بحث اخلاقی معالی اخلاق و هَب لي مَعالِيَ الأَخلاقِ، وَ اعصِمني مِنَ الفَخر.[1] شهادت جانسوز سید الساجدین را تسلیت عرض میکنم. امیدوارم با پیروی از آن بزرگوار زمینهساز حکومت جهانی فرزند بزرگوارش حضرت بقیةالله الاعظم ارواحنا له الفداء باشیم.
جملهای که قرائت شد آخرین درخواست از بخش دوم دعای مکارم الاخلاق است که از آن امام بزرگوار نقل شده است. در این بخش بعضی از نعمتها و مکرمتهای الهی همراه با آفات آنها بیان شده بود. از جمله اینکه:
از خدا درخواست شده از دیگران بینیاز باشم، در عین حال به آفت آن که سرمستی و طغیان است گرفتار نشوم.
درخواست شده که در جامعه عزیز باشم؛ ولی به آفت آن که کبر است مبتلا نشوم.
درخواست شده توفیق عبادت الهی پیدا کنم؛ ولی دچار آفت آن که خودپسندی و عُجب است نشوم.
درخواست شده که به مردم خیر برسانم؛ ولی از آفت آن که منّت نهادن است مصون باشم.
آخرین درخواست این است که پروردگارا! به من معالی و محاسن اخلاق را عنایت کن؛ ولی از خودستایی مرا مصون بدار.
«معالی» جمع «مَعْلَاة» و به معنای رفعت و شرافت است مثل «مکارم» که جمع «مکرمة» است.
در روایتی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چنین نقل شده است که:
إنَّ اللَّهَ كَريمٌ يُحِبُ الكَرَمَ، ويُحِبُّ مَعالِي الأَخلاقِ، وَيكرَهُ سَفسافَها.[2] خداوند، بزرگوار است و بزرگوارى را دوست مىدارد؛ خوىهاى والا را دوست مىدارد و خوهاى پَست را ناخوش مىدارد.
پس مراد از «معالی اخلاق» خویهای پسندیده و حُسن خُلق است. البته در روایات حُسن خلق دو گونه تفسیر شده است:
در برخی روایات حسن خلق به خوشبرخورد بودن معنا شده است، یعنی برخورد انسان با دیگران، برخورد پسندیده و نیکویی باشد. مثل این روایت که در آن از امام صادق علیه السلام درباره تعریف حسن خلق سؤال میشود و حضرت پاسخ میدهند:
تُلِينُ جَانِبَكَ، وَ تُطِيبُ كَلَامَكَ، وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ.[3] این است که نرمخو و خوشگو باشى [مؤدبانه سخن بگویی] و برادرانت را با روى خوش ملاقات كنى.
حُسن خلق به این معنای خاص، یکی از مصادیق معالی اخلاق خواهد بود؛ ولی در برخی روایات، حُسن خلق به گونهای معنا شده که شامل همه مکارم اخلاقی میشود و بر اساس آن، معالی اخلاق شامل همه صفات خوب میشود.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم طبق نقل میفرماید:
الإسلامُ حُسنُ الخُلقِ.[4] اسلام یعنی حسن خلق.
بنا بر این، مسلمان کامل کسی است که واجد همه مکارم اخلاقی باشد.
بحث فقهی موضوع: واژهشناسی و کاربرد قرآنی «انفال»
یادآوری بعد از اتمام مبحث خمس، فقها معمولاً بحث انفال را که نسبتاً بحث کوتاهی است، مطرح میکنند، چه اینکه بحث انفال ارتباط نزدیکی با بحث خمس دارد. البته برخی فقها هم مثل صاحب
عروة بعد از بحث خمس، بحث حج را ذکر کردهاند. ولی ما بر اساس آنچه در
تحریر آمده است به موضوع انفال میپردازیم.
در جلسه قبل بخشی از متن
تحریر را خواندیم، ولی قبل از توضیح آن، ابتدا به واژهشناسی انفال میپردازیم و سپس آن را در قرآن و بعد در روایات مورد بررسی قرار میدهیم و در نهایت وارد کلام فقها میشویم.
واژهشناسی «انفال» کلمه «انفال» که در آیه ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾
[5] به کار رفته است، از ریشه «ن ف ل» است. خلیل بن احمد فراهیدی در کتاب
العین که از اقدم کتابهای واژهشناسی است در توضیح آن میگوید:
النفل: الغنم، و الجميع: الأنفال. و نفلت فلانا: أعطيته نفلا و غنما... و النافلة: العطية يعطيها تطوعا بعد الفريضة من صدقة أو صلاح أو عمل خير. و النافلة: ولد الولد.[6] «نفل» به معنای غنیمت است و جمع آن «الانفال» است. «نفلت فلانا» یعنی زیادی و غنیمتی به او دادم. «نافلة» یعنی بخششی که با میل و رغبت بعد از مقدار واجب داده میشود از صدقه یا مصلحت یا کار نیک. [همچنین] «نافلة» به معنای فرزند فرزند [نوه] است.
در
مقاییس اللغة هم که از منابع معتبر لغوی است، آمده است:
النون و الفاء و اللام أصلٌ صحيح يدلُّ على عَطاء و إعطاء. منه النَّافلة: عَطِيَّة الطَّوْعِ من حيثُ لا تَجِب. و منه نافلة الصَّلاة... و من الباب النفَل: الغُنْم. و الجمع أنفال، و ذلك أن الإمام ينفِّل المحارِبِين، أي يُعطِيهم ما غَنِموه.
[7] «نون»، «فاء» و «لام» ریشه صحیحی است که بر بخشش و بخشیدن دلالت دارد. از این ریشه است «نافله» که به معنای بخشش با رغبتی که واجب نیست و از آن جمله است نافله نماز... و از همین باب است «نفل» به معنای غنیمت. و جمع آن «انفال» است و آن همان است که امام به جنگجویان میبخشد یعنی آنچه را به غنیمت گرفتهاند به آنها میدهد.
پس در معنای نفل و غنیمت، مفهوم زیادت وجود دارد، گویا غنیمت به چیزی گفته میشود که اضافه بر هدفی که انسان دنبال میکند به او میرسد، چنانچه هدف مجاهدین از جهاد در راه خدا دفع دشمن است؛ ولی علاوه بر این هدف، گاه اموالی هم به دست میآورند که اضافه بر هدف است. از این رو؛ معنای «نوافل» در حدیث مشهور و معتبر «قُرب نوافل» هم نماز نافله نیست؛ بلکه مراد تمام کارهای نیکی است که اضافه بر واجبات انجام میشود. به تعبیر دیگر، هدیه انسان به خداست.
به نوه هم نافله گفته میشود، چون بچه داشتن خوب است و فرزندِ فرزند داشتن خوبتر و خوبی زیادی است.
بر این اساس، میتوان گفت در ریشهشناسی این ماده دو نکته قابل توجه است:
یک) انفال به معنای غنیمت است.
دو) انفال، بر چیزی زیادتر بر واجب دلالت دارد.
کاربرد ریشه «نفل» در قرآن در قرآن کریم چهار بار ریشه «نفل» به کار رفته است. دو بار به صورت جمع (انفال) که در آیه مورد بحث آمده است و دو بار هم به صورت اسم (نافلة) که یکبار آن در مورد تهجد شبانه است و در این آیه ﴿وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ﴾
[8] است و دیگری در این آیه آمده است: ﴿وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحِينَ﴾
[9] که طبق یک تفسیر چون حضرت یعقوب نوه حضرت ابراهیم بود به ایشان نافلة اطلاق شده است و طبق تفسیر بهتر این است که حضرت ابراهیم از خدا درخواست فرزند کرده بود و خدا هم در سن پیری به او اسماعیل و یعقوب را عطا فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ﴾
[10]، چون اضافه بر آنچه درخواست کرده بود، یعقوب را هم به وی بخشید، با صفت نافله آن را توصیف نموده است.
اختلاف قرائت در آیه انفال آنچه مرتبط به بحث ماست، آیه اول سوره انفال است. ابتدای این آیه به دو صورت قرائت شده است، یکی همین قرائت مشهور است که میفرماید: ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ﴾؛ یعنی از تو درباره حکم انفال سؤال میکنند و قرائت دیگر بدون حرف «عن» یعنی «يَسْئَلُونَكَ الْأَنْفالَ» است، یعنی از تو انفال را طلب میکنند.
در
مجمع البیان آمده است:
قرأ ابن مسعود و سعد بن أبي وقاص و علي بن الحسين و أبو جعفر بن محمد بن علي الباقر و زيد بن علي و جعفر بن محمد الصادق ع و طلحة بن مصرف يسألونك الأنفال.[11] طبق این نقل، قرائت برخی از اصحاب و سه تن از ائمه یعنی امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهم السلام : به این صورت بوده است.
سپس از قول ابن جنّی که یکی از لغویون معروف است، میگوید:
هذه القراءة بالنصب مؤدية عن السبب للقراءة الأخرى التي هي «عَنِ الْأَنْفالِ» و ذلك أنهم إنما سألوه عنها تعرضا لطلبها و استعلاما لحالها هل يسوغ طلبها. [12] اين قرائت که به نصب [الانفال] است، تأییدی است برای فهم سبب قرائت مشهور که سؤال از انفال به منظور طلب انفال بوده و غرض آنها از سؤال، اين بوده است كه بدانند آیا جایز است انفال را تصاحب كنند یا نه.
اینکه کدام یک از این دو قرائت ارجح است، ضمن مباحث بعدی روشن خواهد شد.
آیات مربوط به اموالی که در اختیار امام است قبل از ورود به روایات این باب، به بررسی آیاتی که در آنها سخن از اموالی است که در اختیار امام جامعه است، میپردازیم، چه اینکه راجع به اختلاف ظاهری این آیات بحثهای زیادی شده است، از طرفی با روشن شدن مفهوم این آیات، مقصود روایات هم بهتر فهمیده میشود. پس بدون در نظر داشتن روایات این باب باید ببینیم اگر ما باشیم و آیات از آنها چه حکمی برداشت میشود؟
چهار آیه در قرآن داریم که حکم اموالی را بیان میکند که در اختیار رهبر و امام نظام اسلامی است: آیات اول و 41 سوره انفال و آیات شش و هفت سوره حشر که اولی راجع به انفال و دومی راجع به خمس و دو آیه بعد هم درباره فیء است.
آیه اول ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[13] در شأن نزول این آیه آمده است: پيامبر در جنگ بدر براى تشويق جنگجويان جوائزى براى آنها تعيين كرد، اين تشويق سبب شد كه جوانان با سرعت به میدان بروند، ولى پير مردان زير پرچمها توقف كردند، بعد از جنگ، جوانان براى گرفتن پاداشهاى خود خدمت پيامبر رسیدند، اما پير مردان به آنها گفتند كه ما نيز سهمى داريم، زيرا ما مايه دلگرمى شما بوديم، در اين موقع ميان آنها اختلاف شد.
[14] این اختلاف از ظاهر آیه هم برداشت میشود. آنها در مورد انفال و غنائم جنگی اختلاف داشتند لذا درباره آن از پیامبر سؤال کردند و خداوند هم صریحاً آن را متعلق به پیامبر دانست تا او هر گونه که بخواهد با آن رفتار کند. به مسلمانان هم فرمود: تقوا پیشه کنید و میان خود را اصلاح کنید و از خدا و رسولش اطاعت کنید.
البته پیامبر هم همه غنائم را میان مجاهدین تقسیم کرد. و این نشان میدهد که انفال مال شخص پیامبر نیست؛ بلکه مال شخصیت و جایگاه ایشان است یا به تعبیر دیگر متعلق به نظام اسلامی است.
این شأن نزول و سیاق آیه مؤید قرائت مشهور است که سؤال کنندگان در مقام پرسش از حکم انفال بودند نه اینکه خود آن را از حضرت طلب کنند.
نکته دیگر اینکه هرچند «انفال» در لغت شامل همه انواع زیادیها میشود و هر آنچه به خدا و رسول و امام اختصاص دارد را شامل میشود؛ ولی مقصود در این آیه تنها غنائم جنگی است، البته مخصوص غنائم جنگ بدر هم نیست، زيرا دليلى براى اين تخصيص وجود ندارد. از طرفی جنگ بدر یکی از مصادیق جنگها است و مورد و مصداق، مخصِّص نمىباشد.
مطلب بعدی در مورد این آیه این است که الف و لام در واژه «الانفالِ» اول، الف و لام عهد است و مراد غنائمی است که در جنگ بدر به دست آمده است؛ ولی در «الانفالِ» دوم، الف و لام جنس يا استغراق است. یعنی خداوند در جواب، حکم تمام اموال زیادی در جامعه مانند خانهها و مناطق خالى از سكنه و قلّههاى كوهها و بستر رودخانهها را بیان میکند، پس مراد تنها انفال به معنای غنائم نخواهد بود. این مطلب در فهم روایاتی که در آینده میخوانیم نیز مؤثر است.
آیه دوم ﴿وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شىَْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبىَ وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ وَ مَا أَنزَلْنَا عَلىَ عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَ اللَّهُ عَلىَ كُلِّ شىَْءٍ قَدِير﴾[15] راجع به این آیه قبلاً به تفصیل سخن گفته شد، اما آنچه در اینجا مورد توجه است این است که برخی گفتهاند این آیه ناسخ آیه قبل است. این گروه نتوانستهاند میان این دو آیه جمع کنند لذا گفتهاند در آیه قبل، انفال که همان غنائم جنگی بود مال خدا و پیامبر دانسته شد؛ ولی در این آیه این حکم نسخ شد و غنائم جنگی برای این شش طایفه دانسته شد.
در حالی که به نظر ما این آیه توضیح و تکمیل آیه قبل است. زیرا طبق تفسیری که بیان شد جمله «قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ» يک حكم عام و فراگير است كه هم شامل غنيمت مىشود که در میدان جنگ به دست میآید و هم ساير اموال زيادىِ در جامعه را در بر مىگيرد، مانند قلّههاى كوهها و بستر رودخانهها و دارايى مردگانى كه وارث ندارند. از ميان اين همه، تنها انفال به معناى غنائم است كه طبق آیه خمس، چهار پنجمش به جنگجويان مسلمان تعلّق دارد آن هم به اذن و دستور پيامبر و یک پنجمش هم تحت اختیار پیامبر و خویشان نزدیک او باقی میماند.
این که گفتیم، همه انفال اعم از غنائم جنگی و غیر آن از اموال زیادی متعلق به امام جامعه است و نسبت به غنائم جنگی، امام میتواند چهار پنجم آن را به مجاهدین واگذار کند با روایاتی که بعدا میخوانیم تأیید میشود زیرا در برخی روایات معتبر وارد شده که امام میتواند قبل از تقسیم بهترین و صفو غنائم را برای خود بردارد و به هر کس بخواهد بدهد.
نکته آخر اینکه از کنار هم قرار دادن این دو آیه و با تفسیری که بیان شد، این نظریه که ما انتخاب کردیم هم بهتر روشن میشود که گفتیم همه خمس غنائم ملک جهت امام است و اصناف سه گانه تنها مصرف هستند نه اینکه خمس تنصیف شود و اصناف سه گانه هم مالک خمس باشند.