بحث اخلاقی خسته نشدن از طلب علم عن النّبی صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم أنّه قال: لَم يُعبَدِ اللّهُ عز و جل بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ، ولا يَكونُ المُؤمِنُ عاقِلًا حَتّى يَجتَمِعَ فيهِ عَشرُ خِصالٍ: الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ و الشَّرُّ مِنهُ مَأمونٌ، يَستَكثِرُ قَليلَ الخَيرِ مِن غَيرِهِ، و يَستَقِلُّ كَثيرَ الخَيرِ مِن نَفسِهِ، و لا يَسأمُ مِن طَلَبِ العِلمِ طولَ عُمرِهِ...[1] در جلسات قبل چهار خصلت از خصلتهایی که رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم در این حدیث نورانی برای مؤمن عاقل بیان کرده را توضیح دادیم. پنجمین ویژگی مؤمن عاقل این است که در تمام عمر از طلب علم خسته نمیشود. هیچگاه از دانستن سیر نمیشود، اینگونه نیست که به حدّی از علم و معرفت قناعت کند؛ بکله هر چقدر هم بداند، باز در نظرش کم است و باید افزوده شود.
در روایت دیگری از آن حضرت وارد شده:
مَنهومانِ لا يَشبَعانِ: طالِبُ عِلمٍ، و طالِبُ دُنيا.[2] دو آزمند، كه هیچوقت سير نمىشوند: جوينده دانش و جوينده دنيا.
همانطور که هرچه طالب دنیا به امکانات مادی برسد، حرص و طمعاش بیشتر میشود و حتی اگر کُره زمین را به او بدهند، باز میخواهد کُرات دیگر را تصرف کند؛ طالب علم نیز چنین است که از علم سیر نمیشود و مدام در جستجوی علوم جدید است؛ البته میان آن دو این فرق مهم است که طالب دنیا مانند تشنهای است که از آب شوری خورده و تشنگی او برایش عذابآور است، لذا همیشه مضطرب است، ولی طالب علم و دانش، هرچه بر علمش افزوده شود به آرامش بیشتری میرسد.
خسته نشدن از دانشطلبی و افزایش علم به اندازهای اهمیت دارد که با وجود آنکه بعد از ذات حضرت حق که علم مطلق است، خاتم انبیا عالمترین و با معرفتترین مخلوق خداست؛ ولی با این حال خداوند به او طلب فزونی علم را سفارش میکند: ﴿وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً
﴾.[3] در روایت دیگری از رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم نقل شده که:
إذا أتى عَلَيَّ يَومٌ لا أزدادُ فيهِ عِلمًا، فَلا بورِكَ في طُلوعِ شَمسِ ذلِكَ اليَوم.[4] اگر روزی بر من بگذرد که در آن بر دانشم نیفزایم، طلوع خورشيد آن روز بر من مبارک نیست.
همچنین در حکمتهای منسوب به امام علی علیهالسلام آمده است:
لَو كانَ أحَدٌ مُكتَفِياً مِنَ العِلمِ لَاكتَفى نَبِيُّ اللّهِ موسى، وقَد سَمِعتُم قَولَهُ: ﴿هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلّمَنِ مِمَّا عُلّمْتَ رُشْدًا﴾[5][6] اگر كسى به دانش خويش اکتفا مىكرد، پيامبر خدا، موسی علینبیناوآلهوعلیهالسلام اين كار را مىكرد، حال آن كه [وقتی به خضر رسید] سخن او را شنيدهايد که گفت: آيا دنبال تو بيايم تا آنچه از مايه رشد آموختهاى به من بياموزى؟ یعنی با اینکه حضرت موسی علیهالسلام پیامبر اولوالعزم خداست باز از علمآموزی دست برنداشت.
درباره ابوریحان بیرونی (362 ـ 440 ق)، این دانشمند بزرگ ایرانی هم داستان معروفی نقل شده که در بستر مرگ مسألهای را از رفیقش سؤال کرد، گویا مدتها روی آن مسأله با همدیگر صحبت میکردند، رفیق او تعجب کرد، گفت: در این حالت این مسأله را بدانی یا ندانی چه فرقی میکند؟ جواب داد: این را بدانم و بمیرم بهتر است از اینکه ندانم و بمیرم. این همان است که ارزش انسان را به دانستههایش دانستهاند: «قيمَةُ كُلِّ امرِئٍ ما يَعلَمُه».
[7] در روایتی نیز از حضرت داوود علینبیناوآلهوعلیهالسلام نقل شده که فرمود:
قُل لِصاحِبِ العِلمِ يَتَّخِذ عَصًا مِن حَديدٍ ونَعلَينِ مِن حَديدٍ، ويَطلُبُ العِلمَ حَتّى تَنكَسِرَ العَصا وتَنخَرِقَ النَّعلانِ.[8] به دانشمند بگو كه عصا و كفشى آهنين تهیه کند و در جستجوى دانش حركت كند تا عصايش بشكند و كفشهايش پاره شود. قاعدتاً عصای آهنین نمیشکند، کفش آهنین هم سوراخ نمیشود و این نشاندهنده اهمیت کسب علم و خسته نشدن از طلب علم است که از ویژگیهای مؤمن عاقل دانسته شد.
گفتنی است، علم و دانش انسان هر چقدر هم که زیاد باشد، باز محدود است و در برابر علم نامحدود الهی، جز جهل چیزی نیست. از این رو، همان امامى كه مىفرمود: دانش اوّلين و آخرين نزد من است و میفرمود: از من بپرسيد پيش از آن كه از دستم دهيد؛ زيرا من به راههاى آسمان، داناتر از راههاى زمينم، دانش خود را در برابر علم الهی، هيچ مىشمارد و در پيشگاه او اینچنین به نادانى خود، اعتراف مىنمايد: «أنتَ العالِمُ وأَنَا الجاهِلُ»
[9]؛ تو دانايى و من نادانم.
بحث فقهی موضوع: مفهوم صحیحه بزنطی در خمس گنج
یادآوری بحث در سومین مسئله از مسائل مربوط به تعریف کنز بود. مسئله اول این بود که آیا قصد ذخیره کردن در صدق گنج شرط است یا نه؟ گفتیم شرط نیست بلکه به هر قصدی مدفون شود بر آن گنج اطلاق میشود. مسئله دوم این بود که آیا مخفی بودن زیر زمین شرط است یا نه؟ در اینجا هم گفتیم شرط نیست و اگر بالای کوه یا درون درخت هم باشد، خمس آن واجب است.
احتمالات در جنس گنجی که خمسش واجب است در مورد مسئله سوم که جنسیت گنج است، سه احتمال وجود دارد:
احتمال اول این است که بگوییم برای وجوب خمس حتماً باید جنس گنج از نقدین یعنی طلا و نقره مسکوک باشد. این نظر آیتالله خویی است که توضیح خواهیم داد.
احتمال دیگر این است که منحصر در نقدین نیست، بلکه اگر مطلق جواهرات باشد، خمس واجب است. پس فرق نمیکند طلا و نقره مسکوک باشد یا غیر مسکوک یا غیر آنها از دیگر جواهرات. این نظر صاحب
عروة است که به آن اشاره شد.
احتمال سوم این است که حتی از جواهرات بودن هم شرط نیست، بلکه مطلق مال «معتدٌ به» اگر به عنوان گنج پیدا شود خمس دارد. مثلاً اگر کتاب خطی گرانبهایی هم پیدا شود، خمس دارد. این نظر آیت الله گلپایگانی است که در حاشیه عروه بیان شده، میفرماید:
اختصاصه بالجواهر غير معلوم بل هو كلّ مال مدفون معتدّ به على الأقوى.[10] از نظر امام رحمةاللهعلیه نیز اگر در عرف به اشیاء عتیقه یعنی اموال ارزشمند و کهن غیر از جواهر هم گنج اطلاق شود، خمس آن واجب است.
هرچند این سه احتمال مطرح است؛ ولی بحث اصلی در همان احتمال اول است که آیا در وجوب خمس گنج، نقدین بودن آن شرط است یا نه؟
نظر آیتالله خویی ایشان در این باره میفرماید:
لا ينبغي التأمّل في صدق الكنز على كلّ مال مذخور في الأرض، سواء أ كان من الذهب و الفضّة أم غيرهما من الجواهر و الأحجار الكريمة و نحوها من النفائس الثمينة... نعم، الظاهر اختصاص الخمس بعنوان الكنز بصنفٍ خاصّ منه، أعني: الذهب و الفضّة المسكوكين المعبّر عنهما بالنقدين، فلا خمس في غيرهما بهذا العنوان و إن ثبت بعنوان مطلق الفائدة، و ذلك من أجل النصّ الخاصّ، و هي صحيحة البزنطي الظاهرة في الاختصاص، و بها ترفع اليد عن الإطلاق الواردفي سائر الأدلّة، التي منها صحيحة زرارة المتضمّنة للركاز، عملًا بصناعة الإطلاق و التقييد.[11] شکی نیست که از نظر لغت و عرف به اموال ذخیره شده در زمین چه نقدین باشد و چه غیر آن از جواهرات و سنگهای قیمتی، گنج اطلاق میشود؛ ولی وجوب خمس به عنوان کنز بودن فقط مربوط به نقدین است. پس در غیر آنها به عنوان کنز خمس واجب نیست هرچند اگر مازاد بر مؤونه سال باشد، سر سال از باب مطلق فائده بودن خمسش واجب است.
دلیل آن نص خاصّ در این باره است و آن صحیحه بزنطی است که ظهور در اختصاص وجوب خمس گنج در نقدین دارد. و به همین خاطر از اطلاق روایات دیگر مانند صحیحه زراره دست میکشیم.
صحیحه بزنطی که ایشان بدان استدلال کردهاند، حدیث دوم در باب «وُجُوبِ الْخُمُسِ فِي الْكُنُوز بِشَرْطِ بُلُوغِ عِشْرِينَ دِينَاراً فَصَاعِداً...» از وسائل است که متن آن چنین است:
بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَمَّا يَجِبُ فِيهِ الْخُمُسُ مِنَ الْكَنْزِ فَقَالَ مَا يَجِبُ الزَّكَاةُ فِي مِثْلِهِ فَفِيهِ الْخُمُسُ.
[12] این حدیث را مرحوم شیخ صدوق در
الفیقه به اسنادش از بزنطی که از اصحاب اجماع و از سه نفری است که «لا یرسل و لا یروی إلّا عن ثقة»، روایت میکند، میگوید: از امام رضا علیهالسلام درباره آنچه در آن خمس گنج واجب است سؤال کردم. حضرت فرمود: آنچه در مثل آن زکات واجب است، خمس دارد.
بحث در فقهالحدیث این روایت است، سؤال این است که مراد از «ما» در عبارت «ما یجبالزکاة» کیفیت است یا کمیت؟ به عبارت دیگر، جنسیت خمس کنز مثل زکات است که در این صورت نظر آیتالله خویی ثابت میشود، چون زکات فقط در نقدین واجب است، پس در کنز هم فقط اگر نقدین باشد خمس واجب است، یا اینکه مقدار و نصاب خمس کنز مثل زکات است، به این معنا که همانطور که نصاب زکات بیست دینار است، نصاب خمس کنز هم بیست دینار است. در این صورت این حدیث نسبت به کیفیت و جنس کنز ساکت است و آیتالله خویی نمیتواند به آن استدلال کند.
عبارت ایشان در تبیین استدلال به این روایت چنین است:
فإنّ السؤال بقوله: عمّا، إلخ، ظاهرٌ في السؤال عن الجنس و الماهيّة، لا عن المقدار و الكمِّيّة. و عليه، فالمماثلة ظاهرة في التماثل من حيث الجنس الذي هو المسئول عنه لا في شيء آخر، فإنّه خلاف المنسبق أو المنصرف من إطلاق المماثلة كما لا يخفى، و بما أنّ الجنس المستخرج من الكنز الذي يكون في الجنس المتسانخ و المماثل له الزكاة منحصرٌ في النقدين فطبعاً يختصّ الخمس أيضاً بهما.[13] ظاهر سؤال بزنطی که گفت: از آنچه در آن خمس گنج واجب است، سؤال از جنس و ماهیت است نه مقدار و کمیت. بنا بر این، [با در نظر گرفتن تطابق سؤال و جواب] مماثلتی که در جواب امام علیهالسلام آمده در مثل هم بودن از حیث جنس است که مورد سؤال بود نه چیز دیگر، چرا که اگر مماثلت از حیث دیگر باشد (مقدار)، با آنچه از اطلاق مماثلت به ذهن متبادر میشود و به آن انصراف پیدا میکند، مخالفت خواهد داشت. پس وقتی جنسی که به عنوان گنج خارج میشود مثل و همسنخ چیزی است که زکات به آن تعلق میگیرد، یعنی طلا و نقره مسکوک، خمس گنج هم مختص همین مورد میشود.
بر اساس این برداشت، میتوان گفت، پرسش در ذهن سائل این بوده که گنج از هر جنسی که باشد
خمس دارد ؟ ولی امام علیهالسلام میان گنجی که از نقدین باشد و غیر آن تفصیل میدهد. پس هر چند از نظر عرف و لغت به غیر نقدین هم گنج اطلاق میشود ولی از نظر روایت، تنها گنج از جنس نقدین خمس دارد.
در ادامه ایشان، احتمال دیگر را به عنوان اشکال از قول صاحب
ریاض مطرح و به آن پاسخ میدهد، میفرماید:
هذا، و لكن صاحب الرياض أسند إلى الأصحاب أنّهم فهموا منها المماثلة في المقدار و الماليّة، نظير صحيحته الأُخرى الواردة في المعدن... فإنّ الجواب فيهما واحد، و هو اعتبار النصاب.[14] این در حالی است که [سید محمد طباطبایی مجاهد] صاحب
ریاضالمسائل این را به اصحاب نسبت داده که آنها از این روایت مماثلت در مقدار و مالیت را فهمیدهاند، همانطور که از صحیحه دیگر بزنطی که درباره معدن از امام رضا علیهالسلام سؤال کرده، چنین برداشتی میشود.
متن صحیحه بزنطی در معدن که قبلاً در بحث نصاب معدن هم آن را خواندیم چنین است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاالْحَسَنِ ع عَمَّا أَخْرَجَ الْمَعْدِنُ مِنْ قَلِيلٍ أَوْ كَثِيرٍ هَلْ فِيهِ شَيْءٌ قَالَ لَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ حَتَّى يَبْلُغَ مَا يَكُونُ فِي مِثْلِهِ الزَّكَاةُ عِشْرِينَ دِينَاراً.
[15] شیخ طوسی به اسنادش از «محمد بن الحسن الصفار» و او از «یعقوب بن یزید» و او از «بزنطی» نقل میکند که از امام رضا علیهالسلام سؤال کردم که آنچه از معدن خارج میشود، کم یا زیاد، آیا چیزی در آن است؟ [یعنی آیا خمس دارد] حضرت فرمود: چیزی در معدن نیست تا اینک برسد به مقدار بیست دیناری که در مثل آن زکات واجب میشود.
صاحب
ریاض میفرماید: جواب در هر دو روایت یک چیز است و آن مشخص کردن اعتبار نصاب است. یعنی همانطور که در روایت معدن، سؤال بزنطی از مقدار و کمیت بود و جواب حضرت هم در مماثلت زکات و خمس معدن در نصاب بود، در روایت کنز هم مراد مماثلت در مقدار است نه جنس. در واقع، ایشان به قرینه فهم اصحاب و روایت دیگر شبیه روایت مورد بحث، مماثلت در کمیت را برداشت میکند.
آیتالله خویی این اشکال را اینطور جواب میدهد که:
لكنّه كما ترى، فإنّ الصحيحة الأُولى ظاهرة في السؤال عن الجنس كما عرفت، فلا وجه للحمل على الكمّ. و أمّا الثانية فهي بالعكس من ذلك، لمكانالتعبير بقوله: من قليل أو كثير، و قوله: «حتّى يبلغ» فإنّ ذلك يجعلها كالصريح في تعلّق السؤال بالكمّ و المقدار، فبين السؤالين بونٌ بعيد، و لا وجه لقياس أحدهما بالآخر كما هو ظاهر جدّاً.[16] ولی چنانچه گذشت، روایت اول ظهور در سؤال از جنسیت داشت و دلیلی بر حمل آن بر کمیت نداریم، اما روایت دوم بر عکس، ظهور در کمیت دارد و نمیتوان آن را حمل بر جنسیت کرد، چرا که تعبیر «من قلیلٍ او کثیرٍ» در سؤال و «حتی یبلغ» در جواب، قرینهای است بر اینکه متعلق سؤال کمیت و مقدار است. بنا بر این، میان دو سؤال فاصله زیادی است و نباید یکی را با دیگری مقایسه کرد.
در ادامه این مطلب را اینگونه تأیید میکند:
أضف إلى ذلك أنّ هذه الصحيحة الواردة في المعدن لو حملت على الجنس ليراد به الذهب و الفضّة اللذين يكون في مثلهما الزكاة يلزم منه الحمل على الفرد النادر جدّاً، ضرورة أنّ التصدِّي لاستخراج غيرهما من سائر المعادن كالملح و الأحجار الكريمة و نحوها يمكن من شخص واحد. و أمّا استخراج الذهب و الفضّة من معدنهما فهو صعب مستعصب لا يمكن عادةً أن يقوم به إلّا جماعة كثيرون مجهّزون بآلات الاستخراج، و في الأغلب يكون المتصدِّي لها أعضاء الدول و الحكومات دون آحاد الناس العاديّين.[17] افزون بر آنکه اگر روایت معدن را حمل بر کیفیت و جنس کنیم و بگوییم مراد از آن معدن طلا و نقره است که در مثل آنها زکات واجب است، حمل روایت بر فرد نادر خواهد بود، چرا که استخراج سایر معادن مثل نمک و سنگهای قیمتی توسط یک نفر امکان پذیر است؛ ولی استخراج معدن طلا و نقره کار مشکلی است که معمولاً ممکن نیست مگر به صورت گروهی آن هم با استفاده از وسایل مجهز، لذا غالباً متصدی استخراج این معادن دولتها هستند نه آحاد مردم.
در پایان این طور نتیجه میگیرد که:
فتحصّل: أنّ الأظهر اختصاص الخمس من الكنوز بما كان الخارج من النقدين اللذين فيهما الزكاة دون غيرهما من الذهب و الفضّة غير المسكوكين فضلًا عن غير الذهب و الفضّة.[18] اظهر این است که خمس در گنج مخصوص گنجی است که جنس آن از نقدین باشد، همان جنسی که زکات آن هم واجب است، نه گنجی که از طلا و نقره غیر مسکوک باشد، چه برسد به گنجی که از غیر آن دو باشد.
بنابراین، برداشت آیتالله خویی بر خلاف برداشت صاحب
ریاض و اکثر فقها، از صحیحه بزنطی در بحث کنز، تعیین جنسیت شد نه کمیت.
نظر حاجآقا رضا همدانی در اینجا احتمال سومی هم مطرح است که آن را مرحوم حاجآقا رضا همدانی نقل کردهاند. ایشان و کسانی که از ایشان تبعیت کردهاند، میفرمایند: میتوان از روایت هر دو مورد را برداشت کرد، یعنی روایت هم در صدد بیان کیفیت گنج است و هم کمیت و نصاب آن.
این اجمال فرمایش ایشان بود، تفصیل آن در جلسه آینده میآید.