بسم الله الرحمن الرحیم
بحث اخلاقی
آرامش دل، ثمره هدایت پاداشی
وَ مَتِّعْنِي بِهُدًى صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ.[1]
سخن در تبیین این فراز از دعای مکارم الاخلاق بود که در آن بهرمندی از هدایتی شایسته را خواستاریم که جایگزینی نداشته باشد. در جلسه قبل پس از بیان انواع هدایت عام و خاص الهی، گفتیم مراد از این هدایت، هدایت ویژه الهی است که شامل مؤمنان میشود و آنان را به مقصد میرساند. هدایتی که پاداش ایمان آوردن به خداست: ﴿وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾؛[2] لذا به آن «هدایت پاداشی» هم اطلاق میشود.
در این جلسه این نکته را اضافه میکنیم که هدایت عام مقدمه ایمان است و هدایت خاص در بالاترین مراتبش مقدمه یقین است.
ایمانی که از هدایت همگانی حاصل شده با یقینی که از هدایت خاص به وجود آمده بسیار متفاوت است. هدایت عام مانع از وسوسه و اضطراب دل نیست و ممکن است کسی مؤمن باشد؛ با این حال، دلش نسبت به اعتقاداتش آنچنان که باید، آرام نباشد؛ ولی هدایت خاص چون ریشه در شهود قلبی دارد و انسان را به مرتبه یقین و اطمینان قلبی میرساند، مانع ایجاد وسوسه و اضطراب دل خواهد شد.
از این رو، در روایتی از امام صادق علیه السلام چنین وارد شده است:
إنَّ القَلبَ لَيَتَرَجَّجُ فيما بَينَ الصَّدرِ وَ الحَنجَرَةِ حَتّى يُعقَدَ عَلَى الإِيمانِ، فَإِذا عُقِدَ عَلَى الإِيمانِ قَرَّ، وذلِكَ قَولُ اللَّهِ عز و جل: ﴿وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾.[3]
دل در ميان سينه و ناى، نا آرامى مىكند، تا آن گاه كه با ايمان، گره خورَد و چون با ايمان گره خورد، آرام مىگيرد، و اين است [معناى] سخن خداوند عز و جل كه: «هر كه به خدا ايمان آورَد، [خدا] دلش را هدايت مىكند».
همچنین در مناجات ذاکرین امام سجاد علیه السلام میخوانیم:
إلهي، بكَ هامَتِ القُلوبُ الوالِهَةُ، و على مَعرِفَتِكَ جُمِعَتِ العُقولُ المُتَبايِنَةُ، فَلا تَطمَئنُّ القُلوبُ إلّابِذِكراكَ، و لا تَسكُنُ النُّفوسُ إلّا عِندَ رُؤياكَ.[4]
الهى! دلهاى شيدا، سرگشته تو هستند و خِردهاى گوناگون بر شناخت تو همداستان گشتهاند. دلها جز با ياد تو آرام نمىگيرند و جانها جز با ديدن تو آرامش نمىيابند.
این عبارت بیانگر آن است که رسیدن به یقین راهش تداوم ذکر است و وقتی به یقین رسید و شهود قلبی به حضرت حق پیدا کرد، دلش آرام میگیرد.
در دعایی دیگر از آن حضرت هم چنین میخوانیم:
إلهي، فَاجعَلْنا مِنَ الذينَ تَوَشَّحَتْ أشجارُ الشَّوقِ إلَيكَ في حَدائقِ صُدورِهِم... واطمَأنَّتْ بِالرُّجوعِ إلى رَبِّ الأربابِ أنفُسُهم، وتَيَقَّنَتْ بالفَوزِ والفَلاحِ أرواحُهُم.[5]
الهى! ما را از آنان قرار ده كه ريشههاى درختانِ شوقِ تو در باغهاى سينههايشان در هم پيچيده و تنيده است... و جانهايشان با بازگشت به سوى خداى همگان اطمينان يافته و ارواحشان به پيروزى و رستگارى، يقين كرده است.
پس کسی که به مرتبه یقین و اطمینان قلبی برسد هم به آرامش دل میرسد و هم رستگار و کامیاب میشود و در آن حال دیگر هیچ تردیدی در عاقبت به خیری خویش پیدا نمیکند.
بحث فقهی
موضوع: ادامه روایات دال بر فوریت وجوب حچ
یادآوری
بحث در مسئله اول به اینجا رسید که وجوب حج برای کسانی که شرایط آن را احراز کرده باشند در عمر یک بار واجب است و وجوب آن هم فوری است، یعنی هر وقت مستطیع شد، همان سال واجب است برود و اگر تأخیر انداخت، گناه کرده و باید سال بعد انجام دهد و همین طور در سالهای بعد و اگر تأخیر او منجر به ترک حج شود گناه او کبیره خواهد بود.
گفتیم ادلهای مثل اجماع، ارتکاز متشرعه و اقتضای امر به وجوب برای اثبات فوریت اقامه شده است؛ ولی عمده دلیل ما روایات این باب است. در جلسه قبل سه روایت خواندیم که روایت سوم نسبتاً دلالتش بر مطلب خوب بود. اینک ادامه روایات این باب.
ادامه روایات دال بر فوریت
روایت چهارم
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَ رَأَيْتَ الرَّجُلَ التَّاجِرَ ذَا الْمَالِ حِينَ يُسَوِّفُ الْحَجَّ كُلَّ عَامٍ وَ لَيْسَ يَشْغَلُهُ عَنْهُ إِلَّا التِّجَارَةُ أَوِ الدَّيْنُ فَقَالَ لَا عُذْرَ لَهُ يُسَوِّفُ الْحَجَّ إِنْ مَاتَ وَ قَدْ تَرَكَ الْحَجَّ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ.[6]
سند این روایت صحیح است. «ابی الصباح الکنانی» میگوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: نظر شما درباره شخص تاجر ثروتمندی که حج را هر سال به تأخیر میاندازد چیست در حالی که کاری غیر از تجارت یا قرض هم وی را از حج باز نمیدارند؟ حضرت فرمود: عذری برای تأخیر انداختن حج ندارد، اگر بمیرد و حج را ترک کرده باشد، قطعاً شریعتی از شرایع اسلام را ترک کرده است.
در این روایت چون فرموده اگر بمیرد و حج انجام نداده باشد، بر فوریت واجب دلالت روشنی ندارد.
روایت پنجم
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ كٰانَ فِي هٰذِهِ أَعْمىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمىٰ وَ أَضَلُّ سَبِيلًا قَالَ ذَلِكَ الَّذِي يُسَوِّفُ نَفْسَهُ الْحَجَّ يَعْنِي حَجَّةَ الْإِسْلَامِ حَتَّى يَأْتِيَهُ الْمَوْتُ.[7]
این روایت به خاطر وجود «قاسم بن محمد» که واقفی مذهب است، موثقه است، چنانچه «علی بن ابی حمزه بطائنی» هم از سران واقفه است ولی چون قبلا از واقفی شدنش از وی نقل شده، مشکلی در ثقه بودنش نیست. البته ممکن است گفته شود این در صورتی است که غیر واقفی از وی نقل کند، ولی چون «قاسم بن محمد» که خود واقفی است از او نقل کرده، پس روایت مشکل خواهد داشت.
به هر حال «ابو بصیر» میگوید از امام صادق علیه السلام درباره این آیه سؤال کردم که «کسی که در اینجا کور باشد، در آخرت هم کور است و گمراهتر» فرمود: آن در جایی است که حج خود یعنی حجة الاسلام را به تأخیر اندازد تا اینکه مرگش فرا رسد.
این روایت هم دلالتی بر وجوب فوری حج ندارد، و فقط میتواند مؤید باشد.
روایت ششم
عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع التَّاجِرُ يُسَوِّفُ الْحَجَّ قَالَ لَيْسَ لَهُ عُذْرٌ فَإِنْ مَاتَ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ.[8]
در مورد «ابی جمیله» اختلاف است برخی او را امامی و ثقه میدانند؛ لذا گفتهاند روایت صحیح السند است، ولی برخی روایت را موثقه میدانند. به هر حال «زید الشحام» میگوید: از امام صادق علیه السلام درباره تاجری که حج را به تأخیر میاندازد سؤال کردم؟ حضرت فرمود: برای او عذری نیست، پس اگر بمیرد شریعتی از شرایع اسلام را ترک کرده است.
این روایت هم مثل روایت چهارم بر فوریت واجب دلالت روشنی ندارد.
روایت هفتم
عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ صَحِيحٌ مُوسِرٌ لَمْ يَحُجَّ فَهُوَ مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيٰامَةِ أَعْمىٰ﴾ قَالَ قُلْتُ: سُبْحَانَ اللَّهِ أَعْمَى قَالَ نَعَمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْمَاهُ عَنْ طَرِيقِ الْحَقِّ.[9]
«حمید بن زیاد» که واقفی ثقه است از «حسن بن محمد بن سماعه» که «واقفی معاند ثقة» است و او از «احمد بن الحسن المیثمی» که «واقفی ثقة» است و او از «ابان بن عثمان» و او از «ابی بصیر اسدی» که هر دو از اصحاب اجماع هستند، نقل میکند. بنا بر این، روایت موثقه است. «ابو بصیر» میگوید: شنيدم كه امام صادق علیه السلام مىفرمود: كسى كه بميرد، در حالى كه تندرست و توانگر باشد و به حج نرفته باشد، از كسانى است كه خداوند درباره آنان فرموده: «در روز قيامت، او را نابينا برمىانگيزيم». میگوید گفتم: سبحان الله کور؟! فرمود: بله خداوند عز و جل او را از دیدن راه حق کور میسازد.
روایت هشتم
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ كٰانَ فِي هٰذِهِ أَعْمىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمىٰ وَ أَضَلُّ سَبِيلًا فَقَالَ نَزَلَتْ فِيمَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ وَ عِنْدَهُ مَا يَحُجُّ بِهِ فَقَالَ الْعَامَ أَحُجُّ الْعَامَ أَحُجُّ حَتَّى يَمُوتَ قَبْلَ أَنْ يَحُجَّ.[10]
این روایت صحیحه است، «محمد بن فضیل» میگوید: از امام کاظم علیه السلام درباره این سخن خدای متعال سؤال کردم که فرمود: «کسی که در اینجا کور باشد، پس در آخرت هم کور است و گمراهتر»، حضرت فرمود: این آیه درباره کسی نازل شده که حج یعنی حَجّة الاسلام را به تأخیر انداخته در حالی که میتوانسته حج انجام دهد، ولی میگفته امسال میروم حج، امسال میروم تا اینکه مرگش فرا رسیده قبل از آنکه حج انجام دهد.
این روایت هم دلالت روشنی بر فوریت ندارد.
روایت نهم
بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ قَدَرَ عَلَى مَا يَحُجُّ بِهِ وَ جَعَلَ يَدْفَعُ ذَلِكَ وَ لَيْسَ لَهُ عَنْهُ شُغُلٌ يَعْذِرُهُ اللَّهُ فِيهِ حَتَّى جَاءَهُ الْمَوْتُ فَقَدْ ضَيَّعَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ.[11]
این روایت به خاطر «علی بن ابی حمزة بطائنی» موثقه است. وی از امام صادق علیه السلام روایت میکند که فرمود: کسی که میتواند حج برود، ولى نرود، بىآنكه كارى داشته باشد كه خدا او را معذور بدارد تا اینکه مرگش فرا رسد، يقيناً شریعتی از شرایع اسلام را ترك كرده است.
این روایت شبیه روایت سوم است که نسبتاً دلالتش خوب بود، فقط در اینجا عبارت «حتی جاءه الموت» دارد که دلالتش بر فوریت را خراب میکند.
روایت دهم
جَعْفَرُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ الْمُحَقِّقُ فِي الْمُعْتَبَرِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا قَدَرَ الرَّجُلُ عَلَى الْحَجِّ فَلَمْ يَحُجَّ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ.[12]
محقق حلی این روایت را به صورت مرسله از امام صادق علیه السلام نقل میکند که فرمود: اگر شخصی توان انجام حج را داشته باشد، ولى نرود، يقيناً شریعتی از شرایع اسلام را ترک كرده است.
این روایت علاوه بر مشکل سندی، مثل روایات قبلی دلالتی بر فوریت ندارد.
روایت یازدهم
مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ قَالَ هَذَا لِمَنْ كَانَ عِنْدَهُ مَالٌ وَ صِحَّةٌ فَإِنْ سَوَّفَهُ لِلتِّجَارَةِ فَلَا يَسَعُهُ ذَلِكَ وَ إِنْ مَاتَ عَلَى ذَلِكَ فَقَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ إِذَا تَرَكَ الْحَجَّ وَ هُوَ يَجِدُ مَا يَحُجُّ بِهِ وَ إِنْ دَعَاهُ أَحَدٌ إِلَى أَنْ يَحْمِلَهُ فَاسْتَحْيَا فَلَا يَفْعَلُ فَإِنَّهُ لَا يَسَعُهُ إِلَّا أَنْ يَخْرُجَ وَ لَوْ عَلَى حِمَارٍ أَجْدَعَ أَبْتَرَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّٰهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعٰالَمِينَ﴾ قَالَ وَ مَنْ تَرَكَ فَقَدْ كَفَرَ قَالَ وَ لِمَ لَا يَكْفُرُ وَ قَدْ تَرَكَ شَرِيعَةً مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ يَقُولُ ﴿اللَّهُ الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومٰاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلٰا رَفَثَ وَ لٰا فُسُوقَ وَ لٰا جِدٰالَ فِي الْحَجِّ﴾ فَالْفَرِيضَةُ التَّلْبِيَةُ وَ الْإِشْعَارُ وَ التَّقْلِيدُ فَأَيَّ ذَلِكَ فَعَلَ فَقَدْ فَرَضَ الْحَجَّ وَ لَا فَرْضَ إِلَّا فِي هَذِهِ الشُّهُورِ الَّتِي قَالَ اللَّهُ ﴿الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومٰاتٌ﴾.[13]
راویان این حدیث از «عبدالعظیم حسنی» تا امام صادق علیه السلام همه امامی و ثقه هستند، ولی راوی از ایشان یعنی «ابراهیم بن علی» مجهول است، علاوه بر آن عیاشی سند خودش تا وی را نیز حذف کرده است، لذا روایت ضعیف السند است. به هر حال، «معاویة بن عمار» ذیل آیه حج از امام صادق علیه السلام این طور روایت میکند که حضرت فرمود: این درباره کسی است که پول دارد، سالم هم هست ولی حج رفتن را به خاطر تجارت به تأخير مىاندازد، درحالی که تجارت مانعی برای رفتنش نمیباشد، پس اگر در آن حال بميرد، قطعاً شریعتی از شرایع اسلام را ترک كرده است، چون حج را ترک کرده در حالی که میتوانسته حج برود. و اگر کسی او را دعوت کرد که وی را به حج ببرد ولی او حیا کرد و قبول نکرد، چنین چیزی مانعی برای خارج شدنش برای حج نخواهد بود، لذا باید برود اگر چه با الاغ گوشبریده و دم بریدهای باشد. این است سخن خدای متعال که «کسی که کفر ورزد همانا خداوند از عالمیان بینیاز است». فرمود: و کسی که حج را ترک کند، یقینا کفر ورزیده، فرمود: چرا کافر نشده باشد در حالی که شریعتی از شرایع اسلام را ترک کرده است... تا آخر روایت.
روایت دوازدهم
عَنْ كُلَيْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ أَبُو بَصِيرٍ وَ أَنَا أَسْمَعُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ لَهُ مِائَةُ أَلْفٍ فَقَالَ الْعَامَ أَحُجُّ الْعَامَ أَحُجُّ فَأَدْرَكَهُ الْمَوْتُ وَ لَمْ يَحُجَّ حَجَّ الْإِسْلَامِ فَقَالَ يَا أَبَا بَصِيرٍ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ وَ مَنْ كٰانَ فِي هٰذِهِ أَعْمىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمىٰ وَ أَضَلُّ سَبِيلًا أَعْمَى عَنْ فَرِيضَةٍ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ.[14]
عیاشی به صورت مرسله از «کلیب» نقل میکند که گفت: «ابو بصیر» از امام صادق علیه السلام سؤال کرد و من شنیدم. پرسید: شخصی که صد هزار [درهم] دارد و هر سال میگوید امسال میروم حج، امسال میروم حج، ولی مرگش فرا میرسد و حج حجة الاسلام را انجام نداده است، [تکلیفش چیست؟] حضرت فرمود: ای ابا بصیر آیا این سخن خدا را نشنیدهای که «هر کسی در اینجا کور باشد در آخرت هم کور است و گمراهتر»، او نابينايى است كه نسبت به فريضهاى از واجباتِ الهى كور شده است.
جمعبندی
با ملاحظه دوازده روایت این باب دیدیم که اکثر آنها دلالت روشنی بر فوریت نداشتند، فقط روایت سوم که صحیح السند بود نسبتاً دلالت خوبی داشت. این روایت در کنار اجماع فقها بر فوریت وجوب حج به اضافه دیگر مؤیدات مثل روایات اهل سنت به ما این اجازه را میدهد که ما نیز بر فوریت وجوب حج فتوا دهیم.
مسئله دوم
مسئله دوم و سوم بحث مهمی خصوصا در شرایط فعلی ندارد، لذا سریع آنها را میخوانیم و فقط به خواندن متن آنها بسنده میکنیم. میفرماید:
لو توقف إدراكه على مقدمات بعد حصول الاستطاعة من السفر و تهيئة أسبابه وجب تحصيلها على وجه يدركه في ذلك العام، و لو تعددت الرفقة و تمكن من المسير بنحو يدركه مع كل منهم فهو بالتخيير، و الأولى اختيار أوثقهم سلامة و إدراكا، و لو وجدت واحدة و لم يكن له محذور في الخروج معها لا يجوز التأخير إلا مع الوثوق بحصول أخرى.[15]
بعد از پيدا شدن استطاعت، اگر چنانچه رسيدن به حج متوقف بر مقدماتى از قبيل مسافرت و فراهم نمودن اسباب آن باشد، تحصيل آنها به صورتى كه در همان سال به حج برسد، واجب است. و اگر رفقاى سفر (كاروانها) متعدد باشند و توانايى طى راه را [با هر كدام که باشد] داشته باشد، در انتخاب هر يک از آنها مخيّر است، و بهتر آن است گروهى را انتخاب نمايد كه به سلامت رسيدنش به حج مطمئنتر باشد، و اگر تنها يک گروه يافت شود و براى شخص هيچ محذورى در رفتن به حج با آنان نباشد، تأخير انداختن جايز نيست مگر اينكه اطمينان داشته باشد كه گروه ديگرى پيدا مىشود.
این متن مسئله بود که اگر بخواهیم در شرایط امروزی آن را معنا کنیم، میگوییم باید وقتی مستطیع شد کارهای ثبتنامش را انجام دهد، هر چند ممکن است سالها طول بکشد و نوبتش نرسد. البته ممکن است بتواند فیش حج را به صورت آزاد تهیه کند یا حتی از کشوری دیگر برود که اگر از نظر قانونی مشکلی نداشته باشد، باید آن را تهیه کند.
مسئله سوم
لو لم يخرج مع الأولى مع تعدد الرفقة في المسألة السابقة أو مع وحدتها و اتفق عدم التمكن من المسير أو عدم إدراك الحج بسبب التأخير استقر عليه الحج و إن لم يكن آثما، نعم لو تبين عدم إدراكه لو سار معهم أيضا لم يستقر، بل و كذا لو لم يتبين إدراكه لم يحكم بالاستقرار.[16]
در مسأله قبل، اگر با گروه اول ـ در صورتى كه كاروانها متعدد بودند ـ یا در صورتى كه فقط يک گروه بود با همان یک گروه به حج نرفت، و اتفاقاً ديگر اصل رفتن ممكن نشد و يا آنكه به خاطر همين تأخير انداختن، به حج آن سال نرسيد، وجوب حج بر او استقرار پيدا مىكند، [چون اگر با آنها رفته بود حج را انجام داده بود] اگر چه گناهكار نباشد؛ بله اگر معلوم شود كه اگر با آن گروهها هم حركت مىكرد، باز به حج نمىرسيد، استقرار پيدا نمىكند؛ بلكه همچنين اگر رسيدن به حج [در صورت حركت با آنها] معلوم نشود، حكم به استقرار وجوب حج نمىشود.
در آینده راجع به بحث استقرار حج بحث مفصلی خواهیم داشت که در آنجا این مسئله را بیشتر توضیح میدهیم.
شرایط وجوب حج
از اینجا وارد مباحث مربوط به شرائط وجوب حج میشویم. متن تحریر چنین است:
القول في شرائط وجوب حجة الإسلام و هي أمورأحدها الكمال بالبلوغ و العقل، فلا يجب على الصبي و إن كان مراهقا، و لا على المجنون و إن كان أدواريا إن لم يف دور إفاقته بإتيان تمام الأعمال مع مقدماتها غير الحاصلة.[17]
گفتارى در مورد شرايط وجوب حجة الاسلام و آنها چند چيز است: يكى از آنها كامل بودن به سبب بلوغ و عقل است، پس بر بچّه اگر چه نزديك بلوغش باشد، واجب نيست، و بر ديوانه هم واجب نيست اگر چه ادوارى باشد ، البته در صورتى كه دوران به عقل بودنش براى بجا آوردن تمام اعمال حج با تحصيل آن مقدماتى كه حاصل نيستند، كافى نباشد.
ادله شرط بلوغ و عقل
پس، شرط اول و دوم برای واجب شدن حج، بلوغ و عقل است. دلیل این دو شرط هم روشن است، زیرا اگر بر دیوانه هم واجب باشد، تکلیف به «ما لایطاق» میشود که عقلاً قبیح است. همچنین روایاتی که در باب سوم از ابواب «مقدمة العبادات» وسائل آمده بر این مطلب دلالت دارد که عقل ملاک ثواب و عقاب است. این مطلب با تعابیری چون: «إِيَّاكَ أُعَاقِبُ وَ إِيَّاكَ أُثِيبُ»[18] ، «إِنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْلِ»[19] ، «بِكَ آخُذُ وَ بِكَ أُعْطِي وَ عَلَيْكَ أُثِيبُ»[20] و مانند آنها بیان شده است.
همچنین برای شرطیت بلوغ و عقل به حدیث رفع قلم استدلال شده است. روایت معروفی است که هم شیعه و هم اهل سنت نقل کردهاند که عمر دستور داد زن مجنونی که مرتکب فحشا شده بود را سنگسار کنند، ولی امیر المؤمنین علیه السلام با استناد به این روایت مانع آن شد و فرمود:
أما عَلِمتَ أنَّ القَلَمَ رُفِعَ عَن ثَلاثَةٍ: عَنِ الصَّبِيِ حَتّى يَحتَلِمَ، وعَنِ المَجنونِ حَتّى يُفيقَ، وعَنِ النّائِمِ حَتّى يَستَيقِظَ؟[21]
مگر نمیدانی که از سه كس، حكم برداشته شده است: از پسر بچّه تا آن گاه كه محتلم شود، و از ديوانه تا آن گاه كه بر سر عقل آيد، و از شخص خوابيده تا آن گاه كه بيدار شود؟
البته در اینکه مراد از قلم در اینجا، قلم مؤاخذه است یا قلم تکلیف اختلاف است که در جای خود باید بحث شود.
اینها ادله عام برای اثبات این دو شرط بود، اما در بحث حج روایات خاصی راجع به این شرط داریم که در باب دوازدهم از ابواب «وجوب الحج و شرائطه» تحت عنوان «بَابُ اشْتِرَاطِ وُجُوبِ الْحَجِّ بِالْبُلُوغِ وَ الْعَقْلِ» و باب سیزدهم تحت عنوان «بَابُ أَنَّ الصَّبِيَّ إِذَا حَجَّ أَوْ حُجَّ بِهِ لَمْ يُجْزِئْهُ عَنْ حَجَّةِ الْإِسْلَامِ وَ وَجَبَ عَلَيْهِ عِنْدَ الْبُلُوغِ مَعَ الِاسْتِطَاعَةِ» آمده است. این دو باب هر کدام دو روایت دارند که آنها را میخوانیم.
روایت اول
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ ابْنِ عَشْرِ سِنِينَ يَحُجُّ قَالَ عَلَيْهِ حَجَّةُ الْإِسْلَامِ إِذَا احْتَلَمَ وَ كَذَلِكَ الْجَارِيَةُ عَلَيْهَا الْحَجُّ إِذَا طَمِثَتْ.[22]
روایت و روایت بعدی صحیح السند است. «اسحاق بن عمار» میگوید از امام کاظم علیه السلام درباره حج پسربچه ده ساله پرسیدم؟ فرمود: وقتی محتلم شد حجة الاسلام بر او واجب میشود و همینطور بر دختر بچه زمانی که حیض شد، واجب میشود.
روایت دوم
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ شِهَابٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ ابْنِ عَشْرِ سِنِينَ يَحُجُّ قَالَ عَلَيْهِ حَجَّةُ الْإِسْلَامِ إِذَا احْتَلَمَ وَ كَذَلِكَ الْجَارِيَةُ عَلَيْهَا الْحَجُّ إِذَا طَمِثَتْ.[23]
«شهاب» میگوید در حدیثی از امام صادق علیه السلام سؤال کردم: آيا بچّه ده ساله بايد به حج برود؟ فرمود: زمانى كه محتلم شد، حَجّة الإسلام بر او واجب مىشود و همچنین دختر زمانى كه حيض شد، حج بر او واجب مىشود.
در باب بعدی هم دو روایت آمده راجع به اینکه اگر صبی حج انجام داد، از حج واجب او کفایت نمیکند و اگر بعد از بلوغ مستطیع شد باید دوباره انجام دهد.
روایت سوم
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ الصَّبِيُّ إِذَا حُجَّ بِهِ فَقَدْ قَضَى حَجَّةَ الْإِسْلَامِ حَتَّى يَكْبَرَ الْحَدِيثَ.[24]
در سند این روایت تصحیف صورت گرفته است. یعنی «ابان بن عثمان عن الحکم» به «ابان بن الحکم» تغییر کرده است. به هر حال شیخ طوسی از «ابان بن عثمان» که از اصحاب اجماع است و او از «حکم بن حکیم» که امامی ثقه است نقل میکند که میگوید از امام صادق علیه السلام شنیدم فرمود: اگر بچه به حج برده شود [کافی نیست؛ بلکه] باید وقتی که بزرگ شد حجة الاسلام را به جا آورد.
روایت چهارم
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: لَوْ أَنَّ غُلَاماً حَجَّ عَشْرَ حِجَجٍ ثُمَّ احْتَلَمَ كَانَتْ عَلَيْهِ فَرِيضَةُ الْإِسْلَامِ.[25]
در سند این روایت دو نفر تضعیف شدهاند که موجب ضعف سندی آن شده است. یکی «محمد بن الحسن بن شمون» است که درباره او گفته شده «ضعیفٌ جدّاً فاسد المذهب واقفیٌ ثمّ غلی»، یکی هم «عبدالله بن عبد الرحمن الاصم» است که درباره او نیز گفته شده «ضعیفٌ غال».
«مسمع بن عبدالملک» از امام صادق علیه السلام چنین روایت میکند که: اگر پسر بچّهاى ده بار به حج رود، بعد از احتلام، حج بر او واجب است.