این دانش نامه که از جهت موضوعى دامنه گسترده اى را در بر می گیرد، مفاهیم دینى، اعتقادى، اخلاقى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى را پوشش داده و در صدد پاسخگویی به نیازهای معرفتی امروز جامعه است. دانش نامه قرآن و حدیث به شیوه الفبایى ــ موضوعى به گزارش احادیث مرتبط با موضوعات پرداخته است و با استناد به آیات و روایات معصومان: به توضیح و تبیین موضوعات، مفاهیم و مدخل هاى دینى مى پردازد و از این ویژگی ها برخوردار است: روش مند بودن، آوردن حدیث در کنار قرآن، جامعیّت، اختصار و مستند بودن.
دانش نامه قرآن و حدیث در واقع تکمیل و گسترش کتاب میزان الحکمة است. به همین دلیل مجلّدات نخستین آن، نام دانش نامه میزان الحکمه را بر خود داشت؛ اما به دلیل تفاوت های کمی و کیفی این دو مجموعه با هم، در ویرایش دوم عنوان دانش نامه قرآن و حدیث برای آن انتخاب شد. این دانش نامه تنها به گردآوری آیات و روایات نپرداخته است؛ بلکه افزون بر ویژگی های یاد شده، در آغاز مدخل ها به تبیین موضوع مدخل از جهات گوناگون پرداخته است.
در مقدمه دانش نامه، از مباحثى چون معناى سنّت و شمول آن بر احادیث اهل بیت(ع) و جایگاه سنّت در عرصه شناخت معارف دینى سخن رفته است. همچنین ضمن بررسى جایگاه والاى سنّت، دیدگاه هاى مختلف و دلایل آنها بررسى شده و نظر منتخب (عدم انفکاک میان قرآن و سنّت) تبیین شده است. در ادامه، مقدمات شناخت حدیث (مانند علم رجال، علم درایه، آگاهى از نقد متن حدیث و مسائل مربوط به تعارض آن با قرآن و عقل) بررسى شده و افزون بر گزارش مختصر از پیشینه گردآورى احادیث، از آثار و جوامع حدیثى اولیه پیش از کتب اربعه و جوامع حدیثى متأخر شیعه و اهل سنّت، فهرستى ارائه شده است.
تاکنون شانزده جلد از دانش نامه قرآن و حدیث منتشر شده و پیش بینى مى شود حجم آن به بیش از هفتاد جلد برسد. جلدهای منتشر شده، تنها مدخل هاى دو حرف «همزه» و «باء» را در بر دارد. در ذیل حرف «همزه»، این مدخل ها آمده است: ایثار، استئثار، اجاره، اجل، آخرت، برادری، ادب، اذان، آزاررسانی، تاریخ، زمین، خانواده، الگو، مواسات، غذا خوردن، همدلی، خدا، آرزو، امامت، امّت، امانت، امنیّت، ایمان، انس، انسان، اهل بیت(ع)، درنگ ورزیدن و آسیب.
همچنین در حرف «ب»، این مدخل ها قرار دارند: دریا، بخل و تنگ نظری، بدعت، اَبدال، اَوتاد، اَقطاب، بدا، نیکی، برکت، برهان، بسمله، گشاده رویی و خوش رویی، بصیرت، کینه (نفرت)، اشک ریختن، سرزمین، بلوغ، رسایی و شیوایی گفتار، تبلیغ، آزمایش الهی، بهتان، مباهله (نفرین کردن به یکدیگر) و بیعت.
موسوعة معارف الکتاب و السنّة، محمّد محمّدی ری شهری، قم: دار الحدیث، چاپ اوّل، ۱۳۹۰ه . ش، وزیری، ۱۶ ج، عربی.
نرم افزار دانش نامه قرآن و حدیث نیز تهیه و عرضه شده است.
پيش گفتار دانش نامه قرآن و حدیث
ستايش ، خداوندگارى را سزاست كه ما را به اين راه ، ره نمون گرديد...
انگيزه تأسيس «دار الحديث» و ويژگى هاى «دانش نامه قرآن و حديث»
از نخستين سال هاى ورودم به حوزه علوم دينى ، سخنان نورانى پيامبر اسلام و خاندان آن بزرگوار ، جاذبه خاصّى براى من داشت و ره نمودهاى آنان در زمينه هاى اعتقادى ، اخلاقى و عرفانى ، به قدرى برايم شيرين و جذّاب بود كه از مطالعه آنها ، كمتر احساس خستگى مى كردم.
در همان ايّام ، احساس مى كردم كه احاديث اسلامى، در زمينه هاى ياد شده ، نه تنها در ميان عموم مردم ، بلكه شايد در ميان خواص و حوزه هاى علميّه ، جايگاه شايسته خود را ندارند ، در حالى كه حديث ، بهترين وسيله براى تبليغ دين و آشنا كردن مردم با اسلام ناب است . در گفتگوى عبد السلام هِرَوى با امام رضا عليه السلام مى خوانيم :
[قال عليه السلام :] رَحِمَ اللّهُ عَبداً أحيا أمرَنا .
فَقُلتُ لَهُ: فَكَيفَ يُحيى أمرَكُم؟
قالَ: يَتَعَلَّمُ عُلومَنا و يُعَلِّمُهَا النّاسَ؛ فَإِنَّ النّاسَ لَو عَلِموا مَحاسِنَ كَلامِنا لَاتَّبَعونا . [1] [امام عليه السلام فرمود :] «خداىْ رحمت كناد بنده اى را كه امر (امامت) ما را زنده بدارد!» .
گفتم : چگونه امر (امامت) شما را زنده بدارد؟
فرمود : «علومِ ما را فرا گيرد و آن را به مردم بياموزد ؛ زيرا مردم ، اگر زيبايى هاى سخن ما را مى دانستند ، قطعا از ما پيروى مى كردند» .
بارى، جاذبه سخنانِ نورانى پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام از يك سو ، و غربت اين گوهرهاى معنوى و غفلت جامعه از آنها ، از سوى ديگر ، مرا بر آن داشت كه براى گسترش فرهنگ روايت و درايتِ حديث ، هر قدر مى توانم ، تلاش كنم.
جرقّه هاى نخستين
در سال 1346 ش / 1387 ق ، كه در حوزه نجف ، مشغول تحصيل بودم ، با مراجعه به برخى از مجموعه هاى حديثى ، آنچه را به نظرم جالب مى رسيد ، يادداشت مى كردم؛ امّا هرگز فكر نمى كردم كه اين يادداشت ها چه بركاتى خواهند داشت و به كجا منتهى مى شوند .
در واقع ، آن يادداشت ها جرقّه هاى نورانى و مباركى بودند كه به بركت «باب حكمت پيامبر صلى الله عليه و آله »، [2] به چراغ پرفروغ ميزان الحكمة [3] تبديل شدند و مشعل فروزان «مؤسّسه علمى ـ فرهنگى دار الحديث» و مجموعه هاى مربوط به آن را افروختند كه اميدوارم، به فضل خداوند منّان ، بركات آينده آن ، بسيار بيشتر از گذشته باشد.
تأليف «ميزان الحكمة»
ضمن مطالعه و كاوش در احاديث اسلامى ، دو نكته مهم ، نظر مرا به خود، معطوف داشتند كه الهام بخش اصلى اين جانب در تأليفاتم بودند و در نهايت نيز به تأسيس دار الحديث انجاميدند:
نكته اوّل ، ظرفيت بى نظير قرآن و حديث در پاسخگويى به نيازهاى اعتقادى ، اخلاقى ، اجتماعى ، اقتصادى و سياسى جامعه است ، به گونه اى كه اگر حقيقتا برآيندِ صحيح آن به زبان روز براى مردم جهان بيان شود ، در عصر حاضر ، اسلام ، بيش از هر وقت ديگر ، هوادار خواهد داشت.
نكته دوم، اين كه احاديث اسلامى ، مانند آيات قرآن ، مفسّر يكديگرند و تنظيم احاديث به صورت موضوعى ، بخصوص در كنار ارائه موضوعىِ آيات قرآن ، علاوه بر آن كه مى تواند در تشخيص ميزان صحّت و سقم احاديث (از جهت سند و درستى نقل و...) مؤثّر باشد ، موجب فهم دقيق ره نمودهاى خداوند متعال و پيشوايان بزرگ اسلام و بهره گيرى بهتر و گسترده تر از آنها نيز مى شود و افزون بر اين ، دسترس پژوهشگران و عموم علاقه مندان را به اسلام راستين ، آسان مى سازد.
اين اقدام ، در مورد احاديث فقهى تقريبا انجام شده است ، هر چند تا نقطه مطلوب ، فاصله دارد ؛ امّا در خصوص احاديث غير فقهى (اعم از : اعتقادى ، اخلاقى ، اجتماعى ، تاريخى و ...) كه در عصر حاضر ، فوق العاده ضرورى و مورد نياز مردم اند ، تلاش هاى گذشته پژوهشگران مسلمان ـ كه به طور انفرادى، به حق ، زحمت فراوان كشيده اند ـ ، به هيچ وجه ، پاسخگوى نيازهاى جامعه امروز نيست.
از سوى ديگر ، تأليف دانش نامه اى بر پايه قرآن و حديث كه بتواند پاسخگوى نيازهاى جامعه امروز در زمينه هاى مختلف علمى و فرهنگى باشد ، در آن روزها براى من ، كار ساده اى نبود و شايد چيزى شبيه به رؤيا مى نمود ؛ امّا جاذبه سخنان نورانى خدا ، پيامبر خدا و خاندان پيامبر ـ كه نامشان بلندآوازه باد ـ ، مرا بر آن داشت كه با بضاعتى اندك ، ولى با اراده اى استوار و با تمام توان ، در راه تحقّق اين هدف بزرگ ، حركت كنم.
آغاز تأليف «ميزان الحكمة»
در سال 1347 ش / 1388 ق ، در مدّت كوتاهى كه به اتّهام اقدام عليه رژيم شاه در بازداشتگاه مشهد بودم ، براى بهره گيرى از فرصت ، تصميم گرفتم احاديثى را كه در زمينه هاى مختلف به نظرم جالب مى آيد ، به صورت موضوعى تنظيم كنم . در واقع ، تأليف كتاب ميزان الحكمة ، بدون آن كه بدانم بعدها چنين نامى را براى آن انتخاب مى كنم ، از آن جا آغاز شد ، و پس از بيرون آمدن از زندان ، مصمّم تر از گذشته ـ به شرحى كه در مقدّمه آن نوشته ام ـ ، كار، ادامه يافت تا اين كه به يارى خداوند منّان ، در شب قدرِ بيست و سوم ماه مبارك رمضان 1405 هجرى (22/3/1364ش) ، پايان يافت.
استقبال پژوهشگران
در سرآغاز ميزان الحكمة آورده بودم كه : «با همه سختى هايى كه در راه فراهم آوردن اين كتابْ متحمّل شده ام ، هنوز در نيمه راه هستم و هنوز به هدف نهايى خود نرسيده ام» ، امّا نياز به اين سبْك نوشتار ، موجب گرديد كه اين كتاب ـ با آن كه از هدف مورد نظر اين جانب، فاصله داشت ـ ، نه تنها در ايران ، بلكه در جهان اسلام ، به شدّت، مورد استقبال پژوهشگران قرار گيرد ، به گونه اى كه تا كنون ، بارها متن عربى آن در ايران و لبنان ، و نيز بارها به همراه ترجمه فارسى ، در ايران [4] به چاپ رسيده است. همچنين ، متن عربى با ترجمه اردو در پاكستان، منتشر شده است . [5] به علاوه ، منتخب ميزان الحكمة نيز تدوين و مورد توجّه فوق العاده علاقه مندان واقع شده و تا كنون بارها طبع و نشر گرديده است . [6]
استقبالى اين چنين از كتابى با آن حجم گسترده ، در نوع خود ، كم نظير است و اين باور را تأييد مى كند كه نوشتارهايى كه بتوانند با شيوه اى نو و سهل الوصول ، نسل جديد را با معارف اصيل اسلام و آموزه هاى سازنده پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام آشنا كنند ، در عصر حاضر ، به شدّت، مورد نيازند و بى شك ، اين واقعيت ، مسئوليت عالِمان متعهّد را مضاعف مى نمايد.
بركات «ميزان الحكمة»
در مقدّمه ميزان الحكمة وعده داده بودم كه «اگر زنده ماندم ، به يارى خدا ، در آينده ، نهايت كوشش خود را به كار خواهم گرفت تا آنچه را آغاز كرده ام ، به پايان برسانم» . پس از انتشار كتاب ـ كه استقبال چشمگيرى از آن شد ـ ، به تدريج ، در صدد به انجام رساندن وعده خود بر آمدم . مهم ترين اقداماتى كه براى انجام گرفتن اين وعده مى بايست صورت مى گرفتند ، عبارت بودند از:
1 . مطالعه دقيق همه منابع روايى شيعه و اهل سنّت و يادداشت بردارى از آنها ،
2 . نمايه زنى يا موضوع بندىِ متون اسلامى ، اعم از قرآن و حديث ، به صورت كاربردى و منطبق با نيازهاى روز، در زمينه هاى مختلفِ : اعتقادى ، اخلاقى ، سياسى ، اقتصادى ، فرهنگى ، تاريخى و ... ،
3 . جمع بندى و تفسير و تبيين احاديث اسلامى در زمينه هاى مختلف و حلّ مشكلات آنها و جدا ساختن صحيح آنها از ضعيف .
بديهى است كه انجام دادن همه اين كارها، از عهده يك نفر ساخته نبود ، خصوصا در آن ايّام كه مسئوليت سنگين تأسيس وزارت اطّلاعات به من سپرده شده بود . از اين رو ، تصميم گرفتم براى تكميل ميزان الحكمة ، از همكارىِ شمارى از دانش آموختگان جوان و باانگيزه حوزه علميّه قم، استفاده كنم و بركات اين مجموعه مبارك ، از همين نقطه آغاز شد.
تأسيس غير رسمى «دار الحديث»
كارِ جمعى و تشكيلاتى براى تكميل ميزان الحكمة ، به بودجه و امكانات نياز داشت . هزينه شروع كار را از امام خمينى ـ رضوان اللّه تعالى عليه ـ گرفتم [7] و زيرزمين خانه خودم (در قم) را محلّ كار قرار دادم و كتاب هاى كتاب خانه شخصى ام را براى استفاده محقّقان ، به آن جا منتقل كردم و نام مؤسّسه را «دار الحديث» نهادم.
بارى، «مؤسّسه علمى ـ فرهنگى دار الحديث»، در آغاز ، با هدف تكميل كتاب ميزان الحكمة ، با امكانات اندكى كه اشاره شد و با همكارى شمارى از فضلاى جوان حوزه علميّه قم ، در سال 1366 ش ، به طور غير رسمى فعّاليت خود را شروع كرد.
افتتاح رسمى «دار الحديث»
به تدريج ، به فضل خداوند متعال ، همكاران شايسته اى جذب «دار الحديث» شدند و مكان نسبتا مناسبى براى توسعه فعّاليت ها تهيّه شد و سرانجام ، در 22 آبان ماه 1374 ، مقارن با بيستم جمادى ثانى 1416 ، زادروزِ ميلاد فرخنده حضرت فاطمه عليهاالسلام ، «مؤسّسه علمى ـ فرهنگى دار الحديث»، با پيام مقام معظّم رهبرى، آية اللّه خامنه اى ، افتتاح گرديد . [8]
نگارشِ «دانش نامه قرآن و حديث»
اشاره شد كه نگارشِ اين دانش نامه ، هم زمان با تأسيس «دار الحديث»، با هدف تكميل ميزان الحكمة و بر پايه همان مَدخل ها (و البته نه محدود به آنها) و با همان ترتيب موضوعى ـ الفبايى (بر اساس ريشه عربى كلمات) آغاز گرديد. به همين دليل، مجلّدات نخستين آن ـ كه از 1384ش ، به تدريج منتشر شدند ـ ، نام دانش نامه ميزان الحكمة بر خود داشتند؛ امّا به دليل تفاوت هاى كمّى و كيفى فراوانِ اين كتاب با ميزان الحكمة، پس از پايان يافتن حرف «باء» (اتمام تأليف مدخل «بيعت»)، به نظر رسيد كه نام ياد شده ، در تبيين اين محتوا بسيار نارساست. از اين رو، پس از بررسى هاى فراوان، در آستانه انتشار ويرايش دوم، نام دانش نامه قرآن و حديث، براى آن، انتخاب گرديد. [9]
اين نكته نيز شايسته يادآورى است كه اين دانش نامه، از ويژگى هاى هفتگانه اى كه براى دانش نامه مورد نياز امروز بر شمرديم، پنج ويژگى را بالفعل داراست و تنها از «نمايه» و «شناس نامه حديث» ، برخوردار نيست. نمايه را به خواست خداوند، در پايان دانش نامه، تدوين و منتشر مى كنيم؛ ولى تدوين شناس نامه احاديث، كار بزرگى است كه دار الحديث، اميدوار است در آينده اى نه چندان دور، آن را آغاز كند.
گفتنى است كه مَدخل هايى از دانش نامه قرآن و حديث، به فراخور نياز و زمانه (و البته پس از تكميل و نهايى شدن)، پيش از اين، به صورت مستقل، منتشر شده اند، مانند: فرهنگ نامه آرزو (الأمل)، فرهنگ نامه ادب (الأدب)، حكمت نامه كودك (الطفل)، حكمت نامه جوان (الشباب)، انسان شناسى (الإنسان) و... ، كه اين رَوَند، به يارى خدا، پس از اين نيز ادامه خواهد يافت. همچنين گفتنى است كه از آغاز تأسيس «دار الحديث» تا كنون، در كنار دانش نامه قرآن و حديث، دانش نامه هاى ديگرى نيز ـ كه آنها هم از قرآن و حديث، بُن مايه گرفته اند ـ ، در اين مؤسّسه نگارش يافته اند كه به دليل ويژه بودن هويّتشان، به صورت مستقل (و البتّه به همراه «نمايه»)، منتشر شده اند ، مانند: دانش نامه عقايد اسلامى ، حكمت نامه پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله ، دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام ، دانش نامه امام حسين عليه السلام و دانش نامه احاديث پزشكى. شمارى از آنها نيز در دست تدوين اند كه در آينده در اختيار پژوهشگران قرار خواهند گرفت، از جمله: دانش نامه امام مهدى عليه السلام .
لازم مى دانم از همه فضلا و پژوهشگران و ديگر برادران عزيزى كه مرا در تحقيق ، تدوين، ويرايش، آماده سازى و نشر اين دانش نامه يا رفع اشكالات و نقايص آن، يارى داده اند و مى دهند و نيز همه كسانى كه در آينده در تكميل آن، سهيم خواهند شد، صميمانه سپاس گزارى نمايم. همچنين از مترجم توانمند، جناب آقاى حميدرضا شيخى ـ كه ترجمه بسيارى از آثار «دار الحديث» به قلم شيواى ايشان است ـ ، تقدير و تشكر دارم و از خداوند منّان، در اين شب پر بركت ـ كه شب نزول قرآن بر قلب منوّر خاتم پيامبران است ـ ، براى همه آنان پاداشى در خور فضل و بزرگوارى حضرتش مسئلت مى نمايم و از او عاجزانه مى خواهم كه توفيق تكميل اين اثر را به ما عنايت فرمايد، كه او بر هر كارى تواناست، و اجابت اين دعا، در اين شب بزرگ، از فضل و بزرگوارى اش دور نيست!
ربّنا! تقبّل منّا، إنّك أنت السميع العليم، بحقّ محمد و آله الطاهرين! آمينَ ربَّ العالمين!
محمد محمدى رى شهرى
شب 23 ماه مبارك رمضان 1431
11 شهريور 1389
مراحل تحقيق و تدوين «دانش نامه قرآن و حديث»
تدوين دانش نامه قرآن و حديث ، آيين نامه ويژه اى دارد كه بر پايه آخرين تجربيّاتِ به دست آمده در پژوهشكده علوم و معارف حديث، تنظيم شده است و البته مطرح كردن همه آن در اين جا ضرورى نيست ؛ ليكن براى اطّلاع علاقه مندان از تلاش هاى فراوانى كه براى تهيه اين مجموعه گسترده صورت مى گيرد ، به سير مراحل جمع آورى ، تحقيق و تدوين آن، از آغاز تا انجام ، اشاره كوتاهى داريم :
1. جمع آورى ابتدايى
در اين مرحله ، پژوهشگر همكار ، آيات و احاديث مربوط به يك موضوع (مَدخَل) را پس از يادداشت بردارى از منابع موجود ، از طريق نرم افزارهاى رايانه اى و جستجوى كليدْواژه هاى اصلى و مرتبط ، گِرد مى آورد [10] و آنها را به حاصل تحقيقات دستى در مرحله پيشين [11] مى افزايد. پرونده يا پوشه اى كه در اين مرحله تشكيل مى شود، متناسب با موضوع، عنوانى عربى به خود مى گيرد و بر اساس ريشه كلمه، ترتيب الفبايى مى يابد.
2. تنظيم ابتدايى
پژوهشگر همكار ، پس از جمع آورى اوّليه متون مربوط به يك موضوع ، طبق سليقه خود ، آن را دسته بندى مى نمايد و براى تنظيم اوّليه ، به اين جانب ارائه مى كند . اين جانب نيز پس از ساماندهى آنها ، آنچه را براى تكميل كار، ضرورى است ، تذكّر مى دهم و مجدّدا آن را به پژوهشگر همكار ، باز مى گردانم.
3. تنظيم دوباره
پرونده هر موضوع (مَدخل)، پس از رفع نواقص ـ كه گاه چند ماه طول مى كشد ـ ، به اين جانب باز مى گردد و با توجّه به افزوده ها، ساماندهى مجدّد، تقويت و تكميل مى گردد و گاه ، تغيير اساسى مى يابد.
4. نقد متن
در صورتى كه پس از تنظيم ثانوى، نقصى مشاهده شود ، مجدّدا پژوهشگر همكار، براى رفع آن ، اقدام خواهد كرد . [12] در غير اين صورت ، حاصلِ كار ، براى نقد و ارزيابى، به دو كارشناس (به تناسب موضوع : اعتقادى ، اقتصادى ، اخلاقى و ...) ، ارائه و طبق آيين نامه خاصّى نقد مى گردد و پس از نقد متن ، اگر اصلاحاتى ضرورت داشته باشد ، انجام مى گيرد.
5. مصدريابى (تخريج)
يكى از مراحل مهم تدوين دانش نامه ، تخريج يا مصدريابى متون آن است . در اين مرحله ، پژوهشگر ديگرى، از طريق برنامه هاى نرم افزارى، براى يافتن مصادر حديث ، جستجو مى كند . سپس ، جامع ترين ، استوارترين و كهن ترين مصدر را انتخاب مى نمايد و نشانى مصادر يافت شده را بر اساس ميزان اعتبار آنها تنظيم مى نمايد و اگر متن قوى ترى يافت شد ، جايگزين متن اصلى مى گردد و روايات مكرّر يا مشابه را ، جز در موارد ذيل ، حذف مى نمايد :
الف ـ وجود نكته مهمى در متن روايات مشابه ؛
ب ـ تفاوت لفظى در متونى (نصوصى) كه از طريق شيعه و اهل سنّت نقل شده اند ؛
ج ـ نياز به تكرار روايت در چند باب ، مشروط به اين كه روايت ، بيش از يك سطر نباشد.
در غير اين موارد ، روايات مكرّر يا مشابه، حذف مى شوند و نشانى آنها ، طبق آيين نامه ، در پاورقى افزوده مى شود.
نكته قابل توجّه ، اين كه : اگر دسترس به منابع اوّليه مقدور باشد ، حديث (روايت)، از آنها نقل مى شود و تنها نشانى دو جامع روايى ـ يعنى بحار الأنوار در احاديث شيعه و كنز العمّال در احاديث اهل سنّت ـ ، براى سهولت دسترس خوانندگان به حديث ، در پايانِ نشانى، افزوده مى گردد.
6. نگارش «درآمد»ها و «تحليل»هاى مورد نياز
مرحله ديگر در تدوين دانش نامه ، تهيّه «درآمد»ها و «تحليل»هاى مورد نياز است كه توسّط اين جانب ، انجام مى شود . البته اگر پژوهشگران ، پيشنهادى در زمينه نكاتى كه بايد مورد توجّه قرار گيرند ، داشته باشند ، ارائه مى دهند. در اين مرحله ، با توجّه به آنچه هنگام نوشتن تحليل و جمع بندى مطالب به نظر مى رسد ، گاه، چينش قبلى تغيير مى كند و ساختار جديدى شكل مى گيرد.
گفتنى است كه جمع بندى ها و تحليل ها نيز توسط يك يا دو كارشناس ، نقد مى گردند و اگر نياز به اصلاح داشته باشند ، انجام مى شود.
7 . آماده سازى نهايى
ضرورت انتشار تدريجى دانش نامه باعث شده است كه مَدخل هاى آغازين (بر اساس نظام الفبايى)، در اولويّت تكميل، آماده سازى و نشر قرار گيرند. پس از آماده شدن يك يا چند مَدخلى كه در حجم يك جلد كتاب اند، اِعراب گذارى، شرح لغات و مقابله احاديث با مصادر و سپس ترجمه «درآمد»ها و «تحليل»ها (از فارسى به عربى) و ويرايش، توسط كارشناسان خبره انجام مى شود. بدين ترتيب، نسخه عربى كتاب ، آماده طبع و نشر مى گردد.
گفتنى است كه نسخه اى از متن عربى، پس از پشت سر گذاشتن مراحل آماده سازى (ويرايش، اِعراب گذارى، نمونه خوانى، تصحيح و صفحه پردازى)، بلافاصله، جهت ترجمه به فارسى و ويرايش و آماده سازى آن، در اختيار واحدهاى مربوط، قرار مى گيرد. [13]
8 . تدوين نهايى بر اساس شيوه اين دانش نامه
مهم ترين نكاتى كه در نگارش احاديث (روايات) در اين دانش نامه در نظر گرفته مى شوند، از اين قرارند :
1 . پس از ذكر آيات مربوط به موضوع ، احاديث منقول از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت گرامى ايشان عليهم السلام تا امام مهدى ـ عَجَّل اللّهُ فَرَجَه ـ به ترتيب مى آيند ، مگر احاديثى كه در تفسير آيات قرآن اند، كه بر همه احاديث ، مقدّم مى گردند . البته ، گاه، هماهنگى چند حديث در مضمون ، موجب مى شود كه اين ترتيب ، رعايت نشود.
2 . معيار گزينش يك حديث از ميان احاديث متعدّد ، رسايى و فراگيرى آن حديث است ، هر چند از منبعى ضعيف تر باشد . در صورت تشابه احاديث ، متنِ معتبرترين منبع ، مقدّم داشته شده است.
3 . اگر حديثى ، هم از پيامبر صلى الله عليه و آله و هم از يكى از اهل بيت ايشان روايت شده باشد ، آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده ، در متن مى آيد و به حديث ديگر ، در پانوشت، اشاره مى گردد.
4 . از آن جا كه اصطلاح «حديث» ، در مكتب اهل بيت عليهم السلام فقط بر متنِ حاكى از قول و فعل و تقريرِ پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام اطلاق مى شود ، متونى را كه از صحابيان و راويان نقل شده اند (و به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت ايشان نسبت داده نشده اند)، ذكر نكرده ايم ، مگر در موارد خاصّى ، از جمله اين كه متن ، در منابع متعدّد، آمده و فقط در بعضى از اين منابع ، به پيامبر صلى الله عليه و آله يا اهل بيت عليهم السلام اسناد داده شده باشد . در چنين مواردى ، نام قائل حديث (مَروىٌّ عنه)، در صدر مى آيد و در پانوشت، پس از ذكر منابعى كه نام قائل را ندارند، اين عبارت، قيد مى گردد : «من دون إسناد إلى أحدٍ مِن أهل البيت عليهم السلام (بدون اِسناد به يكى از اهل بيت عليهم السلام )» .
5 . بحار الأنوار ، از مجموعه هاى بزرگ روايى شيعه ، و كنز العمّال ، از مجموعه هاى بزرگ روايى اهل سنّت است. لذا سعى كرده ايم پس از ذكر منابع هر حديث در پانوشت، به اين دو كتاب واسطه نيز نشانى بدهيم؛ يعنى بحار الأنوار را در پايان منابع شيعى آورده ايم و كنز العمّال را در آخر منابع اهل سنّت ، تا بدين وسيله ، كار مراجعه خوانندگان به حديث را آسان گردانيم . البته اگر آن حديث در بحار الأنوار يافت نشود، به وسائل الشيعة و در غير اين صورت، به مستدرك الوسائل، نشانى داده مى شود. همچنين اگر حديثى كه به منابع اهل سنّتْ نشانى داده شده، در كنز العمّال يافت نشود، به ترتيب، به: مجمع الزوائد، الجامع الصغير و الدر المنثور، نشانى داده مى شود .
6 . سعى بر اين بوده است كه احاديث، از كتاب هايى كه واسطه به شمار مى آيند (به استثناى مورد بند گذشته، يعنى ذكر كتب واسطه در پايان ذكر منابع هر حديث) نقل نشوند ، مگر در موارد دست نيافتن به حديث در منبعى كه كتاب واسطه، از آن ، نقل كرده است . در اين صورت ، كتاب واسطه را مى آوريم و در كنار آن ، از منبع اصلى ـ كه كتاب واسطه از آن نقل كرده است ـ نيز نام مى بريم . براى مثال ، مى نويسيم : «مستدرك الوسائل : ج... ص... به نقل از تفسير ابو الفتوح رازى» . البته ، از اين گونه كتاب ها ، تنها زمانى نقل شده است كه منابعِ موجود آن حديث ، اندك باشند .
7 . تنظيم منابع در پانوشت، بر پايه ميزان اعتبار ، صورت گرفته است . بنا بر اين ، هيچ گاه منبع ضعيف، بر قوى مقدّم نشده ، [14] مگر در حالات خاصّى . براى مثال ، اگر خواسته باشيم از تكرار نام راوى يا تكرار اختلاف يا كلمه «نَحوُه (مشابه آن)» اجتناب بورزيم ، در چنين مواردى ، ترتيبِ يادشده ، رعايت نشده است.
8 . منابع شيعى، از منابع اهل سنّت ، جدا شده و هر يك از آنها ، جداگانه ذكر شده اند . اين دو مجموعه را در پانوشت، با نشانه نقطه ويرگول (؛) از هم جدا كرده ايم. همچنين ، منابع يك مجموعه (مثلاً منابع شيعه) را نيز با نشانه ويرگول (،) از هم جدا نموده ايم.
9 . رمزهاى «ج» ، «ص» و «ح» را ، به ترتيب ، براى نشان دادن جلد و صفحه و شماره حديث به كار گرفته ايم. از اين اصل ، موارد زير، استثنا شده اند : سخنان صحابيان ، تابعيان ، راويان و محدّثان ، متون تاريخى و نيز هر آنچه اصطلاح «حديث» ، شامل آن نمى شود و همچنين آن دسته از احاديث كه در ضمن شرح حال راويان آمده اند و يا شماره هايى كه نشانى شرح حال اند (و نه نشانى حديث) . در تمامى اين موارد ، به جاى رمز «ح» ، حرف «ش» را به كار برده ايم .
10 . بسيارى اوقات ، در يك منبع ، يك حديث ، دو شماره دارد : يكى شماره مسلسل كه از ابتداى كتاب، شروع و در پايان آن ، تمام مى شود ، و ديگرى ، شماره مربوط به بابى كه حديث در آن آمده است ، و ما همواره ، شماره مسلسل حديث را برگزيده ايم.
11 . معيار براى ذكر شماره صفحات ، صفحه اى است كه اوّلين كلمه از متن برگزيده ما، در آن قرار دارد.
12 . اختلافاتى كه ميان متن برگزيده ما در اين دانش نامه، با ساير متونِ نشانى داده شده در پانوشت وجود دارد ، در صورت امكان ، در پانوشت، دقيقا ذكر شده اند و گاه نيز با تعبير «نَحوُهُ (مشابه آن)»، به وجود اختلاف ، تنها اشاره شده است.
13 . در صورت وجود اختلاف اندك لفظى و معنايى ، يا وجود اختلاف فقط لفظى امّا فراوان و پراكنده در جاىْ جاىِ متن (به طورى كه نتوان به آن اشاره كرد) ، به آوردن تعبير «نحوه (مشابه آن)» بسنده كرده ايم.
14 . چنانچه احاديثى با متن برگزيده ما مضمون يكسانى داشته اند ، ولى در برخى الفاظ با آن متفاوت بوده اند ، امّا اين اختلاف، لطمه اى به معنا نمى زده است ، از ذكر اختلاف ، صرف نظر كرده ايم.
15 . معيار عمده براى ذكر اختلافات ، تأثير اين اختلافات در معنا و يا مفيد بودن ذكر آنها براى خواننده است ، بويژه در مَقطعى (بخشى) از حديث كه مرتبط با موضوع بحث (مَدخل و عنوان) است.
16 . هر گاه حديث در برخى منابع با متن برگزيده ما، در مقطع مورد بحث، مطابقت داشته، اختلاف در ساير بخش هاى حديث، هرچند بسيار بوده ، با تعبير «نحوه» ، خاطرنشان شده است؛ امّا اگر در مقطع مورد بحث، اندكى متفاوت، ولى در ساير بخش هاى حديث، مطابق بوده. در اين صورت ، به اختلاف آن دو، اشاره شده است. براى مثال ، در مَدخل «دوستى (المَحَبَّة)»، در عنوان «نشانه هاى دوستى خدا با بنده» ، در ذيل حديث «إذا أحبَّ اللّه عبدا ...» ، حديث «إذا أراد اللّه بعبدٍ خيرا ...» نيز نشانى داده شده و اختلاف ميان آن دو، ذكر شده است.
17 . پس از ذكر منابع (مصادرِ) حديث در پانوشت ، گاه با تعبيرِ «ر . ك (رجوع كنيد به) :» ارجاعاتى به برخى منابع ديگر داده مى شود . در اين گونه موارد ، متن مورد ارجاع ، با متن برگزيده ، تفاوت بسيار دارد ؛ امّا در عين حال ، ملاحظه آن، براى پژوهشگر ، سودمند است .
18 . در صفحه عنوان هر مَدخل (موضوع) و گاه در پايان برخى فصول يا عناوين، عناوين يا ابواب يا كتاب هايى ياد شده اند كه مراجعه به آنها ، اطّلاعات بيشترى در زمينه موضوع مورد نظر ، در اختيار پژوهشگر مى گذارد.
19 . پاره اى اختلافات ، با عبارات زير ، توضيح داده شده اند: «و فيه كذا بدلَ كذا (در اين منبع ، فلان عبارت، به جاى فلان عبارت آمده)» ، «ليس فيه كذا (در اين منبع ، فلان عبارت ، وجود ندارد)» ، «ليس فيه من كذا إلى كذا (در اين منبع ، از فلان عبارت تا فلان عبارت، وجود ندارد)» ، «بزيادة كذا بعد كذا (با افزونى فلان عبارت، بعد از فلان كلمه)» ، «بزيادة كذا فى آخره (با افزونى فلان عبارت در پايان آن)» .
چنانچه در برخى منابع ، عبارت كاملى از ابتداى حديثى كه در متن آمده ، حذف شده باشد ، با عبارت «ليس فيه صدره (در اين منبع ، صدر حديث نيامده)» به، اين اختلاف ، اشاره كرده ايم ؛ امّا اگر عبارت محذوف ، كامل نباشد ، آن را با اين عبارت ، خاطرنشان كرده ايم: «وليس فيه صدره إلى كذا (در اين منبع ، از آغاز حديث تا فلان كلمه نيامده است)» .
اگر اين كاستى، در آخر حديث و يك جمله كامل باشد ، آن را با اين عبارت، توضيح داده ايم : «و ليس فيه ذيله (در اين منبع ، پايان حديث نيامده است)» ؛ ولى اگر يك جمله كامل نباشد يا چند جمله باشد ، آن را با اين عبارت، خاطرنشان ساخته ايم : «و ليس فيه ذيله من كذا (در اين منبع ، بخش پايانى حديث ، از فلان كلمه، نيامده است)» .
20 . هر كلمه يا عبارتى كه بعد از نام يك منبع آمده ـ خواه براى بيان نام راوى باشد ، يا براى بيان اختلاف و يا مشابهت ـ فقط به همان منبعْ مربوط مى شود ، مگر آن كه همراه با يكى از اين الفاظ ، آمده باشد : «كِلاهُما (هر دو منبع)» ، «كُلُّها (همه منابع)» ، «فيهما (در اين دو منبع)» و «فيها (در همه اين منابع)»، كه در اين صورت ، به منابع پيش از آن نيز برمى گردد. گفتنى است كه هر گاه دو نشانى به يك منبع داده شود ، هر يك از آن دو ، مستقل در نظر گرفته مى شود و آنچه گفتيم ، در باره آن نيز جارى است.
نيز بايد دانست كه به كار بردن تعابير ياد شده، گاه، ما را وا مى دارد كه ترتيب منابع (بر حَسَب اعتبار آنها) را رعايت نكنيم . بنا بر اين ، اين بند از توضيحات ، بر بندهاى پيشين ـ كه براى توضيح روش خود آورديم ـ ، حاكم است. براى مثال ، اگر مَروىٌّ عنه (يعنى گوينده اصلى حديث) [15] يا راوى، در دو يا چند منبع ، يكى باشد ، در پانوشت، اين منابع را به صورت پياپى مى آوريم و در پى آن ، يكى از اين دو تعبير را به كار مى بريم : «كِلاهُما عن... (در هر دو منبع از...)» و «كُلُّها عن... (همه آنها از...)» ؛ و چنانچه مرجع ضمير ، موجب اشتباه گردد ، به جاى آن ، تعداد منابعِ هم سخن در اين باره را ذكر مى كنيم . براى مثال آورده ايم: «و الثلاثة الأخيرة عن الإمام الباقر عليه السلام (سه منبع آخر ، از امام باقر عليه السلام )».
21 . سعى شده است كه از كتاب هايى كه انتساب آنها به اهل بيت عليهم السلام قطعى نيست ، نقل كمترى صورت گيرد. با اين حال ، چنانچه حديثى را از اين گونه كتاب ها انتخاب كنيم ، در ابتداى حديث ، به اين ترديد در نسبت كتاب به امام عليه السلام ، اشاره مى كنيم ، مثل : الديوان المنسوب إلى الإمام علىّ عليه السلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرىّ عليه السلام ، مصباح الشريعة ـ فيما نَسَبَه إلى الإمام الصادق عليه السلام ـ .
22 . معيارِ آوردن نام مَروىٌّ عنه يا راوى ، بدين گونه است :
الف ـ در ابتداى هر حديث (صدر حديث) ، نام مروىٌّ عنه (گوينده اصلى حديث) را مى آوريم ، مگر آن كه راوى در حديث ، نقش داشته باشد ـ به طورى كه جز با آوردن نام او ، حديث ، مفهوم درست خود را پيدا نكند ـ ، كه در اين صورت ، ابتدا نام راوى را مى آوريم و سپس ، نام مروىٌّ عنه را و از آن جا كه به اقتضاى شيوه تدوين اين دانش نامه، در ابتداى حديث ، نام مروىٌّ عنه آورده مى شود و اگر نام مروىٌّ عنه را نتوان آورد، [16] نام منبع مى آيد، لذا در چنين مواردى (نقش داشتن راوى در حديث)، نام منبعى كه متن از آن نقل شده است ، خواهد آمد و سپس ، نام راوى، مانند:
الخصال عن زُرارة: سمعتُ أبا عبد اللّه عليه السلام يقول:...، فَسَألتُه عن...، فقال: يا زرارة!... الخصال ـ به نقل از زُراره ـ : شنيدم ابو عبد اللّه [امام صادق] عليه السلام مى فرمود:... از ايشان پرسيدم كه... فرمود: اى زراره!...
ب ـ به سبب تعدّد القاب پيامبر بزرگوار و اهل بيت گرامى ايشان و انبياى پيشين و نيز تعدّد نام ها و كُنيه هايى كه براى آنها به كار مى رود، فقط يكى از آنها ـ كه همان نام يا لقب مشهور است ـ گزينش شده است، تا در صدر احاديث، با روشى يكسان، از مروىٌّ عنه نام برده شود؛ امّا اگر نام يا لقب يا كنيه آن بزرگواران، در ميانه متونِ نقل شده آمده باشد ، به همان حال ، دست نخورده باقى مى ماند، مگر در ترجمه ـ كه به نحوى، وضوح آن را بيشتر مى كنيم ـ .
ج ـ براى پرهيز از طولانى شدن گزارش ها ، چنانچه نام اهل بيت عليهم السلام در سند ، پى در پى آمده باشد ، به جاى ذكر اسامى آنها يكى پس از ديگرى ، از عبارت : «عن آبائه (از پدرانش)» استفاده مى كنيم كه بيانگر اين اتّصال است.
د ـ هر گاه در منبع، از مروىٌّ عنه ، صراحتا نام برده نشده باشد ، بلكه فقط كنيه يا لقب او ذكر شده باشد (مثل : أبو الحسن ، أبو محمّد، العبد الصالح، العالم و...) و يا ابهامى در ميان باشد ، [17] در اين صورت ، چنانچه مقصود از آن را احراز كنيم ، نام مروىٌّ عنه را مى آوريم ، و اگر احراز نكنيم ، آن را به همان نحو كه در منبع آمده ، ذكر مى نماييم و در پانوشت، به احتمالات معتبر، اشاره مى كنيم .
ه ـ پس از ذكر نام پيامبر، با جمله « صلى الله عليه و آله » و پس از ذكر نام هر يك از اهل بيت آن بزرگوار يا نام ديگر پيامبران و نيز فرشتگان ، با جمله « عليه السلام » ، نسبت به آنان ، اداى احترام مى شود ، هرچند در كتابى كه حديث از آن نقل شده ، نام آنان بدون تكريم آمده باشد و يا با الفاظ ديگرى از آنان تكريم شده باشد . همچنين ، در مورد ديگران ، فقط به ذكر نام ، اكتفا شده است.
و ـ راوى اوّل ـ كه خبر را از مروىٌّ عنه روايت مى كند ـ ، اگر در صدر حديثْ نام برده نشود ، در پانوشت ، پس از هر نشانى، ياد مى شود ، و اگر حديث را يكى از اهل بيت عليهم السلام از يكى از اجداد گرامى اش روايت كرده باشد ، نام شريف او و نيز نام راويان بالاتر، تا به اوّلين راوى، مى آيد.
ز ـ اگر نام راوى دقيقا معلوم نباشد ، نام او در پانوشت، اصلاً آورده نمى شود ، مانند وقتى كه حديث با سندى مُرسَل ، نظير «أحمد بن محمّد ، عن بعض أصحابنا ، عن الإمام الباقر عليه السلام (احمد بن محمّد، از يكى از راويان امامى مذهب، از امام باقر عليه السلام )»، روايت شده باشد.
ح ـ هر گاه در پانوشت ، بعد از منبع دوم يا هر كدام از منابع پس از آن ، نام پيامبر صلى الله عليه و آله يا يكى از اهل بيت عليهم السلام را (با تعبير: عن فلان) ذكر كنيم ، اين ، بدان معناست كه حديث، در اين منبع ، از ايشان نقل شده و نه از بزرگوار ديگرى كه در صدر حديث ، ياد شده است . همچنين هر گاه در اين موارد، پس از نام ياد شده در پانوشت ، عبارت «عنه صلى الله عليه و آله » يا «عنه عليه السلام » را بيفزاييم ، اين ، بدان معناست كه مروىٌّ عنه ، خود، راوى حديث است و آن را به بزرگوار ديگرى كه در صدر حديثْ نام برده شده ، اِسناد داده است.
ط ـ اگر حديث، از منبعى (كتابى) نقل شده باشد كه همه يا بيشتر احاديث آن، با سند واحدى (مشتركى) روايت شده اند، از آن سند واحد، تنها به آوردن نام پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام در صدر و پانوشت حديث، اكتفا مى گردد.
از منابعى كه با يك سندْ روايت شده اند، مى توان به: طبّ الإمام الرضا عليه السلام ، مسائل علىّ بن جعفر، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى عليه السلام و صحيفة الإمام الرضا عليه السلام اشاره كرد. الجعفريّات، النوادر للراوندى، قُرب الإسناد و دُرَر الأحاديث النبوية نيز از آن دسته منابع اند كه بيشتر احاديث آنها با يك سند مشترك، روايت شده است.
ى ـ اگر متن، از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام روايت نشده باشد ، يا حديثِ قدسى باشد، يا با عبارت هايى مانند : «سُئلَ (مورد پرسش قرار گرفت)» و «رُوِىَ (روايت شده است)»، قول يا فعل يا تقرير پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام نقل شده باشد ، بدون آن كه از راوى مشخّصى روايت شده باشد، يا ـ همان طور كه گذشت ـ نام راوى در آغاز حديث يا در متن آن آمده باشد و راوى در متن حديث، نقش داشته باشد ، و خلاصه آن كه : هر گاه در آغاز حديث ، نام پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام را نتوان آورد، نام منبع (كتاب) را در آغاز آن مى آوريم .
23 . چنان كه مى دانيم ، در تدوين و نگارش اين دانش نامه ، از روش موضوعى پيروى كرده ايم كه اين ، خود ، بُرش متون معيّنى از احاديث مربوط به مَدخل يا عنوان (تيتر) مورد نظر را اقتضا مى كند . اين نكته ، يكى از اصولى است كه براى پرهيز از تكرار ، نمى توان از آن صرف نظر كرد ، مخصوصا در احاديث طولانى . ما همواره كوشيده ايم تا آن بُرش (مَقطعِ) نقل شده ، كامل ، تام و خالى از ابهام باشد ، هر چند با آوردن توضيحات لازم در آغاز حديث ، و البته با رعايت زيبايى سياق و وارد نيامدن اخلال به نظم حديث.
بنا بر اين ، در اين دانش نامه، صدر حديث ـ كه پيش از متن آن، قرار گرفته و با علامت دو نقطه (:) از آن جدا شده ـ ، در واقع ، مكمّل متن است ، به طورى كه گاه بدون آن ، فهم حديث ، ناممكن مى شود ، و گاهى اوقات هم اين صدر، در فهم پاره اى شناسه ها و خصوصيات متن ـ كه به خواننده در فهم فضاى حديث، كمك مى كنند ـ مفيد است.
24 . قبلاً گفتيم كه معيار ما در انتخاب يك متن (روايت) از ميان متون مختلف ، رسا و فراگير بودن آن است ؛ امّا با اين حال ، گاه متن برگزيده ، داراى پاره اى اغلاط ناشى از تصحيف يا سهو راويان است. در اين گونه موارد ، سعى كرده ايم كه آن اغلاط را با روش هاى مختلف (به اقتضاى نوع غلط) ، رفع و تصحيح كنيم : از طريق مراجعه به چاپ هاى مختلف منبع ، و يا مراجعه به بحار الأنوار و ديگر كتاب هاى واسطه (اگر اين كتاب ها از همان منبع ما نقل كرده باشند ؛ چرا كه در اين صورت ، به منزله نسخه اى از نسخه هاى منبع به شمار مى آيند) و سپس ، مراجعه به منابع ديگر و تأييد گرفتن از آنها.
در همه اين موارد ، امانتدارى علمى رعايت گرديده و جدّا سعى شده است كه از بازى با متن ، پرهيز گردد و توضيحات لازم ، در پانوشتْ آورده شود ، مگر در موردى كه تصحيف ، قطعى باشد . در اين صورت ، آن را در متن ، تصحيح كرده و به خطاى نسخه، در پانوشت، اشاره كرده ايم.
25 . در صورت وجود توضيحاتى در وسط متن برگزيده كه ربطى به موضوع نداشته ، از ذكر آن، خوددارى ورزيده و به جاى آن ، سه نقطه گذاشته ايم. البته ، در احاديث كوتاه ، بنا بر آوردن تمام متن بوده ، هرچند در لابه لاى آن ، توضيحاتى آمده باشد كه ربطى به موضوع ندارد . اين كار ، براى اجتناب از تقطيع حديث بوده است و تقطيع، تنها زمانى صورت گرفته كه چاره اى جز آن نبوده است.
26 . افزوده هاى ميان دو قلّاب (كروشه) از ماست ، خواه اين افزوده ها براى بيان مرجع ضمير غايب (مستتر يا بارز) باشد يا هر توضيح ديگرى.
27 . افزوده هاى ميان دو هلال (پرانتز) ، در متن عربى ، از منبع است ، خواه نسخه بدل باشد يا جز آن .
28 . تا جاى ممكن، كوشيده ايم تا واژگان پيچيده و دور از ذهن را شرح دهيم و براى اين كار ، به كتاب هاى اصلى لغت و غريب الحديث (مانند : لسان العرب، معجم مقاييس اللغة ، النهاية ى ابن اثير ، الصحاح جوهرى ، القاموس المحيط فيروزآبادى ، المصباح المنير فيّومى و المفردات راغب) و ديگر منابع معتبر ، تكيه كرده ايم و سعى نموده ايم از ميان معانى متعدّدى كه گاه براى يك واژه در اين گونه منابعْ ذكر مى شود ، معناى متناسب با سياق حديث را برگزينيم.
در شرح پاره اى عبارات و تركيبات پيچيده ، از كتاب هايى كه متون حديثى را شرح كرده اند (مانند : مرآة العقول ، الوافى ، حلية المتّقين ، توضيحات مجلسى در بحار الأنوار ، شرح نهج البلاغة ى ابن ابى الحديد ، و فتح البارى) و ديگر كتاب ها نيز كمك گرفته ايم . [18]
[1] معانى الأخبار : ص 180 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 307 ح 69 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 30 ح 13 .
[2] اشاره است به حديث نبوى : «أنا مدينةُ الحِكمةِ و علىٌّ بابُها ؛ من شهر حكمتم و على ، دروازه آن است» (ر.ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام بر پايه قرآن ، حديث و تاريخ : ج 10 ص 509 «بخش يازدهم / جايگاه علمى / دروازه حكمت پيامبر صلى الله عليه و آله ») .
[3] سال ها پس از انتشار اين كتاب ، به اين حديث نبوى برخوردم كه مى فرمايد: «أنا ميزانُ الحِكمةِ و علىٌّ لِسانُها ؛ من ترازوى حكمتم و على ، زبانه آن است» (ر.ك: إحقاق الحقّ: ج 6 ص 46؛ الفصول المهمّة فى معرفة الأئمة: ج 2 ص 1165).
[4] چاپ نخست اين ترجمه، در 1377ش/ 1419ق، منتشر گرديد.
[5] اين كتاب، به زبان تركى استانبولى نيز ترجمه شده است .
[6] اين كتاب تا كنون به زبان هاى: فارسى ، انگليسى ، فرانسوى ، اندونزيايى، بوسنيايى ، روسى ، كردى ، اسپانيولى، سواحلى، روآندايى، فولانى، تركى استانبولى و آذرى ترجمه شده است .
[7] بودجه سال اوّل دار الحديث كه توسط حضرت امام رحمه الله تأمين شد ، حدود دويست و پنجاه هزار تومان بود.
[8] متن پيام مقام معظّم رهبرى به مناسبت افتتاح رسمى «دار الحديث»:
بسم اللّه الرحمن الرحيم. اهتمام به حديث ، پس از تمسّك به كتاب حكيم حميد ، برترين وظيفه اى است كه عالِم دين ، بدان مكلّف است. اين ، استضائه از انوار علم و حكمتى است كه از كلام و تعليم و هدايت پيامبر مكرّم اسلام صلى الله عليه و آله و ائمّه معصومين از اهل بيت آن حضرت عليهم السلام ساطع مى گردد و خِرد و انديشه انسانى را دستگيرى و راه نمايى ، و زندگى بشر را برخوردار از سلوك حكيمانه و خردمندانه مى كند و چنين است كه حضرت ابى جعفر ، به جابر مى فرمايد: يا جابِرُ! وَ اللّهِ لَحَديثٌ تُصيبُهُ مِن صادِقٍ فى حَلالٍ وَ حَرامٍ، خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ حَتّى تَغرُبَ (المحاسن : ج 1 ص 356 ح 756 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 146 ح 15) .
در تاريخ علم دين ، جمع حديث و حمل و فهم و درك و شرح آن ، يكى از بزرگ ترين فصول است و با يك نظر ، حديث ، مادرِ بسيارى از علوم اسلامى يا همه آنهاست. از اين روست كه عالِم دين شناس بزرگِ اقدم ، شيخ كلينى رحمه الله ، در مقدّمه كتاب كافى شريف ، حديث را برابر با علم دين دانسته و آن را محور علم و ايمان به شمار آورده است. دقّت و باريك بينى فقها و علماى برجسته سلف در امر حديث و چگونگى تحمّل آن و شرايط وثوق به روايت و ديگرِ آنچه در اين باب بر اهلش آشكار است ، همه از همين اهمّيت و عظمت شأنى كه در باره حديث و تأثير آن در سرنوشت فرد و جامعه اسلامى گفته شد ، سرچشمه مى گيرد.
امروزه ، در باره حديث ، به تدقيق و جداسازى سَره از ناسره ، و راست از دروغ ، و مسلّم از مشكوك ، و نيز به تأمّل در فهم معضلات و مفاد و مضمون هاى اساسى آن ، و نيز به تطبيق يا نسبت يابىِ آن با كلام اللّه عزيز حكيم ، و شرح و بسط عالمانه و محقّقانه ، و نيز به نشر و همگانى كردنِ آنچه همگان را به كار خواهد آمد ، و بسى خدمات و تلاش هاى ديگر ، نيازى مبرم و سازماندهى شده وجود دارد.
در كنار اين همه ، پردازش علم رجال ، بررسى تاريخ صدور حديث و سير آن ، كسب آگاهى از آن زمينه اى كه صدور هر حديثى را لازم يا راجح ساخته است ، و جستجو از مضمون هاى مشابه در كتبِ حديث اهل سنّت ، از جمله كارهاى لازم و ضرورى است.
اكنون ، تأسيس مجمع «دار الحديث»، به همّت جناب حجّة الإسلام و المسلمين آقاى رى شهرى ـ كه در كار حديث ، گذشته از شوق و علاقه ، تبحّر و سابقه و تجربه نيز دارند ـ ، اين مژده را مى دهد كه به حصول اين خواسته ها و نيازها در امر حديث ، به تدريج ، نزديك خواهيم شد ، إن شاء اللّه تعالى!
توفيق ايشان و همكارانشان را از خداوند متعال خواستارم .
سيّد على خامنه اى
22 / 8 / 74
[9] از نسخه فارسى ـ عربى اين دانش نامه، پيش از اين تغيير عنوان، دوازده جلد، تا پايان مَدخل «بُغض»، منتشر شده است. اين تغيير عنوان، شامل نسخه عربى دانش نامه ـ كه با نام موسوعة ميزان الحكمة، از 1383 ش (1425 ق)، شش جلد آن (تا مَدخل «اَبدال») منتشر شده است ـ نيز مى شود. اين نام، در ويرايش دوم نسخه عربى، به موسوعة معارف الكتاب و السنة تغيير يافت.
[10] فهرست منابع و مآخذِ (كتابْ نامه) جلد نخست دانش نامه، در پايان اين جلد، خواهد آمد. اين فهرست، به دليل مشترك بودن بخش عُمده منابع در تمامى مجلّدات، مى تواند نياز خوانندگان جلدهاى بعدى دانش نامه را تا حدّ زيادى بر طرف نمايد؛ امّا به يارى خدا، در اَثناى نشر و به تدريج، فهرست هايى از منابع و مآخذ غير مشترك نيز عرضه خواهد شد. به علاوه، در پايان تأليف، فهرست كاملى از تمامى منابع و مآخذ دانش نامه، به همراه نمايه، در اختيار خوانندگان، قرار خواهد گرفت.
[11] منظور از «مرحله پيشين» ، كار تحقيقى مؤلّف و همكاران او در تدوين كتاب ميزان الحكمه است ف (ر.ك: ص 23 : «پيش گفتار / بركات ميزان الحكمة») .
[12] اين اقدام ، ممكن است بارها تكرار شود .
[13] ترتيب فعلى اين دانش نامه (چه در نسخه عربى و چه در نسخه فارسى ـ عربى)، الفبايى ـ موضوعى، بر اساس عنوان عربى مَدخل ها و ريشه لغوى آنهاست؛ امّا به يارى خدا، پس از پايان يافتن تأليف، نسخه فارسى ـ عربى جديدى از اين دانش نامه، برپايه ترتيب الفبايى ـ موضوعى مَدخل هاى فارسى، تدوين و منتشر خواهد شد.
[14] كتاب هاى موجود در گروه دانش نامه نگارى پژوهشكده علوم و معارف حديث، بر پايه اصول و معيارهاى خاصّى مرتّب و طبقه بندى شده اند؛ معيارهايى چون : تقدّم تاريخى كتاب ، شخصيّت مؤلّف و نزديكى اش به عصر بيان حديث ، احراز انتساب كتاب به مؤلّف ، ارزش كتاب در محافل علمى ، و ديگر معيارها و اصول ارزش گذارى كتاب ها . همين كار ، معيار ترتيب منابع در پانوشت ها نيز قرار گرفته است .
[15] مقصود، پيامبر يا امامى است كه حديث، از او نقل شده است.
[16] مثل همين مورد ـ كه راوى در حديث، نقش داشته باشد ـ و يا وقتى كه حديث، «مُضمَر» است و تعيين مَروىٌّ عنه (گوينده اصلى حديث)، امكان پذير نيست.
[17] مثل مواردى كه حديث، به «الحسن» (بدون هيچ مشخّصه ديگرى) نسبت داده شده است.
[18] در ويرايش فارسى و بازبينى ترجمه ، به ضرورت ، به گروه ديگرى از منابع نيز مراجعه شده است ، از جمله براى شرح لغات به : غريب الحديثِ هِرَوى و ابن قُتَيبه و بُستى و حَربى و سَرَقُسطى ، الطرازِ يحيى بن حمزه ، تاج العروس ، تاج المصادر بيهقى و منتهى الأرب ، و براى شرح لغات و تركيبات پيچيده ، به : المَجازات النبويّة ، الطراز سيّد على خان مدنى و الديباج الوضىّ ، گر چه غالبا ذكر منبع ، امكان پذير نبوده است .