بحث اخلاقی یقین، معرفت شهودی وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ.[1] صحبت در تبیین این فراز نورانی به اینجا رسید که یقین مرحلهای بالاتر از ایمان است. یقین از راه شهود تحقق پیدا میکند و ایمان از راه استدلال؛ یقین از راه چشم باطن حاصل میشود و ایمان از طریق عقل. این معنا به روشنی از برخی دعاها قابل استنباط است. یکی از این دعاها دعای معروفی است که طبق نقل امام صادق علیه السلام به زرارة که افقه اصحاب ایشان بوده است، یاد میدهد و بزرگان هم توصیه کردهاند آن را بعد از نمازها بخوانیم. هنگامی که امام علیه السلام فتنههای دوران غیبت را یادآور میشوند، زرارة سؤال میکند: اگر آن زمان را درک کردم، چه کار کنم؟ حضرت میفرمایند این دعا را بخوان:
اللّهُمَّ عَرِّفني نَفسَكَ؛ فَإِنَّكَ إِن لَم تُعَرِّفني نَفسَكَ لَم أَعرِف نَبِيَّكَ، اللّهُمَّ عَرِّفني رَسولَكَ؛ فَإِنَّكَ إِن لَم تُعَرِّفني رَسولَكَ لَم أَعرِف حُجَّتَكَ، اللّهُمَ عَرِّفني حُجَّتَكَ؛ فَإِنَّكَ إِن لَم تُعَرِّفني حُجَّتَكَ ضَلَلتُ عَن ديني.[2] خدايا! خودت را به من بشناسان؛ چرا كه اگر خودت را به من نشناسانى، پيامبرت را نخواهم شناخت. خدايا! پيامبرت را به من بشناسان؛ چرا كه اگر پيامبرت را به من نشناسانى، حجّت تو را نخواهم شناخت. خدايا! حجّتت را به من بشناسان؛ چرا كه اگر حجّتت را به من نشناسانى، از دينم منحرف خواهم شد.
کسی که این دعا را میخواند حتماً هم خدا را قبول دارد، هم پیامبر و هم امام را؛ پس اینکه از خدا میخواهیم خودش و رسولش و امام زمان را به ما بشناساند، به معنای معرفت شهودی است و معلوم میشود مراد تبدیل ایمان به یقین است، یعنی از مرحله ایمان برهانی به یقین شهودی برسیم.
همچنین مرحوم سید بن طاووس در
اقبال الاعمال دعای دیگری نقل میکند که امیر المؤمنین علیه السلام آن را به «نوف البِکالی» یاد میدهد. در بخش پایانی آن آمده است:
فَأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّةِ أولِيائِكَ فَوَحَّدوكَ وعَرَفوكَ فَعَبَدوكَ بِحَقيقَتِكَ، أن تُعَرِّفَني نَفسَكَ لِاقِرَّ لَكَ بِرُبوبِيَّتِكَ عَلى حَقيقَةِ الإِيمانِ بِكَ، ولا تَجعَلني يا إلهي مِمَّن يَعبُدُ الاسمَ دونَ المَعنى، وَالحَظني بِلَحظَةٍ مِن لَحَظاتِكَ تُنَوِّرُ بِها قَلبي بِمَعرِفَتِكَ خاصَّةً ومَعرِفَةِ أولِيائِكَ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَدير.[3] از تو درخواست مىكنم به آن نامت كه به واسطه آن بر دوستان ويژهات نمودار گشتى و در نتيجه، تو را يگانه دانستند و به شناخت تو دست يافتند و پس، به حقيقتت تو را پرستش كردند، اين كه خودت را به من بشناسانى تا از روى ايمان راستين به تو، به ربوبيّتت اعتراف نمايم. اى معبود من! مرا از كسانى قرار مده كه نامِ بىمعنا را مىپرستند، [برخی میگویند «یا الله» ولی نمیدانند «یا الله» به چه معناست. تا وقتی آن اسم خدا که به اولیای او تجلی کرده بر دل انسان اشراق نکند، انسان معنای «یا الله» را نمیفهمد، سپس ادامه میدهد] و نيمنگاهى به من بيفكن كه با آن، قلبم را به نور معرفت خودت و معرفت دوستانت روشن گردانى، كه همانا تو بر هر كارى توانايى.
این که از خدا خواسته شده قلبم را با نور معرفت خودت و معرفت اولیای خودت روشن گردان، همان معرفتی است که در دعای قبلی از خدا درخواست شد و آن همان معرفت شهودی است که در مرحلهای بالاتر از ایمان قرار دارد.
بحث فقهی موضوع: ادامه روایات تحلیل خمس
یادآوری بحث در روایات تحلیل خمس ارباح مکاسب برای شیعیان بود. در جلسه قبل نُه روایت از این روایات را خواندیم و امروز بقیه آنها را میخوانیم:
روایت دهم بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَيْدٍ عَنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ وَجَدَ بَرْدَ حُبِّنَا فِي كَبِدِهِ فَلْيَحْمَدِ اللَّهَ عَلَى أَوَّلِ النِّعَمِ قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَوَّلُ النِّعَمِ قَالَ طِيبُ الْوِلَادَةِ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لِفَاطِمَةَ ع أَحِلِّي نَصِيبَكِ مِنَ الْفَيْءِ لآِبَاءِ شِيعَتِنَا لِيَطِيبُوا ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا أَحْلَلْنَا أُمَّهَاتِ شِيعَتِنَا لآِبَائِهِمْ لِيَطِيبُوا.
[4] شیخ طوسی به اسنادش از «محمد بن حسن الصفار» که از اجلّا و «إمامی ثقة جلیل» است و او از «یعقوب بن یزید» که او نیز از بزرگان و «ثقة جلیل» است و او از «حسن بن علی الوشاء» که او هم «ثقة جلیل» است و او از «قاسم بن برید» که «إمامی ثقة» است و او از «فضیل بن یسار» که از اصحاب اجماع و در وثاقت فوق العاده است، نقل میکند که امام صادق علیه السلام فرمود: كسى كه خنكى دوستى ما را در دلش احساس مىكند، خدا را بر نخستين نعمت سپاس گويد. عرض كردم فدايت شوم نخستين نعمت چيست؟ فرمود: پاكطينتى. آنگاه امام صادق علیه السلام فرمود: اميرالمؤمنين علیه السلام به فاطمه سلام الله علیها فرمود: بهره خود از فىء را براى شيعيان ما حلال گردان تا فرزندان پاك به دنيا آورند. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: ما مادران شيعيانمان را براى پدرانشان حلال كرديم تا فرزندان پاك به دنيا آورند.
روایت یازدهم عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ حَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مُحَسِّنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يُوسُفَ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ طَلْحَةَ صَاحِبِ السَّابِرِيِّ عَنْ مُعَاذِ بْنِ كَثِيرٍ بَيَّاعِ الْأَكْسِيَةِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مُوَسَّعٌ عَلَى شِيعَتِنَا أَنْ يُنْفِقُوا مِمَّا فِي أَيْدِيهِمْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا حَرَّمَ عَلَى كُلِّ ذِي كَنْزٍ كَنْزَهُ حَتَّى يَأْتُوهُ بِهِ يَسْتَعِينَ بِهِ.
[5] شیخ طوسی از «محمد بن حسن الصفار» و او از این چهار نفر «حسن بن الحسن» یا در بعضی نسخ «حسن بن الحسین» که «علی التحقیق» ثقه است و «محمد بن علی» که ضعیف است و «حسن بن علی» که مجهول است و «محسن بن علی بن یوسف» که «إمامیٌ ثقة» است و همه آنها از «محمد بن سنان» که «علی التحقیق» ثقه است و او از «حماد بن طلحه» که «إمامیٌ ثقة» است و او از «مُعاذ بن کثیر بیاع» که خوب است نقل میکند، پس سند در مجموع مشکلی ندارد و روایت صحیحه است. «مُعاذ» میگوید امام صادق علیه السلام فرمود: شيعيان ما آزادند كه آنچه را در دست دارند در راههاى نيک هزینه كنند، و هنگامى كه قائم ما قيام كند گنج هر صاحب گنجى [پولهایی که جمع کرده] بر او حرام است تا آن را نزد وى بياورد و او برای قیام از آن استفاده کند.
ظاهراً این روایت که مرحوم کلینی هم به سند صحیح از «معاذ بن کثیر» نقل کرده است، مربوط به اول قیام است. زیرا همان طور که در کتاب
دانشنامه امام مهدی(ع) هم آوردهایم، در آغاز قیام، حضرت استفاده از سرمایهها را تحریم میکند و آنها را در راستای قیام به کار میگیرد؛ ولی هنگامی که دیگر قیام پا میگیرد، توسعه اقتصادی به گونهای است که دیگر فقیری پیدا نمیشود و حتی مصرف کننده زکات و صدقه هم یافت نمیشود. بنا بر این، ظاهراً روایت فوق ربطی به بحث خمس ندارد هرچند صاحب
وسائل آن را در این مباحث بیان کرده است.
روایت دوازدهم بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي سَيَّارٍ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي كُنْتُ وُلِّيتُ الْغَوْصَ فَأَصَبْتُ أَرْبَعَمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ قَدْ جِئْتُ بِخُمُسِهَا ثَمَانِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ وَ كَرِهْتُ أَنْ أَحْبِسَهَا عَنْكَ وَ أَعْرِضَ لَهَا وَ هِيَ حَقُّكَ الَّذِي جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَى لَكَ فِي أَمْوَالِنَا فَقَالَ وَ مَا لَنَا مِنَ الْأَرْضِ وَ مَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا إِلَّا الْخُمُسُ يَا أَبَا سَيَّارٍ الْأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا فَمَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ لَنَا قَالَ قُلْتُ: لَهُ أَنَا أَحْمِلُ إِلَيْكَ الْمَالَ كُلَّهُ فَقَالَ لِي يَا أَبَا سَيَّارٍ قَدْ طَيَّبْنَاهُ لَكَ وَ حَلَّلْنَاكَ مِنْهُ فَضُمَّ إِلَيْكَ مَالَكَ وَ كُلُّ مَا كَانَ فِي أَيْدِي شِيعَتِنَا مِنَ الْأَرْضِ فَهُمْ فِيهِ مُحَلَّلُونَ وَ مُحَلَّلٌ لَهُمْ ذَلِكَ إِلَى أَنْ يَقُومَ قَائِمُنَا فَيَجْبِيَهُمْ طَسْقَ مَا كَانَ فِي أَيْدِي سِوَاهُمْ فَإِنَّ كَسْبَهُمْ مِنَ الْأَرْضِ حَرَامٌ عَلَيْهِمْ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا فَيَأْخُذَ الْأَرْضَ مِنْ أَيْدِيهِمْ وَ يُخْرِجَهُمْ مِنْهَا صَغَرَةً.
[6] شیخ طوسی به اسنادش از «سعد بن عبدالله» که «ثقة جلیل» است و او از «ابو جعفر احمد بن محمد بن عیسی» که او نیز «ثقة جلیل» است و او از «حسن بن محبوب» که «إمامیٌ ثقة جلیل و علی قول من أصحاب الإجماع» است و او از «عمر بن یزید» که او هم «ثقة جلیل» است و او از «ابی سیار مسمع بن عبدالملک» که «علی الظاهر ثقة جلیل» است در حدیثی نقل میکند که به امام صادق علیه السلام عرض كردم: من مسؤول غواصی بودم و چهارصد هزار درهم استفاده كردهام، و خمس آن را كه هشتاد هزار درهم است، براى شما آوردهام و دوست نداشتم اين وجه را كه حق شماست و خداى تعالى در اموال ما قرار داده از شما بازدارم و خود تصرف كنم. حضرت فرمود: آيا مال ما از زمين و حاصل آن، فقط خمس آن مىباشد؟! اى ابا سيّار، همه زمين از آن ماست، پس تمام آنچه خدا از آن بيرون آورد متعلق به ماست. به حضرت عرض كردم: همه آن وجوه را خدمت شما بياورم؟ حضرت به من فرمود: اى ابا سيّار ما آن را براى تو پاكيزه قرار داديم و حلال نموديم، مالت را برگير. و نيز هر آنچه كه در دست شيعيان ماست براى آنان حلالست تا زمانى كه قائم ما قيام كند. ايشان اجرت زمين را از غیر آنها میگیرد، چرا که استفادهاى كه از زمین مىكنند براى آنان حرام است تا زمانى كه قائم، قيام كند و زمين را از دست آنان بگيرد و آنها را با خوارى بيرون كند.
این روایت صحیحه است و کلینی که اضبط محدثین است آن را کاملتر نقل کرده است، میفرماید:
إِنِّي كُنْتُ وُلِّيتُ الْبَحْرَيْنَ الْغَوْصَ ثُمَّ قَالَ فِي آخِرِهِ فَيَجْبِيَهُمْ طَسْقَ مَا كَانَ فِي أَيْدِيهِمْ وَ يَتْرُكَ الْأَرْضَ فِي أَيْدِيهِمْ وَ أَمَّا مَا كَانَ فِي أَيْدِي غَيْرِهِمْ فَإِنَّ كَسْبَهُمْ مِنَ الْأَرْضِ حَرَامٌ ثُمَّ ذَكَرَ مِثْلَهُ. یعنی ابا سیار به حضرت عرض میکند: غواصى درياى بحرين به من واگذار شده است، بعد همان مطالب را میآورد تا آنجا که میگوید: «ايشان اجرت زمينى كه در دستشان است را مىگيرد و زمين را در دست آنان باقى مىگذارد. ولى زمينهایی كه در دست غير شيعيان است، استفادهاى كه از آن مىكنند براى آنان حرام است» سپس مانند آن را تا آخر روایت میآورد.
توضیح کامل روایت در آینده خواهد آمد، ولی به چند نکته در این روایت اشاره میکنیم:
یکی اینکه چون گفت: «ولیت الغوص» معلوم میشود، خمسی که آورده خمس ارباح مکاسب یعنی درآمد مسئولیت غواصان است نه خمس خود غواصی، لذا اشکال نشود که اصلا این روایت مربوط به خمس ارباح مکاسب نیست.
نکته دیگر اینکه حضرت آوردن خمس را تقریر کردند، لذا معلوم میشود در ذهن شیعیان آن زمان این مسئله عادی بوده که خمس درآمدشان را باید نزد امام بیاورند، علاوه بر آن، حضرت یک مسئله اعتقادی را نیز متذکر میشوند که نه تنها خمس برای ماست بلکه زمین و همه آنچه از آن استفاده میشود متعلق به ماست که فعلا آن را برای شما حلال کردیم و اجرتش را نمیگیریم اما وقتی حضرت ظهور کنند اجرت آن را میگیرند. از این رو، چنانچه خواهیم گفت روایت ربطی به تحلیل خمس نخواهد داشت.
سومین نکتهای که از این روایت برداشت میشود این است که در زمان ظهور نیز غیر شیعیان حضور دارند. در این باره، آرای مختلفی ارائه شده که در
دانشنامه امام مهدی(ع) به صورت مفصل آن را تحلیل کردهایم. جمعبندی ما این است که حضرت در ابتدای ظهور کسی را مجبور به عوض کردن دین و مذهبش نمیکند؛ بلکه به گونهای رفتار میکند که پس از مدتی، همه افراد طوعاً اسلام را قبول میکنند.
روایت سیزدهم بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: سَمِعْتُ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الْجَبَلِ يَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ أَخَذَ أَرْضاً مَوَاتاً تَرَكَهَا أَهْلُهَا فَعَمَرَهَا وَ كَرَى أَنْهَارَهَا وَ بَنَى فِيهَا بُيُوتاً وَ غَرَسَ فِيهَا نَخْلًا وَ شَجَراً قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ مَنْ أَحْيَا أَرْضاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَهِيَ لَهُ وَ عَلَيْهِ طَسْقُهَا يُؤَدِّيهِ إِلَى الْإِمَامِ فِي حَالِ الْهُدْنَةِ فَإِذَا ظَهَرَ الْقَائِمُ فَلْيُوَطِّنْ نَفْسَهُ عَلَى أَنْ تُؤْخَذَ مِنْهُ.
[7] شیخ طوسی به اسنادش از «محمد بن علی بن محبوب» و او از «محمد بن الحسین ابی الخطاب» که هر دو «ثقة جلیل» هستند و او از «حسن بن محبوب» که گفتیم علاوه بر «ثقة جلیل» بودن، بنا بر قولی از اصحاب اجماع هم هست، و او از «عمر بن یزید» که «ثقة جلیل» است نقل میکند که میگوید: شنيدم مردى از اهل كوهستان از امام صادق علیه السلام درباره مردى مىپرسيد كه زمين مواتى را كه صاحبان آن رهايش كرده بودند، آباد كرده و نهرهاى آن را لايروبى كرده و در آن ساختمان ساخته و در آن نخل و درخت كاشته است، گفت: امام صادق علیه السلام فرمود: امير المؤمنين علیه السلام مىفرمود: از مؤمنان كسى كه زمينى را احيا كند، از آن اوست و بايد اجرت آن را در حال غيبت به امام بپردازد و چون قائم علیه السلام ظهور كرد خود را آماده كند كه آن را از وى بستاند.
روایت چهاردهم بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِيِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّصْرِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَجَلَسْتُ عِنْدَهُ فَإِذَا نَجِيَّةُ قَدِ اسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ فَأَذِنَ لَهُ فَدَخَلَ فَجَثَا عَلَى رُكْبَتَيْهِ ثُمَّ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ وَ اللَّهِ مَا أُرِيدُ بِهَا إِلَّا فَكَاكَ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ فَكَأَنَّهُ رَقَّ لَهُ فَاسْتَوَى جَالِساً فَقَالَ يَا نَجِيَّةُ سَلْنِي فَلَا تَسْأَلُنِي عَنْ شَيْءٍ إِلَّا أَخْبَرْتُكَ بِهِ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا تَقُولُ فِي فُلَانٍ وَ فُلَانٍ قَالَ يَا نَجِيَّةُ إِنَّ لَنَا الْخُمُسَ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ لَنَا الْأَنْفَالَ وَ لَنَا صَفْوَ الْمَالِ وَ هُمَا وَ اللَّهِ أَوَّلُ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَى أَنْ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّا قَدْ أَحْلَلْنَا ذَلِكَ لِشِيعَتِنَا قَالَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْنَا بِوَجْهِهِ فَقَالَ يَا نَجِيَّةُ مَا عَلَى فِطْرَةِ إِبْرَاهِيمَ غَيْرُنَا وَ غَيْرُ شِيعَتِنَا.
[8] شیخ طوسی به اسنادش از «علی بن الحسن بن فضال» که فطحی مذهب ولی «ثقه جلیل» است و کمتر از ضعفا روایت میکند، و او از «جعفر بن محمد بن حکیم» که «علی التحقیق» ثقه است و او از «عبدالکریم بن عمرو الخثعمی» که او هم ثقه است و او از «حارث بن مغیرة نصری» که او نیز «ثقة جلیل» است، نقل میکند. پس روایت موثقه است. حارث میگوید: بر امام باقر علیه السلام وارد شدم و خدمت آن حضرت نشسته بودم كه نجيّه وارد شد و اجازه نشستن خواست. آن حضرت اجازه فرمود، نجيّه بر روى دو زانو نشست و گفت: فدايت گردم، میخواهم از شما مسألهاى بپرسم و هدفى از آن جز رهايى از آتش ندارم. کأنّ حضرت وى را مورد توجه قرار داد، راست نشست و فرمود: اى نجيّه! هر چه دوست دارى بپرس، چيزى را از من نمىپرسى مگر آنكه پاسخت را مىدهم. گفت: فدایت گردم، شما درباره ی فلانی و فلانی چه مىگويى؟ فرمود: اى نجيّه، بر اساس كتاب خدا خمس و انفال و برگزيده مال از آنِ ماست، و آن دو به خدا سوگند اولين كسى بودند كه بر حقى كه در كتاب خدا براى ما بود ظلم روا داشتند، تا آنكه فرمود: خدايا ما اين را براى شيعيانمان حلال كرديم. آنگاه رو به ما كرد و فرمود: اى نجيّه، جز ما و شيعيانمان بر فطرت ابراهيم نمىباشيم.
روایت پانزدهم مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْعِلَلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع حَلَّلَهُمْ مِنَ الْخُمُسِ يَعْنِي الشِّيعَةَ لِيَطِيبَ مَوْلِدُهُمْ.
[9] شیخ صدوق در
علل الشرائع از «محمد بن الحسن» و او از «صفار» که هر دو «ثقة جلیل» هستند و او از «عباس بن معروف» که «إمامی ثقة» است و او از «حماد بن عیسی» که از اصحاب اجماع است و او از «حریز السجستانی» که «ثقه» است و او از «زرارة» که از اجلّا است نقل میکند. پس روایت صحیحه است. زراره میگوید: امام باقر علیه السلام فرمود: امير المؤمنين علیه السلام خمس را بر آنها حلال كرد، یعنی بر شیعیان تا فرزندانشان پاک طينت متولد شوند.
روایت شانزدهم فِي كِتَابِ إِكْمَالِ الدِّينِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْكُلَيْنِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ فِيمَا وَرَدَ عَلَيْهِ مِنَ التَّوْقِيعَاتِ بِخَطِّ صَاحِبِ الزَّمَانِ ع أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ أَمْرِ الْمُنْكِرِينَ لِي إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا الْمُتَلَبِّسُونَ بِأَمْوَالِنَا فَمَنِ اسْتَحَلَّ مِنْهَا شَيْئاً فَأَكَلَهُ فَإِنَّمَا يَأْكُلُ النِّيرَانَ وَ أَمَّا الْخُمُسُ فَقَدْ أُبِيحَ لِشِيعَتِنَا وَ جُعِلُوا مِنْهُ فِي حِلٍّ إِلَى أَنْ يَظْهَرَ أَمْرُنَا لِتَطِيبَ وِلَادَتُهُمْ وَ لَا تَخْبُثَ.
[10] شیخ صدوق در کتاب
اکمال الدین از «محمد بن محمد بن عصام الکینی» و او از «محمد بن یعقوب الکینی» و او از «اسحاق بن یعقوب» نقل میکند که در توقیعاتی که به خط صاحب الزمان علیه السلام به او رسیده بود آمده است: اما آنچه تو از امر كسانى كه مرا مورد انكار قرار مىدهند، پرسش نمودى تا آنجا که فرمود: امّا آنان كه در اموال ما چنگ آويختهاند. هر كس كوچكترين چيزى از آن را حلال بشمارد و آن را بخورد، گويا آتش خورده است. و امّا خمس را براى شيعيان حلال كرديم و آنان از اين جهت تا وقت ظهور امر ما در گشايش هستند تا فرزندانشان پاكطينت بوده و خبيث نباشند.
شبیه این روایت، توقیعی دیگری است که صاحب
وسائل آن را در باب قبلی آورده است. میفرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي إِكْمَالِ الدِّينِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ السِّنَانِيِّ وَ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الدَّقَّاقِ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُؤَدِّبِ وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقِ جَمِيعاً عَنْ أَبِي الْحُسَيْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيِّ قَالَ كَانَ فِيمَا وَرَدَ عَلَيَّ [مِنَ] الشَّيْخِ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فِي جَوَابِ مَسَائِلِي إِلَى صَاحِبِ الدَّارِ ع وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ أَمْرِ مَنْ يَسْتَحِلُّ مَا فِي يَدِهِ مِنْ أَمْوَالِنَا وَ يَتَصَرَّفُ فِيهِ تَصَرُّفَهُ فِي مَالِهِ مِنْ غَيْرِ أَمْرِنَا فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ نَحْنُ خُصَمَاؤُهُ...
[11] امام عصر علیه السلام در پاسخ سؤالهاى محمّد بن عثمان مىفرمايد: امّا پرسيده بودى در باره كسى كه تصرّف در اموال ما را كه در دست اوست، جايز مىداند و بدون اجازه ما، همانند اموال خود، در آن تصرّف مىكند، كسى كه چنين كند ملعون است و ما دشمن او هستيم.
در این روایت همه اموال را به صورت مطلق حرام دانسته که میتوان با توجه به روایت قبلی آن را مقید به غیر خمس کرد.
ادامه روایات را در جلسه آینده میخوانیم.