از جمله پرسش هاى قابل توجّه در باره غيبت امام مهدى عليه السلام ، اين است كه : حكمتِ غيبت امام چيست؟ و وجود امام غايب ، چه فايده اى دارد؟ چه ضرورتى دارد كه خداوند متعال ، فردى را كه امكان رهبرى جامعه براى او فراهم نيست ، به امامت برگزيند و بر خلاف عادت ، قرن ها عمر او را طولانى كند و به او دستور دهد كه از ديده ها پنهان گردد تا هر گاه امكان رهبرى براى او فراهم شد ، ظاهر شود و رهبرى جامعه را به عهده گيرد؟
آيا مقتضاى حكمت ، اين نيست كه تولّد امامى كه بايد جهان را پر از عدل و داد كند ، همزمان با فراهم شدن زمينه براى امامت و رهبرى او باشد ، چنان كه اهل سنّت بر اين باورند؟
پاسخ سؤال اوّل يعنى حكمت غيبت امام مهدى عليه السلام ، پيش از اين ارائه گرديد ؛[1] امّا در باره اين كه وجود امام غايب ، چه فايده اى دارد؟ پاسخ هاى متعدّدى گفته شده ، كه بهترينِ آنها ، پاسخى است كه از خاندان رسالت روايت شده است . چنان كه آنان خود ، موضوع «غيبت طولانىِ دوازدهمين حجّت الهى» را مطرح كرده اند ، بهترين توضيح و پاسخ را نيز در باره فايده امام غايب بايد از آنها شنيد .
ابتدا توجّه به اين نكته ضرورى است كه در مباحثى نظير حكمت وجود امام غايب ، در واقع ، روى سخن با كسانى است كه مبانى بحث - يعنى توحيد ، نبوّت و امامت - را به صورت اصول موضوعى پذيرفته اند و بر اين اساس مى خواهند مثلاً حكمت وجود امام غايب و يا طول عمر او را بررسى كنند ؛ امّا سخن گفتن در باره اين گونه مسائل ، با كسى كه در توحيد و نبوّت شبهه دارد ، و يا امامت را نپذيرفته ، به جايى نخواهد رسيد .
با توجّه به اين نكته و با تأمّل در سخنان اهل بيت عليهم السلام كه در پاسخ پرسش از فايده امام غايب ، گزارش شده اند ، مى توان دو پاسخِ اجمالى و تفصيلى ارائه كرد :
الف - بركت اجمالى وجود امام غايب
پاسخ اجمالى پرسش ياد شده و شبهات مشابه آن ، اين است كه اين گونه شبهه ها ، ناشى از عدم آگاهى از مبانى محكم پيروان اهل بيت عليهم السلام در موضوع امامت است . آرى ، اگر فلسفه امامت و رهبرى اهل بيت عليهم السلام ، در مرجعيت علمى و رهبرى اخلاقى ، عملى و سياسىِ آنان خلاصه مى شد ، اين پرسش جا داشت كه : حكمت و فايده وجود امامى كه صدها سال غايب است ، چيست؟ امّا بر پايه ادلّه قاطع ،[2]حكمت وجود امام ، منحصر به موارد ياد شده نيست ؛ بلكه امام ، انسان كامل ، خليفه خداوند و جان مايه نظام هستى است و علاوه بر رهبرى ظاهرى جامعه - در صورتى كه زمينه اجتماعى آن فراهم باشد - ، هدايت باطنى انسان هاى مستعد را نيز بر عهده دارد .
به عبارت ديگر ، انسان كامل ، علاوه بر ولايت تشريعى ، از ولايت تكوينى نيز برخوردار است و در صورت غيبت يا وجود مانع از بهره مند شدن جامعه از ولايت تشريعىِ امام ، نه تنها جامعه بشر ، بلكه نظام هستى از فيوضات ولايت تكوينى وى ، بهره مند خواهند بود .
ب - بركات تفصيلى وجود امام غايب
برپايه احاديثى كه در فصل سوم گذشت ، وجود امام ، افزون بر حكمت ظاهرى تشريعى - كه همان رهبرى علمى ، اخلاق ، عملى و سياسى است - ، داراى حكمت باطنى تكوينى نيز هست (از اين رو ، امام غايب ، «نعمت باطنى» ناميده شده است) و به جهت ضرورت تداوم اين حكمت تكوينى و نعمت باطنى ، وجود انسان كامل - كه خليفه خداست - ، از آغاز آفرينش انسان تا دامنه قيامت و انقراض عالم ، همواره استمرار داشته و خواهد داشت .
بركات تكوينى وجود امام ، دو گونه اند : بركات عام و بركات خاص .
بركات عام
بركات عام ، فوايدى هستند كه وجود انسان كامل براى عموم مردم ، بلكه براى نظام آفرينش دارد . بركات عامّ وجود امام يا انسان كامل ، در احاديث اهل بيت عليهم السلام عبارت اند از :
1 . بقاى نظام زمين
در احاديث صحيح و معتبر مستفيض از اهل بيت عليهم السلام تصريح شده است كه بدون امام ظاهر و يا باطن ، نظام زمين از هم فرو مى پاشد . امام باقر عليه السلام مى فرمايد :
لا تَبقَى الأَرضُ بِغَيرِ إمامٍ ظاهِرٍ أو باطِنٍ .[3]
زمين ، بدون امام آشكار يا نهان ، باقى نمى ماند.
و نيز امام صادق عليه السلام مى فرمايد :
لَو بَقِيَتِ الأَرضُ بِغَيرِ إمامٍ ساعَةً لَساخَت .[4]
اگر زمين بدون امام باشد ، در هم فرو مى ريزد .
2 . بقاى نظام جهان
در حديث صحيح و معتبر ديگرى ، امام صادق عليه السلام از خداوند متعال ، نقل مى كند كه مى فرمايد :
لَو لَم يَكُن مِن خَلقى فِى الأَرضِ فيما بَينَ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ إلّا مُؤمِنٌ واحِدٌ مَعَ إمامٍ عادِلٍ ، لَاستَغنَيتُ بِعِبادَتِهِما عَن جَميعِ ما خَلَقتُ فى أرضى ، وَ لَقامَت سَبعُ سَماواتٍ وَ أَرَضينَ بِهِما .[5]
اگر در سراسر زمين، از مشرق تا مغرب، جز يك مؤمن با يك پيشواى دادگر نبود ، من با آن دو ، از همه آنچه در زمينم آفريده ام ، بى نيازى مى جستم، و به [بركتِ ] آن دو ، هفت آسمان و زمين ، برپا مى شدند .
اين سخن ، بدين معناست كه وجود امام و انسان كامل ، نه تنها براى تداوم بقاى زمين ضرورى است ، بلكه قوام نظام جهان مادّه ، وابسته به وجود اوست .
3 . فرود آمدن انواع نعمت ها
بر پايه بسيارى از احاديث معتبر ، انواع نعمت هاى الهى به واسطه وجود اهل بيت عليهم السلام بر جامعه نازل مى گردند .
شيخ صدوق از امام على عليه السلام روايت كرده كه پيامبر خدا در پاسخ اين پرسش كه : امامان پس از او كيستند؟ ضمن اشاره به اين كه عدد آنها عدد ماه هاست ، دست بر سر امام على عليه السلام گذاشت و فرمود :
أوَّلُهُم هذا وَ آخِرُهُمُ المَهدِىُّ ... بِهِم يَحفَظُ اللَّهُ عزّ و جلّ دينَهُ ، وَ بِهِم يَعمُرُ بِلادَهُ ، وَ بِهِم يَرزُقُ عِبادَهُ ، وَ بِهِم يُنَزِّلُ القَطرَ مِنَ السَّماءِ ، وَ بِهِم يُخرِجُ بَرَكاتِ الأَرضِ ، هؤُلاءِ أصفِيائى وَ خُلَفائى ، وَ أَئِمَّةُ المُسلِمينَ وَ مَوالِى المُؤمِنينَ .[6]
نخستين ايشان، اين و آخرين آنها، مهدى است... . خداى عزّ و جلّ دينش را با آنان حفظ مى كند و سرزمين هايش را به دست آنان آباد مى سازد و بندگانش را با آنها روزى مى دهد، به خاطر آنان ، باران از آسمان فرو مى فرستد و بركات زمين را بيرون مى كشد . آنان ، برگزيدگان و جانشينان من ، و امام مسلمانان و اختيارداران مؤمنان اند .
اين حديث و احاديث مشابه آن ، به روشنى بيانگر نقش انسان كامل در برخوردارى همه انسان ها ، از انواع بركات و نعمت هاى الهى اند .
4 . امان اهل زمين
در احاديث فراوانى ، تأكيد شده كه اهل بيت عليهم السلام امان اهل زمين اند ، همان طور كه ستارگان ، امان اهل آسمان اند ، و اگر روزى ، زمين از خاندان رسالت خالى شود ، مردم هلاك خواهند شد . پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مى فرمايد :
مَثَلُ أهلِ بيتى ، كَمَثَلِ نُجومِ السّماء ، فَهُم أمانٌ لِأهلِ الأرضِ كَما أنَّ النُّجومَ أمانٌ لَأهلِ السَّماءِ ، فَإذا ذَهَبتِ النُّجومُ طويتِ السَّماءُ وَ إذا ذَهَبَ أهل بَيتى خَربت الأرض وَ هَلَك العِباد .[7]
اهل بيت من ، همانند ستارگان آسمان اند . آنان براى اهل زمين ، مايه امان اند ، چنان كه ستارگان ، مايه امان آسمانيان هستند . همان گونه كه وقتى ستارگان از بين مى روند ، آسمان در هم پيچيده مى شود ، هنگامى كه اهل بيت من از بين بروند ، زمين ، ويران و مردم نابود مى شوند .
از امام مهدى عليه السلام نيز روايت شده كه مى فرمايد :
وَإنّى لَأَمانٌ لِأَهلِ الأَرضِ كَما أنَّ النُّجومَ أمانٌ لِأَهلِ السَّماءِ .[8]
من امان زمينيان هستم، همان گونه كه ستارگان ، امان آسمانيان اند .
ظاهراً مقصود ، اين است كه كيفر تكوينى برخى از جناياتى كه بشر روى زمين انجام مى دهد ، عذاب استيصال (منقرض شدن اهل زمين) است ؛ امّا زندگى انسان كامل ، چون پيامبر يا امام بر روى زمين ، مانع از نزول عذاب استيصال مى گردد ، چنان كه قرآن در مورد بركت وجود پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، مى فرمايد :
«وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ .[9]
و خداوند ، آنان را در حالى كه تو ميان ايشانى، عذاب نمى كند» .
از جابر بن يزيد جعفى گزارش شده كه مى گويد : به امام باقر عليه السلام گفتم : به چه دليل ، به پيامبر و امام نياز است؟ امام عليه السلام در پاسخ فرمود :
<HA>لِبَقاءِ العالَمِ عَلى صَلاحِهِ ، وَ ذلِكَ أنَّ اللَّهَ عزّ و جلّ يَرفَعُ العَذابَ عَن أهلِ الأَرضِ إذا كانَ فيها نَبِىٌّ أو إمامٌ ، قالَ اللَّهُ عزّ و جلّ : «وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ» .
وَ قالَ النَّبِىُّ صلى اللَّه عليه و آله : النُّجومُ أمانٌ لِأَهلِ السَّماءِ ، وَ أَهلُ بَيتى أمانٌ لِأَهلِ الأَرضِ ، فَإِذا ذَهَبَتِ النُّجومُ أتى أهلَ السَّماءِ ما يَكرَهونَ ، وَ إذا ذَهَبَ أهلُ بَيتى أتى أهلَ الأَرضِ ما يَكرَهونَ .[10]HA>
<HA>براى اين كه جهان ، سالم بماند؛ زيرا هر گاه ، پيامبر يا امامى در زمين باشد ، خداوند عزّ و جلّ عذاب را از اهل آن، دور مى كند». خداوند عزّ و جلّ فرمود: «و خدا در حالى كه تو ميان آنانى، ايشان را عذاب نمى كند» .
و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «ستارگان ، امان آسمانيان و اهل بيتم، امان زمينيان اند . چون ستارگان بروند، ناخوشى ها بر آسمانيان در مى آيد و چون اهل بيتم بروند، ناخوشى هاى زمينيان بر آنان فرود مى آيد».HA>
اين گونه احاديث كه نقش امام (انسان كامل) را در بقاى نظام جهان ، فرود آمدن انواع نعمت ها و دفع انواع بلاهايى كه به انقراض نسل بشر مى انجامند ، بيان مى كنند ، در واقع به بركات وجود امام و حجّت خدا براى عموم انسان ها اشاره دارند .
نقش خورشيد پشت ابر
همچنين احاديثى كه بركات وجود امام غايب را به بركات خورشيد پشت ابر تشبيه كرده اند ، به انواع بركات عامّ وجود امام اشاره دارند ، مانند حديثى كه در آن سليمان بن مهران از امام صادق عليه السلام مى پرسد : مردم چگونه از حجّت پنهانِ در پس پرده ، سود مى جويند؟ و امام در پاسخ مى فرمايد :
كَما يَنتَفِعونَ بِالشَّمسِ إذا سَتَرَهَا السَّحابُ .[11]
همان گونه كه از خورشيد ، سود مى جويند ، هنگامى كه ابر ، آن را مى پوشاند .
يا در حديثى ديگر از امام مهدى عليه السلام آمده است :
وَ أَمّا وَجهُ الاِنتِفاعِ بى فى غَيبَتى فَكَالاِنتِفاعِ بِالشَّمسِ إذا غَيَّبَتها عَنِ الأَبصارِ السَّحابُ .[12]
و امّا چگونگى بهره بردن از من در روزگار غيبتم، مانند سود بردن از خورشيد است ، هنگامى كه ابر، آن را از ديده ها مى پوشاند .
وجوه مختلفى براى تبيينِ تشبيه امام غايب به خورشيد پشت ابر گفته شد ؛[13]ليكن به نظر مى رسد كه روشن ترين وجه در اين تشبيه ، آن است كه روشنايى روز ، دليل وجودِ خورشيدِ پنهان است ، و همان طور كه عموم مردم از نور خورشيدِ پنهان بهره مى برند ، عموم مردم از انواع بركات امام غايب بهره مند مى شوند .
خطر بطلان حجّت هاى الهى
احاديثى [14] كه در تبيين حكمت وجود امام غايب ، به خطر بطلان حجّت هاى الهى در صورت عدم وجود وى استدلال كرده اند نيز به نقش اساسى وجود انسان كامل در نظام هستى اشاره دارند ، از جمله اين حديث :
اللَّهُمَّ إنَّكَ لا تُخلِى الأَرضَ مِن حُجَّةٍ لَكَ عَلى خَلقِكَ ، ظاهِرٍ أو خافٍ مَغمورٍ ، لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُكَ وَ بَيِّناتُكَ .[15]
بار خدايا! ناگزير ، در زمين تو را حجّتى بر خلقت بايد ، يا آشكار ، و يا ترسان و پنهان ، تا حجّت ها و دلايل روشن تو از ميان نروند .
بركات خاص
آنچه تا كنون بِدان اشاره شد ، بركات امام غايب براى عموم جهانيان بود ؛ ولى بركات او ، منحصر به اين موارد نيست ؛ بلكه وجودش براى كسانى كه از شايستگى لازم برخوردار باشند ، بركات ويژه اى نيز دارد . بر پايه احاديث اهل بيت عليهم السلام ، اين بركات عبارت اند از :
1 . هدايت باطنى
هدايت الهى ، دو گونه است : هدايت عام [16] و هدايت خاص . [17]هدايت عام ، به معناى ارائه طريق است ؛ ولى هدايت خاص به معناى رساندن به مقصد . نكته قابل توجّه ، اين است كه شرط برخوردارى از هدايت خاصّ الهى ، پيروى از هدايت عامّ اوست .
هدايت به معناى نخست ، بى ترديد ، از طريق انبيا و اوصياى آنان صورت مى گيرد ، هر چند بر پايه برخى احاديث ، هدايت دوم نيز از طريق آنهاست ، مانند اين حديث كه به سند معتبر از امام باقر عليه السلام نقل شده است :
لَنورُ الإِمامِ فى قُلوبِ المُؤمِنينَ أنوَرُ مِنَ الشَّمسِ المُضيئَةِ بِالنَّهارِ ، وَ هُمُ الَّذينَ يُنَوِّرونَ قُلوبَ المُؤمِنينَ ، وَ يَحجُبُ اللَّهُ نورَهُم عَمَّن يَشاءُ ، فَتُظلَمُ قُلوبُهُم وَ يَغشاهُم بِها .[18]
نور امام در دل هاى مؤمنان ، تابناك تر از نور خورشيدِ تابان در روز است. به خدا سوگند ، آنان دل هاى مؤمنان را روشن مى كنند .
اين سخن مى تواند اشاره به اين نكته باشد كه نقش انبيا و اوصياى آنان كه به موقعيت ولايت تكوينى دست يافته اند ، تنها نشان دادن راه تكامل نيست ؛ بلكه ضمير و باطن و جان انسان هاى مستعد در پرتو نورافشانى باطنى آنان ، پرورش مى يابند و به سوى كمال مطلق - كه مقصد و مقصود حركت انسانى است - ، ره سپار مى گردند .
علّامه طباطبايى در تبيين نقش امام در هدايت باطنى انسان ها مى فرمايد :
كسى كه حامل درجات قرب و امير قافله اهل ولايت بوده و رابطه انسانيت را با اين واقعيت حفظ مى كند ، در لسان قرآن ، «امام» ناميده مى شود . «امام» يعنى : كسى كه از جانب حق - سبحانه - ، براى پيشروى صراط ولايت ، اختيار شده و زمام هدايت معنوى را در دست گرفته . ولايت كه به قلوب بندگان مى تابد ، اشعّه و خطوط نورى هستند از كانون نورى كه پيش اوست ، و موهبت هاى متفرّقه ، جوى هايى هستند متّصل به درياى بيكرانى كه نزد وى مى باشد .[19]
امام ، آن شخص هادى است كه از نظر جنبه ملكوتى موجودات ، آنها را رهبرى مى كند و مقام «امامت» ، يك نوع ولايت بر اعمال مردم است از نظر باطن كه توأم با هدايت مى باشد ، و هدايت در اين جا به معناى رساندن به مقصد است ، نه تنها راه نمايى و ارائه طريق كه كار پيغمبران و رسولان ، بلكه عموم مؤمنانى است كه از راه موعظه و نصيحت ، مردم را به سوى خدا دعوت مى كنند .[20]
ايشان براى اثبات اين مدّعا ، در كتاب شيعه در اسلام در بخش امام شناسى ، در مطلبى با عنوان «امامت در باطن اعمال» مى نويسد :
امام چنان كه نسبت به ظاهر اعمال مردم ، پيشوا و ره نماست ، همچنان در باطن نيز سِمت پيشوايى و رهبرى دارد ، و اوست قافله سالار كاروان انسانيت كه از راه باطن به سوى خدا سير مى كند .
براى روشن شدن اين حقيقت به دو مقدّمه زيرين بايد عطف توجّه نمود :
اوّل . جاى ترديد نيست كه به نظر اسلام و ساير اديان آسمانى ، يگانه وسيله سعادت و شقاوت (خوش بختى و بدبختى) واقعى و ابدى انسان ، همانا اعمال نيك و بد اوست ، كه دين آسمانى تعليمش مى كند و هم از راه فطرت و نهاد خدادادى ، نيكى و بدى آنها را درك مى نمايد ... .
و جاى شك و ترديد نيست كه خداى آفرينش - كه از هر جهت ، بالاتر از تصوّر ماست - ، مانند ما تفّكر اجتماعى ندارد و اين سازمان قراردادى آقايى و بندگى و فرمان روايى و فرمانبرى و امر و نهى و مزد و پاداش ، در بيرون از زندگى اجتماعى ما وجود ندارد ، و دستگاه خدايى ، همانا دستگاه آفرينش است كه در آن ، هستى و پيدايش هر چيز به آفرينش خدا ، طبق روابط واقعى بستگى دارد و بس ... .
از اين بيان بايد نتيجه گرفت كه ميان اعمال نيك و بد و ميان آنچه در جهان ابديّت از زندگى و خصوصيات زندگى هست ، رابطه واقعى برقرار است كه خوشى و ناخوشى زندگىِ آينده ، به خواست خدا ، مولود آن است .
و به عبارت ساده تر در هر يك از اعمال نيك و بد ، در درون انسان ، واقعيتى به وجود مى آيد كه چگونگى زندگى آينده او مرهون آن است ... .
خلاصه ، انسان در باطن اين حيات ظاهرى ، حيات ديگر باطنى (حيات معنوى) دارد كه از اعمال وى سرچشمه مى گيرد و رشد مى كند و خوش بختى و بدبختى وى در زندگى آن سرا ، بستگى كامل به آن دارد ... .
دوم ، اين كه بسيار اتّفاق مى افتد كه يكى از ما كسى را به امرى نيك يا بد راه نمايى كند ، در حالى كه خودش به گفته خود ، عامل نباشد ؛ ولى هرگز در پيغمبران و امامان - كه هدايت و رهبرى شان به امر خداست - ، اين حال ، تحقّق پيدا نمى كند . ايشان به دينى كه هدايت مى كنند و رهبرى آن را به عهده گرفته اند ، خودشان نيز عامل اند و به سوى حيات معنوى كه مردم را سوق مى دهند ، خودشان نيز داراى همان حيات معنوى مى باشند ؛ زيرا خدا تا كسى را خود هدايت نكند ، هدايت ديگران را به دستش نمى سپارد و هدايت خاصّ خدايى ، تخلّف بردار نيست .
از اين بحث مى توان نتايج زير را به دست آورد :
1 . در هر امّتى ، پيغمبر و امام آن امّت ، در كمال حيات معنوى دينى - كه به سوى آن دعوت و هدايت مى كنند - ، مقام اوّل را حايز مى باشند ؛ زيرا چنان كه شايد و بايد ، به دعوت خودشان ، عامل و حيات معنوى آن را واجدند .
2 . چون اوّل اند و پيشرو و راهبر هستند ، از همه افضل اند .
3 . كسى كه رهبرى امّتى را به امر خدا بر عهده دارد ، چنان كه در مرحله اعمال ظاهرى رهبر و راه نماست ، در مرحله حيات معنوى نيز رهبر و حقايق اعمال با رهبرى او سير مى كنند .[21]بر اين اساس ، وظيفه امام ، تنها راه نمايى تشريعى مردم نيست تا راه نمايى او منحصر به دوران ظهور و حضور باشد ؛ بلكه ولايت و رهبرىِ باطنى مردم نيز با اوست و بديهى است كه حضور يا غيبت امام ، نقشى در اين باره ندارد .
احاديثى كه حاكى از بهره گيرى دل هاى اهل ايمان از علم و آداب امام غايب دارند نيز مى توانند اشارت به رهبرى باطنى ايشان باشند ، مانند اين حديث :
إن غابَ عَنِ النّاسِ شَخصُهُ فى حالِ هِدايَتِهِم ، فَإِنَّ عِلمَهُ وَ آدابَهُ فى قُلوبِ المُؤمِنينَ مُثبَتَةٌ ، فَهُم بِها عامِلونَ .[22]
اگر جسمش از مردم با وجود هدايت آنان پنهان است ، امّا دانش و آداب او در دل مؤمنان ، ثابت است و آنان به آن عمل مى كنند .
2 . انجام مأموريت هاى ويژه الهى
گزارش هاى فراوان و شايد متواترى در منابع شيعى [23] وجود دارد كه در مقاطع مختلف دوران غيبت كبرا ، جمعى از خواص ، توفيق تشرّف به محضر امام مهدى عليه السلام را يافته و از بركات ديدار ، ره نمودها و فريادرسى هاى ايشان ، بهره مند شده اند . اين گزارش ها - كه صحّت اجمالى آنها براى هر محقّق منصفى قابل احراز است - ، حاكى از آن اند كه امام غايب ، در كنار نقشى كه در نظام تكوين دارد ، مأموريت هاى ويژه اى نيز بر اساس مشيّت الهى به او واگذار مى شود ، مانند مأموريت هايى كه عالم معاصرِ موسى عليه السلام داشت و داستانش در سوره كهف آمده است .[24] رهبرى جن [25] را نيز مى توان از مأموريت هاى ويژه امام غايب شمرد .
واسطه فيوضات الهى
بر اساس آموزه هاى قطعى احاديث اهل بيت عليهم السلام ، امام (اعم از انبيا و يا اوصياى آنان) از آغاز آفرينش انسان و تا پايان جهان ، واسطه فيض الهى و مجرى مقدّرات اوست . از اين رو ، همه سال در شب قدر ، ملائكه و روح به محضر امام ، شرفياب مى گردند ، چنان كه در حديثى از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آمده است :
آمِنوا بِلَيلَةِ القَدرِ؛ إنَّها تَكونُ لِعَلِىِّ بنِ أبى طالِبٍ وَ لِوُلدِهِ الأَحَدَ عَشَرَ مِن بَعدى .[26]
به شب قدر ، ايمان بياوريد. آن شب، پس از من، از آنِ على بن ابى طالب و فرزندان يازده گانه اوست .
و در حديثى ديگر از امير مؤمنان عليه السلام آمده :
إنَّ لَيلَةَ القَدرِ فى كُلِّ سَنَةٍ، وَ إنَّهُ يَنزِلُ فى تِلكَ اللَّيلَةِ أمرُ السَّنَةِ، وَ لِذلِكَ الأَمرِ وُلاةٌ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى اللَّه عليه و آله . فَقالَ ابنُ عَبَّاسٍ : مَن هُم؟ قالَ عليه السلام : «أنَا وَ أحَدَ عَشَرَ مِن صُلبى أئِمَّةٌ مُحَدَّثونَ» .[27]
امير مؤمنان عليه السلام به ابن عبّاس فرمود: «شب قدر، در هر سال هست. در آن شب، برنامه سال، فرود مى آيد و پس از پيامبر خدا، آن برنامه را عهده دارانى است». ابن عبّاس گفت: آنان كيان اند؟ فرمود: «من و يازده نفر از نسل من، پيشوايانى مُحدَّث [كه از عالم غيب با آنان سخن گفته مى شود]» .
و در تفسير القمّى ، در تبيين آيه 4 از سوره قدر آمده است :
تَنَزَّلُ المَلائِكَةُ وَ روحُ القُدُسِ عَلى إمامِ الزَّمانِ، وَ يَدفَعونَ إلَيهِ ما قَد كَتَبوهُ مِن هذِهِ الاُمورِ .[28]
فرشتگان و روح القدس بر امام زمان فرود مى آيند و آنچه را از اين كارها نوشته اند، به وى تحويل مى دهند .[29]
نيازمندى فيض الهى به واسطه
ممكن است گفته شود كه : فيض الهى چه نيازى به واسطه دارد ؟ مگر خداوند نمى تواند بدون واسطه فيض ببخشد تا لازم باشد امام ، در فيض بخشى او وساطت نمايد؟
پاسخ ، اين است كه اين سخن ، همانند آن است كه كسى بگويد : خداوند متعال ، براى ايجاد حرارت و نور ، چه نيازى به آفرينش خورشيد دارد ؟ مگر نمى تواند بدون خورشيد ، نور و حرارت توليد كند؟ براى پرورش گياهان چه نياز به نور خورشيد و تغذيه خاك دارد؟ و براى بقاى نسل ، چه نيازى به آفرينش همسر دارد؟ و ...
پاسخ همه اين پرسش ها ، يكى است و آن ، اين كه : سنّت ثابت الهى در آفرينش جهان ، اين است كه هر پديده اى از طريق مجراى طبيعى خود ، تحقّق يابد ؛ چرا كه خداوند ، امتناع دارد كه امور عالم را جارى كند ، مگر از طريق واسطه ها .[30]
اصولاً پذيرش قانون علّيت ، به معناى آن است كه فيض بخشى ، از طريق اسباب و علل آن است . بنا بر اين ، واسطه شدن انسان كامل در فيض بخشى خداوند متعال ، نه تنها هيچ مشكل عقلى ندارد ، بلكه به عكس كاملاً منطبق با مبانى عقلى است .
واسطه فيض الهى قبل از آفرينش انسان
شبهه ديگرى كه در اين جا قابل طرح است ، اين است كه : قبل از آفرينش انسان ، چه چيزى واسطه فيض الهى بوده؟ اگر وجود امام ، مانع متلاشى شدن نظام جهان است ، بايد قبل از آفرينش انسان ، نظم جهان به هم خورده باشد ؛ چرا كه واسطه فيضى ، وجود نداشته است!
در پاسخ اين شبهه مى توان گفت : ندانستن ، دليل نبودن نيست . ما نمى دانيم كه پيش از آفرينش انسان ، واسطه نشدن چيزى همانند انسان كامل در فيض بخشى خداوند متعال ، ضرورت داشته يا نه ، و اگر ضرورت داشته ، آن واسطه ، چه بوده است . شايد وجود انسان كامل ، مانع اثرگذارى مفاسد اجتماعى در تباهى كلّى نظام جهان باشد .[31] بديهى است كه اين ضرورت ، پيش از آفرينش انسان ، وجود نداشته است .
[1] ر. ك : ج 3 ص 174 (تبيين حكمت غيبت) .
[2] ر . ك : دانشنامه قرآن و حديث، ج 6 ص 261 (فصل چهارم: حكمت امامت) .
[3] ر.ك : ص 180 ح 563 .
[4] ر.ك: ص 182 ح 567 .
[5] ر.ك: ص 180 ح 564 .
[6] ر.ك: ص 210 ح 601 .
[7] كتاب المعتبر فى شرح المختصر: ج 1 ص 23 .
[8] ر. ك: ص 202 ح 597 .
[9] انفال : آيه 33 .
[10] ر . ك : ج 1 ص 246 ح 65 .
[11] ر.ك: ص 212 ح 603 .
[12] ر. ك: ص 202 ح 597 .
[13] علّامه مجلسى در بحار الأنوار (ج 52 ص 935) در تبيين اين تشبيه ، هشت وجه آورده است : «علّت تشبيه امام غايب به خورشيد پنهان در ابر ... . بايد دانست كه تشبيه وجود اقدس امام زمان عليه السلام به آفتاب پنهان در ابر، اشاره به امورى چند است:
اوّل ، اين كه نور عالم هستى و علم و هدايت ، توسّط آن امام به خلق خدا مىرسد؛ زيرا با اخبار مستفيض ، ثابت شده كه ذوات مقدّسه (ائمّه اطهار) علّت غايى ايجاد مخلوق عالم اند؛ و اگر آنها نبودند، نور عالم، به غير آنها نمىرسيد و هم ثابت شده كه به بركت و وساطت و توسّل به آنها، علوم و معارف حق ، براى مردم آشكار مىگردد، و گرفتارىها از آنها برطرف مىشود. و اگر آنها نبودند ، مردم به وسيله اعمال زشت ، مستحقّ انواع عذاب الهى بودند ، چنان كه خداوند فرموده است : «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ» (انفال : آيه 33) ؛ يعنى: مادام كه تو (پيغمبر) در ميان آنها هستى، خدا آنها را عذاب نمىكند . ما پس از تجربه زياد ، به اين نتيجه رسيدهايم كه در امور پيچيده و مسائل مشكل و هنگام دورى از ذات حق و بسته شدن درهاى فيض الهى به روى خلق، هر وقت ائمّه اطهار عليهم السلام را واسطه قرار دادهايم و متوسّل به آنها شدهايم، به ميزانى كه در آن وقت ، ارتباط معنوى با آنها پيدا كردهايم، آن كارهاى پيچيده و مشكل براى ما حل شده است و به مقصود رسيدهايم ، چنان كه اين موضوع براى كسانى كه خداوند ، چشم دل آنها را به نور ايمان روشن كرده است، معلوم و مشهود است. توضيح اين مطلب سابقاً در كتاب «امامت» گذشت .
دوم ، اين كه همان طور كه آفتاب پوشيده در ابر ، با همه انتفاعى كه مردم از آن مىبرند، در هر آن ، انتظار دارند كه ابر برطرف گردد و قرص آن پيدا شود تا از آن بيشتر منتفع گردند، در ايّام غيبت امام زمان نيز شيعيان با اخلاص ، در همه اوقات ، انتظار آمدن و ظهور او را دارند و از اين نظر ، مأيوس نمىگردند.
سوم ، اين كه كسانى كه وجود آن امام را با همه آثار و علائمى كه دارد، انكار مىكنند، مثل انكار كنندگان وجود خورشيد به وقت ناپديد شدن در ابرهايند.
چهارم ، اينكه گاهى پنهان گشتن خورشيد در ميان ابرها، از آشكار بودنش براى بندگان خدا بنابر مصالحى بهتر است، همچنين غيبت امام زمان عليه السلام براى مردم در طول غيبت، به خاطر مصالحى ، بهتر است و به همين جهت هم ايشان از نظرها غايب گرديده است .
پنجم ، اين كه هر كس به خورشيد مىنگرد، قادر نيست آن را بيرون از ابرها ببيند ؛ بلكه گاهى ممكن است به واسطه ضعف قوّه ديد، اگر در قرص آفتاب نگاه كند، بينايى خود را نيز كه نمىتواند خورشيد را احاطه كند ، از دست بدهد. همين طور آفتاب وجود مقدّس امام زمان عليه السلام نيز بسا هست كه اگر همه او را ببينند، زيانبخش به حال مردم است و موجب كورى دل آنها از ديدن آفتاب حقيقت مىگردد. در صورتى كه در غيبت ايشان ، چشم بصيرتشان قادر است متحمّل ايمان به او گردد ، چنان كه انسان مىتواند از لا به لاى ابر به خورشيد نگاه كند و ضررى هم نبيند .
ششم ، اين كه گاهى آفتاب از ميان ابرها بيرون مىآيد . يكى به آن مىنگرد و ديگرى توجّه ندارد . همين طور ممكن است امام عليه السلام در ايّام غيبت ، براى عدّهاى آشكار شود ؛ ولى ديگران او را نبينند.
هفتم ، اين كه اصولاً ائمّه اطهار از لحاظ نفعى كه براى عالم وجود دارند، همانند خورشيدند، و تنها آنها كه كوردل اند، نمىتوانند از اشعه جمال آنان بهرهمند گردند ، چنان كه در اخبار آيه شريفه : «مَنْ كانَ فِى هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِى الآْخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا» (اسرا: آيه 72) تفسير به اين معنا شده است.
هشتم ، اين كه همان طور كه شعاع خورشيد به ميزان روزنهها و شبكههاى خانهها وارد آن مىشود و به قدر ارتفاع موانع خانهها، در آن مىتابد، مردم نيز به اندازه موانعِ حواس و مشاعرشان - كه عبارت است از شهوات نفسانى و علايق جسمانى و خود روزنهها و شبكههاى دلهاى آنهاست - و هم به قدرى كه پردههاى كثيف هيولانى را از دلهاى خود به كنار مىزنند ، از انوار هدايت و راهنمايى ائمّه طاهرين عليهم السلام استفاده مىكنند. [انسان وقتى پردههاى هواپرستى و موانع را از پيش خود بردارد] ، مانند كسى مىشود كه در زير آسمان قرار گرفته و نور آفتاب ، بدون مانع از هر سو او را احاطه كرده است .
اى خواننده! من با اين بيان، هشت در از اين بهشت روحانى را به روى تو گشودم . خداوند با تفضّل خود ، هشت در ديگر هم به روى من گشوده است؛ ولى اگر ذكر كنم ، سخن به درازا مىكشد. اميدوارم خداوند متعال در راه شناسايى و معرفت ائمّه اطهار ، هزار در به روى ما و شما بگشايد كه از هر درى ، هزار در ديگر گشوده گردد» .
[14] مانند : ح 589 - 593 .
[15] ر. ك: ص 198 ح 591 .
[16] در اين آيه ، هدايت به اين معناست : «إِنّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِرَا و إِمّا كَفُورَا؛ ما راه را به او نشان داديم . يا سپاسگزار است يا ناسپاس» (انسان : آيه 3) .
[17] در اين آيه ، هدايت به اين معناست : «و الَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا ؛ و آنان كه به خاطر ما كوشيدند، بى گمان ، آنان را به راههاى خود رهنمون مىكنيم» (عنكبوت : آيه 69) .
[18] ر.ك: ص 194 ح 587 .
[19] خلافت و ولايت : ص 380 .
[20] تفسير الميزان (فارسى) : ج 1 ص 375 ، و عربى : ج 1 ص 272 .
[21] «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةُ يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِم فِعْل الخَيَرات ؛ ما آنان را امام قرار داديم كه به وسيله امر ما مردم را هدايت كنند و انجام كارهاى نيك را به آنها وحى كرديم» (انبيا : آيه 73) ، «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةُ يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لمّا صَبَروا ؛ ما بعضى از آنان را امام قرار داديم تا مردم را به وسيله امر ما هدايت كنند ؛ زيرا آنان صبر كردند» (سجده : آيه 24) . از اين گونه آيات استفاده مىشود كه : امام علاوه بر ارشاد و هدايت ظاهرى ، داراى يك نوع هدايت و جذبه معنوى است كه از سنخ عالم امر و تجرّد مىباشد و به وسيله حقيقت و نورانيّت و باطن ذاتش ، در قلوب شايسته مردم تأثير و تصرّف مىنمايد و آنها را به سوى مرتبه كمال و غايت ايجاد ، جذب مىكند . دقّت شود (شيعه در اسلام : ص 256 ، 26) .
[22] ر.ك: ص 198 ح 590 .
[23] ر. ك: بحار الأنوار : ج 52 ص 168 به بعد و ج 53 و نجم الثاقب و دار السلام و... .
[24] ر.ك : كهف : آيه 62 به بعد .
[25] ر.ك : الكافى : ج 1 ص 394 باب «أنّ الجِنَّ يأتيهم فيسألونهم عن معالم دينهم و يتوجَّهون فى أمورهم ؛ جن نزد ائمّه مىآيند و مسائل دينى خود را مىپرسند و در كارهاى خود به آنها روى مىآورند» .
[26] الكافى: ج 1 ص 533 ح 12 ، بحار الأنوار:ج 97 ص 15 ح 26 .
[27] الكافى: ج1 ص 532 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 15 ح 25 .
[28] تفسير القمّى: ج 2 ص 431، بحار الأنوار: ج 97 ص 14 ح 23 . نيز ، ر. ك : شهر اللَّه فى الكتاب و السنّة: ص 616 ح 650 .
[29] براى آگاهى با ساير احاديثى كه بر اين معنا دلالت دارند ، ر. ك: ماه خدا : ج 2 ص 754 (بخش چهارم : شب قدر : فصل اوّل / اختصاص آن به پيشوايان) .
[30] امام صادق عليه السلام مىفرمايد : «أَبَى اللَّهُ يُجرِى الأشياءَ إلّا بِالأسبابِ؛ خداوند امور را جز از طريق اسبابش به انجام نمىرساند» (الكافى : ج 1 ص 183 ح 7) .
[31] چنان كه حتّى با وجود انسان كامل نيز مفاسد اجتماعى ، موجب فاسد جزئى نظام زمين مىگردد : «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِى عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ؛ به سبب آنچه دستهاى مردم كرده، در خشكى و دريا تباهى پديد آمد تا خدا جزاىِ برخى از آنچه را كردهاند، به آنان بچشاند . باشد كه باز گردند» (روم : آيه 41) .