بسم الله الرحمن الرحیم
بحث اخلاقی
مفهوم ذلت نفس
وَ لَا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا.[1]
صحبت در تبیین این فراز نورانی به اینجا رسید که بسیاری از ارزشهای اخلاقی ریشه در عزّت نفس و احساس شخصیت دارد و در مقابل، احساس حقارت منشأ بسیاری از صفات زشت است. کسی که احساس شخصیت میکند خود را بدهکار ارزشهای اخلاقی میداند. این تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام است که در این روایت از ایشان نقل شده است:
الكريمُ يَرى مَكارِمَ أفعالِهِ دَيناً علَيهِ يَقضيهِ.[2]
بزرگوار نيكوكاريهاى خود را دَينى به گردن خود مىداند كه بايد بپردازد.
حال با توجه به آنچه در این فراز آمده که عزت ظاهری همراه با ذلت باطنی طلب شده است، این سؤال مطرح میشود که جمع میان عزت نفس و ذلت نفس چگونه است؟
پاسخ این است که این ذلت نفسی که در این دعا طلب شده غیر از آن ذلت نفسی است که به معنای احساس حقارت است. ذلت نفس در اینجا به این معناست که انسان همه ارزشهای اخلاقی و عملی را از آن خدا بداند و چیزی را برای خودش قائل نباشد. به عبارت دیگر، این ذلت نفس در برابر خدا و اینکه احساس شخصیت را از جانب خدا بداند، در حقیقت عزت نفس است، عزت نفسی که به خاطر تکیه بر استعدادهای الهی موجب خودباوری میشود. انسانی که باور دارد که خداوند به او استعدادی داده که میتواند مستقل باشد و روی پای خود بایستد، دارای عزت نفس است.
پس مراد از ذلت باطنی در اینجا کوچک دانستن خود در برابر خداست، در مقابل کسی که عزت را از جانب خود میداند و به این باور میرسد که همه این صفات برای اوست، چنین شخصی عزت نفس دروغین دارد و در واقع دچار کبر و غرور شده است.
نتیجه تکیه بر استعدادهای الهی و ذلت نفس به این معنا، استحکام درونی در برابر دشمنان حق خواهد بود، چنانچه در قرآن کریم در وصف دوستداران خدا و کسانی که مورد محبت الهی قرار دارند، میخوانیم:
﴿أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ﴾[3]
عزت و سرسختی این افراد در برابر دشمنان حق است و خواری و کوچکی آنها در برابر خدا و هرچه مرتبط به خداست خواهد بود. اینان در برابر اهل ایمان هم فروتن هستند، زیرا مؤمنان را متصل به خدا میدانند، چرا که عزت از آن خدا و رسول خدا و مؤمنین است: ﴿وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾.[4]
نمونه بارز این افراد که مولا امیر المؤمنین علیه السلام است که با آنکه در برابر دشمنان بسیار سرسخت و عزتمند رفتار میکرد؛ ولی در برابر یک کودک یتیم خود را کوچک میکرد و اصلا خود را نمیدید و به تعبیر امام زین العابدین علیه السلام در آن مناجات که فرمود: «أنا... أذلّ الأذلّين، و مثل الذّرة أو دونها»[5] خود را مثل یک ذرّه یا کمتر از آن میداند.
این همان مطلبی است که امیر المؤمنین علیه السلام به زیبایی در توصیف مؤمن آورده است، میفرماید:
المُؤمِنُ... نَفسُهُ أصلَبُ مِنَ الصَّلدِ و هُوَ أذَلُّ مِنَ العَبدِ.[6]
مؤمن... روحيّهاش سختتر از تختهسنگ است و خودش رامتر و افتادهتر از برده.
ذلت نفس و خواری در برابر مؤمنان، صفتی است که میتوان آن را در زندگی انسانهای بزرگ مشاهده کرد. نقل میکنند روزی بین دو نماز سیّد فقیری از مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء تقاضای كمک كرد. شیخ فرمود: متأسّفانه دیر آمدی، پول تمام شده است، فردا بیا. سیّد که از این حرف عصبانی شده بود، به صورت شیخ آب دهان انداخت. ایشان به جای اینکه ناراحت شود، بلند میشود میان صفهای جماعت میگردد و میگوید: هر كه برای ریش شیخ احترام قائل است، پول بدهد. پول زیادی برای آن سیّد جمع میکند و به او میدهد.
بحث فقهی
موضوع: یکبار واجب بودن حجّ
یادآوری
بحث در فرع اول از مسئله اول تحریر در کتاب الحج بود. حضرت امام رضوان الله علیه فرمودند: حج در اصل شرع در طول عمر بیش از یک مرتبه واجب نيست.
مشهور فقها نیز همین نظر را دارند چنانچه گروهی از روایات نیز بر همین مطلب دلالت دارد؛ ولی در مقابل ، شیخ صدوق بر اساس برخی از روایات که در جلسه قبل خواندیم، میفرماید بر اغنیا واجب است که هر ساله حج انجام دهند.
مشهور، این روایات را به شکلی توجیه میکنند. قبل از بیان توجیهات و اینکه کدام یک از آنها بهتر است، فرمایش علامه حلی را نیز در این باره میخوانیم.
نظر علامه حلی
ایشان در تذکرة مینویسند:
الحجّ يجب بأصل الشرع مرّة واحدة، و كذا العمرة، و لا يجب أزيد منها و هو قول عامّة أهل العلم.[7] و حكي عن بعض الناس أنّه قال: يجب في كلّ سنة مرّة. و هو خلاف النصّ:قال اللّٰه تعالى ﴿وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ﴾ و مقتضى الأمر لا يقتضي التكرار، فإيجابه مخالفة له.
حج و همچنین عمره [تمتع] در اصل شرع یک بار واجب شده است و بیش از آن واجب نیست. این قول عامه اهل علم است [یعنی نظر عموم فقها حتی اهل سنت نیز چنین است]. البته از برخی از اهل سنت چنین نقل شده که در هر سال واجب است، ولی این کلام مخالف نص یعنی این آیه قرآن است که «و براى خدا بر مردم واجب است كه حج خانه او كنند.» زیرا مقتضای امر [به حج] اقتضای تکرار آن را ندارد، پس حکم به وجوب آن مخالف با این امر است.
ایشان در « منتهی » نیز این مطلب را بیان کرده و آن را مخالف با اجماع و سنت دانستهاند:
إنّما يجب بأصل الشرع في العمر مرّة واحدة بإجماع المسلمين على ذلك... و قد حكي عن بعض الناس أنّه يقول: يجب في كلّ سنة مرّة. و هذه حكاية لا تثبت، و هي مخالفة للإجماع و السنّة.[8]
حج در اصل شرع به اجماع مسلمانان در طول عمر یکبار واجب است... البته از برخی از عامه چنین حکایت شده که آن را هر ساله واجب میدانند، ولی این سخن ثابت نیست، بلکه مخالف اجماع و سنت هم هست.
علامه در ادامه فرمایششان در تذکرة به دو روایت هم از اهل سنت اشاره میکنند که قول به وجوب هر ساله حج با آنها نیز مخالف است. ابتدا با عبارت: «ما رواه العامّة في حديث ابن عباس، و قد سبق» به روایت نبوی نقل شده از ابن عباس اشاره میکند که در چند صفحه قبل آن را آورده است. متن روایت چنین است:
عن ابن عباس قال: خطبنا رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و آله، فقال: (يا أيّها الناس إن اللّٰه كتب عليكم الحجّ) فقام الأقرع بن حابس فقال: أ في كلّ عام يا رسول اللّٰه؟ فقال: (لو قلتها لوجبت و لو وجبت لم تعملوا بها، الحجّ مرّة فمن زاد فتطوّع).[9]
ابن عباس میگوید: پیامبر صلّی الله علیه و آله برای ما خطبه خواند، پس فرمود: «ای مردم خداوند حج را بر شما واجب کرده است.» سپس «اقرع بن حابس» برخواست و گفت: یا رسول الله آیا هر سال [حج واجب است]؟ حضرت فرمود: اگر میگفتم هر سال، هر سال واجب میشد و اگر هر سال آن را واجب میکردم، به آن عمل نمیکردید، حج یکبار واجب است و کسی که بیشتر انجام دهد ثواب برده است.
در ادامه میفرماید:
و عن أبي هريرة قال: خطبنا رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و آله، فقال: (يا أيّها الناس قد فرض اللّٰه عليكم الحجّ فحجّوا) فقال رجل: أ كلّ عام يا رسول اللّٰه؟ فسكت حتى قالها ثلاثا، فقال رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و آله: (لوقلت: نعم، لوجبت و لما استطعتم) ثم قال: (ذروني ما تركتكم فإنّما هلك من كان قبلكم بكثرة سؤالهم و اختلافهم على أنبيائهم، فإذا أمرتكم بشيء فأتوا منه ما استطعتم، و إذا نهيتكم عن شيء فدعوه)...و ما ورد في أخبارنا من وجوبه على أهل الجدة في كلّ عام، فمحمول على وجوبه على البدل، على معنى أنّه إذا لم يفعله في أول عام تمكّنه، وجب عليه في ثاني العام و الثالث و هكذا، كما نقول: إنّ خصال الكفّارة كلّها واجبة على هذا المنهاج.[10]
[وجوب هر ساله حج هم مخالف نص است، هم مخالف روایت نبوی منقول از ابن عباس و] از ابوهریرة که میگوید: پیامبر صلّی الله علیه و آله برای ما خطبه میخواند، پس فرمود: «ای مردم خدا حج را بر شما واجب نموده، پس حج به جا آورید.» شخصی پرسید: یا رسول الله آیا هر سال [حج واجب است]؟ حضرت جوابی ندادند تا اینکه سه مرتبه این سؤال را تکرار کرد، سپس حضرت فرمودند: «اگر بگویم بله، هر ساله واجب میشود در حالی که شما توان آن را ندارید.» سپس ادامه دادند: «مرا رها کنید همان که برایتان گفتم کافی است، چه اینکه کسانی که قبل از شما بودند به خاطر زیاد سؤال کردن و اختلاف با انبیایشان هلاک شدند، پس وقتی شما را به چیزی امر کردم، آن را به همان مقدار که میتوانید انجام دهید و وقتی از چیزی نهیتان کردم، آن را رها سازید»... [این روایات] و نیز آنچه در اخبار ما وارد شده که بر اغنیا هر ساله واجب است، حمل بر وجوب علی البدل میشود، به این معنا که هنگامی که آن را در اولین سالی که مستطیع شد، انجام نداد، در سال دوم واجب میشود و اگر باز هم انجام نداد در سال سوم و همین طور تا آخر. کما اینکه راجع به انواع کفاره میگوییم که همه اقسام آن [آزاد کردن برده، اطعام، روزه] واجب است به همین شکل [یعنی اگر سال اول نداد، به ترتیب در سالهای بعد واجب است].
بنا بر این، به نظر علامه روایات دال بر وجوب هر ساله حج، حمل بر وجوب علی البدل میشود.
حاشیه آقا ضیاء به عروة
صاحب عروة ـ چنانچه در جلسه قبل خواندیم ـ مثل صاحب وسائل در حمل این روایات سه احتمال بیان کردند که احتمال سوم را بعید ندانستند، ایشان فرمودند: این روایات یا بر استحباب مؤکد حمل میشوند یا بر وجوب بدلی؛ البته میتوان آنها را بر وجوب کفایی هم حمل کرد، زیرا بعید نیست که از باب کفایت، بر هر کسی که برایش امکان داشته باشد، هر سال حج واجب باشد، تا هیچگاه مکه از حجاج خانه خدا خالی نماند. [11]
صاحب وسائل هم حمل بر وجوب کفایی را اقرب دانستند.[12]
ولی مرحوم آقا ضیاء عراقی نسبت به حمل بر وجوب کفایی حاشیهای نسبتاً بلند زدهاند.[13] ایشان میفرمایند: در اینکه گفته شد «بعید نیست حج، هر سال وجوب کفایی داشته باشد» اشکال است، زیرا همان مانعی که نمیگذارد بر اساس آن بگوییم حج، در هر سال واجب تعیینی است، در واجب کفایی هم وجود دارد و آن اعراض اصحاب از این اخبار است. این اعراض موجب سستی در سند یا دلالت آنها میشود، لذا اگر بخواهیم به آنها عمل کنیم باید از باب تسامح در ادله سنن وارد شویم و در این صورت حتی بر استحباب شرعی هم نمیتوان حمل کرد، چه رسد به وجوب کفایی. البته ممکن است گفته شود، همین که اصحاب آنها را بر استحباب حمل میکنند، موجب جبران ضعف سندی آنها و وثوق به صدورشان میشود و همین امر برای حکم به استحباب کافی است؛ ولی میگوییم ممکن است حمل آنها از باب تسامح در ادله سنن باشد و با وجود این احتمال نمیتوان عمل آنان را دلیلی بر وثوق به صدورشان دانست، مگر اینکه بگوییم خود همین مستفیض بودن نقل آنها برای وثوق اجمالی به صدورشان کافی است. بنا بر این، چارهای جز حمل بر استحباب باقی نمیماند.
غیر از ایشان، آیت الله گلپایگانی هم در همان حاشیه، حمل بر وجوب کفایی را بنا بر احوط میپذیرند.[14]
نظر آیت الله خویی
پس تا اینجا هر یک از سه حمل: استحباب، وجوب علی البدل و وجوب کفایی طرفدارانی داشت، علامه حلی این روایات را بر وجوب علی البدل حمل کردند، صاحب عروة و صاحب وسائل هم بر وجوب کفایی حمل کردند، آقا ضیاء عراقی هم بر استحباب حمل کردند؛ ولی آیت الله خویی هیچ یک از این سه حمل را نمیپذیرند و این روایات را به گونهای دیگر توجیه میکنند. خلاصه فرمایش ایشان پس بیان حملهای سهگانه و نقد آنها چنین است:
الأولى في توجيه هذه الروايات أن يقال: إنها ناظرة إلى ما كان يصنعه أهل الجاهلية من عدم الإتيان بالحج في بعض السنين... فإن العرب كانت لا تحج في بعض الأعوام، و كانوا يعدون الأشهر بالحساب الشمسي، و منه قوله تعالى ﴿إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيٰادَةٌ فِي الْكُفْرِ﴾... و بالجملة: كانوا يؤخِّرون الأشهر عمّا رتبها اللّٰه تعالى، فربّما لا يحجون في سنة و قد أوجب اللّٰه تعالى الحجّ لكل أحد من أهل الجدة و الثروة في كل عام قمري... فالمنظور في الروايات أن كل سنة قمرية لها حجّ و لا يجوز خلوها عن الحجّ، لا أنه يجب الحجّ على كل أحد في كل سنة.[15]
بهتر است در توجیه این راوایات گفته شود: آنها ناظر به عملی است که در جاهلیت انجام میشد و آن این بود که حج در بعضی از سالها انجام نمیشد، چرا که عرب ماههای سال را گاه بر اساس سال شمسی محاسبه میکردند، لذا در بعضی از سالها آخرین ماه سال، یعنی ماه ذیالحجة محاسبه نمیشد در نتیجه در آن سال حج انجام نمیشد، چه اینکه آیه ﴿إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيٰادَةٌ فِي الْكُفْرِ﴾ نیز به همین مسئله اشاره دارد. بنا بر این، وقتی در برخی از سالهای قمری حجی صورت نمیگرفت، خداوند فرمود در هر سال باید حج صورت بگیرد و تغییر و تأخیر ماه ذیالحجه جایز نیست. پس منظور روایات این است که هر سال قمری باید حجی داشته باشد و جایز نیست هیچ سالی خالی از حج باشد، نه اینکه در هر سال بر هر فردی واجب باشد.
اشکال آیت الله سبحانی
ایشان به این توجیه آیت الله خویی اشکال میکنند که اولاً محاسبه ماهها بر اساس حساب سال شمسی کار دقیقی است که از عهده اعراب جاهلی خصوصاً ساکنین مکه بر نمیآمد، ثانیاً مراد از «نسیء» در آیه شریفه تقدیم و تأخیر ماههای حج بر اساس مصالح خودشان است نه عدم انجام حج در بعضی سالها، چرا که اعراب هر ساله حج انجام میدادند، منتها در برخی سالها به خاطر اینکه جنگهای آنها با ماههای حرام تداخل پیدا میکرد، ماههای حرام از جمله ماه ذیالحجة را جلو یا عقب میانداختند، لذا حج با تقدیم یا تأخیر انجام میشد. علاوه بر آن، این روایات در زمان امام صادق علیه السلام صادر شده و نمیتواند ناظر به عملی باشد که در زمان جاهلیت انجام میشده است.[16]
به هر حال، آیت الله سبحانی علاوه بر اینکه توجیه آیت الله خویی را نمیپذیرند، حملهای سهگانه قبلی را نیز خلاف ظاهر میدانند و در نهایت میفرمایند:
الأولى إرجاع علم الروايات إليهم عليهم السّلام.[17]
یعنی بهتر آن است که علم به این روایات را به خود اهلبیت واگذار کنیم، زیرا از یک سو ظاهرشان این است که بر کسی که پول دارد هر سال انجام حج واجب است، از سوی دیگر چنین حکمی خلاف اجماع است و از سوی سوم حملهای بیان شده همه خلاف ظاهر است.
نظریه مختار
به نظر میرسد میتوان میان این روایات با روایات دال بر یکبار واجب بودن حج، جمع کرد. زیرا طبق قواعد جمع عرفی میان روایات متعارض اگر یک دسته از روایات بر وجوب در هر سال دلالت کند و دسته دیگر بر وجوب فقط در یک سال، باید روایات دسته اول را بر استحباب حمل کنیم، یعنی بگوییم مراد از وجوب در این روایات، ثبوت است نه وجوب اصطلاحی که عمل نکردن به آن عقاب داشته باشد.
بنا بر این، به نظر ما حمل بر استحباب مشکلی ندارد. مؤید این احتمال هم آن است که کلمه «فرض» که در بسیاری از روایات این دسته وارد شده، اعم از وجوب و استحباب است. توضیح بیشتر این مطلب در جلسه آینده خواهد آمد.