درياى عظمت شخصيّت والاى امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام گسترده تر و ژرف تر از آن است كه به توصيف آيد يا قلم ، توان بيان آن را داشته باشد و يا انديشه به ژرفاى آن دست يابد. او كسى است كه مى فرمود:
«يَنحَدِرُ عَنِّي السَّيلُ ، ولا يَرقى إلَيَّ الطَّيرُ» . فضيلت ، چون سيل از كوهسار وجودم سرازير است و هيچ تيزپروازى به بلنداى من نمى رسد . [1]
علّت ديگر ، آن است كه تاريخ ، همه فضايل و بزرگى هاى او را براى نسل هاى بعد ، نقل نكرده است ، و چه بسيار كسانى كه تلاش مى كردند تا او را از خاطره تاريخ ، محو كنند. با اين حال ، آنچه از آن حضرتْ آشكار شده است ، على رغم همه تلاش هاى ستمگرانِ جفاپيشه براى محو جلوه هاى صفات آن حضرت ، ديده ها را خيره و خِردها را متحيّر ساخته است .
سخن خليل بن احمد فراهيدى درباره امام عليه السلام چه زيبا و رساست كه مى گويد:
چه گويم درباره مردى كه دوستانش از بيم و دشمنانش از كينه ، فضايل او را پوشيده داشتند و در بين اين دو سرپوش گذارى ، آن قدر فضايل او بسيار است كه شرق و غرب را فرا گرفته است؟! [2]
ما را توان احاطه بر ويژگى هاى شخصيتى كسى چون على عليه السلام نيست؛ يگانه اى كه در ايمان ، دانش ، اخلاق ، جوان مردى ، شجاعت و رحمت، هم تراز ندارد ؛ بلكه نمى توان انسانى چون او يافت كه در وجودش ويژگى هاى متضادّى ـ كه معمولاً در يك شخص، جمع نمى شوند ـ گِرد آمده باشد.
در ميدان رزم ، هرگاه بر دشمنى مى نگريست و بر او بانگ مى زد ، بدنش مى لرزيد و جان بر لبش مى رسيد ، و هيچ يك از همگنانش به پايگاه او نمى رسيدند ، و آن گاه كه به اشك حلقه زده بر چشم يتيم مى نگريست و يا به كسى كه پشتش از رنج روزگار ، خم شده است ، نگاه مى كرد ، دلش به لرزه مى افتاد و اشكش جارى مى شد... و به اين سبب به «گردآورنده اضداد» شناخته شده است .
او در سرتاسر تاريخ و در همه زمينه ها بى نظير است. او معجزه بزرگ اسلام و پيامبر خداست ، و چرا چنين نباشد ، در حالى كه نبوّتْ وى را زير بال گرفته و رسالت ، او را در دامان آن بزرگْ پيامبر افكنده بود و او فانى در جمالِ حق بود.
با همه اين ها آن حضرت، خود را در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله چگونه مى ديد؟
اين را در پاسخ مولا عليه السلام به يكى از افرادى كه از دانش بسيار و شناخت ژرف او در شگفت شده بود و پنداشت كه وى پيامبر است ، مى توان يافت ، كه گفت:
«أنَا عَبدٌ مِن عَبيدِ مُحَمَّدٍ» . من بنده اى از بندگان محمّد هستم . [3]
او از آغاز زندگى اش همراه و ياور پيامبر خدا بود. تصوير آن حضرت از اين همراهى و دوستى اش ، در خطبه معروف به «قاصعه» ، چه قدر دلنشين است! [4]
دل على عليه السلام ، آبشخور وحى صاف و زلال ، و روحش عطرآگين از تعاليم ربّانى است و همه اين ها در ميدان جنگ و سياست ، درخشش مى گرفت .
زندگى على عليه السلام ، آميزه اى شگفت از علم و عمل و زهد و تلاش بود. او شير جنگ و مبارزه بود و روح بزرگش در دل شب ، آويخته بر ملكوت اعلى!