بسم الله الرحمن الرحیم
بحث اخلاقی
خطر املاء و استدراج
فإذا كانَ عُمري مَرتَعاً لِلشَّيطانِ فَاقبِضْني إلَيكَقَبْلَ أَنْ يَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَيَّ، أَوْ يَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَيَّ.[1]
پس از درخواست عمری که صرف اطاعت حق تعالی شود، در این فراز از خداوند سبحان میخواهد که هرگاه عمرم چراگاه شیطان شود، جانم را بگیر و به سوی خود ببر پیش از آن که دشمنی تو به سوی من شتابد یا خشم تو بر من استوار گردد.
در واقع در این فراز از خدا میخواهیم که اگر احیاناً دچار گناه شدیم ما را از خطر املاء و استدراج مصون بدارد. عمری که چراگاه شیطان باشد، هر چه زودتر تمام شود بهتر است، زیرا فرصت گناه زیادتر پیدا نمیکند، لذا در آخرت گرفتاری کمتری دارد.
خداوند متعال به برخی از گناهکاران حتی این فرصت را هم نمیدهد که لااقل جانشان را بگیرد تا میزان اعمال بدشان سنگینتر نشود؛ نه تنها آنها را قبض روح نمیکند؛ بلکه امکانات زندگی آنها را بیشتر هم میکند که حتی به فکر توبه هم نیفتند.
این همان سنت املاء یعنی مهلت دادن است که در آیات متعددی بیان شده است. مثلا در این آیه میخوانیم:
﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً﴾[2]
كافران هيچ مپندارند اينكه مهلتشان مىدهيم براى آنها نيكوست؛جز اين نيست كهمهلتشان مىدهيم تا بر گناه بيفزايند و آنان را عذابى خوارساز خواهد بود.
این آیه همان آیهای است که حضرت زینت کبری ـ سلام الله علیها ـ در مجلس یزید خواند، یعنی یزید ملعون به نقطهای رسیده که دیگر درستشدنی نیست، لذا خدا به او مهلت میدهد تا بار گناهانش سنگینتر شود و گرفتاریاش در آخرت بیشتر.
همین مطلب راجع به مسخرکنندگان انبیاء هم آمده است:
﴿وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ﴾[3]
و به يقين پيامبران پيش از تو ريشخند شدهاند؛ پس به كافران مهلت دادم آنگاه آنان رافرو گرفتم؛ پس [بنگر كه] كيفر من چگونه بود؟
این سنت الهی در برخی از آیات هم با تعبیر استدراج که بر تدریجی بودن گرفتاری آنان دلالت دارد، آمده است. از جمله در این آیه که درباره تکذیبکنندگان آیات الهی میفرماید:
﴿وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ﴾[4]
و آنان را كه آيات ما را دروغ شمردند آرامآرام از جايى كه درنمىيابند فرو خواهيمگرفت.
مرحوم کلینی در کافی نقل میکند که شخصی به نام «سُماعة» از امام صادق علیه السلام درباره تفسیر همین آیه سؤال کرد، حضرت در پاسخ میفرمایند:
هُوَ العَبدُ يُذنِبُ الذَّنبَ فَتُجَدَّدُ لَهُ النِّعمَةُ مَعَهُ تُلهيهِ تِلكَ النِّعمَةُ عَنِ الاستِغفارِ مِن ذلِكَ الذَّنبِ.[5]
استدراج، به اين معناست كه بنده، گناه مىكند و با وجود آن گناه، نعمتى تازه به او داده مىشود و اين نعمت، او را از آمرزشخواهى از آن گناه، غافل مىكند.
بنا بر این، از خدا میخواهیم که اگر قرار است عمر ما طولانی باشد، از باب املاء و استدراج نباشد؛ بلکه عمری باشد که در طاعت او صرف شود.
بحث فقهی
موضوع: وضعیت رجالی «سهل بن زیاد»
یادآوری
در بحث حج صبیّ سه روایت خواندیم که در سند آنها «سهل بن زیاد» وجود داشت.[6] با توجه به پرسشی که برخی از آقایان راجع به ایشان داشتند که چرا با وجود تضعیف او ، در کتب رجالی درباره او گفته شده «الأمر فی سهل سهل»؟ همچنین کثرت روایاتی که در سندشان سهل وجود دارد،[7] در این جلسه به ترجمه ایشان میپردازیم.
شرح حال
نام وی «سهل بن زیاد آدمی» و کنیه او «ابوسعید» ملقب به «رازی» است چون اهل ری بوده است. او سه امام از ائمه معصومین یعنی امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیهما السلام را درک کرده است.
جمله «الأمر فی سهلٍ سهلٌ» در توصیف او در کلمات فقها خصوصاً فقهای متأخر زیاد به کار رفته است. چه اینکه نتیجه جستجوی این عبارت در نرم افزار «جامع فقه اهل بیت» ـ که توصیه میکنم از آن استفاده کنید ـ نشان میدهد که بزرگانی مثل صاحب مفتاح الکرامة و صاحب جواهر آن را به کار بردهاند و در واقع مضمون آن را قبول کردهاند، چنانچه آیت الله شبیری زنجانی از فقهای معاصر که رجالشناس بسیار قویهستند با پذیرش این مطلب وی را توثیق کرده است، در مقابل برخی از فقها هم مثل آیت الله خویی این مطلب را قبول ندارند و میفرمایند:
ما ذكره بعضهم من أن الأمر في سهل سهل ليس بشيء، بل الأمر في سهل ليس بسهل.[8]
گروهی هم با عبارت «فیه تأمل» در آن تردید کردهاند.
ما در کتابی که بخش رجال دارالحدیث تهیه شده و در آینده نزدیک چاپ میشود در رابطه با وضع رجالی سهل جمعبندی تقریباً کاملی کردهایم.
در مجموع شش دلیل برای تضعیف سهل بیان شده است و در مقابل حدود یازده دلیل برای توثیق او ذکر شده است. در اینجا ابتدا ادله تضعیف و سپس ادله توثیق او را بیان میکنیم تا ببینیم آیا روایات منقول از سهل قابل اعتماد است یا خیر؟
ادله تضعیف
دلیل اول
اولین دلیلی که برای تضعیف سهل بیان شده اخراج او از قم توسط «احمد بن محمد بن عیسی الاشعری» است. نجاشی که از بزرگان و قدمای رجالی است مینویسد:
سهل بن زياد أبو سعيد الآدمي الرازي كان ضعيفا في الحديث غير معتمد فيه. و كان أحمد بن محمد بن عيسى يشهد عليه بالغلو و الكذب و أخرجه من قم إلى الري و كان يسكنها و قد كاتب أبا محمد العسكري عليه السلام على يد محمد بن عبد الحميد العطار للنصف من شهر ربيع الآخر سنة خمس و خمسين و مائتين. ذكر ذلك أحمد بن علي بن نوح و أحمد بن الحسين رحمهما الله. له كتاب التوحيد رواه أبو الحسن العباس بن أحمد بن الفضل بن محمد الهاشمي الصالحي عن أبيه عن أبي سعيد الآدمي. و له كتاب النوادر أخبرناه محمد بن محمد قال: حدثنا جعفر بن محمد عن محمد بن يعقوب قال: حدثنا علي بن محمد عن سهل بن زياد و رواه عنه جماعة.[9]
«سهل بن زیاد أبو سعید الآدمی الرازی» در حديث ضعيف و غير قابل اعتماد است؛ و «احمد بن محمد بن عيسى» به غلو و دروغپردازى وى گواهى مىداد و [سرانجام] او را از قم اخراج و به رى فرستاد و مدتها در رى زيست. او با امام حسن عسکری علیه السلام توسط «محمد بن عبدالحمید العطار» در نیمه ماه ربیع الثانی سال 255 مکاتبهای داشته است. این را «احمد بن علی بن نوح» و «احمد بن الحسین» نقل کرده است. وی کتابی به نام «التوحید» دارد که آن را «أبوالحسن العباس بن أحمد بن الفضل بن محمد الهاشمی الصالحی» از پدرش و پدرش از او روایت کرده است. همچنین کتابی به نام «نوادر» دارد که «محمد بن محمد» آن را با این سند برای ما نقل کرده است، میگوید: «جعفر بن محمد» از «محمد بن یعقوب» برای ما حدیث کرد که «علی بن محمد» از «سهل بن زیاد» حدیث کرده است و گروهی آن را از وی روایت کردهاند.
بنا بر این، اولین دلیل تضعیف او این شد که «احمد بن محمد بن عیسی اشعری» که از بزرگان و ثقات روات است او را به دلیل غلوّ و دروغگویی از قم بیرون کرده است.
با توجه به اینکه این دلیل مهمترین دلیل تضعیف اوست، باید به شرح حال «احمد بن محمد بن عیسی اشعری» نیز اشاره کنیم تا ببینیم آیا اخراج سهل توسط ایشان بر تضعیف او دلالتی دارد یا خیر؟
شرح حال «احمد بن محمد بن عیسی الاشعری»
وی از بزرگان و فقهای قم بوده و چهار امام یعنی امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام عسکری را درک کرده است. جایگاه وی در قم به گونهای بوده که هرگاه بزرگی وارد قم میشد با او دیدار میکرد و به تعبیری مرجع قم در زمان خودش محسوب میشده است.
نجاشی، شیخ طوسی در کتاب رجال و علامه در الخلاصه همه از وجاهت و فقاهت او صحبت کردهاند. شیخ طوسی علاوه بر آن، کثرت روایات او از اجلاء را دلیل وثاقت او دانسته است.
بنا بر این، در وجاهت و وثاقت او تردیدی نیست، اما برای یافتن پاسخ این سؤال که آیا اخراج برخی از راویان مثل «سهل بن زیاد» از قم توسط او دلیلی بر ضعف آنهاست یا خیر؟ لازم است شخصیت او بهتر شناسایی شود. چه بسا بر اساس شواهدی که در ادامه بیان میشود این نتیجه به دست آید که ایشان با وجود وثاقت و بزرگی که داشتند، گاه درباره راویان اجتهاد میکرده و به تشخیص خود این کار را میکرده است نه اینکه مبنای محکمی برای این کار داشته است، لذا گاه در این باره اشتباه هم میکرده است؛ ولی به دلیل جایگاه و نفوذی که در قم داشته است، کسی جرأت مخالفت با او را نداشته است.
شاهد اول
از جمله شواهدی که نشان میدهد «احمد بن محمد بن عیسی» در اخراج برخی از افراد اشتباه کرده، گفته نجاشی راجع به «علی بن محمد بن شيرة القاسانی» است. وی در ترجمه او مینویسد:
كان فقيها مكثرا من الحديث فاضلا غمز عليه أحمد بن محمد بن عيسى و ذكر أنه سمع منه مذاهب منكرة و ليس في كتبه ما يدل على ذلك.[10]
وی فقیهی بود فاضل که زیاد حدیث نقل میکرد، «احمد بن محمد بن عیسی» بر وی خرده گرفت وگفته است كه از او آراى منكرى را شنيده است، در حالى كه در كتابهاى وى، چيزى كه بر چنين انحرافى دلالت كند، وجود ندارد.
اینکه نجاشی سخن «احمد بن محمد» را ردّ کرده نشان میدهد که خُردهگیریهای وی راجع به افراد مبنای چندان دقیقی نداشته است.
شاهد دوم
شاهد دیگری بر لغزشهای «احمد بن محمد» روایتی است طولانی که مرحوم کلینی راجع به شهادت امام جواد علیه السلام و امامت امام هادی علیه السلام نقل کرده است. بخشهایی از متن روایت چنین است:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْخَيْرَانِيِّ عَنْ أَبِيهِ أَنَّهُ قَالَ: كَانَ يَلْزَمُ بَابَ أَبِي جَعْفَرٍ ع لِلْخِدْمَةِ الَّتِي كَانَ وُكِّلَ بِهَا وَ كَانَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى يَجِيءُ فِي السَّحَرِ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ لِيَعْرِفَ خَبَرَ عِلَّةِ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ كَانَ الرَّسُولُ الَّذِي يَخْتَلِفُ بَيْنَ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ بَيْنَ أَبِي إِذَا حَضَرَ قَامَ أَحْمَدُ وَ خَلَا بِهِ أَبِي فَخَرَجْتُ ذَاتَ لَيْلَةٍ وَ قَامَ أَحْمَدُ عَنِ الْمَجْلِسِ وَ خَلَا أَبِي بِالرَّسُولِ وَ اسْتَدَارَ أَحْمَدُ فَوَقَفَ حَيْثُ يَسْمَعُ الْكَلَامَ فَقَالَ الرَّسُولُ لِأَبِي إِنَّ مَوْلَاكَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ إِنِّي مَاضٍ وَ الْأَمْرُ صَائِرٌ إِلَى ابْنِي عَلِيٍّ وَ لَهُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي مَا كَانَ لِي عَلَيْكُمْ بَعْدَ أَبِي ثُمَّ مَضَى الرَّسُولُ وَ رَجَعَ أَحْمَدُ إِلَى مَوْضِعِهِ وَ قَالَ لِأَبِي مَا الَّذِي قَدْ قَالَ لَكَ قَالَ خَيْراً قَالَ قَدْ سَمِعْتُ مَا قَالَ فَلِمَ تَكْتُمُهُ وَ أَعَادَ مَا سَمِعَ فَقَالَ لَهُ أَبِي قَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْكَ مَا فَعَلْتَ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ ﴿وَ لا تَجَسَّسُوا﴾ فَاحْفَظِ الشَّهَادَةَ لَعَلَّنَا نَحْتَاجُ إِلَيْهَا يَوْماً مَا وَ إِيَّاكَ أَنْ تُظْهِرَهَا إِلَى وَقْتِهَا... فَلَمَّا مَضَى أَبُو جَعْفَرٍ ع... سَأَلَهُ أَنْ يَشْهَدَ بِمَا عِنْدَهُ فَأَنْكَرَ أَحْمَدُ أَنْ يَكُونَ سَمِعَ مِنْ هَذَا شَيْئاً فَدَعَاهُ أَبِي إِلَى الْمُبَاهَلَةِ فَقَالَ لَمَّا حَقَّقَ عَلَيْهِ قَالَ قَدْ سَمِعْتُ ذَلِكَ وَ هَذَا مَكْرُمَةٌ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ تَكُونَ لِرَجُلٍ مِنَ الْعَرَبُ لَا لِرَجُلٍ مِنَ الْعَجَمِ فَلَمْ يَبْرَحِ الْقَوْمُ حَتَّى قَالُوا بِالْحَقِّ جَمِيعاً.[11]
«خيرانی» از پدرش نقل میکند که گفت: در خانه امام جواد علیه السلام ملازم خدمتى بودم كه بر آن گماشته شده بودم، و «احمد بن محمد بن عيسى» سحرگاه هر شب مىآمد تا علت بيمارى امام را بپرسد. وقتی فرستادهاى كه ميان حضرت و پدرم رفت و آمد مىكرد، مىآمد احمد از نزد پدرم خارج مىشد و پدرم با او خلوت مىكرد. يک شب من بيرون رفتم و احمد هم برخاست و پدرم با فرستاده امام خلوت كرد. احمد هم در اطراف مجلس گشت تا در گوشهاى كه سخن آنها را ميشنيد بايستاد؟ فرستاده به پدرم گفت: آقا و مولایت به تو سلام مىرساند و مىفرمايد: من، در مىگذرم و امر امامت با پسرم على است و او بعد از من بر شما همان حقى را دارد كه من بعد از پدرم بر شماها داشتم، فرستاده امام رفت و احمد به جاى خود برگشت و به پدرم گفت: فرستاده امام با تو چه گفت؟ پدرم گفت: خير بود! احمد گفت: آنچه را گفت من شنيدم، تو از من كتمان مكن و آنچه شنيده بود را باز گفت. پدرم گفت: اين كه كردى خدا بر تو حرام كرده زيرا خدا تعالى مىفرماید: «تجسس نكنيد»؛ ولى اين گواهى را داشته باش، شايد روزى بدان نيازمند شويم و مبادا تا موقع آن به كسى اظهار كنى... وقتی امام نهم درگذشت... [پدرم] از او خواست كه به هر چه نزد او است گواهى دهد، احمد در اول، منكر شد كه چيزى شنيده باشد و پدرم او را به مباهله دعوت كرد و چون بر او ثابت كرد، گفت: من اين را شنيدم، اين يك افتخارى بود كه مىخواستم نصيب يكى از عرب شده باشد، نه نصيب یک مرد عجمى و آن قوم از جاى خود بيرون نرفتند تا همه معتقد به حق گرديدند.
هرچند سند این روایت ضعیف است، ولی آن را کلینی نقل کرده است و در آن چند لغزش از «احمد بن محمد بن عیسی» گزارش شده است، از جمله: تجسس، کتمان شهادت و تعصب نژادی.
شاهد سوم
شاهد سوم که مهمتر از دو شاهد قبلی است، اقرار خود ایشان نسبت به اشتباه بودن اخراج برخی افراد از قم است. از جمله راویانی که او از قم اخراج کرد و سپس از او عذر خواهی کرد و او را برگرداند «احمد بن محمد بن خالد البرقی» است که از ثقات است. در ترجمه وی چنین آمده است:
كان أحمد بن محمد بن عيسى أبعده عن قم ثم أعاده إليها و اعتذر إليه.[12]
«احمد بن محمد بن عیسی» او را از قم تبعید کرد و سپس او را برگرداند و از او معذرتخواهی کرد.
شاهد چهارم
داوری مرحوم کشّی درباره روایاتی که «احمد بن محمد بن عیسی» در ذمّ «یونس بن عبدالرحمن» نقل کرده است. توضیح آنکه درباره «یونس بن عبدالرحمن» دو گروه مختلف از روایت نقل شده است، بیشتر روایاتی که در ذمّ و قدح او نقل شده است را اهل قم گزارش کردهاند که «احمد بن محمد» نیز جزو آنهاست، مثلاً در نقلی چنین آمده است:
آدم بن محمد قال حدثني علي بن محمد القمي قال حدثني أحمد بن محمد بن عيسى عن عبد الله بن محمد الحجال قال كنت عند أبي الحسن الرضا (ع): إذ ورد عليه كتاب يقرؤه فقرأه ثم ضرب به الأرض فقال: هذا كتاب ابن زان لزانية هذا كتاب زنديق لغير رشده فنظرت إليه فإذا كتاب يونس.[13]
«آدم بن محمد» گفت: «علی بن محمد القمی» برایم نقل کرد که «احمد بن محمد بن عیسی» از «عبدالله بن محمد الحجال» برایش نقل کرده که گفت: نزد امام رضا علیه السلام بودم که کتابی را برای ایشان آوردند که بخواند، پس آن را خواند سپس آن را به زمین کوبید و فرمود: «این کتاب زنازاده فرزند زناکار است، این کتاب زندیقی است که در مسیر غیر رشد اوست» وقتی نگاه کردم، دیدم کتاب یونس است.
کشّی بعد از نقل این روایت و چند روایت شبیه به آن مینویسد:
قال أبو عمرو: فلينظر الناظر فيتعجب من هذه الأخبار التي رواها القميون في يونس و ليعلم أنها لا تصح في العقل.[14]
کشی میگوید: هر بینندهای به این روایاتی که اهل قم درباره یونس روایت کردهاند نگاه کند، تعجب میکند و میفهمد که آنها روایاتی نیست که عقل حکم به صحتشان کند.
به هر حال، اگر هم قرار باشد کسی را تضعیف کنند، از معصوم بعید است که چنین الفاظی را راجع به او به کار ببرد.
بنا بر این، از دیگر لغزشهای «احمد بن محمد بن عیسی» میتوان به نقل این گونه روایات ناصحیح را اشاره کرد که به گفته کشی عقلاً صحیح نیست و موجب تعجب وی شده است.
افزون بر آن، در ادامه عبارت کشی، باز هم اقرار به اشتباه او آمده است. کشّی در ادامه عبارت فوق مینویسد:
ذلك أن أحمد بن محمد بن عيسى و علي بن حديد قد ذكر الفضل من رجوعهما عن الوقيعة في يونس و لعل هذه الروايات كانت من أحمد قبل رجوعه.[15]
نقل این روایات در حالی است که به گفته «فضل» «احمد بن محمد بن عیسی» و «علی بن حدید» از بدگویی که درباره «یونس» کرده بودند، برگشته بودند که شاید نقل این روایات از طرف «احمد» مربوط به قبل از رجوع وی از این عقیده بوده است.
مراد از گزارش فضل درباره این دو تن، این روایت است که در چند سطر قبل از این عبارت آمده است:
علي بن محمد القتيبي قال حدثنا الفضل بن شاذان قال كان أحمد بن محمد بن عيسى تاب و استغفر الله من وقيعته في يونس لرؤيا رآها و قد كان علي بن حديد يظهر في الباطن الميل إلى يونس و هشام.[16]
«علی بن محمد القتیبی» میگوید: «فضل بن شاذان» برای ما اینگونه حدیث کرد که «احمد بن محمد بن عیسی» به خاطر بدگویی که درباره «یونس» کرده بود، توبه و استغفار کرد، و این به خاطر خوابی بود که دیده بود. همچنین «علی بن حدید» در باطن نسبت به یونس و هشام اظهار میل میکرد.
بر این اساس، «احمد بن محمد» درباره «یونس» نیز زود قضاوت کرده بوده و به همین جهت بعداً به خاطر خوابی که دیده بوده! پشیمان شده و از اینکه او را ذمّ میکرده برگشته است و این شاهد دیگری است بر اینکه نظرات او اجتهادات شخصیاش بوده و بر اساس مبنای صحیحی ارائه نمیشده است.
شاهد پنجم
شاهد دیگر بر اینکه اخراج «سهل بن زیاد» توسط «احمد بن محمد بن عیسی» اجتهادی از طرف او بوده و دلالتی بر ضعف سهل ندارد این عبارت مجلسی پدر است که همین برداشت را کرده است، وی در روضة المتقین مینویسد:
اعلم أن الظاهر أن ابن عيسى أخرج جماعة من قم باعتبار روايتهم عن الضعفاء و إيراد المراسيل في كتبهم و كان اجتهادا منه في ذلك و كان الجماعة يروون للتأييد (أو) لكونها في الكتب المعتبرة، و الظاهر خطأ ابن عيسى في اجتهاده، و لكن لما كان رئيس قم، و الناس مع المشهورين إلا من عصمهم الله. و لو كنت تلاحظ ما رواه الكليني في أحمد بن محمد بن عيسى في باب النص على أبي الحسن الهادي عليه السلام و إنكاره النص لتعصب الجاهلية بأنه لم قدمتم علي في النص و ذكر هذا العذر بعد الاعتراف به، لما كنت تروي عنه شيئا. و لكنه تاب و نرجو أن يكون تاب الله عليه، لكن أكثر الناس تابعون للشهرة.[17]
بدان که ظاهراً اینکه «احمد بن محمد بن عیسی» گروهی را به اعتبار روایت کردنشان از ضعفا و آوردن مرسلاتی در کتابهایشان، از قم اخراج کرده است، اجتهادی از سوی او بوده است و این گروه آن روایات را به عنوان تأیید یا چون در کتب معتبره آمده بود، روایت کردهاند و ظاهراً «ابن عیسی» در اجتهادش خطا کرده است؛ ولی چون رئیس قم بوده [کسی اعتراض نکرده] و مردم غیر از کسانی که خدا آنها را حفظ کند، طرفدار افراد مشهور هستند. و اگر آنچه را کلینی درباره «احمد بن محمد بن عیسی» در باب نص بر امامت امام هادی علیه السلام روایت کرده ببینی که در آن وی به خاطر تعصب جاهلی نص بر امامت را انکار میکند به این دلیل که نمیخواسته کسی بر او مقدم شود و این عذر را بعد از اعتراف به آن گفته است، دیگر چیزی از او روایت نمیکنی، ولی او توبه کرده و امیدواریم که خدا توبه او را بپذیرد، البته بیشتر مردم تابع شهرت هستند.
مجلسی اول در کتاب لوامع صاحبقرانی نیز در این باره مینویسد:
مرا از اين تتبع يقين به هم رسيده است كه حديث او [سهل بن زیاد] ضعيف نيست و در رتبه كمتر از ابن عيسى نيست اگر بهتر از او نباشد.[18]