بحث اخلاقی تبیین روایات مربوط به فخرفروشی (5) وَ اعصِمني مِنَ الفَخر.[1] در تبیین این فراز نورانی سخن به اینجا رسید که در برخی روایات ارزشهایی مایه فخر و مباهات دانسته شده است و در مقابل برخی روایات به اجتناب از فخر و مباهات به طور کلی توصیه میکنند. جمع میان این دو دسته روایات چگونه است؟
پاسخ این است که فخر و مباهات به چیزی، گاه به عنوان برتریجویی است، مثلاً کسی میخواهد بگوید چون نماز شب میخوانم و تو نمیخوانی، پس من از تو بهتر هستم، و گاه این گونه نیست؛ بلکه مباهات به جهت بیان ارزشهای خاصی در اسلام است.
در صورت اول که انسان میخواهد فضایلی را بیان کند که ممکن است عنوان برتری جویی پیدا کند، باید مواظب باشد به آن افتخار نکند. از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده که در مورد سیره پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:
لقد كانَ رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله إذا ذَكَرَ لنفسِهِ فضيلةً قالَ: و لا فَخرَ.[2] هرگاه پيامبر خدا فضيلتى از خود ياد مىكرد، مىفرمود: [قصدم] فخر فروشى نيست. یعنی مراد بیان اصل فضیلت است.
همچنین در روایت دیگری از خود ایشان چنین وارد شده که:
لَمّا عُرِجَ بي إلَى السماء أذَّنَ جَبرَئيلُ عليه السلام مَثْنى مَثْنى، و أقامَ مَثنى مَثنى ثُمّ قالَ لي: تَقَدَّمْ يا محمّدُ! فَتَقَدَّمتُ فَصَلَّيتُ بِهِم، و لا فَخرَ.[3] هنگامى كه به آسمان برده شدم، جبرئيل اذان و اقامه گفت و هر يك از جملات آنها را دو بار تكرار كرد و سپس به من گفت: اى محمّد! جلو بايست. من جلو ايستادم و براى آنان نماز خواندم. و [البته] قصدم فخرفروشى نيست.
بنا بر این، اصل فخر فروشی به عنوان فخر و مباهات مطرح کردن چیزی، خوب نیست، اگرچه آنچه بدان مباهات میشود ارزشی باشد که واقعاً جای مباهات هم داشته باشد و بدتر از آن افتخار به چیزی است که اصلا ارزش نباشد و جای مباهات نداشته باشد مثل افتخار به آباء و اجداد؛ ولی اگر قصدش بیان ارزشهای الهی و صفات اخلاقی و رفتاری باشد، اشکالی ندارد. چه اینکه رسول خدا فقر را فخر خود دانستند:
الفَقرُ فَخري.[4] فقر در این روایت هم ظاهراً فقر مالی به معنای بیپولی نیست؛ بلکه به معنای احساس نیاز به خداوند است که در این آیه آمده است:
﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ﴾[5] پس افتخار حضرت با اینکه گل سرسبد عالم وجود هستند، این است که نیازمند به خدا بینیاز هستند و بیان این مطلب هرگز برتریجویی بر دیگران نیست.
نمونه دیگری از این روایات، روایت مشهوری است از امیر المؤمنین علیه السلام که قبلاً هم آن را خواندهایم که حضرت در مقام مناجات فرمودند:
إلهي، كفى بي عِزّاً أنْ أكونَ لك عَبْداً، وكفى بي فَخْراً أن تكونَ لي رَبّاً. [6] خدایا! مرا همين عزت و سرفرازى بس كه بنده تو باشم و مرا همين افتخار بس كه پروردگار من تو باشى.
بیان این جمله برای برتریجویی بر دیگران نیست، هر کس که بندگی خدا را بکند افتخار است و مایه مباهات.
این مطلب غیر از روایات در کلام بزرگان هم ملاحظه میشود. امام خمینی رضوان الله علیه در وصیتنامه چندین مورد را به عنوان افتخار جامعه شیعه مطرح میکنند:
ما مفتخریم که کتاب نهج البلاغه... از امام معصوم ما است. ما مفتخریم که ائمه معصومین... ائمه ما هستند. ما مفتخریم که ادعیه حیاتبخش... از ائمهمعصومین ما است. ما مفتخریم که «باقرالعلوم» از ما است... و ما مفتخریم که مذهب ما «جعفری» است... ما مفتخریم که ائمه معصومین ـ صلوات الله و سلامه علیهم ـ در راه تعالی دین اسلام... شهید شدند.[7] اینها هیچ کدام به عنوان فخرفروشی به دیگران بیان نشده است، بلکه بیان نفس فضایل است.
بحث فقهی موضوع: حکم انفال در زمان غیبت
یادآوری بحث در حکم انفال در زمان غیبت بود که آیا همه انفال برای شیعیان تحلیل شده یا فقط موارد ضروری مثل مناکح و متاجر و مسکن یا اصلا تحلیل نشده است؟
گفتیم طبق نظر حضرت امام در
تحریر همه انفال برای شیعیان در این زمان تحلیل شده است. فتاوای بسیاری از فقهای قدیم را هم در این باره خواندیم و دیدیم آنها هم یا مطلق انفال یا فقط موارد ضروری آن را تحلیل کردهاند؛ فقط شیخ مفید بود که از اطلاق کلامش برداشت میشد که ایشان قائل به تحلیل نیستند و مطلقا تصرف در انفال را با اذن امام عادل دانستند که اگر مرادشان از امام عادل، امام معصوم باشد، در زمان غیبت راهی برای تصرف در انفال باقی نمیماند، ولی ممکن است گفته شود مراد ایشان اعم از امام معصوم و نائب او باشد که در این صورت در زمان غیبت با اجازه ولی فقیه تصرف جایز خواهد بود.
غیر از شیخ مفید، مرحوم ابی الصلاح حلبی هم به طور كلى حلال شدن خمس و انفال را براى شيعه انكار كردهاند.
ايشان که از شاگردان شیخ طوسی و سید مرتضی بوده و از قدما محسوب میشود در كتاب
كافى پس از مبحث خمس و انفال در فصلی مستقل مىنويسد:
و يلزم من تعين عليه شيء من أموال الأنفال أن يصنع فيه ما بيناه في شطر الخمس، لكون جميعها حقا للإمام عليه السلام. فإن أخل المكلف بما يجب عليه من الخمس [و حق الأنفال خ] كان عاصيا لله سبحانه، و مستحقا لعاجل اللعن... و لا رخصة في ذلك بما ورد من الحديث فيها، لان فرض الخمس و الأنفال ثابت بنص القرآن و إجماع الأمة، و ان اختلفت فيمن يستحقه، و لإجماع آل محمد عليهم السلام على ثبوته و كيفية استحقاقهم و حمله إليهم و قبضهم إياه و مدح مؤديه و ذم المخل به، و لا يجوز الرجوع عن هذا المعلوم بشاذ الاخبار.[8] و كسى كه چيزى از اموال انفال را تصرف مىكند لازم است همان گونه كه در خمس گفتيم عمل كند، [یعنی منتظر بماند تا بتواند به دست امام برساند؛ و اگر نتوانست، هنگام وفات به كسى كه به دين و بصيرت او اطمينان دارد وصيت كند كه به جاى او انجام دهد] چون همه اينها حق امام علیه السلام است، و اگر كسى بدانچه از خمس و حق انفال بر وى واجب شده كوتاهى كند نافرمانى خداوند متعال را كرده و مستحق لعن است...، و براى تصرف در اين گونه اموال نيز با استناد به برخى احاديث رخصتى نيست؛ زيرا وجوب خمس و انفال به نص قرآن و اجماع امت ثابت است، اگر چه در كسى كه بايد به دست او برسد اختلاف است، و نيز بر اساس اجماع آل محمد : بر ثبوت خمس و انفال و استحقاق آنان و اينكه افرادى آن را به نزد آن بزرگواران مىبردهاند و آنان مىپذيرفتهاند و پرداخت كنندگان را ستايش كرده و كوتاهى كنندگان را مذمت مىفرمودهاند، و به يقين از اين مطلب معلوم و روشن با استناد به روايات شاذّ نمىتوان دست كشيد.
بنا بر این، این دو بزرگوار از قدما در مقابل مشهور از فقهای قدیم و جدید، قائلند انفال در زمان غیبت حلال نشده است، ولی مشهور فقها چنین نظری دارند، چه اینکه صاحب
حدائق میگوید :
ظاهر المشهور هنا هو تحليل ما يتعلق من الأنفال بالمناكح و المساكن و المتاجر خاصة و أن ما عدا ذلك يجري فيه الخلاف على نحو ما تقدم في الخمس. و ظاهر جملة من متأخري المتأخرين القول بالتحليل في الأنفال مطلقا و هو الظاهر من الأخبار.[9] ظاهر سخن مشهور اين است كه از انفال آنچه متعلق مناكح و مساكن و متاجر است حلال شده است، و در غير اينها اختلاف است، همان گونه كه در خمس گفتيم. و ظاهر سخن برخى از فقهاى متأخر اين است كه انفال به طور مطلق مباح است، و اين بر اساس ظاهر روايات است.
ادله تحلیل انفال در زمان غیبت به هر حال عدهای از فقهای قدیم، به استثنای شیخ مفید و ابی الصلاح قائل به تحلیل انفال شدهاند، البته با اختلاف اندکی که در سخنان آنها هست فقهای معاصر هم همین نظر را دارند.
اولین دلیل آنها روایات معتبری است که در بحث احیای موات در
وسائل آمده است. از جمله آنها این روایت نبوی است که میفرماید:
عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ أَبِي بَصِيرٍ وَ فُضَيْلٍ وَ بُكَيْرٍ وَ حُمْرَانَ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مَوَاتاً فَهِيَ لَهُ.
[10] پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرمایند: کسی که زمین مواتی را احیا کند، آن برای اوست.
یا در روایت دیگری آمده است:
عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَحْيَا مَوَاتاً فَهُوَ لَهُ.
[11] رسول خدا صلوات الله علیه و آله میفرمایند: هر کس [زمین] مواتی را احیا کند، آن برای اوست.
این روایات مطلق هستند و فرقی میان شیعه و سنی و کافر نگذاشتهاند، چنانچه شامل زمان حضور و غیبت هم میشوند.
دومین دلیلی که برای تحلیل انفال در عصر غیبت اقامه شده است، سیره قطعیه است که از عصر پیغمبر وجود داشته است که مثلاً برای استخراج معدن یا استفاده از چوب درختان جنگل از حضرات معصومین اجازه نمیگرفتند.
دلیل سوم برای این مطلب، روایات خاصهای است که برخی از آنها را هم قبلا خواندیم، از جمله این روایت است که به سند صحیح در
کافی نقل شده است که «أبا سیار مسمع بن عبدالملک» میگوید هشتاد هزار درهم به عنوان خمس از سودی که از واگذاری غواصی دریای بحرین به من رسیده بود را خدمت امام صادق علیه السلام بردم؛ ولی ایشان فرمودند:
يَا أَبَا سَيَّارٍ الْأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا فَمَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ لَنَا... يَا أَبَا سَيَّارٍ قَدْ طَيَّبْنَاهُ لَكَ وَ حَلَّلْنَاكَ مِنْهُ فَضُمَّ إِلَيْكَ مَالَكَ وَ كُلُّ مَا كَانَ فِي أَيْدِي شِيعَتِنَا مِنَ الْأَرْضِ فَهُمْ فِيهِ مُحَلَّلُونَ وَ مُحَلَّلٌ لَهُمْ ذَلِكَ إِلَى أَنْ يَقُومَ قَائِمُنَا.[12] اى ابا سيّار، همه زمين از آن ماست، پس تمام آنچه خدا از آن بيرون آورد متعلق به ماست... اى ابا سيّار ما آن را براى تو پاكيزه قرار داديم و حلال نموديم، مالت را برگير و نيز هر چه از زمينها كه در دست شيعيان ماست براى آنان حلالست تا زمانى كه قائم ما قيام كند.
همچنین در روایت صحیح السند دیگری به نقل از
تهذیب شیخ طوسی آمده است:
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَهِيَ لَهُ وَ عَلَيْهِ طَسْقُهَا يُؤَدِّيهِ إِلَى الْإِمَامِ فِي حَالِ الْهُدْنَةِ فَإِذَا ظَهَرَ الْقَائِمُ فَلْيُوَطِّنْ نَفْسَهُ عَلَى أَنْ تُؤْخَذَ مِنْهُ.[13] امام صادق علیه السلام فرمود: امير المؤمنين علیه السلام مىفرمود: هر مؤمنى زمينى را آباد كند مال اوست و بايد در زمان آرامش ماليات آن را به امام بپردازد، پس چون قائم ظهور نمود، خود را آماده كند كه زمين را از وى بازپس گيرد.
از این روایات و روایات مشابه نیز استفاده میشود که در زمان غیبت زمینهای موات که از مصادیق انفال هستند در اختیار شیعه است و میتواند در آنها تصرف کند.
نظریه مختار ما نیز اباحه انفال برای شیعیان در زمان غیبت را قبول میکنیم؛ ولیکن نه به صورت مطلق، بلکه میگوییم اباحه مشروط است به اذن ولیّ فقیه یا اذن حکومت.
به تعبیر دیگر، تحلیل در صورتی است که زیانی برای جامعه نداشته باشد، به خاطر همین آن را به اذن ولیّ فقیه مقید میکنیم، چرا که اگر تحلیل را به صورت مطلق بپذیریم ـ چنانچه نظر حضرت امام و بسیاری دیگر از فقها چنین بود ـ باید بگوییم امروزه هر کس میتواند هر زمینی از انفال را تصرف کند و مثلا کسانی که در کنار جنگل زندگی میکنند، میتوانند جنگلها را تصرف کنند یا بخشی از دریاها را تصرف کنند و نفت و دیگر امکانات آن را استخراج کنند، در حالی که با توجه به اهمیت محیط زیست چنین اقدامی موجب ضرر و زیان به جامعه خواهد بود و قطعاً این فتوای
تحریر مربوط به قبل از تشکیل جمهوری اسلامی است.
از این رو، ما میگوییم: تحلیلی که در این روایات برای شیعیان قرار داده شده، به مواردی اختصاص دارد که از دیگران به انسان منتقل شده است، همان طور که در روایات تحلیل مربوط به سهم امام از خمس گفتیم که این روایات شامل اموالی است که از دیگران منتقل شده است. به این معنا که اگر مالی از کسی که اعتقاد به خمس و اینکه انفال ملک امام است، ندارد به ما برسد، مثلاً جنسی یا زمینی را از اهل سنت یا از کفار بخریم، در اینجا استفاده و تصرف در آن مال برای ما تحلیل شده است.
بنابراین حکم انفال،همان حکم سهم امام است و فرقی بین سهم امام و انفال در زمان غیبت وجود ندارد. همان طور که سهم امام ملک منصب امام زمان است، انفال هم ملک منصب امامت است. پس علی القاعده برای تصرف در انفال در زمان غیبت، اگر حکومت تشکیل نشده باید از ولیّ فقیه اجازه گرفته شود، و اگر حکومت تشکیل شده است از ولیّ فقیه مبسوط الید و حکومت اجازه گرفته شود. حال این اذن همراه با پرداخت «طسق» و مالیات باشد یا بدون آن؛ ولی به هر حال، تصرف نیاز به اذن نائب امام دارد.
دلیل این امر هم جلوگیری از هرج و مرج در جامعه و ضرر و زیان به محیط زیست است. و ظاهراً در زمان قدیم تصرف در محیط زیست از جمله جنگلها این قدر زیاد نبوده که برای جامعه ضرر داشته باشد، لذا قدما چنین فتاوایی دادهاند؛ ولی امروزه که حکم به اباحه مطلق برای جامعه زیانبار است، باید آن را مقید به اذن دولت یا ولی فقیه نمود.
فرع دوم: حکم «ارث من لا وارث له» در زمان غیبت دومین فرعی که در این مسئله مورد اشاره قرار گرفته مربوط به میراث بدون وارث است. حضرت امام میفرمایند: انفال در زمان غیبت برای شیعیان حلال شده و همه افراد چه غنی و چه فقیر میتوانند از آنها استفاده کنند، تنها ارث بدون وارث است که بنا بر احتیاط مخصوص فقیراست: «فإن الأحوط لو لم يكن الأقوى اعتبار الفقر فيه»؛ البته در ادامه فرمودند: احوط آن است که میان فقرای همشهری میت تقسیم شود و در نهایت فرمودند: اقوی رساندن آن به حاکم شرع است: «بل الأحوط تقسيمه على فقراء بلده، و الأقوى إيصاله إلى الحاكم الشرعي».
قبلاً هم گفتیم که در مورد این مال در زمان غیبت چند نظریه میان فقها مطرح شده است، برخی قائل به انفال بودن آن بودند و برخی گفتند باید آن را تا زمان ظهور حفظ کنیم، گروهی قائل به تقسیم آن میان مطلق فقرا یا فقرای از اهل بلد میت شدند.
مستند این قول که باید میان فقرای از اهل بلد میت تقسیم شود، چنانچه گذشت، دو روایت ضعیف السندی بود که میفرمود:
مَاتَ رَجُلٌ عَلَى عَهْدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع لَمْ يَكُنْ لَهُ وَارِثٌ فَدَفَعَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مِيرَاثَهُ إِلَى هَمَشَهْرِيجِهِ.[14] البته در جواب گفتیم: این مال در اختیار امام علیه السلام بوده و با اذن او این کار انجام شده است، پس این روایات با روایات معتبری که دالّ بر ملکیت امام علیه السلام بر ارث بدون وارث است، تعارضی نخواهد داشت. از طرفی در این دو روایت بحث فقر مطرح نشده و مطلقا فرموده به همشهری میت داده شود نه فقرای آنها.
بنا بر این، تقسیم میان فقرا دلیلی ندارد و این روایات دالّ بر اعطای به همشهریان میت هم با روایات دال بر انفال بودن این مال تنافی ندارد، لذا به نظر ما اقوا این است که ارث بدون وارث در صورت نبودن حکومت اسلامی، به حاکم شرع داده شود و در زمان تشکیل حکومت اسلامی به ولیّ فقیه داده شود.
فرع سوم: عدم فرق میان شیعه و غیر شیعه در ملکیت انفال حضرت امام ; در آخرین فرع این مسئله فرمودند:
الأقوى حصول الملك لغير الشيعي أيضا بحيازة ما في الأنفال من العشب و الحشيش و الحطب و غيرها، بل و حصول الملك لهم أيضا للموات بسبب الاحياء كالشيعي.[15] اقوى آن است كه اگر غير شيعه آنچه را كه در انفال است از گياه و علف و هيزم و غير اينها حيازت كند، مالک آن مىشود، بلكه اگر زمين موات را هم احياء كنند مانند شيعه ملكيت برايشان حاصل مىشود.
با توجه به اطلاق روایات دالّ بر تحلیل انفال، این حکم مورد پذیرش است، چه اینکه در آن روایات فرقی میان شیعه و غیر شیعه گذاشته نشد. البته ملکیت غیر شیعه نیز مقید به اذن ولی فقیه یا اذن حکومت خواهد بود.
نکته دیگر اینکه وقتی گفته میشود غیر شیعه نیز مالک انفال میشوند، به این معناست که با آنها معامله کسی میشود که مالک است، زیرا حلال بودن یا نبودن برای آنها که اعتقادی به این مسائل ندارند، مطرح نخواهد بود، هرچند آنها مورد عقاب قرار خواهند گرفت، چون حلیت تصرف فقط برای شیعه اثبات شده است.
با تمام شدن این بحث، مباحث مربوط به کتاب الخمس
تحریر الوسیله هم به پایان رسید که خداوند متعال را به خاطر توفیق انجام آن، شکرگذاریم.
ان شاء الله از جلسه آینده ـ همان طور که نظر آقایان هم بود ـ مبحث کتاب الحج را آغاز میکنیم.