بحث اخلاقی انواع قلب عن النّبىّ ص: القلب على ثلاثة أنواع: قلب مشغول بالدّنيا و قلب مشغول بالعقبى و قلب مشغول بالمولى و امّا القلب المشغول بالعقبى فله الدّرجات العلى و امّا القلب المشغول بالمولى فله الدّنيا و العقبى و المولى.[1] این روایت از کتاب
مواعظ العددیة مرحوم آیت الله مشکینی نقل شده است. مواعظ العددیه در اصل تهذیب و تکمیل کتاب
اثنی عشریه محدّث واعظ محمد بن حسن جزینی نوه مرحوم شهید ثانی که از علمای قرن یازدهم بوده، می باشد. مرحوم آیت الله مشکینی با برخی حذف و اضافات نسبت به آن کتاب،
مواعظ العددیه را تحریر نمودند. البته بعضی از روایات آن در منابع دیگر یافت نمیشود، مثل همین روایت، که آن را در منبع دیگری پیدا نکردیم. ممکن است در حدود چهار صد سال پیش منابعی دستایشان بوده که فعلا دست ما نیست.
به هر حال در این روایت پیامبر خدا (ص) میفرماید: سه نوع قلب داریم: یک، قلبی که به دنیا اشتغال دارد، دیگری، قلبی که به آخرت اشتغال دارد و نوع سوم، قلبی که به مولا، یعنی به خدا، اشتغال دارد.
در ادامه روایت آثار اشتغال قلب به دنیا و عقبی و مولا را بیان کرده است. میفرماید: قلبی که به دنیا اشتغال دارد، انسانهایی که وابسته به دنیا و دنیاپرست هستند، در دنیا دچار سختی و بلا هستند، دلبستگی به دنیا برای انسان مشکل ایجاد میکند. یعنی غم و اندوهی ایجاد میکند که نمیگذارد از همین دنیا هم آن گونه که شایسته است، لذّت ببرد. هر چه انسان بیشتر به دنیا اشتغال داشته باشد، گرفتاریو عطشاو نسبت به مادیات بیشتر میشود.
اما کسی که دلبسته آخرت است، یعنی کاری انجام میدهد که آخرت خودش را آباد کند، چنین شخصی، درجات بالایی در بهشت دارد.
اما کسی که نه دلبسته دنیا است و نه دلبسته نعمتهای آخرتی، بلکه تنها دلبسته خدا است، یعنی دلش را توجه به خدا پر کرده است و دستور خدا را انجام می دهد، خواه چیزی به او بدهند، خواه ندهند، دنیا برایش باشد، یا نباشد، چه آخرت باشد و چه نباشد. یعنی دلش را محبت خدا فراگرفته است، هرکاری انجام می هد، از روی محبت خدا است نه برای طمع دنیا و نه برای طمع آخرت. میفرماید، چنین شخصی هر سه را دارد. هم دنیا دارد، هم آخرت دارد، هم خدا دارد.
هر چند این روایت سند معتبری ندارد. لیکن ریشه در قرآن دارد و با قرآن هماهنگ است، از این جهت مضمون آن قابل قبول است. قرآن می فرماید:
مَنْ كانَ يُريدُ ثَوابَ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ كانَ اللَّهُ سَميعاً بَصيراً[2] کسی که دنیا و پاداش دنیایی میخواهد اگر با خدا ارتباط برقرارکرد و خدایی شد، خداوند، هم دنیا به او میدهد هم آخرت میدهد.
فرازی که قبلاً از دعای مکارم الاخلاق خواندیم نیز مؤید این معنا است:
وَ انْهَجْ لِي إِلَى مَحَبَّتِكَ سَبِيلًا سَهْلَةً، أَكْمِلْ لِي بِهَا خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة[3] اگر انسان به محبت خدا دست یافت، خداوند، هم دنیا را به او میدهد هم آخرت را به او میدهد.
خداوند محبت خودش را نصیب ما کند.
بحث فقهی موضوع: مراد از غنیمت در آیه خمس چیست؟
یادآوری بحث درباره کلام محقق اردبیلی در
زبدة البیان بود. ایشان میفرماید هر چند ظاهر آیه خمس شامل مطلق فایده است، لیکن به دلایلی نمیتوانیم بگوییم همین ظاهر، مراد است. بلکه مراد این آیه همان غنائم جنگی است و سایر مواردی که خمس به آنها تعلق میگیرد از روایات استفاده میشوند.
چند مورد از قرائنی که ایشان در این باره ذکر کرده بود را قبلا خواندیم، سپس اشکالاتی که بعضی از بزرگان به فرمایش ایشان داشتند را بررسیکردیم.
سه مورد از این اشکالات را در جلسه قبل بررسی کردیم.
اشکال چهارم چهارمین اشکالی که آیت الله نوری همدانی، به فرمایش محقق اردبیلی وارد کردند این است که میفرمایند:
و أمّا رابعاً، فلأنّ ما ذکره مِن أنّ وجوب الخمس فی کلّ فائدة حاصلة للإنسان تکلیفٌ شاق ایضاً غیر وجیهٍ إذ لیس المراد وجوب الخمس فی کلّ فائدة مطلقا بل المراد وجوبه فیها بعد إخراج مؤونة السّنه و من الواضح عدم کونه تکلیفاً شاقاً حینئذٍ[4] یکی از اشکالات مطرح شده توسط محقق اردبیلی این بود که، این که ظاهر آیه بر وجوب خمس در مطلق فایده دلالت می کند، یعنی انسان باید خمس هرآنچه به دست می آورد را بپردازد. در حالی که اجرای این حکم سخت و شاق است، و با آسان گیری شریعت اسلام سازگاری ندارد. به همین جهت نمی توانیم به ظاهر آیه اخذ نماییم.
آیت الله نوری میفرماید، این فرمایش محقق اردبیلی وجیه نیست. زیرا مراد این نیست که هر فایدهای مطلقا خمس دارد، بلکه این حکم یک استثنا دارد، و آن این است که بعد از اخراج مؤونه سال باید خمس را بپردازد. این استثناء در روایات آمده و اطلاق آیه را به إخراج مؤونه سال مقیّد کرده است. و این که انسان خرج سالش را جدا نماید، سپس یک پنجم مازاد فوایدی که میبرد را به عنوان خمس بدهد، تکلیف شاقی نیست.
نقد اشکال این مطلب که پرداخت خمس بعد از اخراج مؤونه سال، تکلیف شاقی نیست، صحیح است. ظاهرا محقق اردبیلی هم قائل به اخراج مؤونه سال می باشد. ولی میگوید اگر ظاهر آیه را مطلق بگیریم، تکلیف شاق است. در حالی که خارج کردن مؤونه سال خودش یک قید است که آیه را از ظاهر خودش دور می کند. یعنی اگر قید اخراج مؤونه سال یا قیدهای دیگری که بعداً میگوییم وجود داشته باشد، این تکلیف شاق نیست. ولی اگر بگوییم ظاهر آیه (بدون قید) مراد است، تکلیف شاق می باشد.
اشکال پنجم پنجمین اشکال که ایشان به آقای محقق اردبیلی دارند، میفرمایند:
أمّا خامساً، فلأنّ الروایة المفسرة للآیة بمطلق الفوائد لیست منحصرة فی ما ذکره لتقسیم المناقشة فی سندها، فإن صحیحة علی بن مهزیار[5]ایضاً تدل علی تفسیر الآیة بمطلق الفوائد.
[6] آقای نوری فرمایش محقق اردبیلی مبنی بر صحیح نبودن سند روایت را قبول دارد لیکن می فرماید: علاوه بر روایت مذکور، روایات دیگری نیز در این باره وجود دارد که سند آنها صحیح می باشد. مانند روایت علی ابن مهزیار، که عطف را عطف تفصیلی گرفته بودند.
نقد اشکال این اشکال وارد است. زیرا این روایت، تنها روایت موجود در این باره نیست که بگوییم سند آن اشکال دارد. بلکه صحیحه علی بن مهزیار نیز وجود دارد که دارای همین مضمون است.
ممکن است محقق اردبیلی جواب بدهد که همانطور که قبلا اشاره شد، صحیحه علی بن مهزیار از نظر فقه الحدیث، مشکل دارد. چون حضرت فرمود من امسال چیزی را بر شما واجب میکنم، و سالهای دیگر واجب نیست. آقای نوری هم قبول دارند که فقه الحدیث این روایت دارای بحث است.
یا جوابی که آقای هاشمی شاهرودی دادند، که این عطف، عطف تفسیری نیست.
ولی به هر حال روایت صحیح داریم. پس این اشکال وارد است.
اشکال ششم أمّا سادساً، فلأن قوله: لعدم تفسیر احد ایاها بها أی تفسیر الآیة الشریفة بمطلق الفائدة مردود، لأنّا قدّمنا تفسیرها بها عن عدة من الفطاحل بل الروایات الواردة عن اهل بیت العصمة سلام الله علیهم ایضاً تدل علی تفسیرها بها.[7] محقق اردبیلی فرموده بودند، هیچ کس آیه را به مطلق فایده تفسیر نکرده است.
میفرمایند، این گفته صحیح نیست چون افراد زیادی آیه را به مطلق فایده تفسیر کردند- ظاهراً آقای محقق اردبیلی فرمایشات آقایان، خصوصاً مفسرین را استقصاء نکرده اند. مثل این که در
فقه القرآن این طور بیان شده است:
الغنيمة ما أخذ من أموال أهل الحرب من الكفار بقتال و هي هبة من الله للمسلمين. و الخمس يجب فيها و في كل فائدة تحصل للإنسان من المكاسب و أرباح التجارات و في الكنوز و المعادن و الغوص و غير ذلك و هي خمسة و عشرون جنسا و كل واحد منها غنيمة فإذا كان كذلك فالاستدلال يمكن عليها كلها بهذه الآية و يدل عليها جملة قوله تعالى وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم[8][9] غنیمت آن چیزی است که از اموال کفار در جنگ به دست آمده باشد. و این غنیمت هدیه ای از طرف خداوند برای مسلمانان است. و خمس در غنیمت و همچنین در هر فایده ای که انسان کسب می کند از جمله ارباح تجارت و گنج و معدن و غوص و غیره که بطور کلی بیست و پنج جنس می باشد واجب است. به همین جهت میتوان به آیه 44 سوره مبارکه نحل استدلال کرد، که غنیمت شامل تمام موارد می شود و پیامبر(ص) یا اهل بیت(ع) آن را تفسیر کرده اند.
در کتاب الخلاف نیز اینطور آمده است:
كل ما يؤخذ بالسيف قهرا من المشركين يسمى غنيمة بلا خلاف، و عندنا أن ما يستفيده الإنسان من أرباح التجارات و المكاسب و الصنائع يدخل أيضا فيه. و خالف جميع الفقهاء في ذلك. دليلنا: إجماع الفرقة. و أيضا قوله تعالى «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ» عام في جميع ذلك، فمن خصصه فعليه الدلالة.[10] شیخ طوسی می فرماید هرچه با زور در جنگ از مشرکین به دست آمده باشد غنیمت می باشد و در این باره بین شیعه و سنی اختلافی نیست. و ما معتقدیم هر فایده ای که به انسان می رسد از ارباح تجارات و مکاسب و صنایع نیز داخل در غنیمت می باشد و غنیمت به آن صدق می کند. در این باره اهل سنت با ما مخالف هستند.
ایشان میگوید غنیمت در آیه مطلق است، اگر کسی بگوید غنیمت مطلق نیست، باید دلیل بیاورد.
اشکال هفتم و أمّا سابعاً، فلأنّ قوله فی الإشکال علی صاحب المجمع البیان: و لیس وجوب الخمس فی کلّ فائدة قولاً لأحد مِن أصحابنا، غیر وجیه أیضا، لأنّ ما ذکرنا مِن ذهاب الفطاحل مِن الفقهاء إلیه.[11] بنابراین اشکال محقق اردبیلی به صاحب
مجمع البیان مبنی بر این که کسی به وجوب خمس در هر فایده فتوا نداده است، وجیه نیست. زیرا همان طور که قبلا ذکر شد عده ای از فقها چنین فتوایی داده اند.
نقد اشکال می توان از فرمایشات این فقها استظهار کرد که منظور از مطلق فایده همین مواردی است که مطرح کرده اند زیرا اگر منظور مطلق باشد، دیگر لازم نیست بگویند معادن و غوص و... تا هفت مورد را شمارش کنند، یک مرتبه می گویند مطلق فایده، و شامل این هفت مورد و فواید دیگر هم می شود. بنابراین، این که منحصر میکنند به هفت مورد یا بیشتر،معلوم میشود که نمیخواهند بگویند که غنیمت به هر نوع فیده ای اطلاق می شود.
اشکال هشتم و أمّا ثامناً، فلأنّ ما ذکره من أنّ الإستدلال بالآیة المبارکة قبال الجمهور غیر جیّد، غیر جیّد، فمَا الذی اجود مِن الإستدلال بالآیة الشریفة بمقتضی معناها اللغوی و العرفی الدّال علی وجوب الخمس فی کلّ فائدة یصیبها الإنسان و یظفر بها قبال مَن یخصّها بالغنائم الحربیه فقط فهذا الإستدلال انّما یکون مِن باب «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»[12] محقق اردبیلی گفتند خوب نیست در برابر اهل سنّت به آیه استدلال کنیم، آقای نوری میگوید اتفاقا بهترین استدلال در برابر اهل سنت همین آیه است. زیرا به مقتضی لغت و عرف، آیه بر مطلق غنیمت دلالت دارد. بنابراین ما در برابر اهل سنت به آیه استدلال میکنیم. و این استدلال از باب «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» می باشد.
نقد اشکال ما در بررسی لغوی لفظ غنیمت به این جمع بندی رسیدیم که لغویین گفتند غنیمت، هم در غنایم دارالحرب، هم در غیر از غنایم دارالحرب و هم در منافعی که به غیر مشقت به دست آمده است، به کار می رود. بنابراین ما نمیتوانیم در برابر اهل سنّت به آیه استدلال کنیم. روایات ما را هم قبول ندارند. بنابراین به نظر میرسد این اشکالهم وارد نیست.
همچنین در مقتضای مفهومی عرفی حق با محقق اردبیلی است. زیرا مثلا زمینی که ذمّی از مسلمان خریده است، یا کسی که اموالش مخلوط به حرام شده است، چه فایدهای برده است که باید یک پنجم آن را بدهد؟ این مطلب واقعا خلاف فهم عرف است. این موارد را تنها باید بر اساس با روایات اهل بیت (ع) بپذیریم.
نظر صاحب ریاض آیت الله نوری در ادامه از صاحب
ریاض[13] مطلبی را نقل میکنند،که از بزرگان فقها، و دومین مخالف استدلال به این آیه است. ایشان می فرماید:
یجب (أی الخمس) فی غنائم دارالحرب و الکنز لصریح الآیة و السنّة المتواترة فی الأوّل بناءاً علی أنّ الغنیمة حقیقةٌ فی مفروض المسألة قطعاً، عرفاً و لغةً و یقتضی إرادته سوق الآیة جدّاً و زاد أصحابنا کما فی مجمع البیان و البحرین و کنز العرفان؛ «المعادن» معربین أن دعوی الإجماع علیه منّا کما فی صریح الانتصار و الغنیة و الخلاف و غیرها و ظاهر المنتهی لعموم الغنیمة هنا لها، کما یظهر مِن جماعة و منهم الطبرسی فی الکتاب و صاحب الکنز و یظهر منه عمومها لجمیع ما فی العبارة عند أصحابنا و اثباته حقیقةً لغتاً أو عرفاً مشکل، بل ظاهر الأصحاب وجملة مِن الروایات العدم، حیث قوبل فیها و فی کلامهم المعادن و نحوها بالغنیمة بحیث تظهر المغایرة بحسب الحقیقة الوضعیة کما هی ظاهر جماعة من أهل اللغة بل عامّتهم و العرف أیضاً کما صرّح به بعض الأجلّة و فی الکنز أنّها مذهب أصحابنا و الشافعی فحینئذ فتعمیم الأصحاب الغنیمة للجمیع کما فیه لعلّه مِن جهة النصوص المفسرة للغنیمة فی الآیة بکلّ فائدة و ستأتی إلیها الإشارة فی الأرباح انتهی.[14] میفرماید خمس در کنز و غنایم دارالحرب واجب است. به دلیل دلالت صریح آیه و سنت متواتره، در رابطه با غنیمت دارالحرب، که کاملا قطعی است زیرا هم آیه هم سنّت متواتره لغتا و عرفا و همچنین سیاق آیه(با توجه به آیات قبل، سیاق آیه درباره جنگ می باشد) دلالت بر وجوب خمس می کند.
در مجمع البیان و البحرین و کنز العرفان به دلیل وجود اجماع (که به طور صریح در انتصار و غنیه و... آمده است) معدن هم اضافه شده است. اثبات این مدعا که لفظ غنیمت عام باشد و شامل تمام چیزهایی که خمس به آنها تعلق می گیرد بشود، همانطور که از ظاهر سخنان اصحاب ما مانند طبرسی و صاحب کنز العرفان بر می آید، از نظر حقیقت یا عرف و یا لغت مشکل است. بلکه ظاهر کلام اصحاب و برخی روایات عدم عمومیت را می رساند. زیرا در برخی روایات و کلام فقها معادن و مانند آن نقطه مقابل و قسیم غنیمت قرار گرفته است. به طوری که بر حسب حقیقت وضع، مغایرت بین آنها ظاهر است.
همان گونه که ظاهر کلام جماعتی از اهل لغت، بلکه همه اهل لغت، هم این است که غنیمت حقیقت در غنایم دار الحرب است. و همچنین همان طورکه بعضی از بزرگان
[15] تصریح کرده اند عرف هم دلالت می کند بر این که منظور از غنیمت، همان غنیمت دارالحرب است.
صاحب
کنزالعرفان فرموده که این مطلب بر طبق مذهب اصحاب ما و شافعی است. اینکه اصحاب، غنیمت را به جمیع موارد تعمیم داده اند، شاید از جهت نصوص و روایاتی که آیه را تفسیر کرده اند، بوده است.
بنابراین صاحب
ریاض از کسانی است که میگوید غنیمت در آیه خمس شامل مطلق فایده نمیشود، و فواید دیگر مانند معادن و غیره، به دلیل روایت ثابت می شوند.
اشکالات آیت الله نوری به صاحب ریاض آقای نوری چهار اشکال به مطلب ایشان مطرح میکنند:
اشکال اول و یرد علیه أوّلاً، أنّ شمول الکتاب و السنّة لوجوب الخمس فی غنائم دار الحرب و إن کان ممّا لا ریب فیه، ولکن ظاهر کلامه کلّ لفظ الغنیمة حقیقة لغةً و عرفا فی الغنیمة الحربیه بخصوصها، و هو ممّا قد بان خلافه لما أثبتنا من عمومیّة معنی هذه المادة لغة و عرفا لکلّ ما یفوز به الإنسان من الفوائد[16] اولاً شکی نیست آیه و روایات وجوب خمس شامل غنائم جنگی می شود، لکن ظاهر کلام صاحب ریاض این است که لفظ غنیمت در لغت و عرف به معنی غنیمت جنگی است، و این مطلب از جمله مطالبی است که خلافش را ثابت کردیم و گفتیم لفظ غنیمت عمومیت دارد و شامل تمام فوایدی که انسان به دست می آورد می شود.
نقد اشکال ما قبلا این استدلال ایشان را جواب دادیم.
اشکال دوم و ثانیاً، أنّما ذکره من أنّ ظاهر الأصحاب و جملة مِن الروایات اختصاص معنی لفظ الغنیمة بغنائم دار الحرب و عدم شمولها للمعادن و غیرها مِن جهة أنّه قوبل فی الروایات و فی کلامهم المعادن و نحوها بالغنیمة بحیث تظهر المغایرة بحسب الحقیقة الوضعیة ایضا مردود فإنّ ما نقلناه من عبارات الأصحاب من زمن المفید الی زماننا هذا طوال ثمانیة قرون تدلّ دلالة واضحة علی کون معنی هذه المادة عامّا لغة و عرفاً و أنّ استعمال الغنیمة فی خصوص غنائم دارالحرب- بقرینة المقابلة بینها و بین المعادن و غیرها- یکون من باب اطلاق الکلّی علی الفرد الخاص بالقرینة[17] صاحب ریاض فرمود از آن جایی که در روایات، غنیمت جنگی با سایر مواردی که خمس به آنها تعلق می گیرد، مانند معدن و... به صورت قسیم یکدیگر آمده اند، نتیجه می گیریم غنیمت به معنای غنیمت جنگی است، نه مطلق فایده. زیرا مابقی فواید را قسیم غنیمت ذکر کرده است. آیت الله نوری پاسخ می دهند که عبارات علما از زمان شیخ مفید تا کنون، در طول هشت قرن، دلالت می کند بر اینکه معنی ماده غنیمت در لغت و عرف عام است. و استعمال آن در خصوص غنیمت جنگی با قرینه مقابله از باب اطلاق کلی بر یک فرد خاص، آن هم با قرینه است.
نقد اشکال ما قبلا در جواب آقای شاهرودی نیز، همین را عرض کردیم، که در قرینه مقابله، اگر هر دو مصداق با همدیگر آمدند دو تا میشوند، ولی اگر تنها آمدند، مطلق میشود. مانند مسکین و فقیر که اگر باهم ذکر شوند تفاوت معنایی دارند ولی اگر تنها ذکر شوند معنای عامی دارند که شامل هر دو می شود. پس این اشکال ایشان وارد است.
اشکال سوم و ثالثاً، أنّ ما ذکره مِن کون ظاهر عامّة أهل اللغة و العرف إختصاص معنی هذه المادّة بغنائم دار الحرب أیضاً ممنوعٌ فإنّا قد نقلنا کلمات أهل اللغة و لم نرَ أحداً منهم ذکر کون المعنی خاصاً.[18] آقای نوری می فرماید: این که صاحب ریاض فرموده است، اهل لغت و عرف معنای غنیمت را تنها خصوص غنیمت جنگی می داند نیز باطل است. زیرا ما کلمات اهل لغت را نقل کردیم و ندیدیم هیچ کس برای غنیمت، معنای خاص غنیمت جنگی را ذکر کرده باشد.
نقد اشکال جواب این اشکال ایشان،کاملا واضح است. زیرا ما گفتیم که اهل لغت مثل صاحب
مقاییس صریحاً میگوید منظور از غنیمت، فقط خصوص غنیمت جنگی است. و این اشکال آقای نوری وارد نیست.
اشکال چهارم و رابعاً، أنّ ما قال فی آخر کلامه من أنّ تعمیم الأصحاب الغنیمة للجمیع لعلّه مِن جهة النصوص المفسرة للغنیمة، منظورٌ فیه أیضا، لأنّ تعمیم الأصحاب لها للجمیع کالشیخ المفید و السید المرتضی و الشیخ الطوسی و المحقق والعلامه و غیرهم من الفطاحل علی ما نقلنا کلماتهم مبنیّ علی کون المعنی عاماّ لغة من غیر إستناد الی النصوص الواردة فی الباب.[19] اشکال چهارم آقای نوری این است که: نظر صاحب ریاض مبنی بر این که عام گرفتن معنای غنیمت توسط علما، شاید از جهت وجود روایات مفسره است، نیز باطل است. زیرا تعمیم علما مثل شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، محقق و علامه حلی و دیگران با استناد به آیه خمس معنای لغوی بوده است و نه به استناد به روایات مفسره.
به هر حال ممکن است بگوییم بعضی از این اشکالات وارد است.
نظر صاحب جواهر آخرین کسی که از فقهای بزرگ که حداقل تردید دارد «ما غَنِمْتُمْ» به معنی مطلق فایده باشد، صاحب
جواهر است.
آیت الله نوری می گوید،
صاحب
جواهر میفرماید که
و قال فی الجواهر فی مقام الإستدلال علی وجوب الخمس فی الغنائم الحربیه بالإجماع و بالآیة الشریفة أنّ الآیة سواءٌ قلنا بکون الغنیمة فیها و فی النصوص حقیقةٌفی المفروض کما لعلّه الظاهر عرفاً بل لغتاً کما قیل أو فی الأعم منه و من غیره ممّا أفاد الناس... تدلّ علیه و إن کان یلزم علیه (أی علی القول بکون معنی الغنیمة فی الآیة أعمّ مِن غنائم دار الحرب) زیادة تخصیص فی الآیة بل لعلّه مُناف للعرف و اللغة کما أعترف به فی الریاض انتهی.[20] صاحب جواهر مثل صاحب
ریاض مشی کرده است. می فرماید اگر قائل شویم که در آیه غنیمت به معنای مطلق فایده است، و اعم از غنائم جنگی می باشد، در این صورت تخصیص اکثر لازم می آید، که این تخصیص اکثر با عرف و لغت، منافات دارد. همان طور که در ریاض هم به این مطلب اشاره شده است.
آیت الله نوری اشکالاتی به مطلب صاحب جواهر میکنند که جلسه بعد به آنها می پردازیم.