بحث اخلاقی یقین، دارای مراتب وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ.[1] صحبت در تبیین این فراز نورانی از دعای مکارم الاخلاق بود که از خدا میخواهیم یقینم را به بالاترین مرتبه یقین برسان. گفتیم در اینجا چند مبحث وجود دارد؛ یک: معنای یقین، دو: فرق یقین با ایمان، سه: اهمیت و آثار یقین. مبحث اول و دوم در جلسات قبل اشاره شد. اما در مورد آثار یقین در
مصباح الشریعة روایتی به
امام صادق علیه السلام نسبت داده شده که فرمود:
اليَقينُ يُوصِلُ العَبدَ إلى كُلِّ حالٍ سَنِيٍّ و مَقامٍ عَجيبٍ.[2] يقين، بنده را به هر مرتبه والا و مقام شگفت آورى مىرساند.
قبل از بیان آثار مختلفی که یقین در زندگی فردی و اجتماعی انسان دارد، به این نکته اشاره میکنیم که همان طور که ایمان دارای مراتبی است، یقین هم چندین مرتبه دارد. بالاترین مرتبه ایمان، اولین مرتبه یقین است و این یقین قابل افزایش است. این مطلب از ادامه روایت فوق هم قابل برداشت است.
در ادامه متن
مصباح الشریعة آمده:
كذلكَ أخبَرَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن عِظَمِ شَأنِ اليَقينِ حِينَ ذُكِرَ عِندَهُ أنّ عيسَى بنَ مَريمَ كانَ يَمشي علَى الماءِ، فقالَ: لَو زادَ يَقينُهُ لَمَشى في الهَواءِ.[3] چنين بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وقتى در حضورش از عظمت مقام يقين ياد شد و نامى از عيسى بن مريم به ميان آمد كه روى آب راه مىرفته است، فرمود: اگر يقينش بيشتر بود، در هوا نيز راه مىرفت.
بالاترین مرتبه یقین از ویژگیهای کسانی است که به مقام امامت کبری رسیدهاند. در روایتی آمده است وقتی از امام رضا 7 در باره این آیه ﴿أَوَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي﴾
[4] که خداوند از حضرت ابراهیم علیه السلام پرسید: آيا ايمان ندارى؟ گفت: چرا، اما براى اينكه دلم آرام گيرد» این گونه سؤال شد که: مگر در دل او شك بود؟
فرمود:
لا، كانَ على يَقينٍ، و لكنَّهُ أرادَ مِن اللّهِ الزِّيادَةَ في يَقينِهِ.[5] «نه، او يقين داشت، اما از خداوند خواست به يقين او بيفزايد.» شاید بعد از رسیدن به قله یقین بود که به مقام امامت رسید؛ ﴿قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً﴾.
[6] همانطور که از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل شده که فرمود:
لَو كُشِفَ الغِطاءُ مَا ازدَدتُ يَقينا.[7] «اگر پرده بر افتد، چيزى بر يقين من افزوده نخواهد شد.»
بحث فقهی موضوع: ادامه روایات تحلیل خمس (2)
یادآوری بحث درباره روایات تحلیل خمس ارباح مکاسب در زمان غیبت بود. تا کنون شانزده روایت را خواندیم، شش روایت دیگر باقی مانده که آنها را هم میخوانیم و سپس به تبیین و تحلیل آنها خواهیم پرداخت.
روایت هفدهم مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ صَالِحِ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ مُصْعَبٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ أَوِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا لَكُمْ مِنْ هَذِهِ الْأَرْضِ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ جَبْرَئِيلَ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَخْرِقَ بِإِبْهَامِهِ ثَمَانِيَةَ أَنْهَارٍ فِي الْأَرْضِ مِنْهَا سَيْحَانُ وَ جَيْحَانُ وَ هُوَ نَهَرُ بَلْخٍ وَ الْخشوعُ وَ هُوَ نَهَرُ الشَّاشِ وَ مِهْرَانُ وَ هُوَ نَهَرُ الْهِنْدِ وَ نِيلُ مِصْرَ وَ دِجْلَةُ وَ الْفُرَاتُ فَمَا سَقَتْ أَوْ أَسْقَتْ فَهُوَ لَنَا وَ مَا كَانَ لَنَا فَهُوَ لِشِيعَتِنَا وَ لَيْسَ لِعَدُوِّنَا مِنْهُ شَيْءٌ إِلَّا مَا غَصَبَ عَلَيْهِ وَ إِنَّ وَلِيَّنَا لَفِي أَوْسَعَ فِيمَا بَيْنَ ذِهْ إِلَى ذِهْ يَعْنِي بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ ﴿قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيٰاةِ الدُّنْيٰا﴾ الْمَغْصُوبِينَ عَلَيْهَا ﴿خٰالِصَةً﴾ لَهُمْ ﴿يَوْمَ الْقِيٰامَةِ﴾ بِلَا غَصْبٍ.
[8] شیخ کلینی از «محمد بن یحیی العطار» و او از «محمد بن احمد بن یحیی عمران الاشعری» که هر دو «إمامیّ ثقةٌجلیل» هستند و او از «محمد بن عبدالله بن احمد» که تضعیف شده و او از «علی بن نعمان الأعلم» که «إمامیّ ثقةٌجلیل» است و او از «صالح بن حمزة» و او از «أبان بن مصعب» که هر دو مجهول هستند و او از «یونس بن ظبیان» که دربارهاش بدگویی شده و گفتهاند « فاسد المذهب» است، البته چنانچه در کتاب
زمزم عرفان آوردم آیت الله بهجت میفرمود: با توجه به روایاتی که یونس نقل کرده، این مذمتها درباره او شبیه روایاتی است که در مذمت زرارة نقل شده که از باب «خرق سفینه» است یعنی برای حفظ او بوده است. به هر حال، «ابان بن مصعب» از «یونس بن ظبیان» یا از «معلّی بن خنیس» که «ثقةٌجلیل» است، نقل میکند. پس روایت ضعیف است. راوی میگوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم از اين زمين چه چيزى براى شماست؟ آن حضرت تبسّم كرد و فرمود: خداوند متعال جبرئيل را فرستاد و به وى فرمود با انگشت ابهامش [انگشت شصت] در زمين هشت نهر پديد آورد كه از آن جمله است «سيحون» و «جيحون» و آن رودى است كه در بلخ است، و رود «خشوع» كه رود شاش [شوش] است و «مهران» كه در هند است، و «نيل» در مصر و «دجله» و «فرات» [در عراق] و آنچه از اينها آبيارى شود از ماست و آنچه از ماست از شيعيان ماست، و براى دشمنان ما از آن چيزى نيست مگر آنكه غصب كرده باشند. و ولىّ ما در توسعه است از آنچه در ما بين اين و آن يعنى زمين و آسمان است. آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: «بگو این [زینتهای دنیوی] در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آوردهاند» كه در اين دنيا از آنان غصب مىشود و «در قيامت ويژه آنان است»، بدون آنكه غصب شود.
روایت هجدهم عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ نَافِعٍ قَالَ: طَلَبْنَا الْإِذْنَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِ فَأَرْسَلَ إِلَيْنَا ادْخُلُوا اثْنَيْنِ اثْنَيْنِ فَدَخَلْتُ أَنَا وَ رَجُلٌ مَعِي فَقُلْتُ لِلرَّجُلِ أُحِبُّ أَنْ تَحُلَّ بِالْمَسْأَلَةِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ أَبِي كَانَ مِمَّنْ سَبَاهُ بَنُو أُمَيَّةَ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ أَنْ يُحَرِّمُوا وَ لَا يُحَلِّلُوا وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِمَّا فِي أَيْدِيهِمْ قَلِيلٌ وَ لَا كَثِيرٌ وَ إِنَّمَا ذَلِكَ لَكُمْ فَإِذَا ذَكَرْتُ الَّذِي كُنْتُ فِيهِ دَخَلَنِي مِنْ ذَلِكَ مَا يَكَادُ يُفْسِدُ عَلَيَّ عَقْلِي مَا أَنَا فِيهِ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ فِي حِلٍّ مِمَّا كَانَ مِنْ ذَلِكَ وَ كُلُّ مَنْ كَانَ فِي مِثْلِ حَالِكَ مِنْ وَرَائِي فَهُوَ فِي حِلٍّ مِنْ ذَلِكَ قَالَ فَقُمْنَا وَ خَرَجْنَا فَسَبَقَنَا مُعَتِّبٌ إِلَى النَّفَرِ الْقُعُودِ الَّذِينَ يَنْتَظِرُونَ إِذْنَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُمْ قَدْ ظَفِرَ عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ نَافِعٍ بِشَيْءٍ مَا ظَفِرَ بِمِثْلِهِ أَحَدٌ قَطُّ قِيلَ لَهُ وَ مَا ذَاكَ فَفَسَّرَهُ لَهُمْ فَقَامَ اثْنَانِ فَدَخَلَا عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ أَحَدُهُمَا جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ أَبِي كَانَ مِنْ سَبَايَا بَنِي أُمَيَّةَ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ ذَلِكَ قَلِيلٌ وَ لَا كَثِيرٌ وَ أَنَا أُحِبُّ أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ ذَلِكَ فِي حِلٍّ فَقَالَ وَ ذَلِكَ إِلَيْنَا مَا ذَلِكَ إِلَيْنَا مَا لَنَا أَنْ نُحِلَّ وَ لَا أَنْ نُحَرِّمَ فَخَرَجَ الرَّجُلَانِ وَ غَضِبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَلَمْ يَدْخُلْ عَلَيْهِ أَحَدٌ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ إِلَّا بَدَأَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ أَ لَا تَعْجَبُونَ مِنْ فُلَانٍ يَجِيئُنِي فَيَسْتَحِلُّنِي مِمَّا صَنَعَتْ بَنُو أُمَيَّةَ كَأَنَّهُ يَرَى أَنَّ ذَلِكَ لَنَا وَ لَمْ يَنْتَفِعْ أَحَدٌ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ بِقَلِيلٍ وَ لَا كَثِيرٍ إِلَّا الْأَوَّلَيْنِ فَإِنَّهُمَا غَنِيَا بِحَاجَتِهِمَا.
[9] مرحوم کلینی از «عدة من أصحابنا» و او از «أحمد بن محمد بن عیسی اشعری» که «إمامیٌ ثقةٌ جلیل» است و او از «محمد بن سنان» که «ثقة علی التحقیق» است و او از «یونس بن یعقوب» که ابتدا فطحی بوده و سپس برگشته و «إمامی ثقة جلیل» و او از «عبدالعزیز بن النافع» که مجهول است نقل میکند. بنابراین روایت از نظر سند ضعیف است.
«عبد العزیز» میگوید: یک نفر را فرستادیم تا از امام صادق علیه السلام برایمان اجازه ملاقات بگیرد، فرستاده ایشان گفت دو نفر دو نفر داخل شوید. من و یک نفر دیگر با هم داخل شدیم، به او گفتم دوست دارم مشکل تو حل شود، وی قبول کرد و به امام علیه السلام عرضه داشت: فدایت شوم، پدرم از اسیران بنی امیه است [ملک یمین آنهاست و ما خانهزاد آنها هستیم] و میدانم که بنی امیه حق ندارند چیزی را حرام یا حلال کنند و نسبت به آنچه در دست دارند، کم یا زیاد حقی ندارند چرا که این حق شماست. هنگامی که به یاد این زندگی میفتم، نزدیک است که دیوانه شوم، چه کار کنم؟ حضرت به وی فرمود: تو و هر کسی که حالش مثل توست از طرف من نسبت به آن حقوق در گشایش است. سپس برخواستیم و بیرون آمدیم. زودتر از ما «مُعتّب» [غلام امام صادق علیه السلام] به سمت گروهی رفت که منتظر نشسته بودند تا حضرت به آنها اجازه ورود دهد، به آنها گفت: عبدالعزیز بن نافع به چیزی دست یافت که هرگز کسی به مثل آن دست نخواهد یافت، به او گفت آن چیست؟ او هم برایشان توضیح داد. سپس دو نفر دیگر وارد شدند. یکی از آنها گفت: فدایت شوم پدرم از اسیران بنی امیه است و میدانم که بنی امیه نسبت به آنچه دارند حقی نه کم و نه زیاد ندارند و دوست دارم که مرا نسبت به آن اموال در گشایش قرار دهی. حضرت فرمود: این چه ربطی به ما دارد، به ما ارتباطی ندارد، ما حق نداریم چیزی را حلال یا حرام کنیم. آن دو نفر خارج شدند و حضرت عصبانی شد. پس از آن، هیچ کس در آن شب بر حضرت وارد نشد مگر اینکه حضرت ابتداءً به آنها فرمود: از فلانی تعجب نمیکنید؟ آمده پیش من و میخواهد او را نسبت به آنچه با بنی امیه انجام داده در گشایش قرار دهم، فکر میکند ما چنین حقی داریم. این بود که هیچ کس در آن شب هیچ سودی چه کم چه زیاد نبرد مگر آن دو نفر اول که حاجتروا شدند.
صاحب
وسائل ذیل این روایت مینویسد:
أَقُولُ: آخِرُ الْحَدِيثِ مَحْمُولٌ إِمَّا عَلَى التَّقِيَّةِ أَوْ عَلَى غَيْرِ الشِّيعَةِ أَوْ عَلَى مَا عَدَا حِصَّةَ الْإِمَامِ أَوْ عَلَى إِمْكَانِ الْإِيصَالِ إِلَيْهِ أَوْ إِلَى السَّادَاتِ مَعَ حَاجَتِهِمْ لِمَا تَقَدَّمَ.[10] آخر حدیث بر یکی از این وجوه حمل میشود: یا بر تقیه حمل میشود، یعنی فقط آن نفر اول از محبان حضرت بود که برایش تحلیل نمود ولی بقیه چنین نبودند. یا اینکه فقط نفر اول شیعه بوده و بقیه از غیر شیعه بودند. یا باید بر غیر سهم امام حمل کنیم یعنی حضرت در مورد نفر اول نسبت به سهم خودشان تحلیل کردند ولی در مورد بقیه نسبت به غیر خمس اجازه ندادند. یا اینکه بگوییم نفر اول نمیتوانسته خمس اموالش را به امام یا سادات فقیر برساند لذا برایش تحلیل نمود ولی بقیه این امکان را داشتند.
به هر حال، این روایت ضعیف است و احتمال تقیهای بودن قسمت آخر آن نسبت به بقیه احتمالات ذکر شده قویتر است.
روایت نوزدهم عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ سِهَاماً ثَلَاثَةً فِي جَمِيعِ الْفَيْءِ فَقَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبىٰ وَ الْيَتٰامىٰ وَ الْمَسٰاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ﴾ فَنَحْنُ أَصْحَابُ الْخُمُسِ وَ الْفَيْءِ وَ قَدْ حَرَّمْنَاهُ عَلَى جَمِيعِ النَّاسِ مَا خَلَا شِيعَتَنَا وَ اللَّهِ يَا أَبَا حَمْزَةَ مَا مِنْ أَرْضٍ تُفْتَحُ وَ لَا خُمُسٍ يُخْمَسُ فَيُضْرَبُ عَلَى شَيْءٍ مِنْهُ إِلَّا كَانَ حَرَاماً عَلَى مَنْ يُصِيبُهُ فَرْجاً كَانَ أَوْ مَالًا الْحَدِيثَ.
[11] شیخ کلینی از دایی خود «علی بن محمد علان» که ثقه است و او از «علی بن عباس» که دربارهاش گفته شده «ضعیف جدّاً رمی بالغلو» و او از «حسن بن عبدالرحمن» که مجهول است و او از «عاصم بن حمید» و او از «ابی حمزه ثمالی» که هر دو «إمامیٌ ثقةٌ جلیل» هستند، نقل میکند. بنا بر این، حدیث از نظر سندی ضعیف است هرچند خود روایت در کل از نظر قدما به خاطر وجود قرائنی صحیح و قابل اعتماد است. «ابو حمزه ثمالی» در حدیثی از امام باقر علیه السلام نقل میکند که فرمود: خداوند متعال سه سهم از همه فىء را براى ما قرار داد و فرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبىٰ وَ الْيَتٰامىٰ وَ الْمَسٰاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ» [که سهم خدا و رسول و ذی القربی میشود سهم امام] پس ما اصحاب خمس و فىء هستيم، و آن را بر همه مردم جز شيعيانمان حرام كرديم. به خدا سوگند اى ابو حمزه، هيچ سرزمينى فتح نمىشود و هيچ مالى تخميس نمىشود مگر اينكه كسى كه چيزى از آن را تصرف مىكند چه ناموس باشد و چه مال بر وى حرام شده است.
روایت بیستم الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيُّ ع فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص قَدْ عَلِمْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَّهُ سَيَكُونُ بَعْدَكَ مُلْكٌ عَضُوضٌ وَ جَبْرٌ فَيُسْتَوْلَى عَلَى خُمُسِي (مِنَ السَّبْيِ) وَ الْغَنَائِمِ وَ يَبِيعُونَهُ فَلَا يَحِلُّ لِمُشْتَرِيهِ لِأَنَّ نَصِيبِي فِيهِ فَقَدْ وَهَبْتُ نَصِيبِي مِنْهُ لِكُلِّ مَنْ مَلَكَ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ مِنْ شِيعَتِي لِتَحِلَّ لَهُمْ مَنَافِعُهُمْ مِنْ مَأْكَلٍ وَ مَشْرَبٍ وَ لِتَطِيبَ مَوَالِيدُهُمْ وَ لَا يَكُونَ أَوْلَادُهُمْ أَوْلَادَ حَرَامٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا تَصَدَّقَ أَحَدٌ أَفْضَلَ مِنْ صَدَقَتِكَ وَ قَدْ تَبِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ فِي فِعْلِكَ أَحَلَّ الشِّيعَةَ كُلَّ مَا كَانَ فِيهِ مِنْ غَنِيمَةٍ وَ بَيْعٍ مِنْ نَصِيبِهِ عَلَى وَاحِدٍ مِنْ شِيعَتِي وَ لَا أُحِلُّهَا أَنَا وَ لَا أَنْتَ لِغَيْرِهِمْ.
[12] این روایت را از تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام نقل کرده که البته نسبت آن به امام عسکری معلوم نیست؛ لذا ما در منابع رواییمان از آن به «التفسیر المنسوب الی الامام العسکری علیه السلام » یاد میکنیم. بنا بر این، روایت از نظر ما ضعیف است هرچند در نرم افزار درایة النور آن را صحیح ارزیابی کرده است که ظاهراً اشتباه است.
میفرماید: امام حسن بن علی العسکری علیه السلام در تفسیرش از پدرانش، از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت میکند که به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: نيک مىدانم كه پس از تو پادشاهان كينهتوز و ستمگر به حكومت مىرسند، و بر خمس كه حق من از اسيران و غنايم دست خواهند يافت و آنها را به فروش مىرسانند، و براى كسانى كه آنها را مىخرند حلال نيست، زيرا بهره من در آن است. و من بهره خود را براى هر يك از شيعيانم كه چيزى از آنها را مالك شود بخشيدم، تا منافع آنان از آنچه مىخورند و مىآشامند بر آنان حلال شود و براى آنكه فرزندانشان پاكطينت به دنيا آیند و حرامزاده نباشد. پيامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: هيچ كس بهتر از صدقه تو صدقهاى نداد و پيامبر خدا نيز كار تو را پيروى كرد و براى شيعه حلال كرد هر گونهغنيمت و خريد نصيب آنان را، و نه من و نه تو آن را براى غير آنان حلال نكرديم.
روایت بیست و یکم عَلِيُّ بْنُ مُوسَى بْنِ طَاوُسٍ فِي كِتَابِ الطُّرَفِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عِيسَى بْنِ الْمُسْتَفَادِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ لِأَبِي ذَرٍّ وَ سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ أَشْهِدُونِي عَلَى أَنْفُسِكُمْ بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَصِيُّ مُحَمَّدٍ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ وَ أَنَّ مَوَدَّةَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَفْرُوضَةٌ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ مَعَ إِقَامِ الصَّلَاةِ لِوَقْتِهَا وَ إِخْرَاجِ الزَّكَاةِ مِنْ حِلِّهَا وَ وَضْعِهَا فِي أَهْلِهَا وَ إِخْرَاجِ الْخُمُسِ مِنْ كُلِّ مَا يَمْلِكُهُ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ حَتَّى يَرْفَعَهُ إِلَى وَلِيِّ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَمِيرِهِمْ وَ مَنْ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ فَمَنْ عَجَزَ وَ لَمْ يَقْدِرْ إِلَّا عَلَى الْيَسِيرِ مِنَ الْمَالِ فَلْيَدْفَعْ ذَلِكَ إِلَى الضُّعَفَاءِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي مِنْ وُلْدِ الْأَئِمَّةِ فَمَنْ لَمْ يَقْدِرْ (عَلَى ذَلِكَ فَلِشِيعَتِهِمْ) مِمَّنْ لَا يَأْكُلُ بِهِمُ النَّاسُ وَ لَا يُرِيدُ بِهِمْ إِلَّا اللَّهُ إِلَى أَنْ قَالَ فَهَذِهِ شُرُوطُ الْإِسْلَامِ وَ مَا بَقِيَ أَكْثَرُ.
[13] ابن طاووس در کتاب
الطرف به اسنادش از «عیسی بن المستفاد» که ضعیف است، و او از امام کاظم علیه السلام نقل میکند که پدرش [امام صادق علیه السلام] فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به ابوذر و سلمان و مقداد فرمود مرا بر خود شاهد بگیرید و به یگانگی خداوند شهادت دهید تا آنجا که فرمود و به اینکه علی بن ابی طالب جانشین محمد و امیر مؤمنان است و اطاعت او و امامان از فرزندانش اطاعت خدا و رسولش است و اینکه دوستی اهل بیت او بر هر مرد و زن مؤمنی واجب است در کنار وجوب اقامه نماز در وقتش و پرداخت زکات از اموال حلال و مصرفش در جای خودش و جدا کردن خمس از هر آنچه یکی از مردم مالک میشود تا اینکه آن را به ولی و امیر مؤمنان و امامان بعد از او برساند. پس کسی که ناتوان است و نمیتواند چیزی پرداخت کند مگر مقدار کمی از مال، باید همان را را به ضعیفان از اهل بیتم از فرزندان امامان برساند و کسی که بر این رساندن هم قدرت ندارد آن را به شیعیان ائمه برساند از کسانی که اهل بیت را وسیله زندگی خود قرار نمیدهند و علاقهشان به اهل بیت جز برای خدا نیست. تا اینکه فرمود: این از شرائط اسلام است و آنچه [نگفتم و] باقی ماند بیشتر است.
از اینکه فرمود در نهایت خمس را به شیعیان بدهد، برخی تحلیل را استفاده کردهاند ولی علاوه بر ضعف سند خواهیم گفت در دلالت هم قاصر است.
روایت بیست و دوم الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ فَيْضِ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ أَشَدَّ مَا فِيهِ النَّاسُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِذَا قَامَ صَاحِبُ الْخُمُسِ فَقَالَ يَا رَبِّ خُمُسِي وَ إِنَّ شِيعَتَنَا مِنْ ذَلِكَ فِي حِلٍّ.
[14] روایت آخر در این باب را از تفسیر عیاشی نقل میکند. عیاشی در تفسیرش از «فیض بن ابی شیبه» که «إمامی ثقة» است و او از فرد مجهولی نقل میکند که امام صادق علیه السلام فرمود: سختترین موقعیتی که در روز قيامت مردم در آن قرار میگیرند هنگامی است که صاحب خمس میايستد و میگويد: پروردگارا خمس من! ولى بر شيعيان ما حلال است.
این روایت که دارای سندی ضعیف است، شبیه روایت پنجم است که «محمد بن مسلم» از امام باقر یا امام صادق علیهما السلام نقل کرد.
تبیین و تحلیل روایات درس خارج فقه خمس آیت الله بروجردی توسط سید عباس بن ابی تراب حسینی قزوینی پدر سید علی اکبر ابو ترابی ـ رحمة الله علیمها ـ که هر دو در سانحه تصادف از دنیا رفتند، تقریر شده است به نام «
زبدة المقال في خمس الرسول و الآل». آیت الله بروجردی در این کتاب اکثر این روایات را توضیح دادهاند. البته ترتیب ایشان غیر از ترتیب
وسائل است.
ایشان پس از طرح مسئله خمس ارباح مکاسب، این بحث را این گونه شروع میکنند:
ثم ان من المسائل المهمة في الخمس بيان ما هو المراد من التحليل الذي دل عليه الروايات حيث زعم بعض لأجلها رفع الخمس عما يكتسبه الإنسان مطلقا فالواجب ان نتعرض لها و لمقدار دلالتها.[15] از مسائل مهم در خمس بیان مراد از حلال کردن خمسی است که روایاتی بر آن دلالت دارد و برخی گمان کردهاند طبق این روایات خمس ارباح مکاسب مطلقا برداشته شده است. از این رو، لازم است متعرض این روایات شویم و مقدار دلالت آنها را روشن سازیم.
در ادامه ابتدا حدیث هشتم را که «حکیم» مؤذن قبیله بنی عیس از امام صادق علیه السلام نقل کرده بود، مطرح میکنند و میفرمایند:
فمنها خبر حكيم (بضم المهملة أو بفتحها) مؤذن بني عيس عن الصادق عليه السّلام قال: «قلت له ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ﴾ قال هي الإفادة يوما بيوم الا أن ابى جعل شيعتنا من ذلك في حلّ ليزكوا». و لا يخفى عدم إطلاق لها بالنسبة إلى الأزمنة بل انما تدل على وقوع التحليل من أبيه عليه السّلام في زمانه.
[16] ایشان در توضیح دلالت این روایت که گفتیم سندش به خاطر مجهول بودن «حکیم» ضعیف است میفرماید: شکی نیست که نسبت به همه زمانها اطلاق ندارد؛ بلکه فقط دلالت میکند که حلال بودن خمس از طرف پدر حضرت یعنی امام باقر علیه السلام علیه السلام و تنها در زمان ایشان بوده است.
روایت بعدی که ایشان مطرح میکنند، روایتی است از باب هشتم از «ابواب ما یجب فیه الخمس»، میفرماید:
و منها خبر عبد اللّه بن سنان قال: «قال أبو عبد اللّه عليه السّلام على كل امرئ غنم أو اكتسب الخمس مما أصاب لفاطمة عليها السّلام و لمن يلي أمرها من بعدها من ذريتها الحجج على الناس فذلك لهم خاصة يضعونه حيث شائوا و حرم عليهم الصدقة حتى الخياط ليخيط ثوبا بخمسة دوانيق فلنا منه دانق الا من أحللناه من شيعتنا لتطيب لهم به الولادة انه ليس من شيء عند اللّه يوم القيامة أعظم من الزنا انه ليقوم صاحب الخمس فيقول يا رب سل هؤلاء بما نكحوا» و لا يخفى عدم إطلاق فيها بالنسبة إلى التحليل، مع كونها في مقام تشديد تعلق الخمس بمطلق ما يكتسبه الإنسان حتى الدوانيق التي يكتسبه الخياط. مضافا الى ضعف سندها لمكان رمى راويها بالغلو.
[17] ایشان درباره این روایت که قبلاً آن را خواندیم،
[18] میفرماید: شکی نیست که نسبت به تحلیل اطلاق ندارد [یعنی تحلیل خمس شامل همه شیعیان نمیشود بلکه فقط برای عدهای است که ما برایشان حلال کردیم «إِلَّا مَنْ أَحْلَلْنَاهُ مِنْ شِيعَتِنَا»] خصوصا با در نظر گرفتن اینکه روایت در مقام تشدید تعلق گرفتن خمس به مطلق چیزهایی است که انسان کسب میکند حتی دانقهایی [معادل یک ششم درهم] که خیاط به دست میآورد. علاوه بر آنکه سند روایت هم ضعیف است زیرا راوی آن [یعنی «عبدالله بن القاسم الحضرمی»] متهم به غلو است.
ادامه فرمایش ایشان را در جلسه آینده پی میگیریم.