور نیست که خداوند زکات را واجب فرمود و آن را تنها بر کسی که بیش از دویست درهم دارد، قرار داد؟
در این روایت به داشتن هزینه عیال، تصریح شده است.
روایت دوم
این روایت در وسائل شماره سوم است:
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْخَثْعَمِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ الْقَصِيرِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ حَفْصٌ الْأَعْوَرُ وَ أَنَا أَسْمَعُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا قَالَ ذَلِكَ الْقُوَّةُ فِي الْمَالِ وَ الْيَسَارُ قَالَ فَإِنْ كَانُوا مُوسِرِينَ فَهُمْ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ قَالَ نَعَمْ الْحَدِيثَ.
برقی در محاسن از پدرش «محمد بن خالد» و او از «عباس بن عامر» و او از «محمد بن یحیی الخثعمی» و او از «عبدالرحیم القصیر» نقل میکند که گفت: «حفص الاعور» از امام صادق (علیه السّلام) در باره این سخن خدای عز و جلّ که «بر مردمی که استطاعت دارند واجب است که برای خدا آهنگ خانه او را کنند»، سؤال کرد و من شنیدم، حضرت فرمود: مراد قدرت بدنی و توانگری مالی است. پرسید: پس اگر توانایی مالی داشته باشند مستطیع هستند؟ فرمود: بله.
طبق این روایت، کسی که زن و بچهاش گرسنه میمانند، دیگر قوّت در مال و یسار برای او صدق نمیکند.
روایت سوم
این روایت در وسائل چهارمین روایت در این باب است:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْخِصَالِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فِي حَدِيثِ شَرَائِعِ الدِّينِ قَالَ: وَ حِجُّ الْبَيْتِ وَاجِبٌ (عَلَى مَنِ) اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ هُوَ الزَّادُ وَ الرَّاحِلَةُ مَعَ صِحَّةِ الْبَدَنِ وَ أَنْ يَكُونَ لِلْإِنْسَانِ مَا يُخَلِّفُهُ عَلَى عِيَالِهِ وَ مَا يَرْجِعُ إِلَيْهِ مِنْ حَجِّهِ.
شیخ صدوق در خصال به اسنادش از امام صادق (علیه السّلام) چنین نقل کرده است: حجّ خانه خدا، بر هركس كه استطاعت داشته باشد، واجب است و آن، همان توشه، وسيله سفر و تندرستى است و اين كه انسان چيزى داشته باشد كه براى خانوادهاش بگذارد و نيز پس از بازگشت از حج هم، چيزى داشته باشد.
در این روایت هم به داشتن هزینه عیال، تصریح شده است.
بحث دوم
در اینکه مراد از عیال چه کسی است، اختلاف است. برخی مانند حضرت امام و صاحب عروة آن را اعم از واجب النفقه شرعی و عرفی میدانند. اما برخی مانند آیت الله خویی آن را منحصر در واجب النفقه شرعی می-دانند و غیر آنها از کسانی که تحت تکفل انسان هستند را تنها در صورتی که نفقه ندادن به آنها موجب عسر و حرجشان شود، تحت این حکم قرار میدهند.
به عبارت دیگر، برخی عیال را همان نانخور میدانند که ممکن است تأمین نفقه او شرعاً واجب باشد و ممکن است واجب نباشد؛ ولی عرفاً تأمین او لازم است؛ اما برخی آن را همان واجب النفقه شرعی دانستهاند.
چند دلیل میتوان بر این که عیال به معنای نانخور است، اقامه کرد:
دلیل اول این است که عرفا بر کسی که نمیتواند هزینه نانخور عرفیاش را تأمین کند، مستطیع اطلاق نمیشود، پس این افراد هم تحت آیه ﴿مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً﴾ قرار دارند.
دلیل دوم هم اطلاق روایاتی است که خواندیم. در آنها تأمین مطلق عیال جزء استطاعت دانسته شده است و در جایی تصریح نکرده که مراد عیال شرعی است. پس همان طور که در زکات فطره، پرداخت زکاتِ نانخور شخص واجب است نه فقط واجب النفقه شرعی او، در اینجا نیز مراد از عیال اعم از نانخور شرعی و عرفی است.