بسم الله الرحمن الرحیم
میانهروی (3)
و مَتِّعني بِالاقتِصاد.[1]
در تبیین این فراز نورانی اشاره شد که در فرهنگ قرآن و حدیث کلمه «اقتصاد» در دو معنا به کار رفته است: معنای نخست، میانهروی در هزینههای زندگی است که توضیح آن در جلسه قبل گذشت.
معنای دوم، میانهروی در همه امور است، اعم از امور اعتقادی، اخلاقی، عملی و سیاسی. امیر مؤمنان علی(علیهالسلام) در تبیینِ روش زندگی رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید:
سيرَتُهُ القَصدُ.[2]
شیوه او میانهروی بود.
ما در کتاب سیره پیامبر خاتم در هفت جلد سیره ایشان را در امور شخصی، خانوادگی، اجتماعی، عبادی، اقتصادی، تربیتی و سیاسی تدوین نمودهایم و در مقدمه آن حدود دوازده اصل حاکم بر سیره نبوی در برخورد با خانواده، دوستان، دشمنان و ... را تبیین کردهایم. یکی از اصول حاکم در سیره و روش پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) میانهروی در همه امور بود، آن حضرت نه تندرو بود و نه کُندرو.
متأسفانه گاهی از طرف برخی مسئولین به کسی که بخواهد به متن اسلام عمل کند، «تندرو» خطاب میشود. البته برخی افراد تندروی میکنند؛ ولیکن تندروی به این معنا نیست. از نظر آنها میانهروی یعنی رفتن در مسیر میان حق و باطل! و بر همین اساس میخواهند با دشمن سازش کنند، در حالی که میانه حق و باطل حرکت کردن، حرکت باطل است و اصلا راه حق، راه میانه است.
در نهج البلاغة از امیر المؤمنین(علیهالسلام) چنین نقل شده است:
اليَمينُ و الشِّمالُ مَضَلَّةٌ، و الطَّريقُ الوُسطى هِي الجادَّةُ، علَيها باقي الكتابِ و آثارُ النبوَّةِ، و مِنها مَنفَذُ السُّنَّةِ، و إلَيها مَصِيرُ العاقِبَةِ.[3]
راست و چپ گمراهى است و راه وسط همان راه اصلى است، كتاب خدا و سنّت پيامبر به آن راهنماست و رسيدن به سنّت و عاقبت نيكو از اين راه ميسّر است.
بنا بر این، راهی که قرآن و سنت پیامبر معرفی کردهاند، راه میانه و راه حق است.
بحث فقهیموضوع: وضعیت رجالی أبوجمیله المفضل بن صالح (1)
یادآوریبحث در دومین واجب از واجبات احرام، یعنی تلبیه بود. در فرع مربوط به زمان قطع تلبیه برای کسی که عمره تمتع انجام میدهد، گفتیم معیار، مشاهده بیوت مکه است. روایاتی در باب 43 أبواب الإحرام نیز بر این مطلب، دلالت داشت. در مقابل این روایات، روایت معارضی بود که معیار را ورود به حرم دانست:
[مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ] بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ تَلْبِيَةِ الْمُتْعَةِ مَتَى تُقْطَعُ؟ قَالَ: حِينَ يَدْخُلُ الْحَرَمَ.[4]
شیخ طوسی به اسنادش از «سعد بن عبدالله القمی» و او از «موسی بن الحسن الاشعری» و او از «محمد بن عبدالحمید العطار» و او از «ابو جمیله» و او از «زید الشحام»، نقل میکند که:
از امام صادق(علیهالسلام) در باره تلبیه تمتع پرسیدم که چه زمان باید قطع شود؟ فرمود: هنگامی که وارد حرم میشود.
برای رفع این تعارض، برخی فقها به این روایت اشکال سندی وارد کرده و آن را به خاطر «أبو جمیلة المفضل بن صالح» ضعیف دانستند؛ ولی عدهای که سندش را صحیح میدانند به گونهای دیگر میان روایات جمع میکنند. به تناسب این اختلاف نظر، برخی از دوستان درخواست کردند، در باره «أبو جمیلة» بحثی داشته باشیم؛ به همین جهت، در این جلسه و جلسه آینده وضعیت رجالی او را بررسی میکنیم.
نظر آیت الله خوییآیت الله خویی پس از ذکر روایتی که ملاک را مشاهده بیوت مکه میدانند، مینویسد:
نعم في خبر زيد الشحام جعل العبرة في القطع بدخول الحرم و لكنه ضعيف السند بأبي جميلة المفضل بن صالح الذي كان يكذب و يضع الحديث.[5]
بله در روایت «زید الشحام» معیار قطع، ورود به حرم قرار داده شده است؛ ولی به خاطر «أبو جمیلة» ضعیف السند است، او دروغ میگفت و جعل روایت میکرد.
ایشان در کتاب الصلاة نیز پس از نقل روایتی در باره نماز خواندن در کشتی، به روایتی اشاره میکند که راوی آن «أبو جمیلة» است و مینویسد:
و نحوها: رواية المفضل بن صالح المتحدة معها متناً مع اختلاف يسير و قد عبّر المحقق الهمداني عن الأخيرة بالصحيحة و عبّر عنها بعضٌ بالموثقة، و كلاهما في غير محله، و الصواب أنّها ضعيفة لتصريح النجاشي بضعف الرجلأي المفضل بن صالح أبو جميلة في ترجمة جابر بن يزيد، حيث قال بعد ترجمة جابر و توثيقه ما لفظه: «روى عنه جماعة غمز فيهم و ضُعّفوا، منهم: عمرو بن شمر و مفضل بن صالح .. إلخ» و تبعه غيره.[6]
شبیه روایت قبلی، روایت «المفضل بن صالح» است که به لحاظ متن با آن یکی است، البته با کمی اختلاف. محقق همدانی از این روایت به «صحیحه» و برخی نیز به «موثقه» تعبیر کردهاند، ولی هر دو تعبیر غلط است و باید آن را ضعیف دانست، زیرا نجاشی به ضعف او، یعنی «أبو جمیلة المفضل بن صالح» در شرح حال «جابر بن یزید» تصریح کرده است. وی پس از توثیق «جابر» مینویسد: «گروهی که در باره آنها طعن وارد شده و تضعیف شدهاند از او روایت کردهاند، مانند: عمرو بن شمر و مفضل بن صالح...». پس از نجاشی نیز دیگر رجالیون از وی تبعیت کردهاند.
ایشان در معجم رجال الحدیث نیز در شرح حال «المفضل بن صالح أبو جميلة» مینویسد:
قال الشيخ: «مفضل بن صالح، يكنى أبا جميلة، له كتاب. و كان نخاسا يبيع الرقيق، و يقال إنه كان حدادا، أخبرنا به جماعة، عن أبي المفضل، عن ابن بطة، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن علي بن فضال، عنه». و عده في رجاله من أصحاب الصادق ع، قائلا: «المفضل بن صالح أبو علي، مولى بني أسد يكنى بأبي جميلة أيضا، مات في حياة الرضا ع». و عده البرقي من أصحاب الصادق ع أيضا، قائلا: «أبو جميلة المفضل بن صالح الأسدي، مولى نخاس، كان يبيع الرقيق و يقال: إنه حداد». و تقدم عن النجاشي في ترجمة جابر بن يزيد قوله: «روى عنه جماعة غمز فيهم و ضعفوا، منهم عمرو بن شمر، و المفضل بن صالح ..» إلى آخر ما ذكره. و قال ابن الغضائري: «المفضل بن صالح أبو جميلة الأسدي النخاس، مولاهم، ضعيف، كذاب، يضع الحديث، حدثنا أحمد بن عبد الواحد، قال: حدثنا علي بن محمد بن الزبير، قال: حدثنا علي بن الحسن بن فضال، قال: سمعت معاوية بن حكيم يقول: سمعت أبا جميلة يقول: أنا وضعت رسالة معاوية إلى محمد بن أبي بكر، و قد روى المفضل عن أبي عبد الله ع و أبي الحسن ع».[7]
شیخ طوسی میفرماید: «مفضل بن صالح که کنیهاش أبو جمیله است، صاحب کتاب است. وی دلال چارپایان و بردهفروش بوده است، گفته شده که آهنگر بوده است. کتاب او را گروهی که آنها از ابو المفضل و او از ابن بطة و او از احمد بن محمد بن عیسی و او از حسن بن علی بن فضال برای ما نقل کردهاند». شیخ در کتاب رجالش او را در شمار یاران امام صادق(علیهالسلام) آورده و فرموده: «المفضل بن صالح أبو علی، مولای بنی اسد است و کنیه دیگرش أبو جمیله است. وی در زمان امام رضا(علیهالسلام) از دنیا رفت». برقی نیز او را جزو یاران امام صادق(علیهالسلام) شمارش کرده است و فرموده: «أبو جمیله المفضل بن صالح الأسدی، از موالی دلالان چارپایان بوده که بردهفروشی میکرده است، گفته شده که وی آهنگر بوده است». گذشت که نجاشی در شرح حال جابر بن یزید نوشته: «گروهی که در باره آنها طعن وارد شده و تضعیف شدهاند از او روایت کردهاند، مانند: عمرو بن شمر و مفضل بن صالح...». ابن غضائری نیز مینویسد: «المفضل بن صالح أبو جمیلة الأسدی دلال چارپایان و از موالی دلالان بوده است. ضعیف، دروغگو و واضع حدیث است. احمد بن عبدالواحد برایمان نقل کرده که علی بن محمد بن زبیر از علی بن حسن بن فضال از معاویة بن حکیم شنیده که أبو جمیلة چنین گفته: من نامه معاویة به محمد بن أبی بکر را جعل کردم. مفضل از امام صادق(علیهالسلام) و امام کاظم(علیهالسلام) روایت کرده است».
همان طور که ملاحظه میگردد، شیخ طوسی و برقی، مدح یا ذمی نسبت به او بیان نکردهاند. نجاشی[8] نیز در شرح حال خودِ او نکته خاصی بیان نکرده است؛ ولی در ترجمه راوی دیگر، وی را از راویانی بر شمرده که به تعبیر او «غمز فيهم و ضعفوا» هستند.
ظاهراً مهمترین دلیل آیت الله خویی برای تضعیف «أبو جمیله» نیز همین جمله نجاشی است؛ به همین جهت، در ادامه به دلایلی که برای اثبات وثاقت وی بدان تمسک شده، اشاره کرده و آنها را پاسخ میدهد. عبارت ایشان چنین است:
المفضل بن صالح، وقع في إسناد كامل الزيارات، فقد روى عن أبي أسامة زيد الشحام، و روى عنه محمد بن عبد الحميد العطار، الباب 17، في قول جبرئيل لرسول الله ص إن الحسين تقتله أمتك من بعدك، الحديث 2. و قد تقدم وقوعه في إسناد تفسير علي بن إبراهيم، كما تقدم في عنوان المفضل بن صالح، و قد شهد بوثاقة جميع من وقع في إسناد كتابه. و لكنه معارض بما ذكره النجاشي، من أن ضعف المفضل بن صالح كان من المتسالم عليه عند الأصحاب، و مع ذلك فقد مال المحقق الوحيد إلى إصلاح حاله، لرواية الأجلة و من أجمعت العصابة إلى تصحيح ما يصح عنه، كابن أبي عمير، و ابن المغيرة، و الحسن بن محبوب، و البزنطي في الصحيح، و الحسن بن علي بن فضال، يشهد بوثاقته و الاعتماد عليه، و يؤيده كونه كثير الرواية سديدة مفتى بها (انتهى). أقول: مر غير مرة أن كثرة الرواية، و رواية الأجلة و أصحاب الإجماع عن رجل لا تدلان على وثاقته، و على تقدير تسليم الدلالة، فلا يمكن الأخذ بها مع ما سمعته من النجاشي، من التسالم على ضعف الرجل، و الله العالم.[9]
«مفضل» در اسناد کتاب کامل الزیارات قرار دارد، مثلا در حدیث دوم از باب 17 از «أبو أسامة زید الشحام» برای «محمد بن عبدالحمید العطار» نقل کرده که جبرئیل به رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفت: «امّتت حسین را پس از تو خواهند کشت...». همچنین گذشت که وی در اسناد تفسیر علی بن ابراهیم قمی نیز قرار دارد و همان طور که در عنوان «المفضل بن صالح» ذکر شد، علی بن ابراهیم به وثاقت همه کسانی که در اسناد کتابش قرار دارند، شهادت داده است؛ ولی [با این وجود، این دو توثیق عام] با قول نجاشی در تعارض است، زیرا بر اساس قول او ضعف «مفضل» نزد اصحاب مورد اتفاق است. گفتنی است که محقق بهبهانی نیز از راه دیگر سعی در اصلاح حال او نموده و آن اینکه روایت بزرگان و کسانی که امامیه بر تصحیح روایات صحیح آنان اجماع دارند مانند: ابن ابی عمیر، ابن مغیرة، حسن بن محبوب، بزنطی ـ در روایتی صحیح ـ و حسن بن علی بن فضال از او، شاهدی است بر وثاقت و اعتماد بر او، چه اینکه کثرت روایات او، روایاتی که محکم است و طبق آنها فتوا داده شده نیز مؤید این مطلب است. ولی در پاسخ میگویم: چندین بار قبلا گفته شده که کثرت روایت و روایت بزرگان و اصحاب اجماع از کسی، بر وثاقت او دلالتی ندارد، اگر هم دلالتشان را بپذیریم، با توجه به کلام نجاشی مبنی بر اینکه همه بر ضعف او اتفاق نظر دارند، نمیتوان به آنها استناد کرد.
گفتنی است که آیت الله خویی ابتدا معتقد بود که هر کس در اسناد کامل الزیارات قرار گرفته باشد، توثیق عامّ دارد؛ ولی بعدها از این نظریه برگشت. ظاهراً در زمان نوشتن معجم رجال الحدیث هنوز این نظریه را قبول داشته است.
به هر حال بر اساس فرمایش آیت الله خویی، در مجموع برای اثبات وثاقت «ابو جمیلة» به چهار دلیل تمسک شده است:
یک. قرار داشتن در اسناد کامل الزیارات.
دو. قرار داشتن در اسناد تفسیر علی بن ابراهیم.
سه. روایت اجله و اصحاب اجماع از او.
چهار. کثرت روایات از او، روایات محکمی که بر اساس آنها فتوا داده شده است.
ولی ایشان نظر نجاشی را بر همه این ادله ترجیح داده است. ایشان برای اثبات ضعف او چند دلیل آورده است:
اولاً عبارت نجاشی در ضعف او تصریح دارد، چه اینکه فرمود: «أنّها ضعيفة لتصريح النجاشي بضعف الرجل».
ثانیاً از عبارت نجاشی، تسالم اصحاب بر ضعف «ابو جمیله» را برداشت نموده است، همان طور که فرمود: «أن ضعف المفضل بن صالح كان من المتسالم عليه عند الأصحاب».
ثالثاً ابن غضائری وی را ضعيف، كذاب و واضع حديث دانسته است.
رابعاً بنا بر گفته ابن غضائری، خود او اقرار بر جعل حدیث کرده است.
نظر آیت الله شبیری زنجانیآیت الله سید موسی شبیری زنجانی ـ که تحقیقا بهترین رجالی در عصر ماست و از نظر فقهی نیز بسیار قوی است ـ به فرمایش آیت الله خویی اشکال کرده و در نتیجه «ابو جمیلة» را توثیق نموده است.
ایشان در کتاب نکاح خود، ذیل روایاتی که در سندشان «ابو جمیلة» بوده است، مطالبی را مطرح نموده که در مجموع، هر چهار دلیل آیت الله خویی را رد کرده است.
اشکال اولاینکه نجاشی تصریح به ضعف او کرده باشد، صحیح نیست، زیرا اگر نجاشی او را ضعیف میدانست، باید در شرح حال خود او این نکته را بیان میکرد، ولی با وجود اینکه نجاشی و شیخ طوسی ملتزم هستند اگر نقطه ضعفی در شخص باشد، آن را ذکر کنند، در شرح حال او چیزی نگفتهاند، بلکه آنچه نجاشی در باره او فرموده، در شرح حال جابر بن یزید جعفی است.
اشکال دوماز عبارت نجاشی نه تنها تسالم اصحاب بر ضعف «ابو جمیلة» استفاده نمیشود؛ بلکه این عبارت دلالتی ندارد که نظر خود او نیز چنین باشد، زیرا ممکن است، منشأ آن، همان تضعیف ابن غضائری باشد.
عبارت آیت الله زنجانی در تقریر این دو اشکال چنین است:
مرحوم نجاشى و مرحوم شيخ طوسى در شرح حال خودِ ابى جميله چيزى ندارند، با اينكه اينها معمولا ملتزم هستند كه اگر نقطه ضعفى هست، ذكر كنند، منتها در شرح حال جابر بن يزيد جعفی مىگويد: «روى عنه جماعة غمز فيهم و ضعفوا منهم عمرو بن شمر و مفضل بن صالح»، مرحوم آقاى خوئى از اين عبارت استظهار كرده كه ضعف اين افراد متسالم به بين الاصحاب است، با اينكه هيچ نحو ظهورى ندارد و هيچ مدلول نيست، همين كه مرحوم ابن غضائرى تضعيف كرده باشد، كافى است كه بگويند: تضعيفش كردهاند، چنان كه وقتى مرحوم نجاشى ضعيف بگويد، مىگويند ارباب رجال تضعيفش كردهاند.[10]
اشکال سومآیت الله شبیری در باره نظر مرحوم ابن غضائری که او را ضعیف، کذاب و جاعل حدیث دانست، نیز دو اشکال مطرح کرده است:
اولاً در انتساب کتاب به مرحوم ابن غضائری تشکیک شده است و خود آیت الله خویی و برخی دیگر از بزرگان مثل شیخ آقا بزرگ تهرانی مؤلف كتاب را ابن غضائرى نمىدانند.
ثانیاً بر فرض که قبول کنیم کتاب برای ابن غضائری است، تضعیف او در این گونه موارد، به خصوص در مورد ابو جمیله كه رواياتى را از جابر بن يزيد نقل كرده است، چندان قابل اعتنا نیست، زيرا در روايتهاى مربوط به جابر، كه مسائل غلو در آن مطرح است، اختلاف نظر شديد است؛[11] لذا اگر در مقابلش دليل قابل ملاحظهاى باشد، اينها صلاحيت معارضه ندارند.[12]
اشکال چهارمآیت الله زنجانی در مورد اعتراف ابو جمیله به جعل نامه معاویه به محمد بن ابی بکر که ابن غضائری با سند از او نقل کرده نیز دو اشکال مطرح کرده است:
اشکال اول، اشکال سندی است، زیرا در سند این سخن، على بن محمد بن زبير قرار دارد كه در كتب ما توثيق نشده است، خود آیت الله خویی نیز او را تضعیف کرده است.
ممکن است گفته شود در خيلى مواقع مرحوم شيخ طوسى كتابهاى على بن حسن بن فضال را به وسيله على بن محمد بن زبير روايت مىكند، و همین، قرينهاى است براى اعتماد به او، بنا بر این، اشکال سندی وارد نیست.
ولی آیت الله زنجانی در پاسخ میفرماید:
اين روايت كردن قرينهاى براى اعتماد به او نيست، چون شيخ اين كار را براى قرب سند انجام داده است. توضیح آنکه: يكى از روشهايى كه سابقاً رايج بوده، اين است كه بعضى از كتب مسلم الانتساب را براى قرب الاسناد از اشخاصى كه واسطه كمترى دارند، نقل مىكردهاند. [این کار] براى اعتماد به طريق نبوده، بلكه اعتبار روايت از جاى ديگرى ثابت بوده است. على بن محمد بن زبير هم پيرمرد بوده و روايت به وسيله او جنبه قرب الاسنادى دارد. برخى حتى براى قرب الاسناد از طريق جن هم روايت نقل كردهاند. [به این گونه اسناد] اصطلاحا علو سند تعبير مىكنند، [ولی] عالى السند دليل بر اعتبار سند نيست، و به معناى اين نيست كه سند خيلى خوب است، [بلکه] اصطلاحی است در بين محدثين [به این معنا که] قليل الواسطه است، حالا مىخواهد معتبر باشد مىخواهد نباشد. در اين مورد هم تصريح شده كه على بن محمد بن زبير علو سند داشته است. [در نتیجه] به خاطر اعتماد به او نيست كه در طريق آمده است.[13]
ایشان در پاورقی در باره این مطلب که برخى براى قرب الاسناد از طريق جن هم روايت نقل كردهاند، نمونهای را ذکر کرده است و در پایان نیز به حدیثی در بحار الانوار اشاره نموده که از طریق جن روایت شده است.
متن روایت مورد اشاره، به این دو صورت از رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است:
مَنْ تَزَيَّا بِغَيْرِ زِيِّهِ فَقُتِلَ فَلَا دِيَةَ وَ لَا قَوَد.هر که خود را به هیئت و لباس غیر خود درآورد و [بدین سبب] کشته شود، دیه و قصاص ندارد.
مَنْ تَزَيَّا بِغَيْرِ زِيِّهِ فَدَمُهُ هَدَر.هر که خود را به هیئت و لباس غیر خود در آورد، ریختن خونش رواست.
مرحوم مجلسی این روایت را در باب «حقیقة الجن و احوالهم» ضمن داستانی نسبتاً طولانی آورده است. خلاصه داستان چنین است که سید صفی الدین إیجی به یک واسطه از شخصی عالم و پارسا به نام شیخ برهان الدین موصلی نقل میکند که از مصر برای حج میرفتیم. در یکی از منازل، وقتی عموزدادهام مار بزرگى را كشت، گروهی او را با خود بردند و ما هر چه کردیم نتوانستیم او را بیابیم. چون پايان روز شد خودش آمد و گفت: جنیان مرا نزد پیری بردند و گفتند: این شخص پدر ما را کشته است! گفتم:
حَاشَ لِلَّهِ إِنَّا نَحْنُ وَفْدُ بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ نَزَلْنَا هَذَا الْمَنْزِلَ فَخَرَجَ عَلَيْنَا ثُعْبَانٌ فَتَبَادَرَ النَّاسُ إِلَى قَتْلِهِ فَضَرَبْتُهُ فَقَتَلْتُهُ فَلَمَّا سَمِعَ الشَّيْخُ مَقَالَتِي قَالَ خَلُّوا سَبِيلَهُ سَمِعْتُ بِبَطْنِ نَخْلَةَ عَنِ النَّبِيِّ ص مَنْ تَزَيَّا بِغَيْرِ زِيِّهِ فَقُتِلَ فَلَا دِيَةَ وَ لَا قَوَد.[14]
پناه بر خدا، ما زائر خانه خداییم، وقتی به این منزل رسیدیم مار بزرگی بر ما درآمد، همه مردم حمله کردند تا او را بكشند، پس من او را كشتم. وقتی پیرمرد سخن مرا شنید، گفت: آزادش کنید، در بطن نخله از پیامبر(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنيدم که: «هر كس به لباس غیر خود در آید و كشته شود، نه ديه دارد و نه قصاص».
علامه مجلسی، پس از ذکر این جریان و روایت، داستان دیگری شبیه به آن را اینگونه نقل میکند:
أَخْبَرَنِي وَالِدِي قُدِّسَ سِرُّهُ عَنِ الشَّيْخِ الْأَجَلِّ الْبَهِيِّ الشَّيْخِ بَهَاءِ الدِّينِ مُحَمَّدٍ الْعَامِلِيِّ رَوَّحَ اللَّهُ رُوحَهُ عَنِ الْمَوْلَى الْفَاضِلِ جَمَالِ الدِّينِ مَحْمُودٍ رَحِمَهُ اللَّهُ ـ عَنْ أُسْتَاذِهِ الْعَلَّامَةِ الدَّوَانِيِّ ـ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ أَنَّهُ جَرَى عَلَيْهِ تِلْكَ الْوَاقِعَةُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ ذَهَبْتُ إِلَى الْخَلَاءِ فَظَهَرَتْ لِي حَيَّةٌ فَقَتَلْتُهَا فَاجْتَمَعَ عَلَيَّ جَمٌّ غَفِيرٌ وَ أَخَذُونِي وَ ذَهَبُوا إِلَى مَلِكِهِمْ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى كُرْسِيٍّ وَ ادَّعَوْا عَلَيَّ قَتْلَ وَالِدِهِمْ وَ وَلَدِهِمْ وَ قَرِيبِهِمْ كَمَا مَرَّ فَسَأَلَنِي عَنْ دِينِي فَقُلْتُ أَنَا مِنْ أَهْلِ الْإِسْلَامِ فَقَالَ اذْهَبُوا بِهِ إِلَى مَلِكِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ لِي أَنْ أَقْضِيَ عَلَيْهِمْ بِعَهْدٍ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ فَذَهَبُوا بِي إِلَى شَيْخٍ أَبْيَضِ الرَّأْسِ وَ اللِّحْيَةِ جَالِسٍ عَلَى سَرِيرٍ وَقَعَتْ حَاجِبَاهُ عَلَى عَيْنَيْهِ فَرَفَعَهُمَا وَ لَمَّا قَصَصْنَا عَلَيْهِ الْقِصَّةَ قَالَ اذْهَبُوا بِهِ إِلَى الْمَكَانِ الَّذِي أَخَذْتُمُوهُ مِنْهُ وَ خَلُّوا سَبِيلَهُ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ تَزَيَّا بِغَيْرِ زِيِّهِ فَدَمُهُ هَدَرٌ فَجَاءُوا بِي إِلَى هَذَا الْمَكَانِ وَ خَلَّوْا سَبِيلِي.[15]
پدرم(قدسسره) از شيخ بهائى عاملى(روّحاللهروحه) و او از جمال الدین محمود(رحمهالله) و او از يكى شاگردان علامه دوانى برایم نقل کرد که اين پيشامد براى او واقع شده است، اینگونه كه یک بار وقتی برای قضای حاجت رفتم، مارى نمایان شد و من آن را كشتم. پس از آن، گروه زیادی گِردم را گرفتند و مرا دستگیر كردند و نزد پادشاه خود كه بر تختى نشسته بود، بردند. آنها بر علیه من شکایت کردند که پدر و فرزند و خويش آنها را کشتهام! از من در باره دینم پرسيد. گفتم: مسلمانم، گفت: او را نزد پادشاه مسلمانها ببريد، زیرا من به دلیل پيمانی که با رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) بستهام، نمیتوانم در باره او حكمى صادر كنم. آنها مرا نزد پيرى كه سر و ريشش سفيد بود بردند. او که بر تختى نشسته بود، ابروهایش بر ديدههاش ريخته بود. وقتی داستان را برايش باز گفتيم، ابروهایش را از ديده برگرفت و گفت: او را به همان جایی ببرید که دستگيرش كرديد. رهاش كنيد، زيرا من از رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنيدم كه فرمود: «هر كه خود را به غیر هیئت خود در آورد، ریختن خونش رواست». این بود که مرا بدين جا آوردند و رها كردند.
علامه مجلسی در جلد 107 بحار الأنوار ضمن بیان اجازات علماء، چند طریق برای این داستان نقل کرده و در پایان این نکته را نیز اضافه نموده است:
قال أبي كان شيخنا البهائي ره يقول هذا حديث عالي السند أرويه عن النبي ص بإسناد رباعي.[16]
پدرم فرمود: استاد ما شیخ بهایی میفرمود: این حدیث «عالی السند» است، زیرا آن را با چهار واسطه از پیامبر(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت میکنم.
به هر حال، این دو جریان نمونهای است برای نقل روایتی از طریق جن که به دلیل علوّ سند از طریق آنها نقل شده است نه اینکه چنین سندی لزوماً معتبر هم باشد. بنا بر این، همان طور که آیت الله زنجانی هم فرمود، روایت شیخ طوسی از علی بن محمد بن زبیر نیز از همین باب است، یعنی چون پیرمرد بود، به جهت علو سند و کم شدن واسطه از او نقل کرده است و این دلالتی بر اعتماد به او نیست.
اشکال دیگری که به استفاده ضعف «ابو جمیله» از اقرارش به جعل نامه یادشده، وارد است، این است که این مطلب لزوماً بر جاعل و واضع بودن او دلالت ندارد، بلکه آیت الله زنجانی احتمالات دیگری را در این باره مطرح نموده که در جلسه آینده بیان خواهد شد. با وجود این احتمالات، اقرار او به جعل، دلالتی بر ضعف او نخواهد داشت.