بحث اخلاقی دعا، مصداق نیکی به بدان وَ أَبْدِلْنِي مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّةَ وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْيِ الْمَوَدَّةَ.[1] در جلسه قبل گفتیم یکی از بالاترین کرامتهای اخلاقی و فضایل انسانی نیکی کردن به کسانی است که به انسان بدی کردهاند. امام سجاد (علیه السّلام) نیز در این فراز از دعای مکارم الاخلاق با این دعا در حقیقت، در حق آنان نیکی میکند، چرا که هرچند در ظاهر دعا برای خود ایشان است، ولی چنانچه خواهیم گفت، اثر آن برای دشمنان ایشان است.
«بِغضَة» از ریشه «بغض» و به معنای شدّت کینهورزی و انزجار است.
[2] «شنئان» هم از ریشه «شنأ» و به معنای کینه و دشمنی است.
[3] بنا بر این، حضرت در این فراز از خدا میخواهد که شدّت کینه و دشمنی کینهورزان را برای او به محبت تبدیل کند و حسادت اهل ظلم و گناه را برای او به مودت و دوستی تبدیل کند.
دشمنان اهلبیت کسانی بودند که بر اساس هوای نفس و از روی حسادت و کینهورزی با ایشان دشمنی میکردند، زیرا آنان با راه حقی که ائمه (علیهم السّلام) به پیروی از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دنبال میکردند، مخالف بودند، از این رو، تبدیل دشمنی آنها به دوستی و محبت، در واقع پیدا کردن راه حق و رهایی از گمراهی است، چرا که دوستی اهلبیت طبق این آیه شریفه همان راه خداست:
﴿قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً﴾[4] بگو: براى اين [پيامبرى و ابلاغ رسالت] از شما مزدى نمىخواهم جز اين كه هر كس بخواهد به سوى پروردگار خويش راهى پيش گيرد.
بنا بر این، حضرت در قالب دعا در حق خویش، در حقیقت برای دشمنان خود دعا میکند و اینگونه بدی آنها را با خوبی پاسخ میدهد؛ و این تنها در مقام سخن و دعا کردن نیست، بلکه در سیره عملی آن بزرگوار و دیگر ائمه معصومین (علیهم السّلام) نیز این برخورد به چشم میخورد و اگر دشمنان اهلبیت اندکی مروت داشتند و ذرهای خیر و خوبی در وجودشان بود، قطعاً جذب آنها میشدند.
نمونه روشن این رفتار کریمانه، برخورد امام سجاد (علیه السّلام) با فرد خبیثی چون «مروان بن حکم» است. وی رییس بنیامیه در مدینه بود و از همان ابتدا با اهلبیت دشمنی داشت، لذا در جنگ جمل در صف دشمنان امیرالمؤمنین(علیه السّلام) و از فرماندهان لشکر دشمن بود و کسی بود که مانع خاکسپاری امام حسن (علیه السّلام) در کنار پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شد. در جریان خروج امام حسین (علیه السّلام) از مدینه به مکه نیز وقتی حضرت در جلسهای که با والی مدینه داشت، درخواست بیعت با یزید را نپذیرفت، وی پیشنهاد قتل حضرت را داد.
[5] «مروان» در واقعه «حرّه» که بعد از قیام مردم مدینه در سال 63 هجری اتفاق افتاد از کسانی بود که سپاه یزید به دنبال کشتن او بود، لذا دنبال کسی بود که او را پناه دهد؛ ولی هیچ کس حاضر نشد به او با این سوابق بدی که داشت، پناه دهد، حتی «عبدالله بن عمر» نیز درخواست او را قبول نکرد. اما وقتی از امام سجاد (علیه السّلام) خواست که خانواده او را پناه دهد، حضرت قبول کرد و صد نفر از خانواده او را در نزدیکیهای مدینه پناه داد تا از گزند سپاه یزید در امان بمانند.
به هر حال، یکی از مصادیق نیکی کردن به کسانی که به ما بدی کردهاند، دعا کردن برای آنان است. نقل شده که سید بن طاووس گفته است: در یکی از شبها ـ ظاهراً شب قدر بوده است ـ هر چقدر فکر کردم که برای چه کسی دعا کنم که محتاج باشد، نفهمیدم، تا اینکه گفتم باید برای کسانی که با خدا ارتباط ندارند دعا کنم تا مشکلشان حل شود و با او ارتباط برقرار کنند.
بحث فقهی موضوع: ادامه مسائل شرط استطاعت
یادآوری بحث در شرط استطاعت مالی برای وجوب حج بود. تا مسئله دوازدهم
تحریر از مسائل مربوط به این شرط را خواندیم و اینک بقیه مسائل را پی میگیریم.
مسئله سیزدهم لو وجد مركب كسيارة أو طيارة و لم يوجد شريك للركوب فان لم يتمكن من أجرته لم يجب عليه، و إلا وجب إلا أن يكون حرجيا عليه، و كذا الحال في غلاء الأسعار في تلك السنة، أو عدم وجود الزاد و الراحلة إلا بالزيادة عن ثمن المثل، أو توقف السير على بيع أملاكه بأقل منه.[6] اگر مركبى مانند اتومبيل يا هواپيما باشد و كسى ديگر براى سوار شدن نباشد [كه در كرايه آن شريک شود] چنانچه به تنهايى بر كرايه آن توانايى نداشته باشد حج بر او واجب نيست، وگرنه واجب است، مگر اينكه اين گونه حج برايش موجب حرج باشد، و همچنين است حال در گرانى قيمتها در آن سال، و يا نبودن زاد و راحله مگر با قيمت زيادتر از قيمت معمول، و يا بستگى داشتن حج به فروش املاكش با كمتر از قيمت معمول آن [كه تحمل همه آنها واجب است مگر اينكه حرجى باشد].
بحث در این مسئله که مسئله مهمی است در این است که تا چه حدّی باید برای رفتن به حج هزینه کرد، آیا به اندازه متعارف است یا باید بیش از آن حتی اگر موجب ضرر هم شود هزینه کرد یا بالاتر از آن اگر موجب حرج هم شد، رفتن واجب است؟ فرض این مسئله هم در جایی است که شخص استطاعت دارد و میتواند این خرجها را متحمل شود. مثلاً فرض کنید کرایه ماشین برای رفتن به حج یک میلیون تومان است، حال یک نفر میگوید کرایه ماشین دربست ده میلیون تومان است. او هم اگر بخواهد برود، مجبور است که تنهایی برود و یک ماشین دربست بگیرد، یا مثلاً میگویند کرایه هواپیما برای شما یک نفر فرضاً پنجاه میلیون تومان است. در اینجا آیا باید این هزینهها را متحمل شود و برود یا اینکه صبر کند سال بعد همسفر پیدا کند تا هزینه او کمتر شود؟
مثال دیگر آن است که فرضاً قیمت فیش حج در بازار معمولی بیست میلیون تومان است، اما الآن موقعیتی پیش آمده و قیمت آن بالا رفته و فرضاً تا صد میلیون تومان رسیده است، در اینجا او استطاعت تهیه فیش صد میلیونی را هم دارد، ولی آیا واجب است آن را با این قیمت بالا تهیه کند یا نه میتواند صبر کند و برای سال بعد با همان قیمت معمولی بخرد؟
اینها در جایی بود که شخص پول نقد داشت، مصداق دیگر این مسئله آنجاست که شخص مستطیع پول نقد ندارد، بلکه برای رفتن به حج باید مثلاً ملک یا زمینی را بفروشد و با پولش هزینه حج را تأمین کند، اما الآن بازار ملک و املاک به گونهای است که ملک او را به نصف قیمت میخرند، در اینجا آیا باید با همین قیمت ملکش را بفروشد و هزینه حج را تأمین کند یا نه میتواند صبر کند؟
نظر حضرت امام (رحمة الله علیه) این است که تا جایی که موجب حرج نشود یعنی مشقتی که قابل تحمل نباشد، باید این هزینهها را متحمل شود. به عبارت دیگر ایشان میان ضرر و حرج تفاوت قائل شدهاند و تحمل ضرر را واجب میداند و اینکه قاعده «لاضرر» بخواهد آن را نفی کند را نمیپذیرند، اما اگر موجب حرج شد، بر اساس آیه ﴿ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَج﴾
[7] احکام حرجی نفی میشود و واجب نیست.
این یک اختلاف مبنایی است که در ادامه توضیح آن خواهد آمد که آیا قاعده «لاضرر» احکام ضرری را نفی میکند یا نه؟
قبل از توضیح این مطلب، نظر صاحب
عروة و محشین
عروة را هم میخوانیم.
نظر صاحب عروة ایشان در مسئله هفتم مینویسند:
إذا كان من شأنه ركوب المحمل أو الكنيسة و لم يوجد سقط الوجوب، و لو وجد و لم يوجد شريك للشقّ الآخر، فإن لم يتمكّن من اجرة الشقّين سقط أيضاً، و إن تمكّن فالظاهر الوجوب لصدق الاستطاعة، فلا وجه لما عن العلّامة من التوقّف فيه لأنّ بذل المال له خسران لا مقابل له، نعم لو كان بذله مجحفاً و مضرّا بحاله لم يجب كما هو الحال في شراء ماء الوضوء.[8] اگر در شأن او استفاده از محمل یا کنیسه باشد و آنها پیدا نشوند، حج بر او [در آن سال] واجب نیست، و اگر پیدا شود ولی شریکی پیدا نکند که در طرف دیگر آن بنشیند، در اینجا اگر نمیتواند اجرت هر دو جای آن را بدهد، باز وجوب حج ساقط میشود؛ ولی اگر میتواند بپردازد، ظاهر آن است که واجب است، چون استطاعت صدق میکند. بنا بر این، اینکه علامه در این مسئله به این دلیل که بذل مال در این صورت موجب ضرری است که جبران نمیشود، توقف کرده است، وجهی ندارد. بله اگر بذل مال مورد اجحاف و ضرر رسیدن به او شود، واجب نیست، چنانچه در خرید آب برای وضو نیز چنین است [که تا وقتی خرید آن موجب اجحاف و ضرر نشود، واجب است آن را حتی به قیمت بالاتر بخرد].
بنا بر این، ملاک ایشان برای عدم وجوب، ضرر داشتن است، پس تا وقتی ضرر نکند، چون مستطیع هست باید برای حج هزینه بیشتری را متحمل شود.
حضرت امام در حاشیه
عروة همان ملاکی را که در
تحریر بیان کردند، تذکر دادهاند، میفرمایند:
الميزان صيرورة الحجّ حرجيّا عليه و كذا الحال في المسألة الآتية كما أشار إليه الماتن.[9] میزان این است که حج موجب حرج بر او شود، چنانچه در مسئله بعدی هم چنین است و ماتن بدان اشاره کردهاند.
در مسئله بعدی بحث گرانی بازار و فروش زیر قیمت املاک مطرح شده است که در آنجا صاحب
عروة هم ملاک را رسیدن به حدّ حرجی که رافع تکلیف است، دانستهاند.
ولی آیت الله بروجردی و آیت الله گلپایگانی رضوان الله علیهما ملاک را همان استطاعت عرفی میدانند که به نظر ما نیز این ملاک صحیح است. آیت الله بروجردی آنجا که صاحب عروة فرمود: اگر بذل مال موجب احجاف و ضرر شود، این حاشیه را اضافه فرمودهاند که:
بحيث يكون عرفاً باعتبار توقّف حجّه على ذلك ممّن لا يستطيع إليه سبيلًا.[10] [این اجحاف و ضرر وقتی موجب سقوط وجوب حج میشود که] به گونهای باشد که به خاطر اینکه رفتن به حج متوقف بر بذل مال است، عرفاً دیگر از افراد مستطیع به شمار نیاید.
آیت الله گلپایگانی هم میفرمایند:
بل يجب إلّا إذا لم يصدق عليه المستطيع.[11] حج واجب است مگر آنجا که بر او مستطیع صدق نکند.
قاعده «لا ضرر» در اینجا لازم است به تناسب این بحث به بررسی قاعده «لاضرر» بپردازیم، قاعدهای که در فقه بسیار کارایی دارد و بسیاری از فحول فقها از جمله شیخ انصاری و آخوند خراسانی در ابواب مختلف بدان استدلال کردهاند.
قاعده «لاضرر» از قواعدی است که علاوه بر اینکه از مستقلات عقلی به شمار میرود، زیرا ضرر زدن به دیگران از شاخههای ظلم محسوب میشود و ظلم به دیگران نیز عقلاً قبیح است؛ در کتاب و سنت نیز ریشه دارد. در ادامه به آیات و روایاتی که مبنای این قاعده هستند، اشاره خواهیم کرد.
«ضرر» و «ضرار» در قرآن کلمه «ضرر» در قرآن یک بار به کار رفته است و آن مربوط به بحث جنگ است که میفرماید:
﴿لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِوَ الْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّه﴾[12] مؤمنان جهادگريز كه آسيب ديده نباشند با جهادگران در راه خداوند، برابر نيستند.
مراد از «اولىالضّرر» آنانىاند كه در جنگهاى قبلى متضرّر شده و عضوى از اعضاى بدن را از دست دادهاند و اكنون توانايى جهاد و جنگ را ندارند.
[13] پس «ضرر» در این آیه به بحث ما ارتباطی ندارد.
ولی کلمه «ضرار» به معنای ضرر زدن به دیگران در قرآن آمده است و به شکلهای مختلف از این کار نهی شده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
آیه اول ﴿وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا﴾[14] در جاهلیت وقتی زنی را طلاق میدادند، در مدت عده به او رجوع نمیکردند و صبر میکردند تا نزدیک تمام شدن عده، رجوع میکردند و بعد دوباره او را طلاق میدادند. برخی از تازه مسلمانان هم مطابق دوران جاهليت، از قانون «عده» و «رجوع» سوء استفاده مىكردند، و براى اينكه همسر خود را تحت فشار قرار دهند پى در پى او را طلاق داده و قبل از تمام شدن عده رجوع مىكردند، لذا این آیه رجوع شوهر به زن مطلّقه به قصد آزار و اضرار به آنها را تعدّى به حدود الهى میداند.
آیه دوم ﴿وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِين﴾[15] بنا بر شأن نزول، این آيه در رابطه با منافقينى است كه اقدام به ساختن مسجدى براى هدفهاى زيانبار و كفرآميز و تفرقهافكن ميان مؤمنان، کردند.
[16] پس مقصود اضرار منافقان به مؤمنین است.
آیه سوم ﴿وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ... لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِه﴾[17] و مادران فرزندان خود را دو سال كامل شير مىدهند؛.. نه مادر بايد به خاطر فرزندش زيان بيند و نه صاحب فرزند به خاطر فرزندش.
در آیه نیز بر لزوم پرهيز ضرررسانى به پدر و مادر فرزند شيرخوار خود تأکید شده است.
آیه چهارم ﴿إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهِيد﴾[18] و چون داد و ستد مىكنيد گواه بگيريد؛ و نويسنده و گواه نبايد زيان بينند.
در این آیه نیز ضرر رساندن گواه در مبادلات، بر طرفين قرارداد، نهی شده است.
آیه پنجم ﴿فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ﴾[19] و اگر بيش از اين باشند همه در يك سوم شريكند، [البته] پس از وصيتى يا [پرداخت] وامى كه [با وصيّت يا اقرار به وام، به وارث] زيان نرساند.
در این آیه نیز اجتناب از وصيت ضرر زننده به وارث مورد تأکید قرار گرفته است.
آیه ششم ﴿أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِن﴾[20] آنان را در همانجا كه خود به اندازه توانگريتان جاى داريد، جا دهيد و به آنها زيان مرسانيد براى آنكه [زندگى را] برايشان تنگ گيريد.
در این آیه هم ضرررسانى و تنگ كردن عرصه بر زنان مطلّقه مورد نکوهش قرار گرفته است.
از مجموع این آیات این قاعده کلی برداشت میشود که ضرر زدن به دیگران جایز نیست و منهی عنه است.
قاعده «لاضرر» در سنت مهمترین مستند روایی این قاعده جریان «سمرة بن جندب» است که فریقین آن را نقل کردهاند و حتی فخر المحققین درباره آن ادعای تواتر کرده است که البته اگر تواتر آن ثابت نشود، قطعاً مستفیضه است، از این رو، نسبت به سند آن بحثی نداریم و از مجموع روایات انسان قطع پیدا میکند که چنین جریانی اتفاق افتاده است.
«سمرة بن جندب» یکی از منافقان، بلکه از سران نفاق بوده است. وی بعد از زمان پیامبر و در عهد معاویه فوق العاده بر ضد امیر المؤمنین فعالیت داشت.
[21] بعد از آن هم در جریان برخورد با شیعیان نقل شده که هشت هزار نفر از شیعه را کشته است.
[22] در قضیه کربلا هم از طرف ابن زیاد به عنوان یکی از فرماندهان گروهی بود که مردم را برای حضور در کربلا تحریک میکردند. این شخص خبیث داستانی دارد که اولین مدرک این قاعده در آن نقل شده است.
صاحب وسائل روایات مربوط به این جریان را در بابی با عنوان «باب عَدَمِ جَوَازِ الْإِضْرَارِ بِالْمُسْلِمِ وَ أَنَّ مَنْ كَانَ لَهُ نَخْلَةٌ فِي حَائِطِ الْغَيْرِ وَ فِيهِ عِيَالُهُ فَأَبَى أَنْ يَسْتَأْذِنَ وَ أَنْ يَبِيعَهَا جَازَ قَلْعُهَا وَ دَفْعُهَا إِلَيْهِ» جمع کرده است.
روایت اول مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ الصَّيْقَلِ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع كَانَ لِسَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ نَخْلَةٌ فِي حَائِطِ بَنِي فُلَانٍ فَكَانَ إِذَا جَاءَ إِلَى نَخْلَتِهِ يَنْظُرُ إِلَى شَيْءٍ مِنْ أَهْلِ الرَّجُلِ يَكْرَهُهُ الرَّجُلُ قَالَ فَذَهَبَ الرَّجُلُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَشَكَاهُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ سَمُرَةَ يَدْخُلُ عَلَيَّ بِغَيْرِ إِذْنِي فَلَوْ أَرْسَلْتَ إِلَيْهِ فَأَمَرْتَهُ أَنْ يَسْتَأْذِنَ حَتَّى تَأْخُذَ أَهْلِي حِذْرَهَا مِنْهُ فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ص فَدَعَاهُ فَقَالَ يَا سَمُرَةُ مَا شَأْنُ فُلَانٍ يَشْكُوكَ وَ يَقُولُ يَدْخُلُ بِغَيْرِ إِذْنِي فَتَرَى مِنْ أَهْلِهِ مَا يَكْرَهُ ذَلِكَ يَا سَمُرَةُ اسْتَأْذِنْ إِذَا أَنْتَ دَخَلْتَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَسُرُّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ عَذْقٌ فِي الْجَنَّةِ بِنَخْلَتِكَ قَالَ لَا قَالَ لَكَ ثَلَاثَةٌ قَالَ لَا قَالَ مَا أَرَاكَ يَا سَمُرَةُ إِلَّا مُضَارّاً اذْهَبْ يَا فُلَانُ فَاقْطَعْهَا وَ اضْرِبْ بِهَا وَجْهَهُ.
[23] شیخ صدوق به اسنادش که سند صحیحی است میگوید: امام باقر (علیه السّلام) فرمود: سَمُرَة بن جندب در داخل باغ بنی فلان درخت خرمايى داشت. وی وقتی میرفت پیش درختش به اهل خانه صاحب باغ نگاه میکرد، صاحب باغ نیز از این کار نارحت میشد، لذا خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسيد و شکایت او را كرد و گفت: یا رسول الله سمرة براى سر زدن به درخت خرمايش بدون اجازه وارد خانه من مىشود، کاش او را بخواهيد و دستور دهید كه اجازه بگيرد تا همسر من خود را بپوشاند بعد وارد شود، حضرت او را طلبيد و به او فرمود: اى سمرة چيست كه فلانى از تو شكايت دارد و مىگويد بدون اذن و اطّلاع سر زده داخل مىشود و نظرش به همسر من مىافتد؟ ای سمره! هرگاه خواستى وارد باغ شوى اجازه بگير. [اما سمرة نپذیرفت] سپس به او فرمود: دوست دارى به جاى اين درخت خرما نهالى در بهشت بتو دهند؟ گفت: نه، فرمود: سه نهال؟ گفت: نه، حضرت فرمود: تو را نمىبينم مگر موجب زيان ] به دیگران [، بعد رو به آن مرد كرده فرمود: برو و درخت او را بكن و پیش رویش بیانداز.
روایت دوم وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ سَمُرَةَ بْنَ جُنْدَبٍ كَانَ لَهُ عَذْقٌ فِي حَائِطٍ لِرَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ وَ كَانَ مَنْزِلُ الْأَنْصَارِيِّ بِبَابِ الْبُسْتَانِ فَكَانَ يَمُرُّ بِهِ إِلَى نَخْلَتِهِ وَ لَا يَسْتَأْذِنُ فَكَلَّمَهُ الْأَنْصَارِيُّ أَنْ يَسْتَأْذِنَ إِذَا جَاءَ فَأَبَى سَمُرَةُ فَلَمَّا تَأَبَّى جَاءَ الْأَنْصَارِيُّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَشَكَا إِلَيْهِ وَ خَبَّرَهُ الْخَبَرَ فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ خَبَّرَهُ بِقَوْلِ الْأَنْصَارِيِّ وَ مَا شَكَا وَ قَالَ إِذَا أَرَدْتَ الدُّخُولَ فَاسْتَأْذِنْ فَأَبَى فَلَمَّا أَبَى سَاوَمَهُ حَتَّى بَلَغَ بِهِ مِنَ الثَّمَنِ مَا شَاءَ اللَّهُ فَأَبَى أَنْ يَبِيعَ فَقَالَ لَكَ بِهَا عَذْقٌ يُمَدُّ لَكَ فِي الْجَنَّةِ فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلْأَنْصَارِيِّ اذْهَبْ فَاقْلَعْهَا وَ ارْمِ بِهَا إِلَيْهِ فَإِنَّهُ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ.
[24] کلینی در این روایت موثقه میگوید: امام باقر (علیه السّلام) فرمود: سَمُرَة بن جندب در داخل باغ يكى از انصار درخت خرمايى داشت. خانه آن مرد انصارى كنار دَرِ باغ بود. سمره بدون آن كه اجازه بگيرد وارد باغ مىشد. مرد انصارى با سمره صحبت كرد كه وقتى وارد باغ مىشود اجازه بگيرد، اما او نپذيرفت. مرد انصارى خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسيد و جريان را به عرض ايشان رساند و شِكوه كرد. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در پى سمره فرستاد و سخن مرد انصارى و شكايت او را به اطلاع وى رساند و فرمود: هرگاه خواستى وارد باغ شوى اجازه بگير. اما سمره نپذيرفت. رسول خدا از او خواست كه درختش را بفروشد و مرتب قيمت آن را بالا مىبرد، ولى سمره از فروختن درخت هم خوددارى كرد. حضرت فرمود: در برابر اين درخت خرما، درخت خرمايى در بهشت به تو مىدهم؛ سمره باز هم امتناع كرد. در اين هنگام، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مرد انصارى فرمود: برو و درخت خرماى او را از ريشه درآور و جلوش بينداز؛ زيرا ( لا ضرر و لا ضرار )ضرر و زيان زدن ممنوع است.
ادامه روایات را در جلسه آینده میخوانیم.