از نگاه قرآن و احاديث صحيحى كه از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله و اهل بيت او به ما رسيده است، بهرهمند ساختن انسان در همه اعصار از راهنما، سنّت خداوند متعال است و زمين ، هيچ گاه از راهنمايى كه بتواند راه درست زندگى را به مردم نشان دهد ، خالى نبوده و نخواهد بود . قرآن كريم با صراحت مىفرمايد :
«وَ إِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ .[1]
هيچ قومى نبوده ، مگر آن كه در ميانشان هشدار دهندهاى گذشته است» .
«وَ لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ. [2]
بى گمان، ما گفتار خود را پى در پى به آنها رسانديم تا شايد به ياد آورند» .
و نيز خطاب به خاتم پيامبران مىفرمايد :
«إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ .[3]
تو ، تنها هشدار دهندهاى و هر قومى ، راهنمايى دارد» .
اين آيات ، به روشنى دلالت دارند كه هدايت اقوام و جوامع مختلف بشر ، سنّت قطعى الهى در نظام آفرينش است . چيزى كه هست ، راهنمايان خداوند متعال ، گاه پيامبران اويند كه مؤسّس شريعتاند و «نذير» يا «مُنذر» ناميده مىشوند و گاه ادامه دهندگان راه پيامبرند كه «هادى» ناميده مىشوند . مقصود ما از استمرار امامت در همه اعصار ، همين است كه جامعه بشر ، هيچ گاه از راهنماى الهى (پيامبر يا جانشين او) خالى نيست .
احاديث صحيحى كه اين معنا را تأييد مىكنند، به چند دسته تقسيم مىشوند:
دسته اوّل . احاديثى كه دلالت دارند كه زمين از هنگامى كه آدم ابو البشر آفريده شد تا كنون ، از امام، خالى نبوده است و تا انسانى روى آن زندگى مىكند ، امامت ادامه خواهد داشت .[4]
دسته دوم . احاديثى كه بر ضرورت تداوم حجّت الهى در همه اعصار تأكيد دارند و تصريح مىكنند كه حجّت خدا ، قبل از مردم و همراه با مردم و پس از مردم بوده و خواهد بود .[5]
دسته سوم . احاديثى كه بر ضرورت تداوم حضور عالِم و راهنماى الهى در همه اعصار ، تأكيد مىكنند .[6]
دسته چهارم . احاديثى كه ضمن تأكيد بر ضرورت وجود امام و حجّت و عالِم الهى، به حكمت و فلسفه تشريعى و تكوينى وجود امام، اشاره مىكنند .[7]
دسته پنجم . احاديثى كه تأكيد دارند امام و حجّت الهى ، گاهى آشكار است و گاهى پنهان .[8]
دسته ششم . احاديثى كه اهل بيت پيامبر صلى اللّه عليه و آله را به ستارگان آسمان تشبيه كردهاند كه هميشه در آسمان هستند و هر گاه ستارهاى ناپديد شود ، ستارهاى ديگر پديدار مىگردد[9] و همچنين اهل بيت عليهم السلام تا دامنه قيامت، براى جهانيان، نورافشانى خواهند كرد . برخى از اين احاديث ، به طور مشخّص به امام مهدى عليه السلام اشاره دارند .[10]
دسته هفتم . احاديثى كه دلالت دارند در همه اعصار، عدلى از اهل بيت پيامبر خدا خواهد بود كه با تحريف دين ، مبارزه خواهد كرد .[11]
با تأمّل در احاديثى كه بدانها اشاره شد و ملاحظه آنها در كنار آياتى كه بر استمرار هدايت الهى در همه اعصار دلالت دارند و حديث ثقلين[12]و نيز احاديثى ديگر مىتوان به اين جمعبندى رسيد كه :
1 . مقصود از «امام» ، «حجّت» و «عالِم» ، در همه احاديثى كه گذشت ، همان «هادى» در آيه هفتم سوره رعد است . در حقيقت ، اين احاديث ، مفسّر و مبيّن آيه ياد شده و آيات مشابه آن هستند و هر يك از اين نامها ، به يكى از ويژگىها و مشخّصات هادى و راهنماى الهى در هر عصر اشاره دارد .
2 . راهنمايان الهى كه وجود آنها يكى پس از ديگرى در همه اعصار ضرورى است ، اعم از پيامبران و جانشينان آنها هستند .
3 . راهنمايان الهى پس از پيامبر خاتم صلى اللّه عليه و آله تا دامنه قيامت ، اهل بيت آن بزرگوارند . علاوه بر احاديثى كه در اين فصل بر اين معنا دلالت دارند، احاديث فصلهاى دوم، سوم و چهارم نيز بر آن دلالت مىكنند .
4 . راهنماى الهى در برخى از مقاطع تاريخ ، بنا بر مصالحى ممكن است از ديدِ مردم غايب گردد . در اين صورت، هر چند جامعه از بخشى از منافع وجود امام، محروم است ، ليكن از بركات تكوينىِ وى ، تا هنگام ظهور برخوردار خواهد بود .
نقد دلايل نفى استمرار امامت
بر پايه اين جمعبندى - كه مقتضاى احاديث صحيح و مورد تأييد قرآن كريم است - ، امامت و رهبرى الهى در تمام اعصار ، استمرار داشته است و زمين ، هيچ گاه از حجّت الهى خالى نبوده و نخواهد بود ؛ ليكن در مقابل آيات و احاديثى كه بر اين معنا دلالت دارند، نصوص ديگرى هستند كه به ظاهر ، بر عدم استمرار امامت و هدايت الهى در همه اعصار دلالت دارند كه طرح و نقد آنها در اين جا ضرورى است :
1 . دلايل دوران فترت
مهمترين دليلى كه در برابر ادلّه استمرار امامت قابل بررسى است ، نصوصى هستند كه بر دوران فترت ميان بعثت انبياى الهى دلالت دارند . «فترت» ، در اصل ، به معناى سكون و آرامش است و بدين جهت ، فاصله ميان دو جنبش، دو نهضت و كوشش نيز فترت ناميده مىشود . قرآن كريم نيز دوران ميان نبوّت عيسى عليه السلام و نبوّت خاتم پيامبران را دوران «فترت رُسُل» ناميده است . اين دوران ، حدود ششصد سال طول كشيده است .[13]
برخى از احاديث تصريح مىكنند افرادى كه در دوران فترت زندگى كردهاند ، مستضعف شمرده مىشوند و در قيامت ، مؤاخذه نخواهند شد.[14] بنا بر اين ، اين شبهه پيش مىآيد كه در دوران فترت، امامت و هدايت الهى، استمرار نيافته است.
پاسخ اين شبهه ، آن است كه قرآن و احاديث اسلامى ، فاصله ميان عيسى عليه السلام و خاتم پيامبران صلى اللّه عليه و آله را دوران «فترت رُسُل» ناميدهاند ، نه «فترت امام و حجّت» . بنا بر اين ، نصوصى كه بر ثبوت دوران فترت دلالت دارند ، نمىتوانند استمرار امامت و هدايت الهى در همه اعصار را نفى كنند و بنا بر اين ، معارض نصوصى كه بر استمرار امامت دلالت دارند ، محسوب نمىشوند .
افزون بر اين ، بر اساس آنچه در قرآن بدان اشاره شده ،[15] ميان مسيح عليه السلام و خاتم پيامبران ، حدّاقل سه پيامبر مبعوث گرديدهاند . نيز طبق احاديث متعدّد ، همه انبياى الهى ، وصى داشتهاند[16] كه در دوران فترت رسل ، هدايت ظاهرى و يا باطنىِ[17] طالبان حق ، به آنها سپرده مىشده و آخرين حجّت الهى پيش از بعثت خاتم پيامبران ، خالد بن سنان عبسى[18] بوده كه پيامبر خدا با دختر او ملاقات كرده است و طبق روايتى ، امام صادق عليه السلام مىفرمايد :
إنَّهُ كانَ بَينَ النَّبِىِّ صلى اللّه عليه و آله وَ عيسى عليه السلام وَ لَم يَكُن بَينَهُما فَترَةٌ .[19]
او ميان پيامبر خدا و عيسى عليه السلام مىزيسته و ميان آن دو ، فترتى نبوده است .
بنا بر اين ، دوران «فترت رُسُل» ، با استمرار امامت و هدايت باطنىِ الهى به وسيله امام غايب و يا امام ظاهرى كه مردم به وى دسترس ندارند ، منافاتى ندارد، چنان كه در برخى از احاديث ، فاصله ميان از دنيا رفتن يك امام تا ثابت شدن امامتِ امامِ پس از او ، دوران فترت ناميده شده است .[20] امام صادق عليه السلام نيز دوران غيبت امام عصر عليه السلام را دوران «فترت ائمّه» مىنامد :
الَّذى يَملَؤها عَدلاً كَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً ، لَعَلى فَترَةٍ مِنَ الأَئِمَةِ يَأتى كَما أنَّ النَّبِىَّ بُعِثَ عَلى فَترَةٍ مِنَ الرُّسُلِ .[21]
همو كه زمين را پر از داد مىكند - چنان كه پُر از بيداد شده باشد - ، پس از دوره فترت امامان خواهد آمد ، همان گونه كه پيامبر خدا پس از دوره فترت [پيامبران، ]برانگيخته شد .
تذكّر
نكته قابل توجّه ، اين كه حديثى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه به ظاهر ، وجود هر گونه حجّت را در دوران فترت ، نفى مىكند :
زيد عن محمّد بن علىّ الحلبى عن أبى عبد اللَّه عليه السلام ، قال : قُلتُ لَهُ : كانَتِ الدُّنيا قَطُّ مُنذُ كانَت وَ لَيسَ فِى الأَرضِ حُجَّةٌ ؟ قالَ: قَد كانَتِ الأَرضُ وَ لَيسَ فيها رَسولٌ وَ لا نَبِىٌّ وَ لا حُجَّةٌ وَ ذلِكَ بَينَ آدَمَ وَ نُوحٍ فِى الفِترَةِ وَ لَو سَأَلتَ هؤُلاءِ عَن هذا لَقالوا : لَن تَخلُوَ الأَرضُ مِنَ الحُجَّةِ وَ كذّبوا. إنَّما ذلِكَ شَىءٌ بَدا للَّهِِU فيهِ، «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ» وَ قَد كانَ بَينَ عيسى وَ مُحَمَّدٍ عليهما السلام فَترَةٌ مِنَ الزَّمانِ وَ لَم يَكُن فِى الأَرضِ نَبِىٌّ وَ لا رَسولٌ وَ لا عالِمٌ ، فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً صلى اللّه عليه و آله بَشيراً وَ نَذيراً وَ داعِياً إِلَيهَ.[22]
زيد از محمّد بن على حلبى نقل مىكند كه گفت : از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا تا به حال ، از وقتى كه دنيا بوده ، پيش آمده كه در زمين ، حجّتى نباشد ؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «[آرى .] پيش آمده كه در زمين ، نه پيامبرى باشد و نه فرستادهاى و نه حجّتى . اين ، در دوره فترتِ ميان آدم عليه السلام و نوح عليه السلام بوده است . حال اگر اين مطلب را از اينان بپرسى ، حتماً خواهند گفت : زمين ، هرگز از حجّت، خالى نبوده است ؛ ولى دروغ مىگويند . همانا اين ، مطلبى بود كه براى خداوند ، در آن بَدا حاصل شد . پس پيامبران و بشارتدهندگان و هشداردهندگانى را برانگيخت ، در حالى كه ميان عيسى عليه السلام و محمّد صلى اللّه عليه و آله برههاى از زمان بود كه در آن ، نه پيامبرى در زمين بود و نه فرستادهاى و نه عالِمى . پس خداوند ، محمّد صلى اللّه عليه و آله را برانگيخت تا بشارت دهنده و هشدار دهنده و فرا خواننده به سوى خداوند باشد» .
به مدلول ظاهرىِ اين روايت ، علّامه مجلسى رحمه اللّه چنين پاسخ گفته است :
شايد مراد [در اين روايت] ، نبودنِ حجّت و عالِم ظاهر و پيدا باشد [و نه هيچ حجّت و عالِمى ، هر چند پنهان از نظر] ؛ چرا كه اخبار فراوانى بر اين دلالت دارند كه زمين هرگز از حجّت ، خالى نبوده است .[23]
بر فرض كه اين توجيه را نپذيريم، انتساب حديثِ ياد شده به امام عليه السلام ، ثابت نيست ؛ زيرا در كتاب الاُصول الستّة عشر آمده و انتساب آن كتاب به مؤلفانش ثابت نيست . افزون بر اين، زيد نَرْسى كه راوى اين حديث است ، توثيق نشده است و بر فرض كه بتوانيم سند روايت را بپذيريم ، متن آن نمىتواند با احاديث صحيح و مشهور و مقبول در نزد محدّثان وعلما - چنان كه ملاحظه شد - ، معارضه كند .
2 . بقاى زمين منوط به امام ظاهر
در بسيارى از احاديثى كه گذشت[24] يا خواهد آمد ،[25] تصريح شده كه بقاى نظام زمين ، در گرو وجود امام ظاهر يا باطن است . تنها در يكى از احاديث ، كلمه «أو باطن» وجود ندارد . متن اين حديث ، در بصائر الدرجات چنين است:
حدّثنا محمّد بن عيسى ، عن الحسن بن محبوب و الحجّال ، عن العلا ، عن محمّد بن مسلم ، عن أبى جعفر عليه السلام ، قال : لا تَبقَى الأَرضُ بِغَيرِ إمامٍ ظاهرٍ .[26]
محمّد بن عيسى ، از حسن بن محبوب و حجّال ، از علا ، از محمّد بن مسلم نقل كرده كه امام باقر عليه السلام فرمود : «زمين ، بدون امام ظاهر ، دوام نمىآورد» .
با عنايت به صحّت سند اين حديث، اين سؤال پيش مىآيد كه : آيا مدلول آن مىتواند با ساير روايات ، تعارض داشته باشد؟پاسخ ، اين است كه : خير ؛ زيرا :
اوّلاً اين متن با همين سند ، در دو كتاب الإمامة و التبصرة و علل الشرائع نقل شده و در پايان آن ، عبارت «ظاهر أو باطن» ذكر شده است.[27] بنا بر اين ، به نظر مىرسد كه متن بصائر الدرجات ، افتادگى داشته باشد.
ثانياً مؤلّف كتاب بصائر الدرجات نيز اين متن را در كنار متونى آورده است كه به امامِ ظاهر و باطن ، اشاره دارند. روايت بعدى در اين متن ، به وجود حجّت غايب، تصريح دارد. عنوان بعدى نيز در باره لزوم وجود هميشگىِ حجّت است كه حتّى اگر تنها دو نفر در روى زمين باشند ، يكى از آنان حجّت خواهد بود.
ثالثاً كتاب بصائر الدرجات در زمان غيبت صغرا و توسّط يك مؤلّف امامىِ معتقد و خالص ، نگاشته شده است . پس طبيعى است كه اين شخص ، متنى مخالف معتقدات رسمىِ خود را نقل نمىكند.
رابعاً مفهوم اين روايت ، آن است كه زمين ، تنها با وجود امامِ ظاهر باقى مىماند، در حالى كه اكنون بيش از هزار سال از زمان حضور گذشته و دنيا همچنان باقى است.
خامساً احاديثى كه به امام ظاهر و باطن اشاره دارند ، بسى بيشتر و قوىتر از متنى هستند كه تنها ظاهر بودنِ امام را بيان كرده است . بنا بر اين ، در فرض تعارض متون، آن گروه مقدّم مىشوند .
[1] فاطر : آيه 24 .
[2] قصص :آيه 51 .
[3] رعد : آيه 7 .
[4] ر . ك : ص 205 (زمين از پيشوايان هدايت، خالى نمىماند).
[5] ر . ك : ص 229 ( زمين از حجّت، خالى نمىماند) .
[6] ر . ك : ص 222 ح 33 و ص 224 ح 37 .
[7] ر . ك :دانشنامه قرآن و حديث :ج 6 (فصل چهارم/ حكمت ضرورت امامت) .
[8] ر . ك : ص237 (حجّت يا آشكار و بهنام است و يا پنهان و گمنام) .
[9] ر . ك : ص 239 ( هر ستارهاى كه ناپديد شود، ستارهاى ديگر طلوع مىكند) .
[10] ر . ك : ص 237 (حجّت ، يا آشكار و بهنام است و يا پنهان و گمنام) .
[11] ر . ك : ص251 (در هر نسلى، دادگرى دانا از اهل بيت پيامبر صلى اللّه عليه و آله وجود دارد) .
[12] ر . ك : ص 263 (فصل دوم : حديث ثقلين) .
[13] برخى معتقدند فاصله ميان اين دو پيامبر بزرگ ، كمتر از ششصد سال بوده و برخى دوران فَترت را بيش از اين مدّت مىدانند. به گفته برخى ، فاصله ميان ولادت عيسى عليه السلام و هجرت پيامبر خدا ، به سال رومى ، 621 سال و 195 روز است (ر.ك: تفسير ابو الفتوح رازى : ج4 ص154، پاورقى به قلم علّامه ابو الحسن شعرانى).
[14] الكافى : ج 3 ص 248 ح 1 ، معانى الأخبار : ص 408 ح 86 .
[15] يس : آيه 14 .
[16] ر . ك : دانشنامه امير المؤمنين عليه السلام : (بخش سوم / فصل يكم : احاديث وصايت) .
[17] ر . ك : كمال الدين : ص 161 ح 19 و 20 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 347 ح 6 و 7 .
[18] در برخى از احاديث آمده است كه او پيامبر نبوده ؛ ولى علامه مجلسى مىگويد : احاديثى كه بر پيامبرىِ او دلالت دارند ، قوىتر و بيشترند (ر.ك : بحار الأنوار : ج14 ص451) .
[19] قصص الأنبياء : ص277 ح334 ، بحار الأنوار : ج14 ص450 ح2 .
[20] الغيبة ، نعمانى : ص 158 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 132 ح 37 .
[21] الغيبة ، نعمانى : ص 186 ح 38 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 39 ح 18 .
[22] الاُصول الستّةعشر : ص197 ح169 ، بحار الأنوار : ج4 ص122 ح68 .
[23] بحار الأنوار : ج 4 ص 122 .
[24] ر . ك : ص 214 ح 16 .
[25] ر . ك : ج3 ص 181 (بخش سوم / فصل سوم : بركات تكوينى امام غايب عليه السلام ) .
[26] بصائر الدرجات : ص 486 ح 14 .
[27] ر . ك : ج3 ص181 ح 563 .