بحث اخلاقی خیرخواه بودن مؤمن عاقل عن النّبی صلی الله علیه وآله أنّه قال: لَم يُعبَدِ اللّهُ عز و جل بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ، ولا يَكونُ المُؤمِنُ عاقِلًا حَتّى يَجتَمِعَ فيهِ عَشرُ خِصالٍ: الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ و الشَّرُّ مِنهُ مَأمونٌ، يَستَكثِرُ قَليلَ الخَيرِ مِن غَيرِهِ، و يَستَقِلُّ كَثيرَ الخَيرِ مِن نَفسِهِ، و لا يَسأمُ مِن طَلَبِ العِلمِ طولَ عُمرِهِ، و لا يَتَبَرَّمُ بِطُلّابِ الحَوائجِ قِبَلَه...[1] بحث در ویژگیهای مؤمن عاقل از منظر پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآله طبق روایتی بود که مرحوم شیخ صدوق رحمهالله در خصال نقل کردهاند. تا کنون پنج خصلت را بیان کردیم، ششمین خصلت مؤمن عاقل این است که از مراجعه نیازمندان به او به ستوه نمیآید. «تبرّم» به معنای به ستوه آمدن و خسته شدن است.
در فرهنگ تربیتی اسلام درخواست و اظهار نیاز به خدا خیلی خوب است، در مقابل درخواست از دیگران به شدت مذموم است. روایات فراوانی داریم که تأکید میکنند انسان حتی المقدور از دیگری چیزی درخواست نکند. این روایات را تحت عنوان «سؤال» در
میزان الحکمة آورده ایم.
عده ای از انصار خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآله رسیدند و از ایشان خواستند تا بهشت را برایشان ضمانت کند. حضرت فرمود: قبول میکنم به این شرط که از کسی چیزی نخواهید. آنها هم قول دادند و حتی وارد شده اگر سوار مرکب بودند و تازیانهشان روی زمین میافتاد به کسی نمیگفتند؛ بلکه خودشان میآمدند پایین و بر میداشتند و اگر بند کفششان پاره میشد، دوست نداشتند از کسی آن را بخواهند.
[2] به دلیل اینکه این خصلت مورد تأکید اسلام است، در احوالات بسیاری از بزرگان آمده که در منزل تمام کارها را خودشان انجام میداندند و حتی یک لیوان آب را هم درخواست نمیکردند.
سرّ این تأکید هم در دو نکته است: یکی اینکه انسان کَلّ بر دیگران نشود و تا آنجا که ممکن است بار خود را خودش بکشد. نکته دوم که مهمتر است دوری از شرک خفی است. اسلام میخواهد موحّد بپروراند، انسانی که تمامی نیازهایش را از خدا درخواست کند و هیچ کس را به غیر او تأمینکننده نیازهایش نداند.
تا اینجا مربوط به مذمت درخواست کردن بود، حال اگر کسی از انسان چیزی درخواست کرد، در اینجا هم به شدّت ردّ کردن او نهی شده. در
نهج
البلاغه میفرماید:
إِنَ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللَّهَ وَ مَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَى اللَّه.[3]
مسکین فرستاده خداست، پس کسی که او را محروم کند، خدا را محروم کرده و هر کس به او ببخشد به خدا بخشیده.
در بعضی از روایات هم وارد شده حتی اگر کسی میتوانست از طریق دیگری مشکل کسی را حلّ کند ولی حلّ نکرد، مسؤول است. همانطور که از مالش سؤال میشود از جاه و مقامش هم سؤال میشود.
آیت الله بهجت ـ رضوان الله تعالی علیه ـ میفرمودند: یکی از بزرگان موقع مرگش گریه میکرد. پرسیدند: چرا گریه میکنید؟ گفته بود: الان به این فکر افتادم که اگر خداوند از من سؤال کند که تو پول نداشتی، ولی آبرو داشتی و میتوانستی واسطه شوی و مشکل مردم را حلّ کنی، چرا بیش از این حلّ نکردی، چه بگویم؟
در روایتی از امام صادق علیهالسلام وارد شده که هر گاه مؤمن بتواند برادر مؤمنش را یاری کند ولی او را تنها بگذارد؛ خداوند او را در دنیا و آخرت تنها میگذارد. در مقابل در روایتی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله میخوانیم:
مَن سَعى في حاجَةِ أخيهِ المؤمنِ فكأنّما عَبدَ اللّهَ تِسعَةَ آلافِ سَنةٍ، صائما نَهارَهُ قائما لَيلَهُ.[4] كسى كه در راه برآوردن نياز برادر مؤمن خود بكوشد، چنان است كه نُههزار سال با روزه گرفتن و شبزندهدارى خدا را عبادت كرده باشد.
بحث فقهی موضوع: مفهوم صحیحه بزنطی در خمس گنج (2)
یادآوری بحث درباره سومین مسئله از مسائل تعریف کنز یعنی جنسیت گنجی که خمس آن واجب است، بود. اکثر فقها از جمله امام رحمةاللهعلیه از جنس نقدین بودن آن را شرط نمیدانند و حتی برخی مانند آیتالله گلپایگانی
از جواهرات بودن را هم شرط نداستند. در مقابل آیتالله حکیم و آیتالله خویی وجوب خمس را در غیر نقدین مشکل دانسته و خمس گنج از جنسی غیر از نقدین را مبنی بر احتیاط دانستند، هرچند اطلاق گنج از نظر عرف و لغت به این موارد را میپذیرند.
گفتیم منشأ این اختلاف، اختلاف در برداشت از صحیحه بزنطی در خمس کنز است که اکثراً آن را مربوط به کمیت و مقدار دانستهاند، ولی آیتالله خویی با توجه به سؤال بزنطی و تطابق آن با جواب امام علیهالسلام آن را ظاهر در تعیین جنسیت و کیفیت کنز داستند.
نظر آقا رضا همدانی نظر سومی هم از طرف آقا رضا همدانی مطرح شده که مراد از روایت را مماثلت در کمیت و کیفیت دانسته است. ایشان پس از نقل کلام مرحوم نراقی در
مستند مبنی بر اختصاص داشتن به نقدین و نقل جواب صاحب
ریاض به او که مراد مقدار است، میفرماید:
أقول: المتبادر من إطلاق المثل إرادة المماثلة على الإطلاق أي في سائر الجهات التي لها دخل في موضوعيّة المثل لحكمه، لا مقدار ماليته الذي هو أمر اعتباري لا دخل له في حقيقة المثل و لا في حكمه، كما هو مراد المجيب.
[5] آنچه از اطلاق «مثل» به ذهن متبادر میشود، مماثلت از هر جهتی است که در موضوعیت «مثل» برای حکم آن دخالت داشته باشد، نه فقط مماثلت در مقدار مالیتی که امری است اعتباری و دخالتی نه در حقیقت مثل دارد و نه در حکم آن.
بنا بر این به نظر ایشان، هم سؤال سائل که گفت: «سَأَلْتُهُ عَمَّا يَجِبُ فِيهِ الْخُمُسُ مِنَ الْكَنْزِ» اطلاق دارد و هم جواب امام علیهالسلام که فرمود: «مَا يَجِبُ الزَّكَاةُ فِي مِثْلِهِ». مراد در هر دو، هم کیفیت است و هم کمیت، یعنی برای وجوب خمس در گنج هم باید از جنس نقدین باشد و هم مقدار آن به بیست دینار برسد.
جواب در جواب استدلال حاجآقا رضا همدانی که در ضمن آن استدلال آیتالله خویی هم جواب داده میشود، میگوییم:
نمیشود تصور کرد که در ذهن شخصی مانند بزنطی که از راویان فقیه است، این باشد که موضوع خمس گنج بتمامه با موضوع زکات یکی باشد. بنا بر این، تماثل باید از جهتی خاص باشد و ابهام او در خمس گنج از بعضی جهات بوده، یعنی تماثل در کیفیت و یا کمیت.
از سوی دیگر، به دلیل اطلاق و مقدمات حکمت، نمیتوان اثبات کرد که مراد تماثل در کیفیت و کمیت است، زیرا اطلاق، جهت لحاظ مورد در استعمال را اثبات نمیکند؛ بلکه اگر معنای ملحوظ، مشخص شد، بیقید بودن آن را اثبات مینماید.
[6] به نظر ما، ظاهر روایت مماثلت در کمیت است. چند قرینه مؤید این ظهور است:
یک: در عبارتهای شبیه آن که بحث مماثلت است، مراد کمیت است نه کیفیت مانند اینکه گفته میشود: «باعه بالمثل» یعنی به اندازه و مقدار آن نه از همان جنس.
دو: اکثر فقها مقدار و کمیت را از این روایت فهمیدهاند.
[7] سه: استعمال شبیه این عبارت در صحیحهای که خود بزنطی درباره معدن از امام رضا علیهالسلام سؤال کرده، همانطور که در آنجا به قرینه کلمات «قلیل و کثیر» و «حتی یبلغ» و «عشرین دیناراً» میگوییم، ابهام در کمیت بوده در اینجا هم به قرینه همان روایت بگوییم مراد مماثلت در کمیت است نه جنس.
چهار: اگر مراد امام علیهالسلام از مماثلت، مماثلت در جنس و کیفیت بود، دیگر نیازی به آوردن کلمه مثل نبود، بلکه اگر این طور میفرمود: «مَا يَجِبُ الزَّكَاةُ فَفِيهِ الْخُمُسُ» نیز همان معنا را افاده میکرد.
پنج: اگر در ذهن سائل کیفیت بود، یعنی میخواست بداند که آیا در همه اقسام گنج ـ نقدین و غیر نقدین ـ خمس واجب است یا نه؟ اولاً باید سؤالش را به گونهای طرح میکرد که این معنا را برساند، مثلاً میگفت: کدام قسم از اقسام گنج خمس دارد؟ ثانیاً حضرت باید در جواب میان اقسام گنج تفصیل میداد و متناسب با سؤال وی جواب میداد و مثلاً میفرمود: کنزی که از جنس طلا و نقره است خمس دارد و غیر آن ندارد.
با توجه به این قرائن،
ما هم مثل مشهور میگوییم از روایت کمیت و مقدار برداشت میشود؛ لذا در صورتی که گنج از غیر نقدین هم باشد، خمس به آن تعلق میگیرد. نکته دیگر اینکه اگر طبق نظر آیتالله خویی بگوییم روایت در کیفیت ظهور دارد، اشکال دیگری ایجاد میشود و آن اینکه در این صورت تعیین نصاب برای وجوب خمس در گنج دلیلی نخواهد داشت. چرا که تنها دلیلی که نصاب (بیست دینار) را برای خمس گنج ثابت میکند همین صحیحه بزنطی است که برای افاده چنین مطلبی باید مماثلت را در مقدار یا اعم از آن بدانیم، ولی آیتالله خویی که مماثلت را فقط در جنس و ماهیت دانست، دیگر برای اثبات نصاب دلیلی نخواهد داشت.
[8] چهار: مکان گنج تاکنون، سه مسئله در رابطه با گنجی که خمس به آن تعلق میگیرد، بیان شد. یکی شرط نبودن قصد اتخاذ بود، دیگری این بود که شرط نیست حتماً در جوف زمین باشد، و سوم اینکه لازم نیست جنس گنج حتماً از نقدین باشد. مسئله چهارم این است که آیا برای مالک شدن گنج و در نتیجه وجوب خمس آن، لازم است گنج در بلاد غیر اسلامی یافت شود، یا فرقی میان بلاد اسلام و بلاد کفر نیست؟ همچنین لازم است که اثر و نشانهای از اسلام در آن نباشد ـ مثلاً نقش سکههای دوران اسلامی بر آن حک شده باشد ـ، یا داشتن و نداشتن اثر اسلامی فرقی ندارد؟
نظرات فقها و استدلالهای موافقین و مخالفین در جلسه آینده بیان خواهد شد.