بحث اخلاقی عزت نفس وَ أَعِزَّنِی وَ لَا تَبْتَلِیَنِّی بِالْکِبْرِ.[1] این جمله یکی دیگر از فرازهای دعای نورانی مکارم الاخلاق است که در آن از خداوند منان خواسته شده که خدایا به من عزت بده ولی مرا مبتلای به خود بزرگبینی نکن.
در این فراز و فراز قبلی و چند فراز بعد، شماری از مکارم اخلاق و نیز آفت آنها مطرح شده است.
در فراز قبلی از خداوند بینیازی و در مقابل عدم ابتلا به سرمستی درخواست شده بود. در این فراز هم عزت و در مقابل دوری از کبر را خواستاریم و در فراز بعدی توفیق عبادت و دوری از عُجب و خودبینی را درخواست میکنیم. پس سرمستی و کبر و عجب به ترتیب آفت بی نیازی و عزت و عبادت است و همینطور در دو فراز دیگر منتگذاری آفت خدمت به خلق و فخرفروشی آفت اخلاق خوب دانسته شده است.
در توضیح فراز مورد بحث می گوییم: عزت در لغت به معنای شکستناپذیری است. راغب آن را در مفردات اینگونه معنا میکند:
العزّةُ حالةٌ مانعةٌ للانسانِ مِن أن يُغلَبُ.[2] عزت حالتی است که جلوی مغلوب شدن انسان را میگیرد.
ریشه لغوی این کلمه نیز از «
أرضٌ عَزاز» به معنای زمین نفوذناپذیر گرفته شده است. در لسان العرب نیز آمده است:
العِزُّ في الأَصل: القوة و الشدة و الغلبة. و العِزُّ و العِزَّة: الرفعة و الامتناع.[3] عزت در اصل به معنای قوّت و شدت و غلبه است. همچنین به معنای بلندی و امتناع است.
در واقع آن عظمت و شرافتی که در شخص عزیز وجود دارد، مانع از شکست خوردن او در زمینههای مختلف فردی و اجتماعی میشود.
عزت به معنای حقیقی، اختصاص به خدا دارد، زیرا شکستناپذیر مطلق تنها خداست. در سه آیه به این انحصار تصریح شده است:
﴿مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً﴾ [4]؛
﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً﴾ [5]و
﴿إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً﴾ [6]. در دعای جوشن کبیر هم میخوانیم
: «يا مَن هُوَ عَزيزٌ بِلا ذُل» [7]؛ ای عزیزی که هیچ ذلتی در او نیست.
بنا بر این، عزت دیگران غیر از خدا، اگر از خدا باشد، عزتی نسبی است و اگر غیر الهی باشد، اصلاً عزت نیست؛ بلکه ذلت است. چنانچه در روایتی از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده که میفرماید:
كُلُّ عَزيزٍ داخِلٍ تَحتَ القُدرَةِ فَذَليل.[8] هر عزيزى كه زير قدرت و سلطهاى باشد، ذليل است.
از این رو، کسی که با خدا ارتباط داشته باشد، عزت حقیقیِ نسبی دارد، چنانچه در این آیه در کنار عزت الهی، پیامبر و مؤمنان نیز عزیز شمرده شدهاند:
﴿وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ [9] عزّت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است.
امیدواریم خداوند به همه ما عزت حقیقی نسبی عنایت فرماید.
بحث فقهی موضوع: یادآوری بحث در مسئله 33 تحریر الوسیله از مسائل مربوط به متعلقات خمس بود. گفتیم تصرف در مال مخلوط قبل از پرداخت خمس دو صورت دارد، یا به صورت اتلاف است یا تصرفی است که اصل مال باقی است مثلاً آن را میفروشد. حکم صورت اول را در جلسه قبل بیان کردیم که باید حکم ردّ مظالم را بر آن جاری کند یعنی با اذن حاکم به قدری صدقه دهد تا فراغ ذمه یقینی پیدا کند و بنا بر احتیاط مقدار خمس را به سید فقیر صدقه دهد تا جمع میان دو مصرف شده باشد. اما حکم صورت دوم مسئله:
بیع مال مختلط قبل از تخمیس اگر 100 کیلو برنج مخلوط به حرام دارد که نه مقدار حرام مشخص است نه مالک آن، وظیفهاش این است که 20 کیلوی آن را به عنوان خمس بپردازد و بقیه آن برایش حلال میشود، ولی اگر قبل از پرداخت خمس، همه 100 کیلو را بفروشد، در اینجا حکم چیست؟
حضرت امام میفرمایند: اختیار در دست حاکم است، زیرا بیع نسبت به مقدار مجهول فضولی است که یا حاکم آن را امضا میکند یا امضا نمیکند. اگر امضا کرد، برنجها برای مشتری میشود و پولی که بایع گرفته باید تخمیس شود، زیرا این پول از مواردی است که با حرام مجهول المقدار و المالک مخلوط شده و متعلق خمس است. به عبارت دیگر چون حاکم بیع را امضا کرده حکم برنجها که تخمیس بود به ثمن آنها منتقل میشود.
اما در صورتی که حاکم بیع را امضا نکند، حکم برنجها باقی است و باید تخمیس شود، پس اگر هنوز در دست بایع است حاکم خمس آن را از او میگیرد و اگر در دست مشتری است از او مطالبه میکند. اما در مورد ثمن و پول برنجها بایع نمیتواند در آن تصرف کند بلکه باید اول با مشتری مصالحه کند، زیرا این ثمن، مال مخلوط به حرامی است که مقدارش مجهول است ولی صاحب آن که مشتری است معلوم است.
عبارت تحریر چنین است: لو تصرف فيه بمثل البيع يكون فضوليا بالنسبة إلى الحرام المجهول المقدار، فإن أمضاه الحاكم يصير العوض إن كان مقبوضا متعلقا للخمس لصيرورته من المختلط بالحرام الذي لا يعلم مقداره و لم يعرف صاحبه، و يكون المعوض بتمامه ملكا للمشتري، و إن لم يمضه يكون العوض المقبوض من المختلط بالحرام الذي جهل مقداره و علم صاحبه، فيجري عليه حكمه، و أما المعوض فهو باق على حكمه السابق، فيجب تخميسه، و لولي الخمس الرجوع إلى البائع، كما أن له الرجوع إلى المشتري بعد قبضه.[10] اگر در آن [مال مختلط] به مثل بيع تصرف كند، بيع نسبت به حرامى كه مقدارش مجهول است، فضولى است، پس اگر حاكم شرع آن را اجازه دهد، عوض آن ـ در صورتى كه گرفته شده باشد ـ متعلّق خمس مىشود؛ زيرا اين عوض مخلوط به حرامى است كه مقدارش معلوم نيست و صاحبش شناخته نيست، و معوّض همهاش، ملک خريدار میشود؛ و اگر حاكم شرع آن را امضاء نكند، عوضى كه گرفته شده، مخلوط به حرامىاست كه مقدار آن معلوم نيست و صاحبش مشخص است، پس حكم آن بر آن جارى مىشود [با او مصالحه میکند]، و امّا معوّض بر حكم سابقش باقى مىماند، یعنی دادن خمس آن واجب است و ولىّ خمس حق دارد به فروشنده رجوع كند [و از او خمس را مطالبه نمايد] كما اين كه حق دارد بعد از آنكه مشترى جنس را گرفته، به او رجوع نمايد.
فصل دوم: تقسیم خمس و مستحقین آن این سی و سه مسئلهای که از مسائل کتاب الخمس گذشت، درباره چیزهایی بود که خمس به آنها تعلق می-گرفت. حضرت امام و بسیاری دیگر از فقها این موارد را هفت عدد ذکر کردند که عبارت بود از غنائم، معادن، کنوز، غوص، ارباح مکاسب، زمین خریداری شده توسط ذمی و حلال مخلوط به حرام؛ ولی به نظر ما شش مورد بود، زیرا خمس زمین خریداری شده توسط ذمی را نپذیرفتیم و گفتیم مراد از خمس در روایات آن، مالیات است نه خمس اصطلاحی.
[11] [12] [13] [14] اینک وارد مسائل مربوط به تقسیم خمس و کسانی که مستحق دریافت آن هستند، میشویم که در طی 13 مسئله مورد بحث قرار خواهند گرفت.
مسئله اول يقسّم الخمس ستة أسهم: سهم للّٰه تعالى، و سهم للنبي صلّى اللّٰه عليه و آله، و سهم للإمام عليه السلام، و هذه الثلاثة الآن لصاحب الأمر أرواحنا له الفداء و عجل اللّٰه تعالى فرجه، و ثلاثة للأيتام و المساكين و أبناء السبيل ممن انتسب بالأب إلى عبد المطلب، فلو انتسب إليه بالأم لم يحل له الخمس، و حلت له الصدقة على الأصح.[15] خمس به شش سهم تقسيم مىشود: يک سهم براى خداى متعال، و يک سهم براى پيغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و يک سهم براى امام علیه السلام است. و الآن اين سه سهم مال حضرت صاحب الامر (ارواحنا له الفداء و عجّل اللّه تعالى فرجه) مىباشد. و سه سهم ديگر مال يتيمان و مساكين و در راه ماندگان است، از ميان كسانى كه از طرف پدر، به حضرت عبدالمطّلب، انتساب دارند [پس علاوه بر اولاد ائمه به سادات عباسی هم میرسد]؛ ولی اگر از طرف مادر به او نسبت پيدا كنند، بنابر قول صحيحتر، خمس برايش حلال نيست و صدقه براى او حلال است.
روایات تقسیم خمس قبل از ورود به مباحث این فصل، روایات این بخش را میخوانیم. صاحب وسائل باب اول از ابواب «قسمة الخمس» را اینگونه عنوان داده است:
«بَابُ أَنَّهُ يُقْسَمُ سِتَّةَ أَقْسَامٍ ثَلَاثَةً لِلْإِمَامِ وَ ثَلَاثَةً لِلْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ مِمَّنْ يَنْتَسِبُ إِلَى عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بِأَبِيهِ لَا بِأُمِّهِ وَحْدَهَا الذَّكَرِ وَ الْأُنْثَى مِنْهُمْ وَ أَنَّهُ لَيْسَ فِي مَالِ الْخُمُسِ زَكَاةٌ». [16] وی در این باب بیست روایت ذکر کرده که برخی از آنها چنین است:
روایت اول
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ مَالِكٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع
أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبىٰ وَ الْيَتٰامىٰ وَ الْمَسٰاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ﴾[17]فَقَالَ أَمَّا خُمُسُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلِلرَّسُولِ يَضَعُهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أَمَّا خُمُسُ الرَّسُولِ فَلِأَقَارِبِهِ وَ خُمُسُ ذَوِي الْقُرْبَى فَهُمْ أَقْرِبَاؤُهُ وَ الْيَتَامَى يَتَامَى أَهْلِ بَيْتِهِ فَجَعَلَ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ أَسْهُمٍ فِيهِمْ وَ أَمَّا الْمَسَاكِينُ وَ ابْنُ السَّبِيلِ فَقَدْ عَرَفْتَ أَنَّا لَا نَأْكُلُ الصَّدَقَةَ وَ لَا تَحِلُّ لَنَا فَهِيَ لِلْمَسَاكِينِ وَ أَبْنَاءِ السَّبِيلِ
.[18] شیخ طوسی به اسنادش از «سعد بن عبدالله القمی» و او از «محمد بن عبدالجبار» که هر دو «إمامیٌ ثقة جلیل» هستند و او از «صفوان بن یحیی» که علاوه بر «إمامیٌ ثقة جلیل» بودن، از سه نفری است که «لا یروی و لا یرسل إلّا عن ثقة» است و او از «عبدالله بن مسکان» که او هم «إمامیٌ ثقةٌ جلیل» و از اصحاب اجماع است و او از «زکریا بن مالک الجعفی» که مجهول است، نقل میکند. پس راویان این حدیث غیر از راوی آخر که مجهول است، همه امامی، ثقه و جلیل هستند، لذا صاحب وسائل آن را اول ذکر کرده است.
«زکریا» میگوید: از امام صادق علیه السلام در باره آیه خمس سؤال شد، حضرت فرمود: سهم خدا از آنِ رسول است و او نيز آن را در راه خدا مصرف مىكند و سهم رسول از آنِ اقارب اوست و سهم ذوى القربى نيز مال خود آنان و سهم يتامى مال ايتام اهل بيت است، پس اين چهار سهم به رسول و اهلبيت او اختصاص دارد. امّا مساكين و ابن السبيل، مىدانيد كه ما صدقه نمىخوريم و خوردن آن براى ما حلال نيست و دو سهم باقيمانده مال مساكين و ابناء السبيل است.
روایت دوم وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَحَدِهِمَا ع
فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبىٰ وَ الْيَتٰامىٰ وَ الْمَسٰاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ﴾ قَالَ خُمُسُ اللَّهِ لِلْإِمَامِ وَ خُمُسُ الرَّسُولِ لِلْإِمَامِ وَ خُمُسُ ذَوِي الْقُرْبَى لِقَرَابَةِ الرَّسُولِ الْإِمَامِ وَ الْيَتَامَى يَتَامَى آلِ الرَّسُولِ وَ الْمَسَاكِينُ مِنْهُمْ وَ أَبْنَاءُ السَّبِيلِ مِنْهُمْ فَلَا يُخْرَجُ مِنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ.[19] شیخ طوسی به اسنادش از «سعد بن عبدالله» و او از «احمد بن الحسن بن علی بن فضال» که فطحی مذهب و ثقه است و او از پدرش یعنی «الحسن بن علی بن فضال» که او نیز فطحی مذهب و ثقه است و گفته شده در آخر عمرش از فطحی بودن برگشت، و او از «عبدالله بن بکیر» که از اصحاب اجماع و «امامی ثقة جلیل» است و او از برخی از اصحاب و برخی از اصحاب از یکی از دو امام یعنی امام باقر یا امام صادق علیهما السلام نقل میکند. پس سند این روایت نیز مشکل دارد.
به هر حال طبق این روایت امام علیه السلام در تفسير آيه
«وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ ...» فرمود: سهم خدا براى امام است، و سهم رسول برای امام است و سهم ذى القربى برای خویشان رسول یعنی امام میباشد. و منظور از يتامى، یتیمان اهلبيت است [و مراد از مساكين و ابناء السبيل،] مستمندان و واماندگان در راه از آنان مىباشد، و كسى ديگر جايگزين آنان نمىشود.
روایت سوم وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْجَارُودِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا أَتَاهُ الْمَغْنَمُ أَخَذَ صَفْوَهُ وَ كَانَ ذَلِكَ لَهُ ثُمَّ يَقْسِمُ مَا بَقِيَ خَمْسَةَ أَخْمَاسٍ وَ يَأْخُذُ خُمُسَهُ ثُمَّ يَقْسِمُ أَرْبَعَةَ أَخْمَاسٍ بَيْنَ النَّاسِ الَّذِينَ قَاتَلُوا عَلَيْهِ ثُمَّ قَسَمَ الْخُمُسَ الَّذِي أَخَذَهُ خَمْسَةَ أَخْمَاسٍ يَأْخُذُ خُمُسَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَفْسِهِ ثُمَّ يَقْسِمُ الْأَرْبَعَةَ أَخْمَاسٍ بَيْنَ ذَوِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ أَبْنَاءِ السَّبِيلِ يُعْطِي كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ حَقّاً وَ كَذَلِكَ الْإِمَامُ أَخَذَ كَمَا أَخَذَ الرَّسُولُ ص.[20] شیخ طوسی به اسنادش از «سعد بن عبدالله» و او از «احمد بن محمد بن عیسی الاشعری» و او از «الحسین بن سعید الاهوازی» که هر دو «إمامیٌ ثقة جلیل» هستند و او از «حماد بن عیسی» که از اصحاب اجماع است و او از «ربعی بن عبدالله بن الجارود» که «امامی ثقه» است نقل میکند. پس روایت صحیحه است.
«ربعی» میگوید: امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه غنيمتى براى پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مىآوردند، برگزيدهاش را برمىداشت
[21] و اين سهم او بود، سپس باقيمانده را به پنج قسمت تقسيم مىكرد و يک پنجم آن را جدا مىكرد و چهار پنجم ديگر را ميان كسانى كه براى آن غنيمت جنگيده بودند تقسيم مىكرد و آن گاه يک پنجمی را که جدا کرده بود را پنج قسمت مىكرد: خمس خدای عز و جل را براى خود برمىداشت، بعد چهار پنجم ديگر را بين خويشان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه قسمت مىكرد و به هر يک از آنان حقى مىداد. و امام هم اين چنين مىگيرد همانطور كه پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مىگرفت.
این روایت بر خلاف ظاهر آیه که خمس را به شش قسم تقسیم کرده، آن را به پنج قسمت تقسیم میکند، به این صورت که خمس غنائم به دست آمده را به پنج قسم تقسیم کرده است و سهم رسول را بیان نفرموده است.
صاحب وسائل پس از نقل طریق دیگر برای این روایت، برای حل این تنافی سه احتمال ذکر میکند، می-فرماید:
حَمَلَهُ الشَّيْخُ عَلَى أَنَّهُ قَنِعَ بِمَا دُونَ حَقِّهِ لِيَتَوَفَّرَ عَلَى الْمُسْتَحِقِّينَ مَعَ أَنَّهُ يَحْتَمِلُ النَّسْخَ وَ تَنْزِيلَهُ عَلَى التَّقِيَّةِ فِي الرِّوَايَةِ.[22] شیخ طوسی آن را اینگونه حمل کرده که پیامبر قانع بوده و از حق خودش گذشته تا حق دیگران به طور کامل پرداخت شود، علاوه بر آنکه احتمال دارد این حکم نسخ شده باشد، یا اینکه در این روایت حمل بر تقیه شود.
روایت چهارم مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ «4» عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَبَانٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع
يَقُولُ نَحْنُ وَ اللَّهِ الَّذِينَ عَنَى اللَّهُ بِذِي الْقُرْبَى الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِنَبِيِّهِ فَقَالَ ﴿مٰا أَفٰاءَ اللّٰهُ عَلىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرىٰ فَلِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبىٰ وَ الْيَتٰامىٰ وَ الْمَسٰاكِينِ﴾[23]مِنَّا خَاصَّةً وَ لَمْ يَجْعَلْ لَنَا سَهْماً فِي الصَّدَقَةِ أَكْرَمَ اللَّهُ نَبِيَّهُ وَ أَكْرَمَنَا أَنْ يُطْعِمَنَا أَوْسَاخَ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ
.[24] شیخ کلینی از «علی بن ابراهیم» و او از پدرش «ابراهیم بن هاشم» و او از «حماد بن عیسی» و او از «عمر بن اذینة» که همه «إمامیٌ ثقةٌ جلیل» هستند و او از «ابراهیم بن عمر الیمانی» که ثقه است و او از «ابان بن عیّاش» که توقیق نشده و او از «سلیم بن قیس» که «امامی ثقة» است، نقل میکند. پس سند روایت مشکل دارد.
«سلیم» میگوید: از امیر مؤمنان علیه السلام شنیدم که میفرمود: به خدا سوگند ما مصاديق «ذى القربى» هستيم كه خداوند در قرآن آنان را همطراز خود و رسولش دانسته است. سپس آیه
«مٰا أَفٰاءَ اللّٰهُ عَلىٰ رَسُولِهِ...» را خواندند و فرمودند: مخصوص ماست و خدا برای ما سهمی در صدقه قرار نداده است، خداوند پیامبرش و ما را گرامی داشته که از چرکهای آنچه در دست مردم است نخوراند.
روایت پنجم وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع
فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبىٰ﴾ قَالَ هُمْ قَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ الْخُمُسُ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ ص وَ لَنَا.[25] شیخ کلینی از «الحسین بن محمد بن عامر» که «امامی ثقة» است و او از «معلی بن محمد» که «علی التحقیق» ثقه است و او از «الحسن بن علی الوشاء» که «ثقة جلیل» است و او از «ابان بن عثمان» و او از «محمد بن مسلم» که هر دو از اصحاب اجماع هستند نقل میکند. پس روایت از نظر سند صحیحه است.
«محمد بن مسلم» میگوید: امام باقر علیه السلام در باره آیه «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ...» فرمود: آنها [این شش طایفه] خویشان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند و خمس برای خدا و برای پیامبر و برای ماست.
روایت ششم وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا ع
قَالَ: سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبىٰ﴾ فَقِيلَ لَهُ فَمَا كَانَ لِلَّهِ فَلِمَنْ هُوَ فَقَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص فَهُوَ لِلْإِمَامِ الْحَدِيثَ.[26] «ابی نصر» در این روایت که سندش صحیح است، میگوید از امام رضا علیه السلام در باره آیه
«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ...» اینگونه سؤال شد که آن سهمی که از آن خدا دانسته شده، برای کیست؟ حضرت فرمود: برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است و سهمی که برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است مال امام است.
روایت هفتم وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ ذَكَرَ خُطْبَةً طَوِيلَةً يَقُولُ فِيهَا نَحْنُ وَ اللَّهِ عَنَى بِذِي الْقُرْبَى الَّذِينَ قَرَنَنَا اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ فَقَالَ ﴿فَلِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبىٰ وَ الْيَتٰامىٰ وَ الْمَسٰاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ﴾ فِينَا خَاصَّةً إِلَى أَنْ قَالَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَنَا فِي سَهْمِ الصَّدَقَةِ نَصِيباً أَكْرَمَ اللَّهُ رَسُولَهُ وَ أَكْرَمَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَنْ يُطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَكَذَّبُوا اللَّهَ وَ كَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا كِتَابَ اللَّهِ النَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اللَّهُ لَنَا الْحَدِيثَ.[27] شیخ کلینی از «علی بن ابراهیم» و او از پدرش «ابراهیم بن هاشم» و او از «حماد بن عیسی» که همه «إمامیٌ ثقةٌ جلیل» هستند و او از «ابراهیم بن عثمان» و او از «سلیم بن قیس الهلالی» که هر دو «إمامی ثقة» هستند، نقل میکند. پس سند روایت صحیح است.
سلیم» میگوید: امیر مؤمنان علیه السلام خطبه خواند و در [ضمن] خطبهای طولانی فرمود: به خدا سوگند ما مصاديق «ذى القربى» هستيم كه خداوند آنان را همطراز خود و رسولش دانسته و فرموده: «برای خدا و رسول و ذی القربی... است.» در باره ماست فقط. تا اینکه فرمود: و خدا برای ما سهمی در صدقه قرار نداده است، خداوند پیامبرش و ما اهل بیت را گرامی داشته که از چرکهای آنچه در دست مردم است نخوراند. پس خدا را تکذیب کردند و رسولش را تکذیب کردند و کتاب خدا را که ناطق به حق ماست، انکار کردند و ما را از آنچه خدا برایمان فرض کرده بود، منع کردند.
روایت هشتم وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع قَالَ
: الْخُمُسُ مِنْ خَمْسَةِ أَشْيَاءَ مِنَ الْغَنَائِمِ وَ الْغَوْصِ وَ مِنَ الْكُنُوزِ وَ مِنَ الْمَعَادِنِ وَ الْمَلَّاحَةِ يُؤْخَذُ مِنْ كُلِّ هَذِهِ الصُّنُوفِ الْخُمُسُ فَيُجْعَلُ لِمَنْ جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُ وَ تُقْسَمُ الْأَرْبَعَةُ الْأَخْمَاسِ بَيْنَ مَنْ قَاتَلَ عَلَيْهِ وَ وَلِيَ ذَلِكَ وَ يُقْسَمُ بَيْنَهُمُ الْخُمُسُ عَلَى سِتَّةِ أَسْهُمٍ سَهْمٌ لِلَّهِ وَ سَهْمٌ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ سَهْمٌ لِذِي الْقُرْبَى وَ سَهْمٌ لِلْيَتَامَى وَ سَهْمٌ لِلْمَسَاكِينِ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ السَّبِيلِ فَسَهْمُ اللَّهِ وَ سَهْمُ رَسُولِ اللَّهِ لِأُولِي الْأَمْرِ مِنْ بَعْدِ رَسُولِ اللَّهِ وِرَاثَةً وَ لَهُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ سَهْمَانِ وِرَاثَةً وَ سَهْمٌ مَقْسُومٌ لَهُ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُ نِصْفُ الْخُمُسِ كَمَلًا وَ نِصْفُ الْخُمُسِ الْبَاقِي بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِهِ فَسَهْمٌ لِيَتَامَاهُمْ وَ سَهْمٌ لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ يُقْسَمُ بَيْنَهُمْ عَلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ هَذَا الْخُمُسَ خَاصَّةً لَهُمْ دُونَ مَسَاكِينِ النَّاسِ وَ أَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ عِوَضاً لَهُمْ مِنْ صَدَقَاتِ النَّاسِ تَنْزِيهاً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ لِقَرَابَتِهِمْ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَرَامَةً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ عَنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَجَعَلَ لَهُمْ خَاصَّةً مِنْ عِنْدِهِ مَا يُغْنِيهِمْ بِهِ عَنْ أَنْ يُصَيِّرَهُمْ فِي مَوْضِعِ الذُّلِّ وَ الْمَسْكَنَةِ... [28] بعض اصحابنا» که در سند این روایت ذکر شده، سندش را ضعیف کرده است. آن بعض میگوید امام کاظم علیه السلام فرمود: خمس از پنج چيز گرفته مىشود: از غنائم (جنگ)، از غوّاصى [در دريا]، از گنجها، از معادن و از معدن نمک كه از همه اين پنج صنف خمس گرفته مىشود و در اختيار كسانى است كه خداوند براى آنها قرار داده و چهار پنجم ديگر ـ در غنائم جنگی ـ بين كسانى كه در آن جنگ شركت نموده و کسی که ولایت آن را به عهده داشته [ولی امر] تقسيم مىشود. و خمس نیز در بين اهل آن بر شش سهم قسمت مىشود: سهمى براى خدا، سهمى براى رسول خدا، سهمى براى ذى القربى، سهمى براى يتيمان، سهمى براى مستمندان و سهمى براى واماندگان در راه، پس سهم خدا و رسول از باب وراثت، از آن اولى الامر بعد از رسول است، بنابر اين اولى الامر (امام) سه سهم دارد: دو سهم از باب وراثت و يک سهم هم، خدا به او اختصاص داده است. پس نصف خمس به طور كامل از آن اولى الامر است و نصف ديگر آن مال يتيمان و مسكينان و ابن السّبيلهاى اهلبيت كه بين آنان بر اساس كتاب و سنت قسمت مىشود...
تحلیل این روایات در جلسه آینده مطرح میشود.