بحث اخلاقی عُمری که چراگاه شیطان نیست و عَمِّرْني ما كانَ عُمري بِذْلَةً في طاعَتِكَ، فإذا كانَ عُمري مَرتَعاً لِلشَّيطانِ فَاقبِضْني إلَيكَقَبْلَ أَنْ يَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَيَّ، أَوْ يَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَيَّ.
[1] در این فراز از دعای نورانی مکارم الاخلاق میفرماید: بارالها! عمر مرا تا زمانی که صَرف طاعت تو شود طولانی کن و هرگاه عمرم چراگاه شیطان شود، جانم را بگیر و به سوی خود ببر پیش از آن که دشمنی تو به سوی من شتابد یا خشم تو بر من استوار گردد.
در این درخواست سه نکته قابل توجه و بحث و بررسی است:
اول آنکه برخی از عمرها، عمرهای بابرکتی است و چراگاه شیطان نیست.
نکته دوم این است که برخی از عمرها چراگاه شیطان است.
و نکته سوم این است که عمری که چراگاه شیطان باشد هر چه زودتر تمام شود به نفع انسان است.
در مورد نکته اول این سؤال مطرح میشود که اگر انسان بخواهد شیطان از عمر او سوء استفاده نکند و عمرش چراگاه شیطان نشود چه کاری باید انجام دهد؟
پاسخ این سؤال در عبارت «
ما كانَ عُمري بِذْلَةً في طاعَتِكَ» آمده است. «بذلة» از ریشه «ب ذ ل» است که به گفته خلیل فراهیدی در
العین مقابل «منع» است. گاه انسان چیزی را امساک میکند و زمانی آن را بذل میکند. وی در مورد کلمه «بذلة» هم مینویسد:
الْبِذْلَةُ من الثياب: ما يلبس و لا يصان.[2] لباس بذلة، لباسی است که پوشیده میشود و نگهداری نمیشود.
گاه لباس انسان لباسی است که آن را برای مواقع خاص مثل مهمانی استفاده میکند و گاه لباس، لباس خدمت و کار است و بیشتر مواقع مورد استفاده قرار میگیرد که به آن «لباس بِذله» گفته میشود.
بنا بر این، در این عبارت تشبیه زیبایی صورت گرفته است و عمری که در راه اطاعت خدا صَرف بشود به لباس خدمت حضرت حق تعبیر شده است. پس اگر عمر انسان لباس خدمت خدا باشد، در واقع در راه اطاعت او مصرف شده است و اینکه بعد از آن میفرماید: وقتی عمرم چراگاه شیطان شد، جانم را بگیر! نشان میدهد که راه اینکه عمر انسان چراگاه شیطان نشود، صرف آن در طاعت و بندگی خداست و در مقابل اگر صرف معصیت او شود، مرتع و چراگاه شیطان خواهد بود.
این نکته در قرآن هم بیان شده است، هم از زبان خود شیطان که گفت: ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمخْلَصِينَ﴾ و هم آنجا که خداوند متعال خطاب به او میفرماید: ﴿إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ﴾.
شیطان بندگان خدا خصوصاً بندگان مخلَص خدا را نمیتواند اغوا کند و هیچگاه بر آنها سلطه نخواهد داشت، به این معنا که عمر آنها هرگز مرتع شیطان نمیشود.
اما اینکه چرا عمر اهل ایمان و بندگان خالص مرتع شیطان نمیشود؟ دلیل آن این است که خداوند متعال ابزارهایی را در اختیار آنان قرار داده است که به وسیله آن ابزار مانع اغواگری شیطان میشوند و نمیگذارند شیطان از عمرشان سوء استفاده کند. بعضی از این ابزارها، ابزار اعتقادی هستند و برخی دیگر اخلاقی و دستهای هم عملی هستند.
ابزار اعتقادی همان ایمان به خداست که سبب میشود انسان عمرش چراگاه شیطان نشود، زیرا وقتی انسان ایمان به مبدأ و معاد دارد میداند که هر قدمی که در مسیر شیطان بردارد، به ضرر اوست و گامی در راه جهنم است؛ و هر قدمی که در راه اطاعت خدا بردارد، به نفع او و گامی در راه بهشت و زندگی جاوید است.
از این رو؛ در روایتی از امام باقر علیه السلام آمده است:
تَحَرَّزْ مِن إبليسَ بالخَوفِ الصادِقِ.[3] با ترس واقعى، خود را از ابليس مصون دار.
ترس صادقانه و واقعی هم ناشی از ایمان به خداست.
بحث فقهی موضوع: حجّ صبیّ غیر ممیّز
یادآوری بحث در شرط اول از شرائط وجوب حج یعنی شرط کمال از جهت بلوغ و عقل بود. در
تحریرالوسیله در این شرط هشت مسئله مورد بحث قرار گرفته است که به بررسی این مسائل میپردازیم.
مسئله اول يستحب للولي أن يحرم بالصبي غير المميز فيجعله مُحرما و يلبسه ثوبي الإحرام، و ينوي عنه، و يلقّنه التلبية إن أمكن، و إلا يلبي عنه، و يجنبه عن محرمات الإحرام، و يأمره بكل من أفعاله، و إن لم يتمكن شيئا منها ينوب عنه، و يطوف به، و يسعى به، و يقف به في عرفات و مشعر و منى، و يأمره بالرمي، و لو لم يتمكن يرمي عنه، و يأمره بالوضوء و صلاة الطواف، و إن لم يقدر يصلي عنه، و إن كان الأحوط إتيان الطفل صورة الوضوء و الصلاة أيضا، و أحوط منه توضؤه لو لم يتمكن من إتيان صورته.[4] براى ولىّ مستحب است كه بچه غير مميّز [مثلا سه ـ چهار ساله] را به احرام وادارد، به اين ترتيب كه او را مُحرم نمايد و دو جامه ی احرام را به او بپوشاند، و از طرف او نيّت نمايد، و در صورت امكان لبيك گفتن را به او تلقين كند، وگرنه خودش از طرف او لبّيك بگويد، و او را از چيزهايى كه در حال احرام جايز نيست دور بدارد و به هر يك از كارهاى احرام امر كند، و اگر توانايى انجام هيچ يك از آنها را نداشته باشد از طرف او نيابت كند، و او را طواف و سعى دهد، و در عرفات و مشعر و منى او را وقوف دهد، و به او امر كند كه رمى نمايد، و در صورتى كه نتواند خودش از طرف او رمى نمايد. و او را به وضو و نماز طواف امر كند، و اگر نتواند خودش از طرف او نماز بخواند، اگر چه احتياط آن است كه خود بچه هم صورت وضو و نماز را بجا آورد، و احتياط بيشتر آن است كه اگر بچه توانايى از آوردن صورت وضو نداشت، خود ولىّ او را وضو دهد.
مرحوم صاحب
عروة نیز همین مسئله را با تغییراتی بیان کردهاند که چون این تفاوتها محور بحث است، متن ایشان را هم میخوانیم، میفرماید:
يستحبّ للوليّ أن يحرم بالصبيّ الغير المميّز بلا خلاف، لجملة من الأخبار، بل و كذا الصبيّة، و إن استشكل فيها صاحب المستند، و كذا المجنون و إن كان لا يخلو عن إشكال لعدم نصّ فيه بالخصوص فيستحقّ الثواب عليه.
[5] برای ولیّ مستحب است که بچه غیر ممیز را مُحرم کند بدون هیچ اختلافی، به دلیل گروهی از اخبار و همچنین برای ولیّ دختر بچه هم مستحب است، هر چند [مرحوم محقق نراقی] صاحب
مستند در آن اشکال کرده است، همچنین برای ولیّ مجنون نیز مستحب است، ـ هر چند خالی از اشکال نیست، چون در مورد مجنون نصّ خاصی وجود ندارد ـ پس ولیّ او مستحق ثواب خواهد بود.
پس به نظر ایشان، برای ولیّ مجنون نیز مُحرم کردن مجنون مستحب است و ثواب میبرد، هرچند خالی از اشکال نیست؛ ولی در اینجا برخی آقایان حاشیه زدهاند و مستحب بودن آن را نپذیرفتهاند، بلکه آن را به نیت امید به مطلوب بودن جایز دانستهاند، مثلاً آیت الله بروجردی، امام خمینی و آیت الله گلپایگانی به ترتیب اینگونه فرمودهاند: «الأولى هو الإحرام به برجاء المطلوبية»، «لا بأس برجاء المطلوبية» و «و لكن لو أحرم به برجاء المطلوبية فلا إشكال فيه».
ایشان در ادامه نحوه مُحرم کردن آنها را بیان میکنند که تقریباً با فرمایش حضرت امام ; یکسان است، میفرمایند:
و المراد بالإحرام به جعله مُحرماً، لا أن يحرم عنه، فيلبسه ثوبي الإحرام و يقول: «اللّهمّ إنّي أحرمت هذا الصبيّ» إلخ، و يأمره بالتلبية، بمعنى أن يلقّنه إيّاها، و إن لم يكن قابلًا يلبّي عنه و يجنّبه عن كلّ ما يجب على المُحرم الاجتناب عنه و يأمره بكلّ من أفعال الحجّ يتمكّن منه و ينوب عنه، في كلّ ما لا يتمكّن، و يطوف به، و يسعى به بين الصفا و المروة، و يقف به في عرفات و منى، و يأمره بالرمي و إن لم يقدر يرمي عنه، و هكذا يأمره بصلاة الطواف، و إن لم يقدر يصلّي عنه و لا بدّ من أن يكون طاهراً و متوضّئاً و لو بصورة الوضوء و إن لم يمكن فيتوضّأ هو عنه، و يحلق رأسه، و هكذا جميع الأعمال.[6] و مراد از مُحرم کردن این است كه او را مُحرم قرار دهد نه اینکه به نیابت از او مُحرم شود، پس دو جامه ی احرام را به او میپوشاند و میگوید: «خدایا این کودک را مُحرم کردم تا آخر»، و او را به لبيك گفتن امر میکند به این معنا که آن را به او تلقين میكند، و در صورتی که قابلیت تلقین نداشته باشد [مثلا شیرخواره باشد]، به نیابت از او تلبیه میگوید، و او را از چيزهايى كه در حال احرام برای مُحرم جايز نيست دور میدارد و به هر يك از كارهاى حج که میتواند انجام دهد، امر میكند، و اگر توانايى آنها را نداشته باشد از طرف او نيابت میكند، و او را طواف میدهد و میان صفا و مروه سعى میدهد، و در عرفات و منى او را وقوف میدهد، و به او امر میكند كه رمى نمايد، و در صورتى كه نتواند خودش از طرف او رمى میکند. همچنین او را به نماز طواف امر میكند، و اگر نمیتواند خودش از طرف او نماز میخواند. و چارهای نیست مگر آنکه صبی طاهر و با وضور باشد، اگرچه صورت وضو را بجا آورد، و اگر توانايى آن را هم نداشت، ولىّ از او را وضو بگیرد، همچنین سر او را حلق میکند و همین طور در بقیه اعمال.
آیت الله خویی در آنجا که صاحب
عروة فرمودند: «يقف به في عرفات و منى» این اشتباه صاحب
عروة را متذکر شدهاند که وقوف در منی صحیح نیست و این اشتباه، سهو قلم است و صحیح آن این است که بگوید وقوف در مشعر.
به هر حال، در این مسئله چهار بحث مطرح شده است:
یک) بحث جواز یا عدم جواز مُحرم کردن صبی غیر ممیز.
دو) بحث فرق یا عدم فرق صبی با صبیه در مُحرم کردن آنها.
سه) بحث الحاق یا عدم الحاق مجنون به صبی.
چهار) بحث چگونگی احرام صبی.
جواز یا عدم جواز مُحرم کردن صبی غیر ممیز فقهای شیعه در جواز مُحرم کردن صبی غیر ممیز اتفاق نظر دارند؛ ولی برخی از اهل سنت با آن مخالف هستند که در کلام علامه حلی این اختلاف و ادله دو طرف آمده است. ایشان در
تذکرة الفقها پس از بیان حکم حجّ صبی ممیز میفرماید:
و إن كان غير مميّز، جاز لوليّه أن يحرم عنه، و يكون إحرامه شرعيا. و إن فعل ما يوجب الفدية، كان الفداء على الولي. و أكثر الفقهاء على صحة إحرامه و حجّه إن كان مميّزا، و إن كان غير مميّز، أحرم عنه وليّه، فيصير مُحرما بذلك، و به قال الشافعي و مالك و أحمد، و هو مروي عن عطاء و النخعي.[7] اگر صبی غیر ممیز باشد، برای ولیّ او جایز است که او را مُحرم کند و احرام او هم شرعی است. و اگر در حال احرام کاری که موجب کفاره است را انجام دهد، کفاره بر عهده ولیّ اوست. اکثر فقها قائل به صحت احرام و حج صبی هستند اگر ممیز باشد و اینکه اگر غیر ممیز باشد، ولیّ از طرف او احرام میبندد و بدین وسیله او مُحرم میشود. شافعی و مالک و احمد هم همین نظر را دارند، چنانچه از عطا و نخعی هم نقل شده است.
ایشان در ادامه دلیل این حکم را روایتی میداند که هم از طریق اهل سنت و هم از طریق شیعه نقل شده است. متن روایت به نقل از اهل سنت چنین است:
عن ابن عبّاس أنّ رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله مرّ بامرأة و هي في محفّتها، فأخذت بعضد صبيّ كان معها، فقالت: أ لهذا حجّ؟ فقال صلى الله عليه و آله: نعم، و لك أجر.[8] از ابن عباس نقل شده که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از کنار زنی که در کجاوهاش نشسته بود، میگذشت. آن زن بازوی کودکی که همراهش بود را گرفت و پرسید: آيا اين هم حج دارد؟ حضرت فرمود: آرى؛ و براى تو پاداش است.
همین مضمون با اندکی تفاوت در باب «أَنَّهُ يُسْتَحَبُّ أَنْ يَحُجَّ غَيْرُ الْبَالِغِ أَوْ يُحَجَّ بِهِ وَ يُحْرِمُ بِهِ وَلِيُّهُ وَ لَوْ أُمّاً»
وسائل چنین وارد شده است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ بِنْتِ إِلْيَاسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ص بِرُوَيْثَةَ وَ هُوَ حَاجٌّ فَقَامَتْ إِلَيْهِ امْرَأَةٌ وَ مَعَهَا صَبِيٌّ لَهَا فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ يُحَجُّ عَنْ مِثْلِ هَذَا قَالَ نَعَمْ وَ لَكِ أَجْرُهُ.
[9] در این روایت که همه روایان آن از اجلا و ثقات هستند «عبدالله بن سنان» میگوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله از «رویثه»
[10] میگذشت در حالی که قصد حجّ کرده بود، پس زنی که کودکش همراه او بود ایستاد و گفت: ای رسول خدا آيا میتوان از طرف مثل اين هم حج انجام داد؟ حضرت فرمود: آرى؛ و پاداش آن براى تو است.
پس با توجه به اینکه این روایت از فریقین نقل شده و سند صحیحی هم دارد، روایت قرص و محکمی است.
در این باب یک روایت دیگر نیز وارد شده است که میفرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الثَّانِيَ ع عَنِ الصَّبِيِّ مَتَى يُحْرَمُ بِهِ قَالَ إِذَا اثَّغَرَ.
[11] شیخ کلینی از «محمد بن یحیی» و او از «احمد بن محمد بن عیسی» همچنین کلینی از عدهای از اصحاب از «سهل بن زیاد» و هر دو از «علی بن مهزیار» و او از «محمد بن فضیل» نقل کرده است. پس این روایت با دو طریق نقل شده است. «محمد بن فضیل» که «علی التحقیق» ثقه است میگوید: از امام جواد علیه السلام درباره صبی پرسیدم که چه زمانی میتوان او ار مُحرم کرد؟ فرمود: هنگامی که دندانهای شیری او بریزد و بخواهد دوباره بروید.
البته مفهوم این روایت این نیست که قبل از این زمان نمیتوان او را مُحرم کرد، زیرا «اثبات شیء نفی ما عداه» نمیکند؛ بلکه زمان مناسب همان زمان ریختن دندانهای شیری و روییدن دندانهای دائمی است .
علامه حلی بعد از بیان روایتی که عامه و خاصه آن را نقل کردهاند به عنوان دلیل جواز مُحرم کردن صبی غیر ممیز، به مخالفین این نظریه از اهل سنت اشاره میکند:
قال أبو حنيفة: إحرام الصبي غير منعقد، و لا فدية عليه فيما يفعله من المحظورات، و لا يصير مُحرما بإحرام وليّه، لقوله عليه السلام: (رفع القلم عن ثلاث: عن الصبي حتى يبلغ). و لأنّ كلّ من لا يلزمه الحج بقوله لا يلزمه بفعله، كالمجنون، و لأنّها عبادة على البدن، فوجب أن لا ينوب الكبير فيها عن الصغير، كالصوم و الصلاة، و لأنّ الإحرام سبب يلزم به حكم، فلم يصح من الصبي، كالنذر. و الجواب: القول بموجب الحديث.[12] ابوحنیفه میگوید: احرام صبی منعقد نمیشود و در جایی که یکی از محرمات را مرتکب شود کفارهای بر او نخواهد بود، همچنین با احرام ولیاش از طرف او هم مُحرم نمیشود، به خاطر این روایت که فرمود: از سه نفر قلم برداشته شده است: از کودک تا وقتی به سن بلوغ برسد...، و به خاطر اینکه هر کس با گفتار خودش حج بر او لازم نشود، با انجام حج هم چیزی بر او لازم نمیشود مثل مجنون، همچنین حج از عبادات بدنی است و شخص بزرگ نمیتواند از طرف فرد صغیر نایب شود مثل روزه و نماز، همچنین احرام موجب حکم الزام آور است، پس نسبت به بچه صحیح نیست مثل نذر. اما جواب این ادله این است که صحت احرام صبی به خاطر حدیث است.
بنا بر این، تنها مخالف این حکم ابو حنیفه است که دلیل او هم چیزی جز استحسان و قیاس باطل نیست، ولی در مقابل روایت معتبر داریم و ما هم بر اساس همین روایات حکم به جواز مُحرم کردن بچه غیر ممیز میدهیم.
عدم فرق میان صبی و صبیه اکثر فقها در جواز مُحرم کردن کودک غیر ممیز میان پسر بچه و دختر بچه فرقی نگذاشتهاند، چنانچه صاحب
حدائق بعد از بیان روایات دال بر جواز این حکم مینویسد:
و هذه الروايات و نحوها و ان اختصت بالصبيان إلا ان الأصحاب (رضوان الله عليهم) لم يفرقوا في هذه الأحكام بين الصبي و الصبية. و هو جيد، فإن أكثر الأحكام في جميع أبواب الفقه إنما خرجت في الرجال مع انه لا خلاف في إجرائها في النساء و لا اشكال.[13] هرچند این روایات و مانند آن به پسربچهها اختصاص دارند ولی اصحاب در این احکام میان پسربچه و دختربچه فرقی نگذاشتهاند و این حرف خوبی است، چرا که بیشتر احکام در همه ابواب فقه در باره مردان وارد شده با اینکه در اجرای آنها برای زنان نیز اختلاف و اشکالی نیست.
علاوه بر اشتراکی که ایشان فرمودند، در این حکم از لفظ «صبی» استفاده شده است و این کلمه به معنای جنس کودک است، لذا از نظر لغت و عرف هم شامل دختر بچه نیز میشود.
همچنین برای صحت مُحرم کردن دختر بچه به این دو روایت هم استدلال شده است:
روایت اول مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ ابْنِ عَشْرِ سِنِينَ يَحُجُّ قَالَ عَلَيْهِ حَجَّةُ الْإِسْلَامِ إِذَا احْتَلَمَ وَ كَذَلِكَ الْجَارِيَةُ عَلَيْهَا الْحَجُّ إِذَا طَمِثَتْ.
[14] «اسحاق بن عمار» میگوید از امام کاظم علیه السلام درباره پسربچّه ده ساله پرسیدم که آیا بايد به حج برود؟ فرمود: زمانى كه محتلم شد، حَجّة الإسلام بر او واجب مىشود و همینطور دختر بچه زمانى كه حيض شد، حج بر او واجب مىشود.
روایت دوم مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ شِهَابٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ ابْنِ عَشْرِ سِنِينَ يَحُجُّ قَالَ عَلَيْهِ حَجَّةُ الْإِسْلَامِ إِذَا احْتَلَمَ وَ كَذَلِكَ الْجَارِيَةُ عَلَيْهَا الْحَجُّ إِذَا طَمِثَتْ.
[15] «شهاب» میگوید در حدیثی از امام صادق علیه السلام : درباره پسربچّه ده ساله پرسیدم که آیا بايد به حج برود؟ فرمود: زمانى كه محتلم شد، حَجّة الإسلام بر او واجب مىشود و همینطور دختر بچه زمانى كه حيض شد، حج بر او واجب مىشود.
طبق این دو روایت همان طور که اگر برای پسر قبل از بلوغ حج انجام شود، حجاش از حجة الاسلام کفایت نمیکند و باید دوباره حج برود، انجام حج برای دختر هم قبل از بلوغ، هرچند صحیح است، ولی از حجة الاسلام کفایت نمیکند و پس از بلوغ دوباره باید برود. بنا بر این حکم پسر و دختر در این مسئله یکسان است.
نظر محقق نراقی مرحوم محقق نراقی در
مستند الشیعة پس از بیان این دو روایت که برای صحت حج صبیه به آنها استدلال شده مینویسد:
في دلالتهما نظر، لأنّها إنّما هي إذا تضمّنت حجّ الصبيّة، و ليس فيها ذلك، بل ليس فيها حجّ الصبيّ أيضا، لجواز أن يكون السؤال عن وجوب الحجّ، فأجاب بأنّه بعد الاحتلام و الطمث، لا أن يكون السؤال عن الحجّ الواقع حتى يمكن التمسّك فيه بالتقرير.[16] در دلالت این دو روایت اشکال است، زیرا دلالتشان در صورتی است که متضمن حج انجام دادن خود صبیه باشد، در حالی که چنین نیست، حتی متضمن حج انجام دادن صبی هم نیست، زیرا ممکن است سؤال از وجوب حج باشد که حضرت فرمودند بعد از احتلام و حیض است نه اینکه سؤال از حجی باشد که واقع شده در نتیجه گفته شود چون حضرت این حج انجام شده را تقریر کردند، پس حج آنها صحیح است.
به عبارت دیگر یکبار سؤال از این است که بچهای الآن حج انجام داده آیا کافی است یا باز هم باید پس از بلوغ انجام دهد؟ و یکبار سؤال از این است که چه زمانی بر بچه حج واجب میشود؟ در صورت اول اینکه حضرت فرمودهاند پسر بعد از احتلام و دختر بعد از حیض باید حجة الاسلام را انجام دهند، معلوم میشود حج قبل از بلوغ آنها صحیح بوده و دلالت روایت بر صحت حج کودک چه پسر و چه دختر تمام است؛ ولی در صورت دوم جواب حضرت ناظر به زمان وجوب حج است و دلالتی بر حج قبل از بلوغ ندارد. حال اگر هم نگوییم مراد از سؤال، سؤال از وجوب حج است، لااقل این احتمال وجود دارد، و «إذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال».
جواب در جواب میگوییم: جواب قرینه است بر اینکه سؤال از کفایت حج نابالغ ـ یعنی پسربچه ده ساله ـ از حجةالاسلام است و امام در جواب می فرماید حج نابالغ از حجةالاسلام کفایت نمی کند، همچنین حج دختربچه نابالغ نیز از
حجةالاسلام کفایت نمی کند بنابراین چگونه می توان گفت این روایت دلالت بر صحت حج دختربچه ندارد ؟!