بحث اخلاقی نیکوترین نیتها، خالصترین آنها وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ.[1] سخن در تبیین و تفسیر این جمله نورانی از دعای مکارم الاخلاق بود. گذشت که انسان کار خوب را یا با نیت بد انجام میدهد یا با نیت خوب و یا با نیت خوبتر. انسان باید تلاش کند و از خداوند متعال هم بخواهد که به او توفیق دهد کارهای نیک را با خوبترین و بهترین نیتها انجام دهد.
ملاک خوبی عمل، اخلاص است. هر چه اخلاص انسان در کار نیک بیشتر باشد عمل،حُسن فعلی و فاعلی بیشتری دارد. بالاترین درجه اخلاص را اهل بیت علیهم السلام داشتند، همان طور که این جمله نورانی که از امیر مؤمنان علی علیه السلام نقل شده است، گویای این مطلب است. میفرماید:
ما عَبَدتُكَ طَمَعًا في جَنَّتِكَ، ولا خَوفًا مِن نارِكَ، ولكِن وَجَدتُكَ أهلًا لِلعِبادَةِ فَعَبَدتُك.[2] [خدايا] تو را به طمع بهشتت و از هراس دوزخت عبادت نمىكنم، ليكن تو را شايسته پرستش يافتم و از اين رو به عبادتت پرداختم.
عبادت از ترس آتش جهنم یا از روی طمع و رغبت به بهشت خوب است، لذا قرآن مؤمنان را اینگونه معرفی میکند: ﴿يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً﴾؛
[3] با این حال، خوبتر از آن، عبادتی است که تنها با انگیزه الهی انجام شود و این عبادت اهل بیت علیهم السلام است. آنها چون خدا را اهل عبادت میدانستند او را عبادت میکردند.
در روایت دیگری از امام زین العابدین علیه السلام نیز نقل شده است که میفرماید:
إنّي أكرَهُ أن أعبُدَ اللّهَ لا غَرَضَ لي إلّا ثَوابَهُ، فَأَكونَ كَالعَبدِ الطَّمِعِ المُطيعِ، إن طَمِعَ عَمِلَ و إلّا لَم يَعمَل. و أكرَهُ أن أعبُدَهُ [لا غَرَضَ لي] إلّا لِخَوفِ عِقابِهِ، فَأَكونَ كَالعَبدِ السَّوءِ إن لَم يَخَف لَم يَعمَل. قيلَ لَهُ: فَلِمَ تَعبُدُهُ؟ قالَ: لِما هُوَ أهلُهُ بِأَياديهِ عَلَيَّ و إنعامِهِ.[4] خوش ندارم كه خدا را عبادت كنم و از آن هدفى نداشته باشم جز پاداش او؛ زيرا در اين صورت مانند برده طمعكارم كه اگر به چيزى چشم داشته باشد كار مىكند و گرنه كار نمىكند. همچنين خوش ندارم خدا را فقط به سبب ترس از كيفر او عبادت كنم؛ چه در اين حال همچون بنده نابكارى خواهم بود كه اگر نترسد، كار نمىكند. عرض شد: پس، براى چه خدا را عبادت مىكنى؟ فرمود: زيرا او به سبب الطاف و نعمتهايش به من، سزاوار عبادت است.
در روایت اول چگونگی اهلیت داشتن خدا برای عبادت تبیین نشده بود، ولی در این روایت سزاوار بودن خداوند برای عبادت این گونه تبیین شده که چون خدا به انسان نعمت داده و شکر منعم عقلاًواجب است، پس سزاوار عبادت است.
در روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شده که فرمود:
أقَلُّ ما يَجِبُ لِلمُنعِمِ أن لا يُعصى بِنِعمَتِهِ.[5] مراد از وجوب در اینجا، وجوب عقلی است نه وجوب شرعی، یعنی كمترين چيزى كه نعمت دهنده استحقاق دارد، آن است كه با نعمتهايش نافرمانى نشود.
همچنین در روایت دیگری از آن حضرت چنین نقل شده است:
أوَّلُ ما يَجِبُ علَيكُم للّهِ سبحانَهُ، شُكرُ أيادِيهِ و ابتِغاءُ مَراضِيهِ.[6] نخستين چيزى كه بر شما در قبال خداوند سبحان واجب است، سپاسگزارى از نعمتهاى او و فراهم آوردن موجبات خشنودى اوست.
بنا بر این معنای «أحسن النّیات» این است که انسان عبادتش نه به خاطر ترس از جهنم باشد و نه به طمع بهشت؛ بلکه به خاطر این باشد که خداوند را سزاوار عبادت میداند.
بحث فقهی موضوع: ادامه تبیین آیت الله محقق داماد از روایات خمس هبه و میراث
یادآوری بحث در روایاتی بود که به عقیده آیت الله محقق داماد ممکن است از آنها عنوان متعلق خمس را برداشت کرد. تا به حال پنج روایت را ایشان مورد استناد قرار دادند. هشت روایت دیگر را نیز در این باره تبیین میکنند که از این قرار است:
روایت ششم بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يُوسُفَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ حُكَيْمٍ مُؤَذِّنِ بَنِي عِيسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ﴾ قَالَ هِيَ وَ اللَّهِ الْإِفَادَةُ يَوْماً بِيَوْمٍ إِلَّا أَنَّ أَبِي جَعَلَ شِيعَتَنَا مِنْ ذَلِكَ فِي حِلٍّ لِيَزْكُوا.
[7] ایشان سند روایت را مخدوش میدانند زیرا «حکیم» امامی مجهول است. البته آیت الله بروجردی وی را به خاطر اشتغالش به گفتن اذان که مشعر به مواظبت وی بر وقت نماز است و نیز به جهت اینکه روایت خمس که از اختصاصات شیعه است را نقل کرده، توثیق کردند؛
[8] ولی گفتیم چنین برداشتی دور از ذهن است و لا اقل این صفات دال بر وثقات شخص نیست.
به هر حال، آیت الله داماد سند را مخدوش میدانند ولی در مورد دلالت میفرمایند:
الدلالة تامّة بالنسبة إلى غير الجائزة و أمثال ذلك من الأمور الاتّفاقيّة، مع شمولها لغير الحرفة أيضا كما صوّرنا ذلك فيما تقدّم من فرض ضيعة معيّنة لشخص غير محترف بها، بل يستفيد منها يوما بيوم لكون غيره متصدّيا لذلك من دون استناد فعله إليه.
[9] از حیث دلالت نسبت به استفادههای غیر جائزه و مانند آن از امور اتفاقی تمام است در صورتی که آن را شامل غیر حرفه نیز بدانیم. همان طور که قبلا آن را تصویر کردیم [صفحه 209] به این صورت که صاحب باغی که شغلش باغداری نیست بلکه مشغول به کار دیگری است و باغش را به دیگری اجاره داده، هر روز از باغش بهره میبرد [پس استفاده روزانه از غیر حرفه است] چون متصدی باغ و رسیدگی به درختان دیگری است و شغل باغداری به او مستند نیست.
پس به نظر ایشان «الإفادة یوماً بیوم» هر چند شامل امور اتفاقی مانند جائزه نمیشود؛ ولی شامل امور جاری و در عین حال غیر اکتسابی میشود. و با مثال شخص باغداری که باغش را اجاره داده چنین فرضی را تصویر کردند. ولی ما میگوییم با این حال، روایت شامل هدیه نمیشود زیرا هدیه نیز مانند جائزه از امور اتفاقی است و ظاهر عبارت ـ چنانچه آیت الله بروجردی فرمودند ـ کسب و درآمد روزانه است نه امور مجانی.
روایت هفتم الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شُعْبَةَ فِي تُحَفِ الْعُقُولِ عَنِ الرِّضَا ع فِي كِتَابِهِ إِلَى الْمَأْمُونِ قَالَ: وَ الْخُمُسُ مِنْ جَمِيعِ الْمَالِ مَرَّةً وَاحِدَةً.
[10] این روایت مرسله است. ابن شعبه حرّانی میگوید امام رضا علیه السلام در نامهای به مأمون فرمود: خمس در همه اموال یک بار واجب است.
آیت الله محقق در مورد این روایت دو احتمال ذکر میکنند، احتمال اول اینکه مقصود از آن بیان این دو مطلب است که هم خمس در همه اموال واجب است و هم اینکه مالی که خمس آن یک بار پرداخت شده دیگر خمس ندارد. احتمال دوم اینکه مقصود روایت فقط مورد دوم است یعنی مال مخمّس خمس ندارد. میفرماید اگر احتمال اول مقصود باشد طبق روایت همه اموال حتی اموال قهری مانند ارث هم خمس دارد ولی اگر مقصود احتمال دوم باشد ـ کما اینکه بعید هم نیست ـ دیگر روایت به بحث ما ارتباطی نخواهد داشت.
الدلالة تامّة حتّى بالنسبة إلى الأموال الداخلة تحت الملك قهرا، إن قيل بأنّ المقصود إفادة الأمرين: أحدهما: ذلك، و ثانيهما، عدم الخمس في الخمس، و أمّا لو قيل بأنّ المقصود هو بيان الأمر الثاني فقط كما لا يبعد فلا مدخليّة لها حينئذ بالمقام.[11] روایت هشتم عَلِيُّ بْنُ مُوسَى بْنِ طَاوُسٍ فِي كِتَابِ الطُّرَفِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عِيسَى بْنِ الْمُسْتَفَادِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لِأَبِي ذَرٍّ وَ سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ أَشْهِدُونِي عَلَى أَنْفُسِكُمْ بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِلَى أَنْ قَالَ ... وَ أَنَّ مَوَدَّةَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَفْرُوضَةٌ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ مَعَ إِقَامِ الصَّلَاةِ لِوَقْتِهَا وَ إِخْرَاجِ الزَّكَاةِ مِنْ حِلِّهَا وَ وَضْعِهَا فِي أَهْلِهَا وَ إِخْرَاجِ الْخُمُسِ مِنْ كُلِّ مَا يَمْلِكُهُ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ...
[12] ابن طاووس در کتاب
الطرف به اسنادش از «عیسی بن المستفاد» و او از امام کاظم علیه السلام نقل میکند که پدرش فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم به ابوذر و سلمان و مقداد فرمود مرا بر خود شاهد بگیرید و به یگانگی خداوند شهادت دهید تا آنجا که فرمود دوستی اهل بیت او بر هر مرد و زن مؤمنی واجب است در کنار وجوب اقامه نماز در وقتش و پرداخت زکات از اموال حلال و مصرفش در جای خودش و جدا کردن خمس از هر آنچه یکی از مردم مالک میشود...
آیت الله داماد سند را به خاطر «عیسی بن المستفاد» که تضعیف شده مخدوش میداند ـ همین طور هم هست ـ ولی در مورد دلالتش میفرمایند:
الدلالة تامّة حتّى بالنسبة إلى الإرث و نحوه، لصدق الملك عليه و إن لم يصدق عليه الاستفادة و نحوها، اللّهمّ إلّا أن يقال بأنّ ظاهر الأفعال المنسوبة إلى العاقل هو صدورها عنه بالقصد و الاختيار و إن لم يكن ذلك مأخوذا في مادّتها كما سيأتي الإشارة إليه.[13] دلالتش تام است حتی نسبت به ارث و مانند آن چون ملک بودن بر آن صدق میکند هر چند نمیتوان آن را استفاده نامید. البته ممکن است گفته شود ظاهر افعالی که به عاقل منسوب میشود این است که از روی قصد و اختیار صادر شده اگر چه در ریشه آن چنین چیزی نباشد. در این صورت «ما یملکه» یعنی مالی که شخص اختیاراً مالک شود و دیگر شامل ارث نمیشود هر چند در اصل مفهوم «ملک» قصد و اختیار مدخلیتی ندارد.
روایت نهم فَالْغَنَائِمُ وَ الْفَوَائِدُ يَرْحَمُكَ اللَّهُ فَهِيَ الْغَنِيمَةُ يَغْنَمُهَا الْمَرْءُ وَ الْفَائِدَةُ يُفِيدُهَا وَ الْجَائِزَةُ مِنَ الْإِنْسَانِ لِلْإِنْسَانِ الَّتِي لَهَا خَطَرٌ...[14] امام جواد علیه السلام در آن روایت طولانی پس از بیان آیه غنیمت فرمودند: غنائم و فواید ـ خدا تو را رحمت کند ـ استفادهای است که شخص میبرد و بهرهای است که بهرمند میشود و جایزه ارزشمندی است که از انسانی به انسان دیگر میرسد.
ایشان در تبیین این روایت میفرمایند:
السند هو ما تقدّم من الاعتبار، و الدلالة تامّة بالنسبة إلى جميع الفوائد العائدة إلى المرء و لو بغير الحرفة، لو لم نقل بشمولها لغير الاختياري أيضا بأنّ قوله: «يفيدها»، بمعنى يصل إليه و لو من دون قصد، و لكنّ الأوّل ـ أي مطلق الفوائد القصديّة ـ قطعي الاندراج.[15] سندش معتبر است و دلالتش نیز نسبت به همه فوایدی که به شخص میرسد هرچند از راه غیر حرفه باشد تمام است اگر نگوییم شامل فواید غیر اختیاری هم میشود چون «یفیدها» به معنای رسیدن فایده حتی بدون قصد است، البته فواید قصدیه قطعاً مندرج در روایت است.
روایت دهم عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يَزِيدَ قَالَ: كَتَبْتُ جُعِلْتُ لَكَ الْفِدَاءَ تُعَلِّمُنِي مَا الْفَائِدَةُ وَ مَا حَدُّهَا رَأْيَكَ... فَكَتَبَ الْفَائِدَةُ مِمَّا يُفِيدُ إِلَيْكَ فِي تِجَارَةٍ مِنْ رِبْحِهَا وَ حَرْثٌ بَعْدَ الْغَرَامِ أَوْ جَائِزَةٌ.
[16] شخصی به نام «یزید» میگوید: نوشتم فدایت شوم به من تعلیم دهید که فایده و حدّ آن از نظر شما چیست؟ در پاسخ نوشتند: فایده آن بهرهای است که به تو میرسد، در تجارت، سود آن و در کشاورزی سود آن پس از مخارج و نیز جایزه.
در تبیین این روایت که از نظر سند به خاطر «یزید» که مجهول است، ضعیف است، میفرماید: دلالتش نسبت به منافع غیر اکتسابی مثل هدیه تمام است، اما شامل منافع قهری مثل ارث نمیشود زیرا هرچند ظاهر عبارت «ما يُفِيدُ إِلَيْك» عام است و شامل ملک غیر اختیاری هم میشود؛ ولی به قرینه «تجارة» معلوم میشود مراد فوایدی است که با قصد و اختیار حاصل شود نه مطلق فواید.
[17] روایت یازدهم مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَلَى كُلِّ امْرِئٍ غَنِمَ أَوِ اكْتَسَبَ الْخُمُسُ مِمَّا أَصَابَ لِفَاطِمَةَ ع وَ لِمَنْ يَلِي أَمْرَهَا مِنْ بَعْدِهَا مِنْ ذُرِّيَّتِهَا الْحُجَجِ عَلَى النَّاسِ فَذَاكَ لَهُمْ خَاصَّةً.
[18] ایشان در مورد این روایت میفرمایند:
السند مخدوش بالحضرمي كما مرّ، و لكن الدلالة سالمة، لشمول قوله «غنم أو اكتسب» كلا القسمين ما يحصل بالاحتراف، و ما لا يحصل به، بل بالقصد و جلب الفائدة اختيارا.[19] سندش به خاطر «حضرمی» مخدوش است [وی متهم به غلو است] ولی دلالتش سالم است زیرا عبارت «غنِم أو اکتَسَب» هر دو شامل اموالی که از راه کسب و غیر آن حاصل شود، میشوند، البته اموالی که با قصد و اختیار به دست آیند.
بنا بر این، به نظر ایشان روایت شامل هدیه میشود ولی ارث را شامل نمیشود .
روایت دوازدهم مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ فِي الرَّجُلِ يُهْدِي إِلَيْهِ مَوْلَاهُ وَ الْمُنْقَطِعُ إِلَيْهِ هَدِيَّةً تَبْلُغُ أَلْفَيْ دِرْهَمٍ أَوْ أَقَلَّ أَوْ أَكْثَرَ هَلْ عَلَيْهِ فِيهَا الْخُمُسُ فَكَتَبَ ع الْخُمُسُ فِي ذَلِكَ وَ عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ فِي دَارِهِ الْبُسْتَانُ فِيهِ الْفَاكِهَةُ يَأْكُلُهُ الْعِيَالُ إِنَّمَا يَبِيعُ مِنْهُ الشَّيْءَ بِمِائَةِ دِرْهَمٍ أَوْ خَمْسِينَ دِرْهَماً هَلْ عَلَيْهِ الْخُمُسُ فَكَتَبَ أَمَّا مَا أُكِلَ فَلَا وَ أَمَّا الْبَيْعُ فَنَعَمْ هُوَ كَسَائِرِ الضِّيَاعِ.
[20] ابى بصير به نقل از امام صادق علیه السلام گويد: به حضرت نوشتم درباره شخصى كه مولا و پناهآورنده به او برایش هديهاى مىآورد كه قيمت آن به دو هزار درهم يا مقدارى كمتر و يا بيشتر مىرسد، آيا بر او در اين هديه خمس واجب است؟ حضرت نوشتند: در آن خمس است. و سؤال کردم درباره شخصى كه در خانهاش باغى است كه در آن ميوه است و اهل و عيال او از آن ميوه مىخورند و مقدارى از آن را هم به صد يا پنجاه درهم مىفروشد، آيا بر او خمس است؟ حضرت نوشتند: آن مقدار كه خورده مىشود، خير، اما مقدارى كه فروخته مىشود آرى، آن مثل ديگر باغهاست.
برداشت عجیب آیت الله بروجردی از این روایت گذشت که میفرمود: این روایت بر حصر خمس در هدیه دلالت دارد، در حالی که هیچ کس بدان عمل نمیکند پس باید از آن اعراض شود.
[21] ولی آیت الله محقق در این باره میفرماید:
السند مخدوش بأحمد بن هلال كما تقدّم. أمّا الدلالة فهي ـ مع كونها شاملة بالإطلاق بقوله: «و أمّا البيع فنعم.» لغير الحرفة ـ قد نصّ فيها بالوجوب في الهديّة الّتي لا احتراف فيها، بل لا يعتبر فيها إلّا القصد في التملّك فقط.[22] سند به خاطر «احمد بن هلال» مخدوش است؛ اما از نظر دلالت تصریح در وجوب خمس در هدیهای دارد که در آن حرفه نیست؛ بلکه غیر از قصد در تملک هدیه چیز دیگری معتبر نیست. علاوه بر آن اطلاق عبارت «اما البیع فنعم» شامل فایدههای غیر اکتسابی هم میشود.
به هر حال، ظاهر روایت هدیه را شامل میشود و صریح در تعلق خمس به هدیه است. پس فرمایش آیت الله محقق مورد پذیرش است هرچند سخن ایشان درباره سند تمام نیست زیرا «احمد بن هلال» با اینکه فاسد المذهب است ولی ثقه است، لذا روایت موثقه میباشد.
روایت سیزدهم عَنْهُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: سَرَّحَ الرِّضَا ع بِصِلَةٍ إِلَى أَبِي فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَبِي هَلْ عَلَيَّ فِيمَا سَرَّحْتَ إِلَيَّ خُمُسٌ فَكَتَبَ إِلَيْهِ لَا خُمُسَ عَلَيْكَ فِيمَا سَرَّحَ بِهِ صَاحِبُ الْخُمُسِ.
[23] «علی بن الحسین بن عبد ربه» نقل میکند که امام رضا علیه السلام هدیهای را برای پدرم فرستاد و پدرم برای حضرت نوشت: آیا در آنچه برایم ارسال نمودید، خمس [واجب] است؟ حضرت نوشتند: خمسی بر تو در آنچه صاحب خمس فرستاده، واجب نیست.
ایشان پس از آنکه در سند روایت به خاطر «سهل بن زیاد» تأمل میکنند، میفرمایند:
الدلالة لعموم المفهوم أو إطلاقه تامّة بالقياس إلى جميع ما ينتقل إلى المرء من غير صاحب الخمس و يستفيده هو منه و لا يلزم فيه أزيد من القصد و الاختيار.[24] از نظر دلالت تام است زیرا عموم مفهوم یا اطلاق آن این است که هر آنچه از غیر صاحب خمس به شخص منتقل شود و او از آن استفاده ببرد، خمسش واجب است [هدیه باشد یا غیر آن] و بیشتر از قصد و اختیار چیز دیگری در این وجوب لازم نیست.
پس این روایت نیز بر ادعای ایشان دلالت دارد.
جمعبندی آیت الله محقق داماد پس از نقل این سیزده روایت آنها را این طور جمعبندی میفرماید:
هذه جملة الروايات الّتي أردنا نقلها هنا لإفادة أنّ الحكم في نطاقها لم يعلّق على ما يؤخذ فيه عنوان الاحتراف و الصنعة أصلا، بل يستفاد من مجموعها تعلّقه بجميع الفوائد الحاصلة بالقصد و إن لم تحصل بالاصطناع و الحرفة، و لا ريب في أنّ بعضها موثّق بل صحيح سيّما على مبني المتأخّرين و لا عبرة بضعف بعضها أو أكثرها لكفاية الصحاح منها في ذلك، فلا دليل في البين يدلّ على المعنى الثالث و هو كون المتعلّق للخمس هو الربح الحاصل بالحرفة فقط، بل الحاصل منها و من غيرها سيّان في الحكم.[25] اینها روایاتی بود که آنها را نقل کردیم تا این مطلب روشن شود که حکم وجوب خمس در لسان این روایات معلق به عنوانی نشده است که حرفه و صنعت در آن معتبر باشد، بلکه از مجموع آنها استفاده میشود که حکم به هر فایدهای تعلق میگیرد که با قصد و اختیار به دست آید اگر چه از راه کار و حرفه حاصل نشود. و شکی نیست که برخی از این روایات موثق بلکه طبق مبنای متأخرین صحیح است، بنا بر این دیگر ضعف برخی یا بیشتر آنها اشکالی نخواهد داشت زیرا روایات صحیح برای افاده این مطلب که برای تعلق خمس فواید قصدیه معتبر است، کافی است. از این رو، احتمال سوم یعنی متعلق خمس فقط سود حاصل از کسب باشد، دلیلی نخواهد داشت، بلکه سود حاصل از کسب و غیر کسب در این حکم مساوی است.
با این حساب ایشان تا اینجا ثابت کردند که طبق روایات، هدیه متعلق خمس است؛ ولی برای اثبات اینکه ارث هم متعلق خمس باشد، باید متعلق را مطلق فواید اعم از اختیاری و قهری بدانند که به نظر ایشان اثبات چنین مطلبی مشکل است. زیرا اینکه فواید قهری هم بخواهد خمس داشته باشد خصوصیت زائدی است که از روایات صحیح قابل استفاده نیست و روایات ضعیف هم صلاحیت اثبات آن را ندارد، بلکه برای اثبات آن نیاز به دلیل معتبری است که چنین دلیلی نداریم. عبارت ایشان در این باره چنین است:
نعم إثبات كون المتعلّق أعمّ من ذلك الشامل للملك القهري أيضا مشكل، لكون الصحاح منها غير مفيدة لذلك، و غيرها من الضعاف لا تصلح لإفادة ما لا يستفاد من غيرها لكونه خصوصيّة زائدة تقصر الضعاف عن إثباتها بل يحتاج في أمثال ذلك إلى رواية معتبرة من بين تلك المستفيضة حتّى تتكفّل لها.[26] ایشان در ادامه به بیان ادلهای که ممکن است برای اثبات وجوب خمس در ارث بدان استدلال شود، میپردازند و آنها را ردّ میکنند و در نهایت نتیجه میگیرند که آنچه از مجموع اقوال و ادله استنباط میشود اعتبار فواید قصدیه است و میراث تخصصاً خارج است. فقهای دیگر هم مطلقا یا در برخی موارد، قائل به عدم وجوب خمس در میراث هستند که اگر کسی ادله وجوب را شامل فواید قهری مثل ارث نیز بداند، این مورد را باید تخصیصاً خارج بداند نه تخصصاً.
به هر حال ایشان از آیه خمس به عنوان اولین دلیلی که ممکن است برای وجوب خمس در مطلق فواید و در نتیجه میراث، به آن استناد شود، یاد میکند که در جلسه آینده تقریر و نقد آن را خواهیم خواند.