بحث اخلاقی بهتر دیدن دیگران عن النّبی صلّی الله علیه و آله أنّه قال: لَم يُعبَدِ اللّهُ عز و جل بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ، ولا يَكونُ المُؤمِنُ عاقِلًا حَتّى يَجتَمِعَ فيهِ عَشرُ خِصالٍ:... و العاشِرَةُ و ما العاشِرَةُ: لا يَرى أحَدا إلّا قالَ: هُوَ خَيرٌ مِنّي و أتقى. إنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ فَرَجُلٌ هُوَ خَيرٌ مِنهُ وأتقى وآخَرُ هُوَ شَرٌّ مِنهُ وأدنى، فَإِذا رَأى مَن هُوَ خَيرٌ مِنهُ وأتقى تَواضَعَ لَهُ لِيَلحَقَ بِهِ، وإذا لَقِيَ الَّذي هُوَ شَرٌّ مِنهُ وأدنى قالَ: عَسى خَيرُ هذا باطِنٌ، وشَرُّهُ ظاهِرٌ، وعَسى أن يُختَمَ لَهُ بِخَيرٍ، فَإِذا فَعَلَذلِكَ فَقَد عَلا مَجدُهُ وسادَ أهلَ زَمانِهِ.[1] آخرین خصلتی که در این حدیث نورانی نبوی برای مؤمن عاقل بیان شده است این است که هر كه را ببيند بگويد: او از من بهتر و پرهيزگارتر است. این خصلت را با تعبیر ویژهای بیان کرده است، میفرماید: دهمین ویژگی و چه دهمینی؟ که بیانگر اهمیت آن است، نظیر این آیات که میفرماید: ﴿الحاقة ما الحاقة﴾ یا ﴿القارعة ما القارعة﴾ یعنی از همه مهمتر این خصلت دهم است که مؤمن عاقل خود را بهتر از هیچ کس نمیداند. بلکه هرکه را می بیند می گوید او از من بهتر است !
حال، چه طور می شود که انسان پرهیزکار، شخص گناهکاری که به انواع گناهان آلوده است را از خود بهتر و با تقواتر بداند؟ ادامه روایت این مسئله را تحلیل میکند، میفرماید: مردم، دو دستهاند: دستهاى كه از مؤمن عاقل، بهتر و پارساترند و دستهاى ديگر، كه بدتر و پايينتر از اویند. هنگامى كه مؤمن، بهتر و پارساتر از خود را ببيند، در برابر او فروتنى مىكند تا به او برسد، و هنگامى كه بدتر و پايينتر از خود را ببيند، مىگويد: شايد خوبىاش پنهان است و بدىاش آشكار، و شايد پايان كارش به خير ختم شود. اگر چنين حالتی برای انسان پیدا شد، در جامعه برتری و عظمت مییابد و بر مردم زمانش سَرورى مىكند.
در بوستان سعدی داستانی منسوب به حضرت عیسی علیه السلام نقل شده است که شاید برگرفته از روایتی باشد که به ما نرسیده است. این داستان با این بیت شروع میشود:
شنیدستم که از راویان کلام
که در عهد عیسی علیهالسلام
تا آنجا که میگوید:
شنیدم که عیسی در آمددشت
به مقصوره عابدی برگذشت
حضرت عیسی از جلوی معبدی میگذشت که عابدی در آنجا مشغول عبادت بود. شخص گنهکاری که مشهور به شرب خمر و انواع گناهان بود نیز از آنجا گذشت، همین که چشم عابد به این فرد گناهکار افتاد، گفت: خدایا! من را با او محشور نکن.
به محشر که حاضر شوندانجمن
خدایا تو با او مکن حشرمن
اما آن شخص گناهکار وقتی عابد را دید گفت: خدایا! یک عمری اشتباه کردم، حالا توبه کردم مرا ببخش. اینجا بود که به حضرت عیسی وحی شد: من دعای هر دو را مستجاب کردم. به عابد بگو تو با این شخص محشور نمیشوی، چون این اهل بهشت است و تو اهل جهنم.
که گر عالم است این و گروی جهول
مرا دعوت هر دو آمد قبول
بگو ننگ از او در قیامت مدار
که آن را به جنّت برَند، این به نار
[2] اینکه انسان دیگران را بهتر از خود بداند، مسئله مهمی است. مقام معظم رهبری هم در یکی از سخنرانیهایشان فرمودند: بعضی از زنها هستند که ظاهرشان مشکل دارد؛ ولی ممکن است ما هم باطنمان مشکل داشته باشد؛ ما باید به فکر باطن خودمان هم باشیم.
هرچند گفتن اینکه دیگران بهتر و باتقواتر از من هستند، آسان است، ولی این که انسان به چنین باوری برسد و واقعاً خود را پایینتر بداند، مشکل است. رسیدن به این مقام کار میبرد. حضرت امام رحمة الله علیه نمونه روشنی است از کسانی که به چنین باوری رسیدهاند. ایشان در نامه اخلاقى ـ عرفانىشان به آقاى سيد احمد خمينى مینویسند:
وصیتی است از پدری پیر که عمری را با بطالت و جهالت گذرانده، و اکنون به سوی سرای جاوید میرود با دست خالی از حسنات و نامهای سیاه از سیّئات، با امید به مغفرت الله
.[3] وقتی ایشان که یکی از حَسناتش نظام جمهوری اسلامی با این همه برکات است، میگوید نامهام از حسنات خالی است، او که هم در زندگی فردی تا آخرین شبهای عمر شریفش نماز شبش ترک نشد، و هم در زندگی اجتماعی ـ سیاسی، دنیا را تکان داد، چنین میگوید، معلوم میشود به این مقام والا که از حالات انسان کامل و مؤمن عاقل است، دست یافته است.
این است که در روایت دیگری از نشانههای عاقل تحقیر نفس دانسته شده است، میفرماید:
ما حَقَّرَ نَفسَهُ إلّا عاقِلٌ، ما نَقَّصَ نَفسَهُ إلّا كامِلٌ، ما اعجِبَ بِرَأيِهِ إلّا جاهِل.[4] جز عاقل، كسى خود را كوچك نمىشمارد؛ جز انسان کامل، كسى خود را ناقص نمىبيند، و جز نادان، كسى شيفته رأى خود نمىگردد.
بحث فقهی موضوع: خمس مالی که به وسیله غواصی به دست میآید
یادآوری بحث درباره خمس بود. از مواردی که خمسشان واجب است، مسائل مربوط به غنیمت، معدن و گنج بیان شد. مورد چهارم خمس مالی است که به وسیله غواصی به دست میآید که در این جلسه به آن میپردازیم.
چهارم: غواصی عبارت تحریر چنین است:
الرابع: الغوص، فكل ما يخرج به من الجواهر مثل اللؤلؤ و المرجان و غيرهما مما يتعارف إخراجه بالغوص يجب فيه الخمس إذا بلغ قيمته دينارا فصاعداً.[5] چهارم: فرو رفتن در آب؛ پس آنچه كه از جواهر با غواصى بدست آيد، مانند لؤلؤ و مرجان و غير آنها [مثل عنبر] از چيزهايى كه اخراج آن با غواصى در آب متعارف است، خمس آن در صورتى كه قيمت آن به يك دينار و بيشتر برسد واجب است.
عبارت
عروة هم در اینباره چنین است:
الرابع: الغوص و هو إخراج الجواهر من البحر مثل اللؤلؤ و المرجان و غيرهما معدنيّاً كان أو نباتيّاً.
[6] چهارم: فرو رفتن در آب و آن خارج کردن جواهر از دریا است، مثل لؤلؤ و مرجان و غیر آنها از چیزهای معدنی باشد یا از نباتات. [که بعداً خواهیم گفت مراد از نباتات عنبر و مانند آن است]
در میان فقهای شیعه در اصل وجوب خمس غوص اختلافی نیست؛ ولی در میان فقهای اهل سنّت در وجوب و عدم آن اختلاف است. مرحوم علامه در
تذکرة در اینباره مینویسد:
الصنف الرابع: الغوص، و هو: كلّ ما يستخرج من البحر، كاللؤلؤ و المرجان و العنبر و غيرها. و يجب فيه الخمس عند علمائنا و به قال الزهري و الحسن و عمر بن عبد العزيز، لأنّ المخرج من البحر مخرج من معدن، فيثبت فيه حكمه. و سئل الصادق عليه السلام...[7] نوع چهارم: غوص است به معنای هر آنچه از دریا خارج میشود مانند مروارید و مرجان و عنبر و مانند آنها. خمس آن نزد علمای ما واجب است و [از اهل سنت هم] زهری، حسن بصری، عمر بن عبدالعزیر همین را میگویند، [دلیل آنها این است که] چون آنچه از دریا خارج میشود از معدن هم خارج میشود، پس حکم هر دو یکسان است. [ولی دلیل ما این روایات است]...
وی پس از ذکر دو روایت در اینباره که در ادامه آنها را خواهیم خواند، به اختلاف نظر علمای اهل سنت اشاره میکند و میفرماید:
و قال الشافعي و أبو حنيفة و مالك و الثوري و ابن أبي ليلى و الحسن بن صالح بن حي و محمد بن الحسن و أبو ثور: لا شيء في الغوص، و عن أحمد روايتان: هذه إحداهما، و الأخرى: فيه الزكاة لقول ابن عباس: ليس في العنبر شيء، إنّما هو شيء ألقاه البحر. و ليس بحجّة.[8] شافعی، ابو حنیفه، مالک و... میگویند در غوص چیزی واجب نیست، چنانچه احمد در یکی از دو قولش آن را پذیرفته و در قول دیگرش میگوید: زکات غوص واجب است به دلیل قول ابن عباس که میگوید: در عنبر چیزی واجب نیست، عنبر چیزی است که از دریا بیرون افتاده است. ولی این اقوال حجت نیستند [بلکه همان که ما و برخی دیگر از اهل سنت میگویند، صحیح است].
علامه در ادامه چند فرع برای این مسئله بیان میکند. در فرع اول و دوم از وجوب خمس عنبر و مفهوم آن بحث میکند، میفرماید:
أـ العنبر إن أخذ بالغوص، كان له حكمه في اعتبار النصاب، و إن جبي من وجه الماء، كان له حكم المعادن. بـ قال الشيخ: العنبر نبات من البحر. و قيل: هو من عين في البحر. و قيل: العنبر يقذفه البحر إلى جزيرة، فلا يأكله شيء إلّا مات، و لا ينقله طائر بمنقاره إلّا نصل منقاره، و إذا وضع رجله عليه، نصلت أظفاره و يموت.[9] عنبر اگر با فرو رفتن در آب به دست آید، حکم غوص را دارد در اینکه باید به نصاب برسد. و اگر از روی آب جمع گردد، حکم معدن را دارد. شیخ طوسی میگوید: عنبر گیاهی است در دریا. و گفته شده: عنبر چشمهای است در دریا و گفته شده عنبر چیزی است که دریا آن را در جزیرهای میاندازد و هیچ حیوانی آن را نمیخورد مگر آنکه میمیرد و هیچ پرندهای با نوکش آن را برنمیدارد مگر اینکه نوکش کَنده میشود، و اگر پایش را روی آن بگذارد، چنگالهایش کَنده میشود و میمیرد.
اینها اقوالی است که در گذشته برای عنبر میگفتند ولی هیچکدام صحیح نیست، بلکه عنبر نام نوعی نهنگ است که در دستگاه گوارشی آن مادهای تولید میشود و از راه مخرج یا دهان این جانور دفع میشود. قطعههای عنبر دفع شده روی آب دریا یا در ساحل به دست میآید. در آینده خواهیم گفت که این ماده که در گذشته برای عطر سازی استفاده میشده و امروزه در داروسازی هم به کار میرود از مواد معدنی نیست تا به عنوان معدن خمسش واجب باشد، بلکه به همین عنوان عنبر که در روایات بدان تصریح شده است، خمس دارد.
روایات مربوط به غوص در اینجا سراغ روایات این باب میرویم. در رابطه با جواهری که با غواصی به دست میآید، پنج عنوان در روایات وارد شده است. این عنواین را میخوانیم تا ببینیم حکم خمس بر کدامیک از آنها بار میشود.
یک: غوص در بیشتر روایات این عنوان مطرح شده است، از جمله حدیث دوم باب دوم از ابواب «ما یجب فیه الخمس» که میفرماید:
رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ أَنَّ الْخُمُسَ عَلَى خَمْسَةِ أَشْيَاءَ الْكُنُوزِ وَ الْمَعَادِنِ وَ الْغَوْصِ وَ الْغَنِيمَةِ.
[10] خمس در پنج چیز واجب است، گنجها، معادن، آنچه با غواصی به دست میآید و غنیمت.
صاحب
وسائل در ادامه این روایت میفرماید مورد پنجم را «ابن ابی عمیر» فراموش کرده است.
و حدیث چهارم این باب که میفرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع قَالَ: الْخُمُسُ مِنْ خَمْسَةِ أَشْيَاءَ مِنَ الْغَنَائِمِ وَ الْغَوْصِ وَ مِنَ الْكُنُوزِ وَ مِنَ الْمَعَادِنِ وَ الْمَلَّاحَةِ الْحَدِيثَ.
[11] خمس در پنج چیز واجب است، غنائم، غواصی، گنجها، معادن و معدن نمک تا آخر حدیث.
این عبارت در احادیث شماره 9، 11 و 12 این باب و حدیث 7 باب سوم نیز وارد شده است.
دو: غوص اللؤلؤ عنوان قبلی عام بود و شامل هر چیزی که با غواصی خارج شود، میشد؛ ولی در این عنوان سخن از لؤلؤیی است که با غواصی خارج شود. متن روایتی که این عنوان را به کار برده چنین است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْعَنْبَرِ وَ غَوْصِ اللُّؤْلُؤِ فَقَالَ عَلَيْهِ الْخُمُسُ الْحَدِيثَ.
[12] حلبی میگوید از امام صادق علیه السلام درباره عنبر و مرواریدی که با غواصی به دست میآید، سؤال کردم، فرمود: خمس دارد.
سه: ما يُخْرَجُ مِنَ الْبَحْرِ مِنَ اللُّؤْلُؤِ وَ الْيَاقُوتِ وَ الزَّبَرْجَدِ متن روایتی که این عنوان در آن به کار رفته است، چنین است:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع عَمَّا يُخْرَجُ مِنَ الْبَحْرِ مِنَ اللُّؤْلُؤِ وَ الْيَاقُوتِ وَ الزَّبَرْجَدِ وَ عَنْ مَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ هَلْ فِيهَا زَكَاةٌ فَقَالَ إِذَا بَلَغَ قِيمَتُهُ دِينَاراً فَفِيهِ الْخُمُسُ.[13] شیخ صدوق به اسنادش نقل میکند که از امام کاظم علیه السلام درباره آنچه از دریا خارج میشود از مروارید و یاقوت و زبرجد و آنچه از معادن طلا و نقره خارج میشود سؤال کردم که آیا زکات دارد؟ فرمود: هنگامی که قیمتش به یک دینار برسد خمس دارد.
چهار: عنبر عنوان چهارم «عنبر» است که در حدیث سوم از باب 7 به کار رفته است، میفرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمُفِيدُ فِي الْمُقْنِعَةِ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِي الْعَنْبَرِ الْخُمُسُ.
[14] شیخ مفید از امام صادق علیه السلام نقل میکند که فرمود: در عنبر خمس [واجب] است.
پنج: مَا يُخْرَجُ مِنَ الْبَحْرِ این عنوان در حدیث ششم از باب سوم آمده است، میفرماید:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ فِيمَا يُخْرَجُ مِنَ الْمَعَادِنِ وَ الْبَحْرِ وَ الْغَنِيمَةِ وَ الْحَلَالِ الْمُخْتَلِطِ بِالْحَرَامِ إِذَا لَمْ يُعْرَفْ صَاحِبُهُ وَ الْكُنُوزِ الْخُمُسُ.
[15] «عمار بن مروان» میگوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود: در آنچه از معادن و دریا خارج میشود و در غنیمت و مال حلال مخلوط به حرامی که صاحبش نامشخص باشد و گنجها خمس [واجب] است.
کدامیک از عنواین پنجگانه، ملاک تعلق خمس است؟ چنانچه گذشت در میان فقهای شیعه در اصل وجوب خمس غوص بحثی نیست، اما در اینکه کدام یک از این عناوین پنجگانه، ملاک تعلق خمس است، اختلاف نظر است. قبل از بیان نظرات فقها، میگوییم این عناوین را میتوان در دو عنوان جمع کرد. به این صورت که بگوییم: «غوص» و «غوص لؤلؤ» یکی است و لؤلؤ از باب مثال ذکر شده است. همچنین سه عنوان بعدی نیز در عنوان «ما یخرج من البحر» جمع میشود. با این حساب، میتوان گفت اختلاف در این است که آیا خمس «غوص» واجب است یا خمس «ما یخرج من البحر»؟
میان این دو عنوان از نسَب اربعه، عموم و خصوص من وجه بر قرار است. زیرا غواصی ممکن است در غیر دریا مثلاً در رودخانههای بزرگ نیز انجام شود، همچنین آنچه از دریا خارج میشود، همان طور که ممکن است با غواصی ـ فرو رفتن شخص در آب ـ خارج شده باشد، ممکن است با وسیله دیگری مثل زیردریایی نیز به دست آید یا اینکه اصلاً خود به خود روی آب قرار گیرد.
در وجه جمع این دو عنوان، پنج نظریه ارائه شده است:
یک: بحر با غوص تقیید میشود حاج آقا رضا همدانی به تبع صاحب
شرائع[16] فرموده است مراد از آنچه از دریا خارج میشود، با هر وسیلهای نیست؛ بلکه چیزی است که از راه غواصی به دست آید. به عبارت دیگر هر یک از دو عنوان، دیگری را مقید کرده است. لذا اگر جواهری از راهی غیر از غواصی از دریا خارج شود، خمس ندارد. همچنین اگر جواهری با غواصی از غیر دریا خارج شد، خمس ندارد.
دو: هر یک عنوان مستقلی است آیت الله خویی میفرمایند: «غوص» و «ما یخرج من البحر»، دو عنوان مستقل هستند. پس هرچه از دریا با هر وسیلهای خارج شود، خمس دارد، چنانچه هرچه به وسیله غواصی به دست آید، چه از دریا چه از غیر آن نیز خمس دارد.
دلیل این نظریه این است که تقیید و اطلاق در جایی است که دو عنوان با هم تنافی داشته باشند، ولی در مثل این مورد که هر دو عنوان مثبت هستند، نیازی به تقیید نیست.
سه: ملاک غوص است نظریه سوم این است که بگوییم: ملاک خمس غوص است و عنوان «ما یخرج من البحر» از باب غلبه است. یعنی چون غالباً آنچه با غواصی به دست میآید از دریا خارج میشود، گفته شده «ما یخرج من البحر»، والا آنچه مهم است از راه غواصی به دست آمدن است، گرچه از غیر دریا هم خارج شده باشد.
چهار: ملاک بحر است نظریه چهارم عکس نظریه قبلی است. یعنی ملاک خارج شدن از دریا است اما چون غالباً آنچه از دریا خارج میشود، از طریق غواصی صورت میگیرد، عنوان «غوص» مطرح شده است. پس هرچیزی که از دریا خارج شود حال چه با غواصی یا با هر وسیله دیگری، خمس دارد.
پنج: هر یک عنوان مشیر است نظریه آخر که توضیح آن را در جلسه بعدی بیان میکنیم، این است که هر یک از دو عنوان «غوص» و «ما یخرج من البحر»، عنوانی است مشیر به یک عنوان جامع و مشترک و نتیجه آن با نظریه دوم یکسان است.