بسم الله الرحمن الرحیم
بحث اخلاقی
اصلاح عیوب (3)
اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّي إِلَّا أَصْلَحْتَهَا.[1]
در تبیین این فراز نورانی گفته شد که برای زدودن عیبها در کنار خواندن امثال این دعا، تلاش هم لازم است و اولین اقدام این است که انسان عیبهای خود را پیدا کند. عیبجویی از دیگران نکوهیده است؛ ولی عیبجویی از خود خوب و نیکوست.
همچنین گفته شد که یکی از راههای پیدا کردن عیبها از خدا خواستن است. لطف الهی سبب میشود انسان نقصهای خودش را ببیند. راه دوم هم محاسبه و حسابرسی از کارهای خویش است.
معاشرت با دوستانِ راستین
سومین راه شناخت عیوب، معاشرت با دوستان حقیقی است. دوستانی که انسان را حقیقتاً دوست دارند، نمیخواهند نقص و عیبی در اخلاق و رفتار انسان باشد.
به طور طبیعی انسان دوست ندارد کسی عیبهایش را به او بگوید و اگر کسی عیب او را متذکر شود، ناراحت میشود؛ بلکه دوست دارد کسی به او اشکال نکند و مورد انتقاد قرار نگیرد. این در حالی است که باید رفتار انسان برخلاف این باشد.
در روایتی از امیر المؤمنین علیه السلام چنین نقل شده است:
شَرُّ إخوانِكَ مَن داهَنَكَ في نفسِكَ و ساتَرَكَ عَيبَكَ.[2]
بدترين برادر تو آن است كه درباره نفس تو با تو سازشكارى كند و عيبهايت را به تو نگويد.
همچنین در روایت دیگری از آن حضرت چنین وارد شده است:
مَن كاشَفَكَ في عَيبِكَ حَفِظَكَ في غَيبِكَ، مَن داهَنَكَ في عَيبِكَ عابَكَ في غَيبِكَ.[3]
هر كه عيبت را به تو اظهار كند، پشت سرت آبروى تو را حفظ نمايد. هر كه در گفتن عيبت به تو ملاحظه كارى كند، پشت سرت عيب تو را بگويد.
یا در روایت دیگری طبق نقل میفرماید:
مَن أبانَ لَكَ عَيبَكَ فهُوَ وَدودُكَ، مَن ساتَرَكَ عَيبَكَ فهُوَ عَدُوُّكَ.[4]
هر كه عيبت را به تو نشان دهد، او دوست صميمى توست. هر كه عيبت را از تو مخفى نگه دارد، او دشمن توست.
بنا بر این، نشانه دوستان حقیقی آن است که عیوب انسان را بدون ملاحظهکاری به انسان بگویند، چه اینکه در این روایت که باز هم از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است، محبوبترین افراد نزد انسان اینگونه معرفی شدهاند:
لِيَكُن أحَبُّ النّاسِ إلَيكَ مَن هَداكَ إلى مَراشِدِكَ، و كَشَفَ لَكَ عَن مَعايِبِكَ.[5]
بايد محبوبترينِ مردم نزد تو آن كسى باشد، كه تو را به آنچه مايه اصلاح و سازندگى توست، راهنمايى كند و عيبها و كاستیهايت را به تو نشان دهد.
این روایات در واقع بیانگر این روایت مشهور است که میفرماید:
الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِن.[6]
وقتی کسی عیب انسان را به او نشان دهد باید از او تشکر کرد نه اینکه ناراحت شد همان طور که وقتی در آینه عیوب خود را میبینیم آن را نمیشکنیم و البته این کار سختی است که انسان از شنیدن عیوبش ناراحت نشود و کسی مثل امام صادق علیه السلام باید باشد که بفرماید:
أحَبُّ إخواني إلَيَّ مَن أهدى إلَيَّ عُيوبي.[7]
محبوبترين برادرانم نزد من، كسى است كه عيبهايم را به من هديه كند.
بنا بر این، معاشرت با چنین دوستانی موجب میشود که عیوب انسان را به او تذکر دهند و او نیز باید از این امر خوشحال شود و از آنها تشکر کند و سپس به اصلاح آنها بپردازد. از این رو؛ سفارش شده که انسان لحظاتی از عمر خود را به معاشرت با برادران دینیاش اختصاص دهد که از عیوبش باخبرند. در روایتی از امام کاظم علیه السلام ضمن بيان مديريت زمان در شبانهروز، اختصاص زمانی برای معاشرت با چنین افرادی را مورد تأکید قرار داده است، میفرماید:
اجتَهِدوا في أن يَكونَ زَمانُكُم أربَعَ ساعاتٍ: ساعَةً لِمُناجاة اللّهِ، و ساعَةً لأِمرِ المَعاشِ، و ساعَةً لِمُعاشَرَةِ الإِخوانِ و الثِّقاتِ الَّذينَ يُعَرِّفونَكُم عُيوبَكُم، و يُخلِصون لَكُم فِي الباطِنِ، و ساعَةً تَخلونَ فيها لِلَذّاتِكُم في غَيرِ مُحرَّمٍ.[8]
تلاش كنيد زمانتان چهار بخش باشد: زمانى براى راز و نياز با خداوند؛ زمانى براى تأمين معاش؛ و زمانى براى معاشرت با برادران مورد اعتماد، تا عيبهايتان را به شما بشناسانند و براى شما در امور پنهان، خيرخواهى كنند؛ و زمانى براى خوشىهاى حلال.
بحث فقهی
موضوع: حجّ صبیّ بالغ شده قبل از احرام
یادآوری
بحث در مسائل مربوط به شرط اول از شرائط وجوب حج یعنی بلوغ و مباحث مربوط به حجّ صبیّ بود. تا کنون شش مسئله از این مسائل را مورد بررسی قرار دادیم و اینک ادامه مسائل.
مسئله هفتم
لو مشى الصبي إلى الحج فبلغ قبل أن يحرم من الميقات و كان مستطيعا و لو من ذلك الموضع فحجه حَجّة الإسلام.[9]
اگر کودک برای حج حرکت کند و پيش از آنكه در ميقات احرام ببندد، بالغ شود و مستطيع باشد اگر چه از همانجا مستطیع شده باشد، حج او حَجّة الاسلام خواهد بود.
این مسئله در عروة هم مطرح شده است[10] و مسئله واضحی است و نیاز به بحث ندارد، زیرا قبل از احرام شرائط او کامل میشود، هم به بلوغ میرسد و هم مستطیع میشود حال یا قبلا مستطیع بوده و بالغ شده یا از همانجا استطاعت پیدا کرده است. در این صورت حج او حَجّة الاسلام است.
از این رو، آیت الله فاضل در شرح تحریر و آیت الله خویی در شرح عروة هر یک فرعی را بیان کردهاند و فرمودهاند کاش مصنف به جای این مسئله که حکمش روشن است به این فروع میپرداختند. در اینجا این دو فرع را مطرح میکنیم.
فرع مطرح شده توسط آیت الله فاضل
ایشان میفرمایند: فرعی که ندیدم کسی متعرض آن شود این است که اگر کودکی در شهر خودش مستطیع باشد، ولی هنوز بالغ نشده ولی میداند که به زودی بالغ میشود، مثلاً میداند که اگر برای حج حرکت کند در مدینه و قبل از محرم شدن سن او به سن بلوغ میرسد و بالغ میشود، آیا در این صورت بر او لازم است که حرکت کند و خود را به میقات برساند تا وقتی بالغ شد حَجّة الاسلام را انجام دهد یا اینکه در آن سال بر او واجب نیست، بلکه اگر استطاعتش تا سال بعد باقی بود آن وقت بر او واجب میشود؟
ایشان ابتدا میفرمایند: چه بسا تصور شود قول دوم صحیح باشد به این دلیل که اصلاً راهی برای الزام کودک وجود ندارد، پس با اینکه علم دارد به اینکه به زودی بالغ میشود ولی واجب نیست طی طریق کند و خود را به میقات برساند؛ ولی در ادامه نظر اول را میپذیرند. میفرمایند:
لكن الظاهر بطلان هذا التخيل فان الإلزامات الشرعية و ان كانت مرفوعة عن الصبي بحديث رفع القلم و مثله الا ان الإلزامات العقلية لا مجال لدعوى عدم ثبوتها في حق الصبي المميز فكما ان الحسن و القبح العقليين يجريان في الصبي المميز فالظلم منه قبيح و الإحسان منه حسن فكذلك الإلزامات العقلية ثابتة في حقه و طي الطريق يكون مشمولا لذلك فإذا كانت الاستطاعة البلدية موجودة على الفرض و الصبي يعلم بارتفاع النقص قبل الشروع في العمل فما المانع من توجه وجوب الحج اليه لا فعلا بل عند البلوغ و ما المسوغ لترك الواجب في حقه و التأخير عن وقته و عدم فعلية وجوب الحج فعلا لا يمنع عن تحقق الإلزام العقلي بعد فرض اجتماع شرائط الوجوب قبل الإتيان بالواجب فهذا المقام نظير المقدمة التي يعلم المكلف بعدم التمكن منها في ظرف فعلية التكليف و تحقق شرائطه و لكنه متمكن منها فعلا. فالظاهر انه محكوم من ناحية العقل بطى الطريق للإتيان بالواجب في وقته.[11]
ولی ظاهر بطلان این تصور است، چرا که الزامات شرعیه هرچند به خاطر حدیث رفع قلم و مانند آن از کودک برداشته شده است، ولی دلیلی برای عدم ثبوت الزامات عقلیه در حق کودک ممیز وجود ندارد. پس همانطور که حُسن و قبح عقلی در مورد کودک ممیز جاری است و ظلم او قبیح و احسانش حَسن است، الزامات عقلیه هم در حق او ثابت است و طیّ طریق نیز مشمول این الزامات عقلیه خواهد بود. بنا بر این، وقتی فرض این است که استطاعت بلدیه موجود است از طرفی کودک میداند که نقص او که عدم بلوغ است به زودی و قبل از شروع عمل بر طرف میشود، دیگر مانعی از اینکه وجوب حج ـ الان نه بلکه زمان بلوغ ـ متوجه او شود، وجود ندارد. پس در این صورت چه مجوزی برای انجام ندادن این واجب از طرف او یا تأخیر آن از وقتش وجود دارد؟ اینکه وجوب حج هم، اکنون به فعلیت نرسیده نمیتواند مانع از تحقق آن الزام عقلی شود زیرا فرض این است که شرائط وجوب حج قبل از انجام واجب محقق شده است. پس، مقام ما نظیر مقدمهای است که مکلف میداند که قادر به انجام آن در ظرف فعلیت تکلیف و تحقق شرائط آن نیست؛ ولی فعلا میتواند آن را انجام دهد. بنا بر این، به لحاظ عقلی صبی در چنین حالتی موظف به طی طریق است تا بتواند واجب را در وقت خودش انجام دهد.
اشکال
به نظر میرسد فرمایش ایشان قابل خدشه است:
اولاً چه کسی گفته که الزامات عقلی برای صبی واجب الرعایه است؟ حُسن و قبح عقلی را قبول داریم و ما هم میگوییم کودک ممیز میفهمد که ظلم بد است و احسان خوب، ولی سؤال این است که اگر کودکی ظلم کرد آیا گناه کرده است؟ قطعاً چون تکلیفی متوجه او نیست گناه و عقابی ندارد، بله حکم وضعی بر او مترتب است یعنی اگر شیشه کسی را شکست ضامن است و باید آن را جبران کند؛ ولی گناهی برای او نوشته نمیشود. بنا بر این، وقتی شارع برای او تکلیفی معین نکرده، الزام عقلی نمی تواند برای او تکلیف شرعی درست کند.
ثانیاً قیاس این مقام با مقدمه واجبی که فعلا انجامش ممکن است، ولی در ظرف اتیان واجب ناممکن، قیاس مع الفارق است، زیرا در آنجا فرد مکلف به انجام واجب هست، ولی مقدمه آن را در زمان خودش نمیتواند بیاورد، لذا چون تکلیف دارد باید آن را مهیا کند، ولی در بحث ما کودک فعلاً اصلاً تکلیفی ندارد، وقتی هم تکلیف متوجه او میشود امکان انجام حج را ندارد زیرا زمان آن میگذرد.
فرع مطرح شده توسط آیت الله خویی
ایشان ذیل مسئله هشتم عروة مینویسند:
كان على المصنف (قدس سره) و غيره ممّن تعرّض لهذه المسألة أن يذكروا ما لو بلغ بعد الإحرام و قبل الشروع في الأعمال، و أنه هل يتم ذلك ندباً، أو حين البلوغ ينقلب إلى حَجّة الإسلام فيعدل إليها، أو يستأنف و يحرم ثانياً من الميقات؟[12]
بهتر بود مصنف و دیگر کسانی که متعرض این مسئله شدهاند، این را بیان کنند که اگر کودک بعد از احرام و قبل از شروع اعمال حج بالغ شود آیا باید آن را به همان صورت مستحبی تمام کند یا همزمان با بلوغ حج مستحبی به حَجّة الاسلام تبدیل میشود و جایگزین آن میگردد یا اینکه باید دوباره شروع کند و برگردد و از میقات محرم شود؟
بنا بر این، در این فرع سه وجه مطرح است که آنها بررسی میکنیم.
وجه اول
وجه اول این است که این حج او مستحبی باقی میماند و اگر سال بعد مستطیع بود باید به آن را عنوان حَجّة الاسلام انجام دهد. این وجه را آیت الله سبحانی اختیار کردهاند و در بیان دلیل آن میفرمایند:
لأنّه عمل انعقد صحيحا، فلا يحكم عليه بالبطلان أو الإبطال إلّا بدليل، مضافا إلى أنّ المحرم لا يحرم ثانيا.[13]
چون عمل به صورت صحیح منعقد شده و بر باطل بودن یا باطل شدن آن حکم نمیشود مگر با دلیل [که دلیلی نداریم] علاوه بر آنکه محرم دوباره نمیتواند احرام ببندد.
بنا بر این، کودک وقتی به نیت حج استحبابی احرام بست، دیگر محرِم هست تا مناسک را انجام بدهد و دلیلی هم نداریم که بگوییم احرام او از اول باطل بوده یا الان باطل شده است، از طرفی احرام روی احرام هم معنا ندارد، لذا باید همان حج استحبابی را به پایان برساند و سال بعد در صورت استطاعت حَجّة الاسلام را انجام دهد.
وجه دوم
هر چند حضرت امام متعرض این فرع نشدهاند؛ ولی میتوان از فرمایش ایشان در مسئله قبلی برداشت کرد که ایشان در این فرع موافق وجه دوم هستند، یعنی حج صبی بعد از بلوغ خود به خود تبدیل به حَجّة الاسلام میشود، زیرا وقتی در مسئله قبل که بلوغ پیش از مشعر اتفاق میافتاد، ایشان و مشهور فقها طبق روایاتی که میفرمود: «مَنْ أَدْرَكَ الْمَشْعَرَ فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ» قائل به اجزای این حج از حَجّة الاسلام شدند، در اینجا که بلوغ قبل از شروع مناسک حاصل شده به طریق اولی قائل به اجزاء هستند. اجزاء هم به این است که خود به خود حج مستحبی به حَجّة الاسلام منقلب میشود.
البته چنانچه در آنجا هم متذکر شدیم چون این روایات نهایتاً بر صحت حج کسی که مشعر را درک کرده است، دلالت دارند و بر اجزای آن از حَجّة الاسلام دلالتی ندارند، نمیتوان حکم به اجزاء کرد.
وجه سوم
وجه سوم این است که احرام صبی در این صورت که بعد از آن بالغ شده است، باطل است، لذا باید دوباره از میقات محرم شود. این وجه را آیت الله خویی اختیار کردهاند. ایشان ضمن نقد دلیل وجه اول و دوم در بیان دلیل این وجه مینویسند:
كيف كان فالاكتفاء بالإحرام الأوّل بدعوى انقلاب حجّه إلى حَجّة الإسلام لا دليل عليه. و أمّا إتمامه ندباً فلا وجه له إلّا ما قيل: من أن المحرم ليس له أن يحرم ثانياً، و هذا واضح الدفع، فإن الإحرام الأوّل ينكشف فساده بالبلوغ المتأخّر و الاستطاعة الطارئة، و لذا لو علم حال الإحرام بأنه يبلغ بعد يومين مثلًا، أو يستطيع بعدهما، ليس له أن يحرم و هو صبي، فلا بدّ من إعادة الإحرام، و يرجع إلى الميقات و يحرم إحرام حَجّة الإسلام.[14]
به هر حال، اکتفا به احرام اول با این ادعا که حج استحبابی او خود به خود به حَجّة الاسلام تبدیل میشود، دلیلی ندارد. و اینکه همان حج را به صورت استحبابی به پایان برساند هم دلیلی جز این ندارد که گفته شده: محرم نمیتواند دوباره محرم شود، ولی اشکال این وجه روشن است، زیرا با بلوغ یا استطاعتی که بعد از احرام اول حاصل شده، بطلانش مشخص میشود، لذا اگر هنگام بستن احرام میداند که مثلاً دو روز بعد، بالغ میشود یا غیر مستطیع میداند که به زودی استطاعت پیدا میکند، نمیتواند در حال کودکی [یا عدم استطاعت] محرم شود، پس حال که محرم شده احرامش باطل بوده و باید دوباره محرم شود، بنا بر این به میقات بر میگردد و برای حَجّة الاسلام محرم میشود.
ولی به نظر میرسد این استدلال قابل قبول نیست، زیرا کودک آن وقت که دارد محرم میشود هنوز بالغ نیست و تکلیفی متوجه او نیست که بگوییم نباید محرم شود، به چه دلیل به کودک بگوییم تو که میدانی دو روز بعد بالغ میشوی الآن محرم نشو و تا بعد از بلوغ صبر کن، بلکه او طبق ادله میتواند به صورت مستحبی احرام ببندد. از این رو، به نظر ما وجه اول صحیح است و باید همان حج استحبابی را تمام کند و سال بعد اگر مستطیع بود حَجّة الاسلام را انجام دهد.