بسم الله الرحمن الرحیم
بحث اخلاقی
اصلاح عیوب
اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّي إِلَّا أَصْلَحْتَهَا، وَ لَا عَائِبَةً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا، وَ لَا أُكْرُومَةً فِيَّ نَاقِصَةً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا.[1]
بارالها! هیچ خصلت ناپسندی را وامگذار مگر این که آن را اصلاح کنی، و هیچ عیبی را که مایه سرزنشم میشود وامگذار جز این که پسندیدهاش کنی و هیچ خوی پسندیدهای که در من ناتمام است وامگذار مگر این که کاملش کنی.
در این فراز از دعای مکارم الاخلاق سه درخواست از خداوند سبحان شده است:
یک) توفیق اصلاح عیوبی است که مورد عیبجویی قرار میگیرد؛
دو) توفیق اصلاح عیوبی است که مورد سرزنش مردم قرار میگیرد؛
سه) توفیق تکمیل صفات خوبی است که ناقصاند.
در توضیح درخواست اول میگوییم: یکی از مهمترین فلسفههای وحی و نبوت تزکیه نفس است، چنانچه در قرآن کریم میخوانیم:
﴿يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[2]
آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب [قرآن] و فرزانگی میآموزد.
تزکیه نفس همان اصلاح عیوب و پاکسازی صفات زشت از درون انسان است.
همچنین در سوره مبارکه الشمس خداوند سبحان پس از یازده قسم میفرماید:
﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها﴾[3]
بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت، رستگار شد.
فلاح یعنی «الظفر بالمطلوب» کسی که عیوب را از خودش دور کند به پیروزی مطلوب میرسد.
نکته قابل توجه این است که چنانچه بارها تذکر دادهایم، دعا یکی از ارکان اصلاح عیوب است؛ ولی به تنهایی کفایت نمیکند، بلکه در کنار مسؤولیت کارساز است. پس هم خود انسان باید تلاش کند و هم از خدا بخواهد که او را در این راه موفق کند.
گام نخست در این تلاش هم این است که انسان عیب خود را بشناسد. انسان به دلیل اینکه حبّ ذات دارد، نمیتواند و نمیخواهد که عیبهای خود را ببیند. به طور طبیعی، انسان عیبهای دیگران را میبیند اگرچه عیبی کوچک باشد، ولی از عیبهای خود هرچند بزرگ هم باشد غافل است و این همان است که در این مثل معروف گفته شده که انسان کاه را در مورد دیگران میبیند؛ ولی کوه را در عیب خود نمیبیند.
منشأ این تفکر هم همان حبّ ذات و غرور است. از امیرالمؤمنین علی علیه السلام این چنین وارد شده که فرمود:
أبصَرُ النّاسِ مَن أبصَرَ عُيوبَهُ، و أَقلَعَ عَن ذُنوبِهِ.
بيناترينِ مردم، كسى است كه عيبهاى خود را ببيند و گناهان خويش را ریشهکن کند.
گاه گناهان در روح انسان ریشه دوانده است که باید ریشه آنها که صفات زشت است نابود شود. اگر صفات زشت ریشهکن شد، دیگر زمینه گناه ایجاد نمیشود.
بحث فقهی
موضوع: وضعیت رجالی «سهل بن زیاد» (3)
یادآوری
صحبت در وضعیت رجالی «سهل بن زیاد آدمی رازی» بود. تا اینجا چهار وجه برای تضعیف او مطرح شد، یک) اخراج او از قم توسط «احمد بن محمد بن عیسی»؛ دو) تحمیق او توسط «فضل بن شاذان»؛ سه) تضعیف ابن غضائری؛ چهار) تضعیف نجاشی که به همه آنها پاسخ دادیم.
دلیل پنجم
یکی دیگر از ادلهای که برای تضعیف «سهل» بدان استدلال شده است، تضعیف شیخ طوسی است که از بزرگان فقها و رجالیون است. ایشان در دو تا از کتابهایش راجع به «سهل» اظهار نظر کرده است. یکی در کتاب الفهرست است که با عبارت «سهل بن زياد الآدمي الرازي، أبو سعيد ضعيف»[4] وی را تضعیف کرده است و یکی هم در کتاب استبصار است که پس از ذکر روایتی که در سند آن «سهل» وجود دارد، مینویسد:
رَاوِيهِ أَبُو سَعِيدٍ الْأَدَمِيُّ وَ هُوَ ضَعِيفٌ جِدّاً عِنْدَ نُقَّادِ الْأَخْبَارِ وَ قَدِ اسْتَثْنَاهُ أَبُو جَعْفَرِ بْنُ بَابَوَيْهِ فِي رِجَالِ نَوَادِرِ الْحِكْمَةِ.[5]
راوی آن «ابو سعید الآدمی» است که او نزد ناقدان اخبار جدّا ضعیف شمرده میشود .
جواب
در جواب میگوییم: اولاً ظاهر عبارت شیخ نشان میدهد که ایشان در تضعیف «سهل» خیلی قاطع نیست، چرا که اولاً تنها به ذکر «ضعیف» اکتفا کرده ثانیاً به اخراج یا غلو او اشارهای نکرده است، ثالثاً در استبصار تضعیف او را به نقاد اخبار نسبت داده است، گویا خودش نسبت به آن قاطع نیست.
علاوه بر آن، ایشان در التهذیب، حدود 437 روایت از «سهل» نقل کرده است و در مواردی هم طبق همان روایت فتوا داده است،[6] در حالی که اگر او را ضعیف یا احیاناً دروغگو میدانست، نباید بر اساس روایتی که وی نقل میکند فتوا دهد. جالب آنکه در آنها به ضعف «سهل» اشاره هم نکرده است.
از همه مهمتر اینکه چنانچه در ادلّه توثیق خواهیم گفت، شیخ طوسی در رجالش از این نظر برگشته و «سهل» را توثیق کرده است. این در حالی است که بنای ایشان در فهرست تنها ارائه راویان صاحب تألیف است، ولی مبنای ایشان در رجال جرح و تعدیل راویان است.
دلیل ششم
دلیل ششم تضعیف «سهل» استثنای او توسط «ابن ولید» از اسناد کتاب نوادر الحکمة است که در عبارت شیخ طوسی هم به آن اشاره شد. راجع به این کتاب و استثنای «ابن ولید» در یکی از جلسات مربوط به بحث نماز جمعه مباحثی را بیان کردهایم.[7]
کتاب نوادر الحکمة تألیف «محمد بن احمد بن يحيي» است که به دست ما نرسیده است. «محمد بن الحسن بن الوليد» که استاد شيخ صدوق است راویان موجود در کتاب نوادر الحکمة را توثیق کرده است و از میان آنها 25 مورد را استثناء کرده است که البته راجع به آنها اظهار نظری نکرده است و نگفته که ضعیف هستند.[8] یکی از این راویان استثناء شده «سهل بن زیاد» است .
جواب
اولاً همه افرادی را که ایشان استثنا کرده، توسط دیگران تضعیف نشدهاند؛ بلکه برخی از آنها را دیگران توثیق کردهاند.
علاوه بر آن مرحوم آیت الله خویی که از رجالیون بزرگ معاصر هستند در این باره مینویسند:
التحقیق إنّ إستثناء ابن ولید لا یکشف عن جرح و قدح فی حق الرجل.
تحقیق آن است که استثنای ابن ولید کاشف از جرح و قدح کسی نمیباشد.
دلیل هفتم
هفتمین دلیلی که در تضعیف «سهل» گفته شده شهادت برخی از بزرگان است که ایشان اصلا شیعه نبوده است. مرحوم فاضل آبی از علمای قرن هفتم در کتاب کشف الرموز، پس از نقل روایتی که در سند آن «سهل» و «ابن شمّون» وجود دارد، مینویسد:
و هي ضعيفة السند، فان (سهل بن زياد) عامّي و (ابن شمّون) غال، فهي مطرحة.[9]
این روایت ضعیف السند است، زیرا «سهل بن زیاد» عامی مذهب است و «ابن شّون» هم غالی است، پس روایت کنار گذاشته میشود.
پس از ایشان برخی دیگر نیز این ادعا را تکرار کردهاند؛ ولی مستند آنها معلوم نیست و کسی از علمای رجال نیز سخن آنها را تأیید نکرده است.
به هر حال، اینها دلایلی بود که برای اثبات ضعف «سهل بن زیاد» بیان شده بود؛ ولی چنانچه ملاحظه کردید همه آنها قابل خدشه است. در اینجا سراغ ادله توثیق او میرویم.
شواهد توثیق
شاهد اول
اولین شاهد وثاقت «سهل» موضع شیخ مفید ـ رضوان الله تعالی علیه ـ است. هر چند ایشان صریحاً درباره او اعلام نظر نکرده است؛ ولی از فحوای کلام او استفاده میشود که ایشان سهل را موثق میدانسته است.
ایشان در کتاب معروف به رسالة العددیة ابتدا روایتی را نقل میکند که یکی از راویان آن «محمد بن سنان» است. وی این روایت را به خاطر وجود «محمد بن سنان» معتبر نمیداند و درباره او میگوید: «هو مطعون فيه لا تختلف العصابة في تهمته و ضعفه»؛[10] ولی پس از آن روایت دیگری نقل میکند که سند آن اینچنین است: «محمد بن يحيى العطار عن سهل بن زياد الأدمي عن محمد بن إسماعيل عن بعض أصحابه عن أبي عبد الله ع» و پس از آن با عبارت «هذا الحديث شاذ مجهول الإسناد»[11] تنها به مجهول بود سندش اشاره کرده است، ولی راجع به «سهل» نکتهای بیان نکرده است.
در کتاب اختصاص هم از «محمد بن الحسن بن الولید» نقل میکند که میگوید: من نامهای از «ابو الحسن اسدی» برای «محمد بن موسی بن متوکل» بردم. او به من گفت «سهل بن زیاد آدمی» بر من نقل کرد که وقتی «عبدالله بن مغیره» کتاب خود را نوشت به یاران خود وعده داد که آن را در گوشهای از مسجد کوفه برای آنان بخواند. هنگامی که یاران برای شنیدن کتاب آمدند، برادر او که از مخالفین بود نیز آمد نشست. «عبدالله بن مغیره» به یاران خود گفت: امروز بروید.
برادر او گفت: کجا بروند؟ من نیز برای چیزی آمدم که ایشان آمدهاند.
عبدالله گفت: ایشان برای چه آمدهاند؟
برادرش گفت: ای برادر در خواب دیدم که ملائکه از آسمان فرود میآیند. گفتم ملائکه برای چه فرود میآیند؟ گویندهای گفت: فرود میآیند تا کتابی را که «عبدالله بن مغیره» نوشته است بشنوند. من نیز برای همین آمدم. به سوی خداوند توبه کردهام.
پس «عبدالله بن مغیره» خشنود گردید.[12]
محدث نوری بعد از نقل این مطلب میگوید:
لا يخفى ما في نقل هؤلاء الأجلّة هذه الحكاية عنه من الدلالة على الاعتماد.[13]
بر کسی پوشیده نیست که نقل چنین پیشامدی از زبان این بزرگان و اجلاء از طریق «سهل بن زیاد»، دلالت بر اعتماد او میکند.
البته در اینجا اشکالی وجود دارد که اصل انتساب کتاب اختصاص به شیخ مفید مسلّم نیست و ما خیلی نمیتوانیم روی آن تکیه کنیم.
شاهد دوم
شاهد دوم که بهتر است بگوییم دلیل دوم، توثیق شیخ طوسی است. ایشان در کتاب الرجال سه بار نام ایشان را آورده است، یکبار در میان اصحاب امام جواد علیه السلام [14] و یکبار در میان اصحاب امام هادی علیه السلام [15] و بار سوم در میان اصحاب امام عسکری علیه السلام [16] که بار اول و سوم تنها نام او را آورده است، ولی در مورد دوم علاوه بر نام، ایشان را توثیق کرده است، مینویسد:
سهل بن زياد الآدمي يكنى أبا سعيد ثقة رازي.[17]
البته در اینجا این بحث وجود دارد که در تعارض توثیق و تضعیف شیخ در رجال و فهرست کدام مقدم است که به جهت اختصار وارد آن نمیشویم.
شاهد سوم
شاهد سومی که بر توثیق «سهل» دلالت میکند کثرت روایات او در کتب حدیثی از محدثان دست اول مثل کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی است.
طبق شمارشی که انجام شده حدود 2300 روایت در کتب اربعه از او نقل شده است. اگر وی شخص کذاب یا غالی باشد، نمیشود این بزرگان و اجلاء از او این همه روایت نقل کنند.
پس با دقت در این بحث معلوم میشود در اینجا دو قرینه برای وثاقت وی وجود دارد: یکی کثرت روایات اوست، یکی هم کثرت روایت اجلاء از اوست.
شاهد چهارم
کثرت روایت اجلاء وثقات از یک راوی می تواند دلیل وثاقت وی باشد ، به گفته بزرگانی مثل حضرت امام مضمون روایاتی هم که از وی نقل شده است، قابل قبول است و مشکل خاصی ندارد. ایشان در کتاب الطهارة ذیل بحث از سند روایتی که «سهل» هم از روایان آن است و در کافی نقل شده مینویسد:
فإنّ سهل بن زياد و إنضُعّف لكنّ المتتبّع في رواياته يطمئنّ بوثاقته من كثرة رواياته و إتقانها و اعتناء المشايخ بها فوق ما يطمئنّ من توثيق أصحاب الرجال، كما رجّحنا بذلك وثاقة إبراهيم بن هاشم القمّي و محمّد بن إسماعيل النيسابوري راوية الفضل بن شاذان و غيرهما.[18]
هرچند «سهل بن زیاد» تضعیف شده است؛ ولی برای کسی که در روایات او تتبع کند از کثرت روایات و متقن بودن مضمون آنها و نیز از اعتنای مشایخ به آنها، نسبت به وثاقت او اطمینانی حاصل میشود بالاتر از اطمینانی که از توثیق اصحاب رجال ایجاد میکند، چه اینکه ما از همین راه وثاقت «ابراهیم بن هاشم القمی» و «محمد بن اسماعیل النیسابوری» که از «فضل بن شاذان» روایت میکند و غیر آن دو را ترجیح دادیم.
بنابر این، میتوان گفت این سه مورد یعنی کثرت روایات، روایت اجلاء و اتقان مضمون بهترین شاهد و قرینه بر وثاقت او هستند و چنانچه حضرت امام در این عبارت آورند، سه دلیل مستقل بر وثاقت او هستند که حتی از تصریح به وثاقت علمای رجال هم اطمینان بیشتری حاصل میکنند.
شاهد پنجم
یکی دیگر از شواهدی که دلالت دارد که «سهل» کذاب یا غالی نیست، مکاتبه ایشان به وسیله «محمد بن عبد الحمید عطار»، در نیمه ماه ربیع الثانی، سال 255 قمری با امام عسکری علیه السلام است که حضرت هم جواب او را داده است. این مکاتبه که در مورد مسائل توحیدی هم هست و شیخ صدوق آن را در باب ششم از کتاب التوحید آورده است، بعد از اخراج او توسط «احمد بن محمد بن عیسی» از قم و اتهام غلو به او بوده است که اگر وی چنین بود، حضرت نباید جواب او را میداد.
شاهد ششم
اینکه ایشان در زمان سه امام بوده است ولی از هیچ یک از آنها در طرد یا مذمت او سخنی بیان نشده است، خود قرینهای است بر اینکه اتهام او به غالی بودن، اتهام ناروایی است، چرا که سیره ائمه این بوده که با غٌلات به صورت جدی مخالفت میکردند و آنان را شفاها یا کتبا مورد لعن قرار میدادند.
علامه بحر العلوم این نکته را اینگونه بیان کردهاند:
لو كان الأمر فيه على ما بالغوا به من الضعف و الغلوّ و الكذب، لورد عن الأئمة ـ عليهم السلام ـ ذمّه و قدحه و النهي عن الأخذ عنه و الرجوع اليه، كما ورد في غيره من الضعفاء المشهورين بالضعف، فانه كان في عصر الجواد و الهادي و العسكري ـ عليهم السلام ـ و روى عنهم، و لم نجد له في الأخبار طعنا، و لا نقل ذلك أحد من علماء الرجال، و لو لا أنه بمكان من العدالة و التوثيق، لما سلم من ذلك.[19]
شاهد هفتم
از جمله شواهدی که بر عدم غلو او دلالت دارد، داشتن کتابی با عنوان «توحید» است که قبلا گفتیم اگر غالی بود چگونه نجاشی وی را صاحب کتاب توحید دانسته است؟
شاهد هشتم و نهم
قرینه هشتم و نهم بر وثاقت «سهل بن زیاد» قرار گرفتن او در سلسله اسناد کتاب کامل الزیارات و تفسیر قمی است، در حالی که ابن قولویه در مقدمه کامل الزیارات تصریح میکند که در این کتاب حدیثی که از افراد شاذ روایت شده باشد را نیاوردهام و آنچه آوردهام از طریق ثقات از اصحاب روایت شده است.[20] همچنین عدهای قائلند کسانی که در سلسله اسناد تفسیر قمی قرار دارند، همه موثق هستند.
هر چند این دو مورد از موارد اختلافی است، ولی با این حال میتواند به عنوان یک قرینه به ما کمک کند.
جمعبندی
با توجه به آنچه گذشت، ما این طور نتیجه میگیریم که هرچند ادلهای بر ضعف «سهل بن زیاد» بیان شده است؛ ولی با وجود قرائنی که برخی از آنها مثل کثرت روایت و اعتنای اجلا و اتقان مضمون موجب اطمینانی بالاتر از حدّ معمول میشدند، میتوان حکم به وثاقت او کرد و در نهایت گفت: «الأمر فی سهلٍ سهلٌ».
چنانچه علامه بحر العلوم با استفاده از این قرینه که وی از مشایخ اجازه است ، فرموده : وجود او در سلسله سند یک روایت موجب ضرر به صحت سند آن نمیشود، همان طور که نسبت به بقیه مشایخ اجازه که توثیق خاصی ندارند ولی با وجود آنها حکم به صحت سند میشود. متن فرمایش ایشان چنین است:
ثمّ اعلم، ان الرواية من جهته صحيحة، و إن قلنا بأنه ليس بثقة لكونه من مشايخ الاجازة، لوقوعه في طبقتهم، فلا يقدح في صحة السند كغيره من المشايخ الذين لم يوثقوا في كتب الرجال، و تعدّ أخبارهم مع ذلك، صحيحة مثل محمد بن اسماعيل البندقي و...[21]