بحث اخلاقی
مفهوم و اقسام غیبت
و [سَدِّدني لأِن] أخالِفَ مَنِ اغتابَني إلى حُسنِ الذِّكر.[1]
این جمله، فرازی دیگر از دعای نورانی مکارم الاخلاق است که میفرماید: بارالها! به من توفیق بده و مرا تأیید کن تا بر خلاف کسی که غیبت من را کرده است، از او به نیکی یاد کنم.
غیبت یکی از گناهان کبیره است که با کمال تأسف عامّ البلوی است. شاید کمتر کسی را بتوان پیدا کرد که مبتلا به این گناه نباشد. با توجه به اهمیت این گناه و اینکه متأسفانه کم و بیش در همه اقشار جامعه وجود دارد، مقداری مفصلتر به توضیح آن میپردازیم.
در موضوع غیبت، این چند مطلب باید روشن شود: معنای غیبت، گونههای مختلف آن، حکمت حرمت غیبت و چگونگی مقابله با غیبتکننده که در این فراز به آن اشاره شده است.
مفهوم غیبت
غیبت اسم مصدر از ریشه «غ ی ب» و به معنای بدگویی در غیاب کسی است. ابن فارس در مقاییس اللغة ذیل ماده «غیب»، غیبت را این گونه معنا کرده است:
الغیبة: الوَقيعة فى النّاس من هذا، لأنَّها لا تقال إلّا فى غَيْبَة.[2]
کلمه «غیبت» به معنای بدگویی درباره مردم از همین ماده است، زیرا این بدگویی گفته نمیشود مگر در حالت غیاب شخص.
در روایتی از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است که از اصحاب پرسیدند:
أتَدرُونَ ما الغِيبَةُ؟
آيا مىدانيد غيبت چيست؟
عرض کردند: خدا و پيامبر او بهتر مىدانند. فرمود:
ذِكرُكَ أخاكَ بما يَكرَهُ.
اينكه از برادرت چيزى بگويى كه خوش ندارد.
گفته شد: اگر آنچه مىگويم، در برادرم بود، چه؟ فرمود:
إن كانَ فيهِ ما تَقولُ فقدِ اغتَبتَهُ، وإنْ لم يكُن فيهِ [ما تَقولُ] فقد بَهَتَّهُ.[3]
اگر آنچه مىگويى در او باشد، غيبتش را كردهاى و اگر آنچه مىگويى در او نباشد، به وى بهتان زدهاى.
اقسام غیبت
زشتی غیبت و گناه کبیره بودن آن، زیاد گفته شده است؛ ولی آنچه معمولاً مورد غفلت قرار گرفته است، گونهها و اقسام غیبت است.
مرحوم شهید ثانی رساله بسیار جالبی در موضوع غیبت دارد که به نظر من هر طلبهای لازم است این رساله را یک بار مطالعه کند. ایشان درباره اقسام غیبت میفرمایند:
لمّا عرفتَ أنّ المراد منها ذِكرُ أخيك بما يكرهه منه لو بلغه أو الإعلام به أو التنبيه عليه، كان ذلك شاملًا لما يتعلَّق بنُقصانٍ في بدنه أو نسبه أو خلقه أو فعله أو قوله أو دينه أو دنياه، حتّى في ثوبه و داره.[4]
چون دانستى كه مراد از غيبت اين است كه درباره برادرت چيزى بگويى كه اگر به گوش او برسد، يا به خودش بگويى، يا به او گوشزد كنى ناراحت مىشود، اينك بدان كه اين غيبت شامل ذكر عيب و نقص جسمى، خانوادگى، اخلاقى، رفتارى، گفتارى، دينى و دنيايى او و حتّى معايب لباس و خانهاش مىشود.
ایشان در ادامه برای هر یک از این موارد، مثال میزند و میفرماید:
ذكر معايب جسمى، مانند اينكه بگويى: فلانى چشمانش عيبناک است، لوچ است، كچل است، قد كوتاه است، قد دراز است، سياه است، زرد است و خصوصيات ديگرى از اين قبيل كه از شنيدن آنها ناراحت مىشود.
ذكر معايب نژادى و خانوادگى، مانند اينكه بگويى: پدرش فاسق يا پليد يا خسيس يا پينهدوز است، و هر چيز ديگرى از اين دست كه خوشش نيايد.
ذكر معايب اخلاقى مانند اينكه بگويى: بد اخلاق است، بخيل است، متكبّر است، رياكار است، ترسو و بُزدل است و امثال اينها.
معايب رفتارى كه به مسائل دينى مربوط مىشود، مثل اينكه بگويى: دزد است، دروغگوست، شرابخوار است، خيانتكار است، به نماز اهميتى نمىدهد، از نجاست پرهيز نمىكند، به پدر و مادرش نيكى نمىكند و مانند اینها.
معايب رفتارى مربوط به مسائل دنيوى مانند اينكه بگويى: بىادب است، براى هيچكس بر خود حقّى قائل نيست، پُرحرف است، پُر خور است، پُر خواب است و امثال اينها.
و عيبگويى از لباس او مثل اینکه بگويى: لباسهايش كثيف و چركين است، سر و وضع مرتبی ندارد و مانند اينها.
بحث فقهی
موضوع: حج بذلی (1)
یادآوری
بحث در مسئله سیام بود که راجع به حج بذلی بحث میکرد. در فرع اول نظرات برخی از فقها را خواندیم و دیدیم که همه فقهای شیعه قائل به وجوب حج بذلی شدهاند؛ ولی اکثر فقهای اهل سنت آن را واجب نمیدانند. یکی از مهمترین ادلهای که بر وجوب حج بذلی دلالت دارد، روایات است که در این جلسه آنها را میخوانیم.
روایات حج بذلی
صاحب وسائل این روایات را در باب دهم از ابواب «وجوب الحج و شرائطه» تحت این عنوان آورده است:
بَابُ وُجُوبِ الْحَجِّ عَلَى مَنْ بُذِلَ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ وَ لَوْ حِمَاراً وَ وُجُوبِ قَبُولِهِ وَ إِنِ اسْتَحْيَا وَ يُجْزِيهِ عَنْ حَجَّةِ الْإِسْلَامِ.[5]
باب وجوب حج بر کسی که به او زاد و مرکب ـ هرچند الاغ ـ بذل شده است و اینکه قبول بذل بر او واجب است هر چند خجالت بکشد و اینکه از حجة الاسلام او کفایت میکند.
روایت اول
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا قَالَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ وَ لِمَ يَسْتَحْيِي وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ قَالَ فَإِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَفْعَلْ.[6]
شیخ طوسی به اسنادش از «موسی بن القاسم بن معاویة بن وهب»[7] که «امامیٌ ثقةٌ جلیل» است و او از «صفوان بن یحیی» که از مشایخ ثلاث است که «لا یروی و لا یرسل إلا عن ثقة» و او از «علاء بن رزین» که «امامیٌ ثقة» است و او از «محمد بن مسلم» که علاوه بر جلالت و وثاقت از اصحاب اجماع هم هست، نقل میکند، پس روایت صحیحه است. وی ضمن حدیثی میگوید: به امام باقر (علیه السّلام) عرض کردم: اگر از کسی برای حجّ دعوت شود، ولی خجالت بکشد [و نرود، حکمش چیست؟]، فرمود: او از کسانی است که برای حج استطاعت دارد، پس به چه دلیل حیا میکند؟ و [باید برود] حتی اگر الاغی داشته باشد که نه گوش دارد و نه دُم. حضرت فرمود: اگر میتواند مقداری از راه را پیاده و مقداری از آن را سواره برود، این کار را انجام دهد.
روایت دوم
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ فَحَجَّ بِهِ رَجُلٌ مِنْ إِخْوَانِهِ أَ يُجْزِيهِ ذَلِكَ عَنْهُ عَنْ حَجَّةِ الْإِسْلَامِ أَمْ هِيَ نَاقِصَةٌ قَالَ بَلْ هِيَ حَجَّةٌ تَامَّةٌ.[8]
شیخ طوسی به اسنادش از «الحسین بن سعید الاهوازی» و او از «فضالة بن أیوب» که هر دو «امامیٌ ثقةٌ جلیل» هستند و او از «معاویة بن عمار الدهنی» که او نیز «امامیٌ ثقةٌ جلیل» است و ظاهراً در رابطه با حج هم کتاب داشته است، نقل میکند، پس روایت صحیحه است. وی میگوید به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم: مردی است که مالی ندارد؛ ولی شخصی دیگر از برادرانش وی را [با هزینه خود] به حج میبرد، آیا این حج از حجة الاسلام او کفایت میکند یا اینکه حجة الاسلامش ناقص است؟ فرمود: بلکه حج او حجی است کامل.
روایت سوم
وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: فَإِنْ كَانَ دَعَاهُ قَوْمٌ أَنْ يُحِجُّوهُ فَاسْتَحْيَا فَلَمْ يَفْعَلْ فَإِنَّهُ لَا يَسَعُهُ إِلَّا أَنْ يَخْرُجَ[9] وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ.[10]
شیخ طوسی با همان سند قبلی از امام صادق (علیه السّلام) روایت میکند که در ضمن حدیثی فرمود: اگر گروهی از وی دعوت کنند که او را به حج ببرند؛ ولی او حیا کرد و انجام نداد، پس چارهای ندارد مگر آنکه خارج شود هر چند با الاغی گوش و دُم بریده باشد.
در این روایت این بحث وجود دارد که آیا مراد استقرار حج بر اوست یا خیر؟ در بحث فقه الحدیث به این مطلب خواهیم پرداخت.
روایت چهارم
مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمُفِيدُ فِي الْمُقْنِعَةِ قَالَ: قَالَ ع مَنْ عُرِضَتْ عَلَيْهِ نَفَقَةُ الْحَجِّ فَاسْتَحْيَا فَهُوَ مِمَّنْ تَرَكَ الْحَجَّ مُسْتَطِيعاً إِلَيْهِ السَّبِيلَ.[11]
شیخ مفید در مقنعة [به صورت مرسل] میفرماید: حضرت فرمود: کسی که هزینه حج به او عرضه شود؛ ولی حیا کند, او از کسانی است که حج را در حالی که مستطیع بوده است، ترک کرده است.
روایت پنجم
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ فَإِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ مَا يَحُجُّ بِهِ فَاسْتَحْيَا مِنْ ذَلِكَ أَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ إِلَيْهِ سَبِيلًا قَالَ نَعَمْ مَا شَأْنُهُ يَسْتَحْيِي وَ لَوْ يَحُجُّ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ فَإِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَحُجَّ.[12]
شیخ کلینی از «علی بن ابراهیم» و او از پدرش یعنی «ابراهیم بن هاشم» که هر دو «امامیٌ ثقةٌ جلیل» هستند و او از «محمد بن ابی عمیر» که از مشایخ ثلاثه و از اصحاب اجماع است و او از «حمّاد بن عثمان» که او هم از اصحاب اجماع است و او از «عبید الله بن علی الحلبی» که «امامیٌ ثقةٌ جلیل» است نقل میکند که ضمن حدیثی میگوید: به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم: اگر از کسی برای حجّ دعوت شود، ولی خجالت بکشد [و نرود]، آیا او از کسانی است که برای حج استطاعت دارد؟ فرمود: بله، او را چه شده که حیا میکند؟ و [باید برود] حتی اگر الاغی داشته باشد گوش و دُم بریده، پس اگر میتواند مقداری از راه را پیاده و مقداری از آن را سواره برود، باید حج را انجام دهد.
روایت ششم
وَ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ فَحَجَّ بِهِ أُنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ أَ قَضَى حَجَّةَ الْإِسْلَامِ قَالَ نَعَمْ فَإِنْ أَيْسَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَعَلَيْهِ أَنْ يَحُجَّ قُلْتُ هَلْ تَكُونُ حَجَّتُهُ تِلْكَ تَامَّةً أَوْ نَاقِصَةً إِذَا لَمْ يَكُنْ حَجَّ مِنْ مَالِهِ قَالَ نَعَمْ قُضِيَ عَنْهُ حَجَّةُ الْإِسْلَامِ وَ تَكُونُ تَامَّةً وَ لَيْسَتْ بِنَاقِصَةٍ وَ إِنْ أَيْسَرَ فَلْيَحُجَّ الْحَدِيثَ.[13]
شیخ کلینی از «حمید بن زیاد» که واقفی مذهب؛ ولی ثقه است و او از «الحسن بن محمد بن سماعة» که «واقفی معاند فی الوقف» است و در عین حال ثقه است و او از «عدة من أصحابنا» و او از «أبان بن عثمان» که «امامی ثقة جلیل» و از اصحاب اجماع است و او از «فضل بن عبد الملک» که «امامیٌ ثقةٌ جلیل» است، نقل میکند، بنا بر این روایت موثقه است. وی میگوید: از امام صادق (علیه السّلام) در باره مردی پرسیدم که مالی ندارد؛ ولی عدهای از اصحابش او را [با هزینه خود] به حج میبرند، آیا از حجة الاسلام او کفایت میکند؟ فرمود: بله و اگر بعد از آن، باز هم به راحتی توانست برود، باید دوباره انجام دهد. پرسیدم: آیا حجة الاسلامی که انجام داده است، حج کامل است یا ناقص با اینکه با مال خودش حج انجام نداده است؟ فرمود: بله از حجة الاسلام او کفایت میکند و حج او کامل است و ناقص نیست، اما اگر توانست دوباره حج انجام دهد.
این روایت با روایات قبلی این تفاوت را دارد که هرچند حج بذلی را کافی دانسته؛ ولی انجام دوباره حج در صورت امکان را هم لازم دانسته است؛ از این رو، صاحب وسائل در اینجا یک وجه حمل از شیخ طوسی نقل کرده و دو وجه هم خودش بیان کرده است، میفرماید:
أَقُولُ: حَمَلَ الشَّيْخُ الْأَمْرَ بِالْحَجِّ هُنَا عَلَى الِاسْتِحْبَابِ وَ اسْتَدَلَّ بِالتَّصْرِيحِ فِي هَذَا الْحَدِيثِ وَ غَيْرِهِ بِالْإِجْزَاءِ وَ هُوَ جَيِّدٌ وَ يُمْكِنُ الْحَمْلُ عَلَى الْوُجُوبِ الْكِفَائِيِّ فِي الْحَجِّ الثَّانِي كَمَا مَرَّ وَ عَلَى كَوْنِ الْحَجِّ الْأَوَّلِ عَلَى وَجْهِ النِّيَابَةِ عَنِ الْغَيْرِ كَمَا يَأْتِي.[14]
میگویم: شیخ امر به حج را در اینجا به استحباب حمل کرده است و اینگونه استدلال کرده است که هم در این حدیث و هم در غیر آن حکم به کافی بودن چنین حجی شده است [پس معلوم میشود حج دوم مستحبی است] و این، حمل خوبی است، البته ممکن است امر به حج دوم بر وجوب کفایی حمل شود [پس ناظر به زمانی است که خانه خدا خالی از حجاج است و هر طوری شده باید عدهای بروند تا حج تعطیل نشود و حتی بر والی واجب است که مردم را به حج بفرستد،] روایات مربوط به این بحث قبلاً گذشت؛ و ممکن است اینگونه حمل شود که حج اول نیابتی بوده، لذا دوباره باید برای خودش حج انجام دهد.
البته انصاف این است که هیچ کدام از این دو حمل قابل قبول نیست و همان حمل شیخ بهتر است، زیرا دو وجه اخیر اصلا با متن روایت سازگار نیست.
روایت هفتم
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ مَقْطُوعِ الذَّنَبِ فَأَبَى فَهُوَ مُسْتَطِيعٌ لِلْحَجِّ.[15]
شیخ صدوق به اسنادش از «هشام بن سالم» که «امامیٌ جلیلٌ ثقة» است و او از «یحیی بن القاسم ابو بصیر الاسدی» که علاوه بر «امامیٌ جلیلٌ ثقة» بودن از اصحاب اجماع هم هست، نقل میکند، پس روایت صحیحه است. «ابو بصیر» میگوید: از امام صادق (علیه السّلام) شنیدم که فرمود: کسی که به حج دعوت شود، حتی با الاغی باشد گوش و دُم بریده، ولی قبول نکند، از کسانی است که برای حج مستطیع شده است.
این روایت را شیخ صدوق در التوحید با دو سند دیگر هم نقل کرده است.
روایت هشتم
أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ كَانَ لَهُ مَالٌ فَذَهَبَ ثُمَّ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا فَقَالَ مَنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ مَقْطُوعِ الذَّنَبِ فَهُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ.[16]
«برقی» در محاسن از «علی بن الحکم» که «امامیٌ جلیلٌ ثقة» است و او از «هشام بن سالم» که گفتیم «امامیٌ جلیلٌ ثقة» است و او از «ابو بصیر الاسدی» که از اصحاب اجماع است، نقل میکند، پس این روایت هم صحیحه است. «ابو بصیر» میگوید: به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم: [تکلیف] مردی که با پول خودش حج انجام داده، سپس دوباره به حج دعوت شود و حیا کند [و قبول نکند، چیست؟] فرمود: کسی که به حج دعوت شود، حتی با الاغی باشد گوش و دُم بریده، ولی حیا کند [و قبول نکند]، از کسانی است که برای حج مستطیع شده است.
روایت نهم
الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَنْ عُرِضَ عَلَيْهِ الْحَجُّ فَاسْتَحْيَا أَنْ يَقْبَلَهُ أَ هُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ قَالَ مُرْهُ فَلَا يَسْتَحْيِي وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَبْتَرَ وَ إِنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَمْشِيَ بَعْضاً وَ يَرْكَبَ بَعْضاً فَلْيَفْعَلْ.[17]
«عیاشی» در تفسیرش [به صورت مرسل] از «ابو بصیر» نقل میکند، پس روایت ضعیف است. «ابو بصیر» میگوید: به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم: کسی که به حج دعوت شود؛ ولی از اینکه آن را قبول کند حیا کند، آیا برای حج مستطیع است؟ فرمود: به او دستور بده [که برود] نباید حیا کند [باید برود] حتی با الاغی دم بریده؛ و اگر میتواند مقداری از راه را پیاده و مقداری از آن را سواره برود، این کار را انجام دهد.
روایت دهم
وَ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ ﴿وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ قَالَ سَأَلْتُهُ مَا السَّبِيلُ قَالَ يَكُونُ لَهُ مَا يَحُجُّ بِهِ قُلْتُ أَ رَأَيْتَ إِنْ عُرِضَ عَلَيْهِ مَالٌ يَحُجُّ بِهِ فَاسْتَحْيَا مِنْ ذَلِكَ قَالَ هُوَ مِمَّنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا قَالَ وَ إِنْ كَانَ يُطِيقُ الْمَشْيَ بَعْضاً وَ الرُّكُوبَ بَعْضاً فَلْيَفْعَلْ قُلْتُ أَ رَأَيْتَ قَوْلَ اللَّهِ ﴿وَ مَنْ كَفَرَ﴾ أَ هُوَ فِي الْحَجِّ قَالَ نَعَمْ قَالَ هُوَ كُفْرُ النِّعَمِ وَ قَالَ مَنْ تَرَكَ.[18]
«عیاشی» [به صورت مرسل] از «ابو اسامة زید الشحام» که «امامی ثقه» است، نقل میکند، پس این روایت هم ضعیف است. وی میگوید: از امام صادق (علیه السّلام) در باره کلمه «سبیل» در آیه ﴿وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ پرسیدم، فرمود: مقداری است که با آن حج انجام دهد، عرض کردم: نظر شما چیست اگر مالی که با آن حج انجام دهد به او عرضه شود؛ ولی از قبول آن حیا کند؟ فرمود: او از کسانی است که استطاعت دارد و اگر میتواند مقداری از راه را پیاده و مقداری از آن را سواره برود، این کار را انجام دهد. عرض کردم: نظر شما درباره این سخن خدا ﴿وَ مَنْ كَفَرَ﴾ چیست آیا درباره حج است، فرمود: بله مراد کفران نعمت است، یعنی کسی که آن را ترک کند.
فقه الحدیث روایات باب
در این مطلب هیچ شکی وجود ندارد که طبق این روایات اگر کسی به حج دعوت شود، حج بر او واجب میشود؛ ولی یک بحث در زاد و راحله است که آیا چنانچه در برخی از روایات گذشت، همین که بتواند نیمی از راه سواره برود کافی است، پس اگر به همین مقدار هم دعوت شد، حج واجب میشود یا اینکه باید راحلهای که به او بذل میشود به گونهای باشد که بتواند همه راه را سواره برود؟ بحث دیگر هم در این است که اگر کسی به حجی دعوت شد که اگر بخواهد آن را قبول کند، خلاف شأن اوست، باز هم واجب میشود یا باید شأن او حفظ شود؟ مثلا اگر وسیله رفت و برگشت او الاغی گوش و دُم بریده باشد یا امروزه مثلاً یک ماشین مدل پایین به او بذل شود که در شأن او نیست که با چنین وسیلهای مسافرت کند، باز هم مستطیع میشود یا نه؟
طبق روایاتی مثل روایت اول، پنجم و نهم در هر صورت، حج بذلی واجب است، حتی اگر مقداری از راه را هم پیاده برود و حتی اگر راحله او الاغی گوش و دُم بریده باشد، چنانچه طبق روایت هفتم و هشتم نیز حج با چنین الاغی واجب بود؛ این در حالی است که طبق مبنای مشهور که استطاعت شرعی را شرط میدانستند، در این موارد استطاعت حاصل نمیشود.
برخی از آقایان از جمله آیت الله سبحانی برای حل این مشکل فرموده اند : روایت سوم تصریح می کند که حج استقرار پیدا کرده است و لذا بقیه روایات را طبق این روایت تفسیر کردهاند. میفرمایند: طبق این روایت اگر از کسی برای حج دعوت شد ولی حیا کرد و انجام نداد، حج بر او مستقر میشود، پس چارهای ندارد مگر آنکه بعداً حج انجام دهد، هر چند با الاغی گوش و دُم بریده باشد. بنا بر این، مراد روایات دیگر این نیست که به هر کس حج بذل شد، واجب است آن را با هر وسیلهای که شده انجام دهد؛ بلکه مراد این است که اگر شخص دعوت به حج را قبول نکرد، چون بر او مستقر شده است، پس باید به هر شکلی که شده برود. متن فرمایش ایشان چنین است:
فإنّها [الروایة الثالثة] صريحة في أنّ إيجاب الحجّ و لو على حمار أبتر يرجع إلى من استحيا و لم يحجّ فصار الحجّ مستقرا عليه، فعلى مثله أن يحجّ و لو على حمار أبتر، و بكلمة جامعة: يجب الحجّ متسكعا على مثل هذا لا كل من بذل له الحجّ يجب عليه و لو بالركوب على هذا النوع من الحمير.[19]
ولی ما در اینجا دو مطلب را عرض میکنیم:
اولاً: روایات دیگر تصریح دارد که حج بذلی با هر وسیلهای که شده، واجب میشود، پس این روایات در این مطلب ظهور ندارند تا بتوان آنها را طبق روایت دیگر تفسیر کرد. البته خود ایشان ظهور روایات را قبول دارند، لذا به خاطر تصریح داشتن روایت سوم، دست از ظهور آنها بر میدارند؛ ولی به نظر ما همه آنها صراحت دارند، نه ظهور. متن فرمایش ایشان چنین است:
هذا التوجيه و إن كان لا يوافق مضمون أكثر الروايات فإنّ ظاهرها انّ البذل كان على هذا النحو من أوّل الأمر لكن رواية معاوية بن عمّار صريحة فيتصرف بها في غيرها.[20]
یعنی این توجیه، هر چند با مضمون بیشتر روایات موافق نیست، چرا که ظاهر آنها این است که بذل حج به این شکل [با الاغ گوش و دم بریده یا پیاده رفتن بخشی از مسیر] از همان اول میباشد [نه اینکه پس از ردّ بذل و استقرار حج باشد]؛ ولی چون روایت «معاویة بن عمار» صریح [در استقرار حج] است، پس به وسیله این روایت در مضمون بقیه روایات تصرف میکنیم.
ثانیاً: خود روایت سوم هم تصریح در استقرار حج ندارد و میتوان آن را مثل بقیه روایات معنا کرد، یعنی گفت مراد آن این است که اگر از کسی برای حج دعوت شود و بخواهد حیا کند و انجام ندهد، نمیتواند؛ بلکه چارهای ندارد مگر آنکه حج را انجام دهد، هر چند با الاغی گوش و دُم بریده باشد. مؤید این معنا هم نقل دیگری از این روایت است که در آن به جای «فلم یفعل»، «فلا یفعل» آمده است، یعنی انجام ندهد نه اینکه انجام نداد که نتیجه آن استقرار حج باشد. متن روایت چنین است:
مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ قَالَ هَذَا لِمَنْ كَانَ عِنْدَهُ مَالٌ وَ صِحَّةٌ فَإِنْ سَوَّفَهُ لِلتِّجَارَةِ فَلَا يَسَعُهُ ذَلِكَ وَ إِنْ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ إِذَا تَرَكَ الْحَجَّ وَ هُوَ يَجِدُ مَا يَحُجُّ بِهِ وَ إِنْ دَعَاهُ أَحَدٌ إِلَى أَنْ يَحْمِلَهُ فَاسْتَحْيَا فَلَا يَفْعَلُ فَإِنَّهُ لَا يَسَعُهُ إِلَّا أَنْ يَخْرُجَ وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّٰهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعٰالَمِينَ﴾...[21]
«معاویة بن عمار» ذیل آیه حج از امام صادق (علیه السّلام) این طور روایت میکند که حضرت فرمود: این درباره کسی است که پول دارد، سالم هم هست ولی حج رفتن را به خاطر تجارت به تأخير مىاندازد، درحالی که تجارت مانعی برای رفتنش نمیباشد، پس اگر در آن حال بميرد، قطعاً شریعتی از شرایع اسلام را ترک كرده است، چون حج را ترک کرده در حالی که میتوانسته حج برود. و اگر کسی او را دعوت کرد که وی را به حج ببرد؛ و او حیا کند و انجام ندهد، چنین چیزی مانعی برای خارج شدنش برای حج نخواهد بود، لذا باید برود اگر چه با الاغ گوشبریده و دم بریدهای باشد. این است سخن خدای متعال که «کسی که کفر ورزد همانا خداوند از عالمیان بینیاز است»...
بنا بر این، با توجه به شباهت نوشتن «فلم یفعل» با «فلا یفعل» نمیتوان گفت، نسخه دال بر استقرار صحیح است زیرا احتمال تصحیف در این گونه موارد جدی است .
ثالثاً : ممکن است کسی بگوید ـ همانطور که یکی از برادران مطرح کرد ـ طبق این روایات صحیح و صریح ، در حج بذلی شأن مطرح نیست اگر کسی حداقل هزینه حج دیگری را بذل کرد ، بر او حج واجب می شود .
اینها همه طبق مبنای کسانی بود که استطاعت شرعی را شرط میدانستند؛ ولی طبق مبنای ما که استطاعت عرفی را شرط دانستیم و گفتیم آنچه در روایات آمده است همه مصادیق همان استطاعت عرفی است، دیگر مشکلی پیش نخواهد آمد، زیرا شأن هرکس مطابق عرف متفاوت خواهد بود، لذا اگر از کسی رفتن به حج با وسیلهای که درجه یک محسوب نمیشود، دعوت شود، در صورتی که عرفاً متناسب شأن او باشد، استطاعت صدق میکند و حج واجب میشود، والا حج بر او واجب نخواهد بود. قبلاً هم گفتیم که ممکن است برای برخی افراد که میتوانند پیاده بروند، همین که وسیلهای فراهم شود که بتواند بخشی از مسیر را پیاده و مقداری را سواره برود، کافی است و وی عرفاً مستطیع خواهد بود.