بسم الله الرحمن الرحیم
سخنان حجة الاسلام والمسلمين محمدى رى شهرى
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمدللّه الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لولا أن هدانا اللّه.
خدمت سروران گرامى, علما, اساتيد, فضلا و دانشجويان عزيز, خيرمقدم عرض مى كنم.
امروز, يكى از روزهاى شيرين و به يادماندنى براى بنده و همه علاقه مندان به نشر آثار اهل بيت است. از خداوند متعال سپاسگزاريم كه به ما توفيق داد تا با تلاشهاى فراوانى كه براى به ثمر رسيدن اين تشكيلات صورت گرفت, امروز, شاهد شروع كار دانشكده علوم حديث باشيم.
من امروز, در اين جلسه توجيهى و پيش از شروع كلاسها لازم مى دانم از همه برادران عزيزى كه براى ساماندهى اين تشكيلات زحمت كشيدند و تلاش كردند, چه در زمينه طرح توسعه و ايجاد اين بناى تاريخى براى علوم حديث, چه در بخش محتوايى براى ايجاد دانشكده علوم حديث, در تدوين اساسنامه, برنامه ها و همه آنچه مربوط مى شود به اينكه اين تشكيلات به صورت رسمى فعاليت خود را آغاز كند, صميمانه سپاسگزارى كنم.
در آغاز , نكاتى را براى دانشجويان عزيز بيان مى كنم و ـ إن شاء اللّه ـ برادران بزرگوار مسئول در دانشكده, هر يك توضيحات ريزتر و جزئى تر را ارائه خواهند كرد. مطلبى كه من خدمتتان عرض مى كنم, تبيين اجمالى اهداف دانشكده, سياستها و برنامه هاست. كليات را من عرض مى كنم و جزئيات را دوستان بيان خواهند كرد. اولين سؤالى كه در ذهن هر كس و بخصوص دانشجويان اين رشته هست, اين است كه علوم حديث چيست؟ توضيحات اجمالى در تبليغاتى كه براى ثبت نام دانشجويان صورت گرفت, داده شده بود; ولى از سؤالاتى كه دانشجويان داشتند, پيداست كه هنوز اين مسئله ابهام دارد. من مى خواهم در اين ارتباط, قدرى براى شما صحبت بكنم.
علوم حديث چيست؟ چه اهدافى را دنبال مى كند؟ و چگونه مى توان به اين اهداف دست يافت؟
به عنوان مقدمه عرض مى كنم كه اسلام, برنامه تكامل انسان است. آنچه انسان از نظر اعتقادى, اخلاقى و عملى براى تكامل مادى و معنوى نياز دارد, اگر يك جا جمع بشود, مى شود اسلام. اين برنامه تكامل انسان, از دو چشمه نور منشأ مى گيرد كه عبارت اند از: كتاب خدا و سنّت رسول خدا. كتاب خدا نور است و سنّت رسول خدا هم نور است: «كلامُكم نور». [1]
پيامى كه مقام معظم رهبرى براى افتتاح مؤسسه فرهنگى دار الحديث فرستادند, با اين جمله آغاز مى شود: «كلامكم نور». همان طور كه كتاب خدا نور است, كلام اهل بيت هم نور است و برنامه تكامل انسان, ريشه در اين دو منبع نور دارد و اين دو منشأ و منبع فيض و نور, ملازم يكديگرند; يعنى برنامه تكامل انسان ـ اگر بخواهد به صورت واقعى ارائه شود ـ نياز به هر دو دارد. قرآن به تنهايى كافى نيست. سنّت هم به تنهايى كافى نيست.
سنّت چيست؟
سنّت از نظر ما عبارت است از: قول, فعل و تقرير معصوم «كه همان رسول خدا و اهل بيت ايشان باشند». سنّت رسول اللّه, شامل فعل و قول و تقرير اهل بيتش هم هست; چون اهل بيت هم هر چه مى گويند, از پيامبر نقل مى كنند. از امام صادق(ع) سؤال مى كنند: «حرفهايى كه شما مى گوييد, از كجا مى گوييد؟» فرمود: «هرچه من مى گويم, از پدرم نقل مى كنم, از پدرش, از جدش تا مى رسد به رسول خدا». [2] همه ائمه اين جور هستند. آنچه مى گويند, سنّت پيامبر است. عترت كه در حديث ثقلين آمده (كتاب اللّه و عترتى), عبارت است از همان سنّت پيامبر, به علاوه مسئله رهبرى و امامت. گستره سنّت از نظر ما با بعثت پيامبر اسلام, شروع مى شود و با غيبت وليّ عصر(عج) ختم مى شود.
اين دو, يعنى قرآن و حديث, نياز به همديگر دارند. وقتى مى گوييم حديث, مقصودمان همان سنّت است. اگر بخواهيم حديث را آن گونه كه هست ارائه كنيم, نياز به قرآن داريم و اگر بخواهيم قرآن را آن گونه كه هست تفسير كنيم, نياز به حديث داريم.
قرآن بدون سنّت و عترت, يا سنّت و عترت بدون قرآن, نه تنها راهگشا و تكامل آفرين نيست و مشكلى از جامعه انسانى حل نمى كند; بلكه مفهوم واقعى خودش را هم ندارد. بنابراين, حديث شناسى در واقع, قرآن شناسى است. قرآن شناسى هم به مفهوم حديث شناسى است. پس چرا مى گوييم دانشكده علوم حديث؟ چون برنامه هاى دانشكده به علوم حديثْ گرايش دارد. يك وقتْ ما سرمايه گذارى بيشترى در زمينه شناسايى قرآن مى كنيم و از قرآن به حديث مى رسيم. يك وقت, بيشترين سرمايه گذارى علمى از اين طرف مى شود و از حديث به قرآن مى رسيم. براى شناخت صحيح حديث, نياز به قرآن داريم و براى شناخت صحيح قرآن, نياز به حديث داريم.
امّا حديث شناسى يك تفاوت با قرآن شناسى دارد و آن,عبارت است از اينكه در تاريخ اسلام, حديث, حوادث و مصائبى را از سر خود گذرانده كه حديث شناسى را مشكل ساخته است. در قرآن شناسى, لااقل متن قرآن براى همه مردم, قابل شناسايى است. اين كتابى كه ما به نام قرآن (بدون كم و كاست) داريم, همان است كه بر قلب مقدّس رسول اللّه نازل شد; ولى آنچه به عنوان حديث داريم و در كتب حديثْ نوشته شده, آيا همان است كه پيغمبر گفته؟ آيا همان است كه اهل بيت فرمودند؟ يا آن نيست؟ بى ترديد, بسيارى از آنچه كه به معصومان نسبت مى دهند, همان است; ولى اينكه آيا همه آنچه در كتب حديث نوشته شده, فعل و قول و تقرير معصوم است يا نه, جاى بحث دارد كه در تاريخ تدوين حديث ـ ان شاء اللّه ـ خواهيد خواند. اجمالاً نمى توانيم بگوييم همه آنچه در كتب حديث به پيامبر يا اهل بيتْ نسبت داده شده, واقعاً فرموده آنهاست.
علوم حديث
حديث شناسى بيش از قرآن شناسى نياز به تخصص دارد; به دليل اينكه متن قرآن, بدون ترديد و به اجماع مسلمين, همان است كه بر پيامبر نازل شده; ليكن هر آنچه در كتب حديث هست, معلوم نيست كلام معصوم باشد. اين, نياز به بحث و تحقيق و جستجو دارد.
قرآن شناسى, با داشتن فقط يك تخصص امكان پذير است و آن, تخصص در تفسير است. كسى كه بخواهد متخصص در تفسير شود, نيازهاى مختلفى از نظرعلمى دارد; ولى به هرحال, تخصص در تفسير و فهم متن قرآن براى قرآن شناسى كافى است; ليكن حديث شناسى با يك تخصص امكان پذير نيست و نياز به سه چهار تخصص دارد. اگر كسى بخواهد حديث شناس شود, در گام اول, نياز به شناخت حلقه هايى دارد كه حديث را به معصوم متصل مى كنند. قرآن شناسى, اين حلقه ها را لازم ندارد. قرآن موجود, به اتفاق همه مسلمانها همان است كه بر پيامبر اكرم نازل شد و هيچ ترديدى هم در آن نيست: «لاريبَ فيه»; [3] ليكن در حديثْ بحث هست.
حديثى را مرحوم شيخ صدوق نقل كرده و او از ديگرى, از ديگرى تا مى رسد به يكى از معصومان. اين سلسله واسطه ها كه سند ناميده مى شود, قابل اعتماد نيست و شناخت سند, تخصص مى خواهد: آيا اين افرادى كه حديث را نقل كرده اند, انسانهاى درستى بوده اند يا خير؟ چه مذهبى داشته اند؟ از نظر وثوق و عدالت تا چه پايه اى بوده اند؟ تحقيق در اين زمينه, پژوهشگر را به علم رجال و تخصّص در شناخت سند احاديث مى رساند.
تخصص دوم, شناخت اصطلاحات يا صفات حديث است كه به آن, مصطح الحديث گفته مى شود. وقتى افراد سند را شناختيم و دانستيم كه اين حديث از معصوم صادر شده يا نشده, اينجا حديث, اصطلاحات و صفات مختلفى پيدا مى كند. گاهى حديث, متواتر است; يعنى تعدّد رجال سند, در حدّى است و به گونه اى است كه يقيين مى كنيم حديث از معصومْ صادر شده و قطعى الصدور است.گاه هم فقط يك نفر حديث را نقل كرده و يك رشته سند براى آن نقل شده است كه در اين صورت, خبر واحد است. اينكه يك حديثى صحيح است يا ضعيف يا موثّق, مُرسَل است يا مرفوع يا مقطوع و… اين عناوين, اصطلاحاتى است كه انواع احاديث با آنها شناخته مى شوند.
جمع بندى محقق و پژوهشگر نسبت به صدور و عدم صدور حديث هم مى شود يك گرايش ديگر و يك دانش ديگر. پژوهشگر بالاخره بايد جمع بندى بكند كه اين حديث با اين مضمون و با اين واژگان و ادبيات, چقدر احتمال دارد كه از معصومْ صادر شده باشد: نود درصد؟ هفتاد درصد؟ پنجاه درصد؟ سى درصد؟… يا اينكه اصلاً اين حديث, حديث مجعول است كه به دروغ, نسبت به معصوم داده اند. اين, دومين تخصّص مورد نياز براى شناخت احاديث اسلامى است.
راه ديگر وثوق به صدور حديث ـ كه بسيار مهم است ـ بررسى قرائن صدور و قرائن عدم صدور است. ما مى توانيم يك حديث را ولو اينكه از نظر سند, رجال آن ناشناخته باشند و اصطلاحاتى كه در رشته حديث شناسى شناخته شده اند, گوياى عدم صدور آن باشند, از راه قرائن بفهميم كه از معصومْ صادر شده است; يا به عكس, در مواردى كه حديث از نظر سندْ ايرادى ندارد, از راه قرائنْ كشف كنيم كه صادر نشده است.
حديثى داريم كه در اصطلاح حديث شناسى به آن «مُرسَل» گفته مى شود; اصلاً سند ندارد و راوى يى كه همزمان با معصوم نبوده, آن را مستند به معصوم كرده و هيچ واسطه اى را هم ذكر نكرده است. ما مى خواهيم بفهميم آن سندى كه ذكر نشده, درست بوده يا درست نبوده است. ما از مطابقت يا عدم مطابقت مضمون اين حديث با قرآن, موافقت يا عدم موافقت آن با عقل, موافقت يا عدم موافقت آن با ساير گفته هاى معصومان, مجموعه اينها را اگر كنار هم بگذاريم و در صورتى كه حديث شناس بشويم, مى توانيم اثبات كنيم كه اين از معصوم صادر شده يا صادر نشده يا به احتمال چند درصد صادر شده است. اين (اثبات صدور از طريق قرائن),يك راه جديدى است كه بايد به صورت كاملاً علمى در بيايد و در دانشگاه تدريس شود; ان شاء اللّه!
همين جا اضافه كنم كه مركز تحقيقات دارالحديث, توجه و اهتمام ويژه اى به اين موضوع دارد.
هدف از تاسيس دانشكده
اين سه تخصص يا گرايشى كه عرض كردم, همه مقدمه هستند براى پذيرش حديث و استفاده از آن. علوم حديث, مقدّمه است براى رسيدن به محتواى حديث و معارف آن. در حديث, مسائل مختلفى مطرح مى شود و مهمترين مسئله در برخورد با حديث, اين است كه حالا اين حديث كه با اين مقدمات به ما رسيد, چه مى گويد؟ به كدام يك از رشته هاى حوزوى يا دانشگاهى مربوط مى شود؟ آيا اين حديث به رشته اقتصاد مربوط مى شود؟ يا به سياست ؟ يا به اخلاق؟ يا به فلسفه, به كلام, به مديريت, به طب, به نجوم؟ قريبِ 25 رشته از علوم, در حديثْ ريشه دارد. استفاده اصلى ما ازحديث, اينجاست.
علوم حديث كه عنوان اين دانشكده است, شامل همه اين مراحل مى شود: هم گرايش رجال, هم اصطلاحات و هم بررسى محتوا. شايد براى شما اين سؤال مطرح باشد كه اگر ما علوم مقدّماتى حديث شناسى را بدانيم و ذى المقدمه را ندانيم, چه فايده دارد؟ پاسخ, اين است كه برنامه دروس دانشكده به گونه اى است كه دانشجو در همه گرايش هاى علوم حديث, آگاهى هاى مورد نياز را تحصيل خواهد كرد. چيزى كه هست, دانشجو در يك گرايشْ تخصص پيدا مى كند و به كار در تخصص اصلى اش مى پردازد; ليكن آن طور نيست كه در گرايش هاى ديگر حديث, چيزى نداند.
از همين جا وارد مى شوم به بحث درباره هدف نهايى دانشكده علوم حديث.
قبلاً بايد اشاره كنم كه در جامعه ما تاكنون, علوم حديثْ مورد عنايت نبوده و مهجور مانده است; با اينكه به شدّت در نظام اسلامى مورد نياز است.
مقام معظم رهبرى, در پيامى كه براى افتتاح مؤسسه فرهنگى دار الحديث فرستادند, نكته بسيار مهمى را مطرح كردند و آن اينكه: «حديث, مادر بسيارى از علوم اسلامى يا همه آنهاست». [4] اين, نكته بسيار مهم و حرفِ درستى است. ايشان در ادامه اشاره مى فرمايد: «از اين روست كه عالم دين شناس بزرگ اقدم, شيخ كلينى ـ رحمه اللّه تعالى ـ در مقدمه كتاب كافى شريف, حديث را برابر با علم دين دانسته است».
مرحوم كليني [5] اولين محدّث معروف جهان تشيّع است. ايشان در همين شهر رى, در قرن سوم (يعنى زمان غيبت صغرا) زندگى مى كرده است و مزارش در بغداد است. مرحوم كلينى قبل از شيخ صدوق ـ كه مزارش در محلّه معروف به (ابن بابويه) در شهر رى است. در اين شهر بوده و تدريس داشته است. اين فرمايش مقام معظم رهبرى اشاره به جمله اى از مقدمه «اصول كافى» است كه صاحب كتاب در پاسخ يكى از شاگردهايش كه از ايشان مى خواهد كتاب جامعى برايش بنويسد, مى گويد: «فقُلتُ انّك تُحبُّ أن يكون عندكَ كتاب كافٍِ يُجمعُ فيه مِن جميع فُنون علم الدّين ما يَكَتفى به المتعلّم ويرجعُ اليه المسترشد و يأخذُ مِنه مَن يريدُ علمَ الدين والعمل به» [6] . اين شاگرد, كتابى مى خواست كه در همه فنون و رشته هاى علم دين شناسى, كافى و وافى باشد و اگر دانشجو بخواهد به آن مراجعه كند و كسى بخواهد از طريق آن به علم دين برسد, بتواند.شيخ كلينى در ادامه مى گويد: (وقد يَسَّر اللّه وله الحمد تأليف ما سألتَ… خداوند, مقدّمات را فراهم كرد و اين كتاب را من براى اجابت درخواست شما نوشتم).
نكته اين است كه حديث شناسى ـ با توضيحاتى كه عرض كردم ـ مادرِ بسيارى از علوم اسلامى است; يعنى اگر كسى بخواهد در هر يك از علوم اسلامى تخصص پيدا بكند, حتماً بايد حديث شناس باشد. روى اين حساب, دانشكده علوم حديث, در واقع, مقدّمه دانشگاه اسلام شناسى در همه رشته هاست; ان شاء اللّه! دانشجويان اين دانشكده و محققانى كه در مركز تحقيقات دار الحديثْ مشغول تلاش هستند, بايد به تدريج آماده شوند و آمادگى پيدا كنند براى تأسيس دانشگاه اسلام شناسى در همه رشته ها; چون حديث, مادرِ عمده علوم اسلامى است.
ما موقعى به آن نقطه مطلوب مى رسيم كه بتوانيم در همه رشته هاى اسلامى, همه مراكز عالى آموزشى كشور و خارج كشور را تغذيه كنيم. دانشكده علوم حديث, مقدّمه اين هدف بلند است. در حال حاضر, دانشگاه هاى ما در رشته هايى كه مربوط به علوم انسانى مى شود, كتابى كه مطالب آن برگرفته از منابع اسلامى باشد, براى دانشجو ندارند و يا خيلى كم دارند.
دانشگاه هاى ما در علوم سياسى چه دارند؟ در رشته علوم سياسى, همان چيزى را كه غربى ها گفته اند, ما تكرار مى كنيم. در جامعه شناسى چه داريم از اسلام؟ همان هايى كه آنها گفته اند, در دانشگاه ما دارد تدريس مى شود. در روان شناسى چه داريم از اسلام؟ در تاريخ اسلام, ما چه چيزى داريم؟ اخيراً مراجعه كردند به بنده براى مصاحبه درباره مديريت اسلامى و مديريت مشاركتى در اسلام. در اين باره, ما تاكنون چه كرده ايم؟
در حديث شناسى, تنها چيزى كه كار شده است در حوزه هاى علميه, فقه و اصول است. بله, فقه و اصول هم ريشه در حديث دارند; ليكن تنها فقه و اصول, حديث نيست. حديث, خيلى فراتر از فقه و اصول است.
حديث, عرفان است; روان شناسى است; اقتصاد است; جامعه شناسى است; سياست است; مديريت است و… و قطعاً معارف حديثى ما براى رشته هاى مختلفى كه امروز در دانشگاه هاى خودمان تدريس مى شوند (بويژه علوم انسانى),
حرفهاى اساسى دارد و حتّى براى دانشگاه هاى خارج از كشور هم مورد نياز جدّى است.
دانشكده علوم حديث ـ با اين مقدماتى كه عرض كردم ـ زمينه ساز دانشگاه اسلام شناسى است و با اين حساب, معاونت پژوهشى دانشكده و همچنين مركز تحقيقات دارالحديث ـ كه در قم است و ان شاء اللّه اميدواريم به زودى به عنوان پژوهشكده علوم حديث رسميّت پيدا كند ـ خيلى مسئوليتشان سنگين است. ما بايد به طور مقايسه اى در همه زمينه هايى كه دنيا حرف دارد, نظريه اسلام را به عنوان سخن برتر, ارائه كنيم.
ما كه مى گوييم: «الاسلامُ يَعلو ولايُعلى عَلَيه»; [7] يعنى در همه رشته هاى علوم انسانى, اسلام, دست بالاترى دارد. اسلام در جامعه شناسى دست بالا را دارد; در سياست, دست بالا را دارد; در اقتصاد, حرف اول را دارد; در مديريت, حرف اول را دارد; در روان شناسى حرف اول را دارد. خوب, اينها كجاست؟ كجا كار شده؟ كجا به صورت سازماندهى شده و تشكيلاتى در زمينه اين مسائل كار كرده اند؟ با شعار كه اين مسائل حل نمى شود; با گفتن هم حل نمى شود. اين امور, احتياج به تحقيقات جمعى و تشكيلاتى دارد. تا به حال در اين زمينه ها افراد به صورت فردى كار كرده اند. در زمينه علوم حديث هم در هر گرايشش به صورت فردى كار شده; ولى به صورت تشكيلاتى و سازمانى تا به حال قطعاً كار نشده است.
مؤسسه فرهنگى دارالحديث, دانشكده علوم حديث و پژوهشكده علوم حديث, به عنوان اولين گام, براى اينكه به صورت تشكيلاتى و سازماندهى شده در زمينه رشته هاى مختلف فنون اسلامى تحقيق صورت بگيرد, زمينه را فراهم كرده اند. من از اين قسمت مى گذرم; ولى اينجا حرفْ خيلى هست.
حديث و خودسازى
نكته ديگرى كه من مايل هستم در اينجا براى دانشجويان عزيز ذكر كنم, اين است كه براى رسيدن به نور وحى, براى اينكه شما حديث شناس بشويد, بايد نورانى شويد. بايد اين نور باطنى را كه نورانيّت جامعه بشرى جز از طريق آن امكان پذير نيست, در خود ايجاد كنيد.
دانشجوى علوم حديث بايد با ساير دانشجويان, تفاوت اساسى داشته باشد. اينكه خطاب به معصومان مى گوييم: «كلامكُم نور; سخن شما نور است», ظرفيت هم براى شناسايى اين نور و حمل اين نور, لازم است. هر دانشجويى نمى تواند حامل كلام نورانى اهل بيت باشد; نمى تواند حديث شناس شود; نمى تواند تخصص پيدا كند. بلكه آن دانشجويى مى تواند در اين رشته موفق باشد و به هدف برسد كه خودش را منطبق با آنچه اهل بيت گفته اند و آنچه اين نور اقتضا مى كند, تربيت بكند.
ما به همان ميزان كه به متخصص شدن دانشجويان اين دانشكده در علوم اهل بيت و در علم حديثْ اهميّت مى دهيم, به همان ميزان, به اينكه دانشجويان اين دانشكده مهذَّب باشند تا بتوانند نورانيّت كلام اهل بيت را به جامعه منتقل كنند هم اهميّت مى دهيم. دانشجوى علوم حديث بايد علاوه بر حمل نور, خودش هم نورانى باشد. از آنها نباشد كه قرآن مى فرمايد: مثل الذين حُمّلوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل أسفاراً… [8]
به همين جهت, ما ـ ان شاء اللّه ـ تلاش خواهيم كرد از طرق گوناگون به اين مسئله جداً بپردازيم تا دانشجويان اين دانشكده افزون بر جنبه هاى علمى, از نظر اخلاقى و تربيتى هم نمونه باشند تا بتوانند پيام اهل بيت را به همه دانشگاه هاى دنيا در همه زمينه ها ببرند. بايد پيام اهل بيت در زمينه هاى گوناگون و رشته هاى مختلف (كه اهل بيتْ حرف دارند و حرف اول را هم دارند) به تمامى دنيا برسد. امام صادق(ع)مى فرمايد اگر حرف مرا در احتجاجات و گفتگوها مورد استفاده قرار داديد و شما حرف اول را نزديد و پيروز نشديد, به اين معناست كه من شكست خورده ام; [9] يعنى اگر كسى مسلّط باشد به مبانى حديثى و متخصص باشد در علوم اهل بيت, در همه رشته هاى علوم انسانى, حرف اول را خواهد داشت. اگر خودِ دانشجو و محققْ نورانى باشد و چراغ نورانى كلام اهل بيت را هم در دست داشته باشد, مى تواند همه دانشگاه ها, مراكز علمى و جوامع انسانى را نورانى كند; ان شاء اللّه!
نكته پايانى اينكه در ارتباط با مواضع سياسى, ما معتقديم كه اوّلاً يك دانشجو قبل از اينكه مواضع سياسى داشته باشد, بايد شناخت سياسى داشته باشد. همان طور كه مقام معظم رهبرى تأكيد كردند, دانشگاه بايد سياسى باشد. دانشجو بايد سياسى باشد. البته سياسى بودن و سياست دانستن, غير از سياسى كارى است. سياسى كارى, همان سياست به معناى رسمى است. سياسى كار بودن يعنى براى رسيدن به قدرت, دنبال دوز و كَلك هاى سياسى رفتن و منافع خود و گروه خود را دنبال كردن.
ما معتقديم دانشجو حتماً بايد سياسى باشد; حتماً بايد بينش سياسى داشته باشد; حتماً بايد با مواضع گروههاى سياسى آشنا باشد; ليكن مطلق گرا بودن, برخلاف هدفى است كه دانشجو دنبال مى كند. هيچ كس مطلق نيست. هيچ گروهى هم مطلق نيست. ما مى گوييم منطق دانشجو بايد منطق قرآن باشد: فبشّر عباد الذين يَستَمعونَ القولَ فيتبّعون أحسنَه. [10] همه حرفها را مى شنويم; حرف همه گروهها را مى شنويم; آنچه بهتر و منصفانه تر است, آن را مى پذيريم.
به نظر ما دانشجو بايد هدايتگر حركتهاى سياسى باشد. اگر خودش در يك قالب سياسى رفت, ديگر نمى تواند هادى و راهنماى جريانهاى سياسى باشد; آن وقت, مطلق گرا مى شود; آن وقت مى گويد هر كس با گروه من است, درست مى گويد و هر كس با گروه من نيست, درست نمى گويد.
ما در شرايط فعلى در دانشكده در عين اينكه معتقديم بايد زمينه را فراهم كنيم تا دانشجو در كنار رشد علمى و اخلاقى, از نظر سياسى هم رشد كند, مايل نيستيم درگيرى هاى سياسى به دانشكده علوم حديث راه يابد ما كمك مى كنيم كه بينش سياسى دانشجو تقويت شود; ولى از اينكه جنجال و درگيرى گروههاى سياسى در دانشكده ايجاد شود, جلوگيرى مى كنيم.
ما با همه توان, تلاش خواهيم كرد كه دانشجوها بتوانند قضاوت كنند و در آن مسيرى كه حق است, حركت كنند و حتى بتوانند جريانهاى سياسى را هدايت كنند.
راجع به برنامه ها و مسائلى كه خواهران و برادران بايد به آنها عنايت داشته باشند, برادر بزرگوار, حجة الاسلام والمسلمين جناب آقاى قاضى عسكر ـ كه حق بسيار زيادى بر دانشكده دارند و از آ نجا كه بنده فرصت نداشتم مسائل دانشكده را پيگيرى كنم, همه زحمات به عهده ايشان بود ـ توضيحاتى ارائه خواهند كرد.
[1] بحار الانوار، ج 102، ص 132 (زيارت جامعه كبيره) .
[2] الكافى, ج1, ص53; الارشاد, ص257 .
[3] سوره بقره, آيه2 .
[4] علوم حديث, ش1, ص2 .
[5] كُلَين, از روستاهاى شهرستان رى و نزديك فشاپويه است و مقبره پدر ثقة الاسلام كلينى در آن قرار دارد.
[6] الكافى, ج1, ص8(مقدّمه كلينى).
[7] عوالى اللئالى, ج1, ص226; المبسوط, ج2, ص46 .
[8] سوره جمعه, آيه 5 .
[9] تصحيح الاعتقادات, المفيد, ص 71 .
[10] سوره زمر, آيه 17 .