بحث اخلاقی ذکر خدا در هر حال عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: مِنْ أَشَدِّ مَا عَمِلَ الْعِبَادُ إِنْصَافُ الْمَرْءِ مِنْ نَفْسِهِ وَ مُؤَاسَاةُ الْمَرْءِ أَخَاهُ وَ ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِ حَالٍ قَالَ قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ وَ مَا وَجْهُ ذِكْرِ اللَّهِ عَلَى كُلِ حَالٍ قَالَ يَذْكُرُ اللَّهَ عِنْدَ الْمَعْصِيَةِ يَهُمُّ بِهَا فَيَحُولُ ذِكْرُ اللَّهِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ تِلْكَ الْمَعْصِيَةِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ.[1] در گذشته عرض کردیم که حقیقت ذکر عبارت است از توجه قلبی برآمده از معرفت حقیقی و همراه با مسئولیتشناسی. نکته قابل توجه این است که ذکر و یاد خدا به این معنا، بسیار دشوار است. تنها این نیست که انسان تسبیح دست بگیرد و یک لفظی را تکرار کند. بلکه ذکر حقیقی یعنی توجهی که ناشی از معرفت و همراه با مسئولیت است.
در روایات متعدّدی از معصومین در منابع مختلف و با عبارتهای متفاوت، از جمله روایتی که خواندم، تصریح شده است که ذکر گفتن و ذاکر خدا بودن در هر حال از سخت ترین اعمال و فرائض می باشد. در بعضی از روایات با این تعبیرآمده است که امّت توان این کار را ندارد، یعنی ذاکر خدا بودن در هر حال، فوق العاده کار مشکلی است.
در این روایت که خواندم میفرماید: یکی از سختترین کارهایی که بندگان انجام میدهند، این است که انسان نسبت به مردم با انصاف رفتار کند و منصف باشد. و یکی دیگر هم این که مواسات داشته باشد، دیگران را مانند خودش فرض کند و با آنها همدردی کند. و سوم ذاکر خدا بودن در هر حال است.
ابی بصیر که راوی این حدیث است، سؤال کرد، مقصود شما از ذکر خدا در هر حال چیست؟ یعنی - به تعبیر من - تسبیح دست بگیرد، ذکر «الله اکبر» یا «لا إله إلّا الله» را تکرار کند؟ حضرت میفرماید: معنایش این است که وقتی گناه پیش میآید توجه به خدا پیدا کند و یاد خدا بین او و گناه فاصله شود؛ بعد حضرت میفرماید:
وهو قول الله تعالی إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون[2]
انسانهای باتقوا وقتی گرفتار وسوسه شیطان میشوند، به یاد خدا میافتند و بینش پیدا میکنند.
یعنی آن یاد خدایی که در دل انسان نفوذ کرده و ملکه انسان شده؛ تنها ذکر زبانی نیست. ذکر واقعی آن است که شخص مؤمن، خودش را طوری تربیت کند که یاد خدا ملکه او شود. تقوا هم همین است، تقوا هم آن ملکهای است که مانع از گناه میشود
خداوند توفیق یک چنین ذکری را به همه ما عنایت بفرماید.
بحث فقهی موضوع: نقد نظر آیت الله نوری درباره کلمه «غنیمت»
یادآوری عرض کردیم که آیت الله نوری بعد از این که استناد میکنند به منابع لغوی، روایاتی که مشتقات غنیمت در آن به کار رفته است، آن را به معنای مطلق فایده دانستند.
ادامه نظر آیت الله نوری درباره «غنیمة» خلاصه فرمایش ایشان این است که: معنای ماده غنیمت، مطلق فایده است، با سه شرط:
شرط اول: فایده مهم باشد؛
شرط دوم: با تلاش به دست آمده باشد، شامل هدیه و امثال آنها نمیشود؛
شرط سوم: ظفر و فوز بر آن صادق باشد، که بگویند موفق به دستیابی این غنیمت شد.
با توجه به این شرایط به این نتیجه میرسند که آیه خمس دلالت بر وجوب خمس در مطلق فایده دارد و غنیمت در آیه مذکور به معنی مطلق فایده است و نیازی به هیچ قرینهای ندارد. یعنی خودِ این آیه دلالت میکند بر این که مطلق فایده خمس دارد؛ چه در انواع مکاسب باشد، چه غوص باشد و چه غیر آن. عبارت ایشان چنین است:
و علی هذا الأساس فتّضح لنا بتوفیق الله تعالی بحیث لا یبقی ریبٌ و لا تردیدٌ أنّ معنا هذه المادّة هو الحصول علی الفائدة أیّ فائدة کانت فما ذهب إلیه الرجال التفسیر مِن الإمامیّة فی کتبهم التفسیریه و فقائهم فی التصنیفاتهم الفقهیّة من کون المعنی فی قوله جلّ شأنه: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ هو الظفر بالفائدة فی حیاة الإنسان الإقتصادیة سواءٌ کان بسبب الحرب ضدّ الکفّار أم بالغوص فی البحار و الأنهار أم بالحفر و إکتشاف الکنوز مِن طبقات الأرض أم بإستخراج المعادن من أعماق الأرض أم بالإکتساب و تحصیل الأرباح من التجارات و الصناعات و الزراعات أو غیرها، هو الحقّ المطابق لللغه. و مَا اختاره الجمهور من رجال التفسیر فی تفاسیرهم و رجال فقههم فی کتبهم الفقهیّة من حصر معنی الآیة فی الغنائم الحربیه مخالفٌ لللغة و العرف العامّ الجاری فی عصر نزول القرآن العزیز و الأخبار الصادرة عن النّبی الأکرم و أهل بیته الأکرمین[3] یعنی بر اساس آنچه در منابع لغوی آمده، و کاربرد مشتقّات الفاظ غنیمت در روایات، برای ما به توفیق خدا واضح شد که بدون تردید معنای این ماده مطلق فایده است، هر فایدهای میخواهد باشد. و آنچه که مفسرین امامیه در کتب تفسیری، و فقها در تصنیفات فقهیه درباره این آیه گفتند، مبنی بر مطلق بودن معنای غنیمت- خواه غوص در دریا برای جواهرات دریایی باشد، یا اکتشاف معدن باشد، یا یافتن گنج؛ از اعماق زمین، یاکسب درآمد باشد از سود تجارت و زراعت و صناعت- حرفی صحیح و حق است که آیه دلالت بر آن میکند. و نظر مفسرین و فقهای اهل سنت مبنی بر دلالت آیه فقط بر غنائم جنگی مخالف لغت، عرف عام جاری در عصر نزول قرآن و همچنین مخالف روایات اهل بیت (علیهم السلام) می باشد.
در ادامه به آن سه شرط اشاره میکند و میفرماید:
«ثمّ أنّ الظاهر انه لیس لنا فی اللغة الفارسیّة کلمةٌ تعادل هذه المادّة نعم قد یقاربها عبارة «دست یافتن به فایده» و الظاهر أنّه یعتبر فی المفهوم هذه المادّة أمور: 1-کون الشیء المغنوم أمراً مهتمّاً به فلا تصدق علی الظفر بشیء إلیسیر
2-أن یکون تحقّقها بالسعی و العمل فی تحصیلها فالفائدة التی تحصل للإنسان من دون السعی إلی تحصیلها لا تصدق علیها الغنیمة و مغنم. و لهذا فسرّها
مجمع البحرین بالفائدة المکتسبة و علیه یبتنی البحث فیما یأتی مِن عدم تعلق الخمس بالهبة و المیراث و أمثالهما
3-إعتبار الصدق الظفر و الفوز بالفائدة فی معناها و ذلک مثل الغنیمة الحربیة التی یظفر بهاالمقاتلون و الغوص الذی یظفر به الغواص و الکَنز الذی یظفر به الحافر و الموادّ المستخرجة من المعادن و الربح الذی یظفر به المکتسب و علیه فلا تصدق هذه المادّة علی تحصیل الشیء بالمبادلة و التجارة فلا یقال للمثمن الذی أخذه فی مقابل الثمن انه مَغنم أو غنیمة، نعم یکون الربح الّذی یحصل بالتجاره من مصادیق هذه المادّة لأنّه المال مظفور به لغةً
[4] در فارسی کلمهای که معادل غنیمت باشد وجود ندارد؛ کلمه دست یافتن به فایده نزدیک ترین معنی است، ولی دقیقاً معنای غنیمت را نمیرساند. پس میگوییم مطلق فایده با این سه قید:
1- چیزی که غنیمت گرفته میشود باید مهم باشد، مثلا اگر کسی یک ریال، پنج تومان، ده تومان به دست آورد، نمیگویند غنیمت پیدا کرد. پس غنیمت باید چیز مهمی باشد.
2- با تلاش به دست آمده باشد، فوایدی که بدون سعی به دست آمده است، غنیمت نیست. مثلا اگر کسی بدون تلاش پولی را پیدا کرد این را نمیگویند غنیمت.
این که میگوییم هبه و میراث خمس ندارد، با توجه به همین شرط و قید دوم است.
3- تنها مهم بودن و با تلاش بودن کافی نیست، بلکه باید ظفر صدق کند. ظفر به معنای کامیابی و دست یافتن است. مانند غنیمت حربیه؛ یا کسی که غواصی میکند چیزی را به دست میآورد؛ یا کسی که تیلهکَنی میکند گنج پیدا میکند؛ کسی معدن پیدا میکند؛ کسی که سود تجارت میبرد. فرض کنید شخصی پولی داد و چیزی خرید، ثمن را داد مثمن را گرفت، درست است که یک چیزی به دست آمده است، ولی نمیگویند که غنیمت پیدا کرد، میگویند چیزی را خرید، بیع کرد، نمیگویند غنیمت به دست آورد.
بعد خودشان اشکالی مطرح میکنند و جواب میدهند:
إن قلت إنّ القول بکون المراد فی الآیة من الغنیمة هی الغنیمة الحربیّة و إختصاص مفاد الآیة بها إنّما هو لأجل نزولها فی غزوة البدر و هو المراد من قوله تعالی: يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ حیث امتاز فیه الحق عن الباطل و حصل الالتقاء بین حزب الله و حزب الشیطان. «قلت: إنّ الآیة و إن کانت بحسب مورد النزول منطبقة علی غنیمة الحرب ولکنّ الظاهر منها کما ذکره أستاذنا العلامة الراحل فی تفسیر المیزان أنّها مشتملة علی تشریع مؤبد کما هو ظاهر التشریعات القرآنیة و أنّ الحکم معلّقٌ بما یُسمّی غُنمَا و غنیمة سواء کان غنیمة حربیة مأخوذة من الکفار أو غیرها ممّا یطلق علیه الغنیمة لغة کأرباح المکاسب و الغوص و الملاحة و المستخرج من الکنوز و المعادن و إن کان مورد نزول الآیة هو غنیمة الحرب فلیس للمورد أن یخصّص[5] اشکال: از آنجایی که آیه در جنگ بدر نازل شده و جنگ بدر «یوم الفرقان» و «یوم التقی الجمعان» بوده است، نتیجه می گیریم که منظور از غنیمت در آیه خصوص غنیمت جنگی می باشد.
جواب: قبول داریم که نزول آن، منطبق با غنیمت جنگ است، ولی همان طور که علامه طباطبایی در کتاب
المیزان فرموده است
[6] ظاهر آیه این دلالت میکند بر تشریع یک حکم، سایر تشریعات قرآنی هم همینطور است، وقتی میگوید آن چه که به غنیمت گرفتید، در حال تشریع یک حکم دائمی است. حکم متعلق است به یک چیزی که غنیمت شمرده میشود، غنیمت هم فرق نمیکند با جنگ از کفار گرفته شود، یا نه! هر چیزی که لغتاً غنیمت به آن اطلاق شود. شامل انواع چیزهایی که به آن خمس تعلق میگیرد میشود.
احکام قرآن ابدی است. گاهی در مقام تشریع است، گاهی در مقام تشریع نیست. اگر در مقام تشریع باشد اطلاق دارد. مثلا اصل نماز را تشریع میکند، دیگر به این که نماز چهار رکعت است، دو رکعت است، سه رکعت است، کاری ندارد. اینجا نیز در مقام تشریع خمس است. علامه هم میفرماید غنیمت مطلق است و شامل هر چیزی که لغتاً غنیمت باشد، میشود. در نهایت این بحث را اینگونه جمعبندی میکنند که:
و بالجملة لو کان المراد منها الغنیمة الحربیة لکان اللازم أن یقول: و اعلموا أنّما غنتم فی الحرب مکان قوله تعالی: أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ و لو کان المورد مخصّصا لوجب تخصیص الآیة بغنائم غزوة بدر فقط و لا مانع من ان یصیر مورد خاص موجباً لنزول حکم کلّی یشمله بعمومه بل هو المعمول فی الکتاب العزیز.[7] جمعبندی نهایی ایشان این است که اگر مراد از آیه غنیمت حربیه بود، خداوند باید میفرمود: «ماغنمتم فی الحرب» زیرا اگر مورد مخصص بود باید آیه را به غنایم غزوه بدر تخصیص بدهیم. درحالی که مانعی ندارد مورد خاص، موجب نزول حکم عام باشد.
خلاصه کلام ایشان این است که چون در این آیه قرینه ای وجود ندارد مبنی بر این که غنیمت، تنها شامل غنائم جنگی می شود، پس آیه تمام چیزهایی که در لغت غنیمت شمرده می شود را، با در نظر داشتن همان سه قید در بر می گیرد.
اشکال ممکن است ما هم قبول کنیم که آیه با قراین دلالت بر همه موارد خمس میکند، ولیکن اشکالی که ما به سخن جناب آقای نوری داریم این است که ایشان میخواهند بگویند اگر ما هیچ قرینهای نداشته باشیم، هیچ حدیثی هم نباشد که این آیه را تفسیر کند، هیچ قرینه مقامیّه، حالیّه و مقالیّه نداشته باشیم، آیه بر این که مطلق فایده (با همان قیود مذکور) خمس دارد، دلالت میکند.
این مطلب قابل قبول نیست. چون مستند آن یا لغت است، یا روایاتی است که لفظ غنیمت را به کار برده اند.
اگر به قول لغوییّن استناد می شود، باید حرف همه لغوییّن را نقل کرد، چرا مثلا از
المقاییس که یکی از لغوییّن کهن است و میگوید معنای غنیمت مختص است به فایده جنگی، نقل نمی شود؟
فرمایش خلیل نیز کامل نقل نشد، خلیل در ادامه گفته بود غنیمت به معنای «فیء» است، که این مطلب ذکر نشده بود.
و اگر به کاربرد آن در قرآن استناد شده است، در قرآن هم با قرینه یک جا در مغانم جنگی استعمال شده است، یک جا هم در مغانم غیر از جنگی. مثلا:
فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم[8] در این آیه با قرینه معلوم است که منظور غنیمت جنگی است. زیرا آن موقع اصلا غنیمت غیر جنگی نبوده است.
یا مثلا میگوید:
سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ يُريدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلاَّ قَليلاً [9] در این آیه نیز قرینه دلالت میکند که منظور همان غنیمت جنگی است.
آیة 19 سورة فتح:
وَ مَغانِمَ كَثيرَةً يَأْخُذُونَها وَ كانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكيما معلوم است که منظور غنیمت جنگی است. و مانند همین موارد این آیه که می فرماید:
وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغانِمَ كَثيرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِهِ وَ كَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَ لِتَكُونَ آيَةً لِلْمُؤْمِنينَ وَ يَهْدِيَكُمْ صِراطاً مُسْتَقيما[10] همه این آیات در خود قرینه دارند که مقصود از غنیمت، همان غنیمت جنگی است.
ولی در غیر از غنیمت هم داریم:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرا[11] در این آیه باز قرینه موجود در متن آیه بر غیر جنگی بودن غنیمت دلالت می کند. زیرا آن چه نزد خداوند است غنیمت معنوی است.
در تمام روایاتی هم که ایشان آورده، قرینه داریم. مثلا در روایت ایشان میآورند:
َ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ تَدَبَّرَ فَإِنْ كَانَ خَيْراً تَكَلَّمَ فَغَنِمَ وَ إِنْ كَانَ شَرّاً سَكَتَ فَسَلِم[12] اگر دید سخن گفتن خوب است، صحبت میکند و غنیمت میبَرد، معلوم است که صحبت کردن به معنای غنیمت جنگی نیست، پول هم نیست، اینجا غنیمت معنوی است.
یا
ُ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً قَالَ حَقّاً فَغَنِمَ أَوْ سَكَتَ فَسَلِم[13]
معلوم است کسی که حرف میزند، غنیمت جنگی نمی برد، غنیمت پولی هم نیست، حق بگوید غنیمت ببرد، یعنی سود معنوی ببرد.
تمام موارد و کاربردهایی که ایشان گفتند، همراه با قرینه است. قرینه مقالیّه، یا مقامیّه. ممکن است سایر مفسّرین هم که گفته اند منظور مطلق فایده است، با قرینه گفته اند. علامه طباطبایی هم که میفرماید چون در مقام تشریع است، ممکن است از قرینه استفاده کنند.
به هر حال، معنایی که ایشان گفتند از لغت استفاده میشود، از موارد استعمال لفظ غنیمت استفاده میشود، مورد قبول نیست. تنها ممکن است با قرینه قبول کنیم.
[14] بعد ایشان، روایاتی را که در ذیل آیه وارد شده و دلالت میکند بر این که مراد از غنیمت مطلق فایده است نقل میکنند.
در جلسه بعد به روایات رسیدگی میکنیم.