بسم الله الرحمن الرحیم
جمعبندی روایات ستایش و نکوهش فقر
وَ لَا أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُسْعِي وَ لَا أَطْغَيَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُجْدِي.[1]
در چندین جلسه گذشته اقسام مختلفی از روایات مطرح شده پیرامون «فقر و غنا» مورد توجه قرار داده شد؛ روایاتی که به نوعی ستایش و مدح فقر را مطرح میکردند و در مقابل روایاتی که نکوهش و مذمت فقر از آن فهمیده میشد. بر فرض آن که همه این روایات دارای سند صحیح و معتبری باشند – که اینگونه نیست و سند بسیاری از این روایات ضعیف است – جمعبندی مجموع این روایات ما را به چند نکته مهم میرساند:
نکته اول: مبارزه با فقر و توسعه اقتصادی
از مجموع روایات فهمیده میشود جهت گیری اسلام ، تلاش برای رفع فقر و گام برداشتن در مسیر توسعه اقتصادی است. بنابر این اگر روایاتی وجود داشته باشند که مردم را به فقر دعوت میکنند قطعا انتساب آنها به پیشوایان دین، صحیح نیست مگر این که مقصود ظاهر آن نباشد.
نکته دوم: ارزش مطلق ثروت، ارزش مقید ثروتمند
ثروت از دو زاویه میتواند مورد ارزشیابی قرار گیرد. گاهی ذات عمل به شکل مطلق مورد ارزشیابی قرار میگیرد – مانند ارزشگذاری بر مطلق علم – از این زاویه ثروت دارای بار ارزشی مثبت است چرا که از مظاهر نظام آفرینش است و چنانچه در قرآن نیز بر آن «خیر» اطلاق شده است:
كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقينَ[2]
بر شما نوشته و مقرر شده كه چون يكى از شما را مرگ فرا رسد اگر مالى از خود باقىگذارده(علاوه بر ارثى كه در اسلام تشريع شده)براى پدر و مادر و نزديكان خود بهطور پسنديده وصيت نمايد.(اين دستور علاوه بر حق فريضه)حقى بر عهدهپرهيزكاران است.
گاهی نیز فاعل این عمل مورد ارزشیابی قرار میگیرد. مثلاً برای عالم به شکل مطلق بار ارزشی مثبت لحاظ نمیشود، نه هر عالمی ارزشمند است و نه هر جاهلی بدون ارزش؛ چنانچه در این باره میخوانیم:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ[3]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد،از چيزهايى كه اگر براى شما آشكار گردد ناراحت وغمگينتان مىكند(از پيامبر)مپرسيد
نتیج آن که از نگاه آفرینشی، بیشک «ثروت» در برابر «فقر» ارزش محسوب میشود اما از نگاه کسی که دارای ثروت یا فقر است نمیتوان حکم کلی به ارزشمند یا ضد ارزش بودن آن نمود. اگر ثروتمند از ثروت خود بهره مورد نظر خداوند را ببرد قطعاً مورد ستایش قرار میگیرد چنانچه فقیر نیز اگر مسیر مورد رضایت الهی را در پیش گیرد مورد ستایش قرار خواهد گرفت.
بحث فقهیموضوع: احکام مواقیت (ناتوانی در پوشیدن لباس احرام)
یادآوریدر جلسه پیشین صورت مسأله توضیح داده شد که سخن در جایی است که «فرد مکلف هنگام حضور در میقات به دلیل بیماری، قادر به پوشیدن لباس احرام نباشد» و درباره حکم آن نیز به این جمعبندی رسیدیم که چنین فردی میتواند احرام خود را از میقات تا زمانی که بیماری بر طرف شود به تأخیر بیندازد و البته او موظف به این تأخیر نیست.
ناتوانی در پوشیدن لباس احرامآنچا از این مسأله باقی مانده است این که اگر بیماری وی مرتفع گردد و زمان هم برای بازگشت به میقات وجود داشته باشد آیا وی مکلف به بازگشت به میقات است یا نه؟
عدهای از فقهاء این بازگشت را لازم نمیدانند چنانچه در عبارت تحریر الوسیله گذشت که امام خمینی(قدّسسرّه) نیز همین نظر را برگزیدهاند:
فإذا زال العذر نزعه و لبسهما، و لا يجب عليه العود إلى الميقات[4]
و برخی دیگر بر این عقیدهاند که در صورت امکان، وی باید به میقات برگردد و از آنجا محرم شود.
مستفاد از ادله روایی ما کدام یک از این دو نظر را تأیید میکند؟ برای پاسخ به این سوال لازم است دوباره روایات این باب از این جهت مورد دقت قرار گیرد.
در اولین روایتی که دیروز بررسی شد آمده بود:
عَنْ أَحَدِهِمْ(علیهمالسلام) قَالَ: إِذَا خَافَ الرَّجُلُ عَلَى نَفْسِهِ أَخَّرَ إِحْرَامَهُ إِلَى الْحَرَمِ.[5]
در این روایت چیزی نسبت به رجوع به میقات دیده نمیشود و مفهوم این تعبیر آن است که میتواند برنگردد.
در روایت دوم که سوالی کتبی از امام رضا(علیهالسلام) بود از این تعبیر استفاده شده بود:
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلّیاللهعلیهوآله) وَقَّتَ الْمَوَاقِيتَ لِأَهْلِهَا وَ لِمَنْ أَتَى عَلَيْهَا مِنْ غَيْرِ أَهْلِهَا وَ فِيهَا رُخْصَةٌ لِمَنْ كَانَتْ بِهِ عِلَّةٌ فَلَا يُجَاوِزِ الْمِيقَاتَ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ.محتوای این روایت این است که مریض میتواند از میقات بدون احرام عبور کند و تنها وی در این مسأله مجاز است. آیت الله سید محمد محقق داماد از مفهوم عکس این روایت استفاده کرده است با این بیان که پس از بر طرف شدن بیماری، وی دیگر مریض نبوده و مجاز به عبور بدون احرام از میقات نیست پس باید برگردد و از میقات محرم شود.[6]
در اینجا به روایت دیگری نیز تمسک شده است که بدان اشاره میکنیم. در صحیحه حلبی که پیش از این بدان اشاره کرده بودیم، میخوانیم:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسلام) عَنْ رَجُلٍ تَرَكَ الْإِحْرَامَ حَتَّى دَخَلَ الْحَرَمَ فَقَالَ يَرْجِعُ إِلَى مِيقَاتِ أَهْلِ بِلَادِهِ الَّذِي يُحْرِمُونَ مِنْهُ فَيُحْرِمُ فَإِنْ خَشِيَ أَنْ يَفُوتَهُ الْحَجُّ فَلْيُحْرِمْ مِنْ مَكَانِهِ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الْحَرَمِ فَلْيَخْرُج[7]
این روایت را شیخ طوسی در تهذیب[8] با سندی صحیح گزارش نموده است. در این روایت از تعبیر «رَجُلٍ تَرَكَ الْإِحْرَامَ» استفاده شده است و این تعبیر مطلق است و شامل همه موارد حتی مواردی که فرد به دلیل عذر و مانعی در میقات احرام نبسته است نیز میشود، پس مریض هم پس از بر طرف شدن بیماری باید به میقات برگردد.
اگر بخواهیم مفاد این روایات را جمعبندی کنیم باید بگوییم اولاً روایت صحیحه حلبی قبلاً – در جلسه 676- اشاره کردیم که در این روایت «ترک احرام» به معنای «فراموشی احرام» است نه اینکه مطلق باشد، چرا که عین این عبارت از همین راوی با تغییر در یک کلمه «ترک به نسی» گزارش شده است و این احتمال را به شدت تقویت میکند که این دو، یک روایت بیش نبودهاند. ثانیاً تعبیراتی چون «فِيهَا رُخْصَةٌ» نشان از عدم لزوم بازگشت به میقات است. به نظر میرسد آنچه از ظاهر این روایات فهمیده میشود همانی است که امام خمینی(قدّسسرّه) بدان فتوا دادهاند.
ناتوانی در انجام نیت و تلبیه در میقاتششمین مسألهای که امام خمینی(قدّسسرّه) بدان میپردازد بحث از حکم کسی است که در میقات قادر به انجام نیت و تلبیه نبوده است؛ برعکسِ مسأله قبل، که سخن از کسی بود که توان انجام نیت و تلبیه را داشت اما قادر به پوشیدن لباس احرام نبود. ایشان مینویسد:
لو كان له عذر من إنشاء أصل الإحرام في الميقات لمرض أو إغماء و نحو ذلك فتجاوز عنه ثم زال وجب عليه العود إلى الميقات مع التمكن منه، و إلا أحرم من مكانه، و الأحوط العود إلى نحو الميقات بمقدار الإمكان و إن كان الأقوى عدم وجوبه[9]
اگر کسی نتواند در میقات اصل احرام را انشاء کند – مانند کسی که در کما قرار دارد یا مبتلا به مرضی است که در آن زمان خاص قادر به انشاء احرام و نیت و تلبیه نبوده است – و از میقات بدون احرام بستن عبور کند و پس از آن بیماریِ مانع از احرام برطرف شود واجب است به میقات برگردد و از آنجا محرم شود. اگر بازگشت به میقات ممکن نباشد – به دلیل ضیق وقت و غیر آن – از همان مکانی که در آن قرار دارد محرم میشود و بنابر اقوی بازگشت به میقات بر وی واجب نیست گرچه احتیاط مستحب آن است که هر چقدر میتواند به سمت میقات برگردد.
صاحب عروة الوثقی نیز مسأله را اینگونه ترسیم میکند:
نعم لو كان له عذر عن أصل إنشاء الإحرام لمرض أو إغماء ثمّ زال وجب عليه العود إلى الميقات إذا تمكّن، و إلّا كان حكمه حكم الناسي في الإحرام من مكانه إذا لم يتمكّن إلّا منه، و إن تمكّن العود في الجملة وجب[10]
از نظر ایشان حکم این مسأله همان است که امام خمینی(قدّسسرّه) نیز بدان تصریح نمودند الا آخرین جمله تعبیر ایشان که نشان میدهد فی الجمله هر چقدر از بازگشت به سمت میقات برای وی ممکن باشد واجب است. امام خمینی(قدّسسرّه) این جمله پایانی را مطابق احتیاط میدانند اما وجوب آن را نمیپذیرند. حاشیه ایشان بر همین جمله پایانی این است:
على الأحوط و إن كان الأقوى عدم الوجوب نعم لو كان في الحرم يخرج إلى خارجه مع الإمكان.تا اینجا صورت مسأله و نظر امام خمینی(قدّسسرّه) برخی از فقهای متأخر بیان شد. در مقابل، گروهی از فقهاء – خصوصاً قدماء مانند شیخ طوسی در المبسوط و ابن براج در المهذّب و ابن سعید در الجامع – معتقدند لازم است ولی چنین فردی به نیابت از او احرام را در میقات انشاء کند.
شیخ طوسی مینویسد:
و من جاء إلى الميقات و لم يتمكن من الإحرام لمرض أو غيره أحرم عنه وليه و جنبه ما يجتنبه المحرم و قد تم إحرامه.[11]
از نظر ایشان ولی چنین فردی باید عهدهدار او شود، او را محرم کند، لباس احرام بر او بپوشاند، در طول مسیر از انجام محرمات احرام جلوگیری کند و...
صورت مسأله و خلاصه نظرات دو گروه فقها را اینگونه میتوان ارائه کرد که در صورت بروز بیماری یا مانع از انجام نیت و تلبیه، اگر بیماری برطرف نشود مقتضای قاعده آن است که وی در واقع مستطیع نیست چرا که از جمله استطاعتهای لازم برای وجوب حج، استطاعت بدنی است. اگر بیماری برطرف شود گروهی معتقدند در صورت امکان به میقات برمیگردد و محرم میشود و در صورت عدم امکان بازگشت، از همان نقطه محرم میشود؛ گروهی دیگر نیز معتقدند ولی چنین فردی باید از او نیابت کرده و او را محرم کند.
روایاتدر اینجا لازم است مفاد روایاتی که در این باب وارد شده است مورد دقت و بررسی قرار گیرد. در این باب دو روایت وارد شده است که به بررسی آن میپردازیم:
روایت اول
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا(علیهماالسلام) فِي رَجُلٍ نَسِيَ أَنْ يُحْرِمَ أَوْ جَهِلَ وَ قَدْ شَهِدَ الْمَنَاسِكَ كُلَّهَا وَ طَافَ وَ سَعَى قَالَ تُجْزِيهِ نِيَّتُهُ إِذَا كَانَ قَدْ نَوَى ذَلِكَ فَقَدْ تَمَّ حَجُّهُ وَ إِنْ لَمْ يُهِلَّ وَ قَالَ فِي مَرِيضٍ أُغْمِيَ عَلَيْهِ حَتَّى أَتَى الْوَقْتَ فَقَالَ يُحْرَمُ عَنْهُ.[12]
این روایت را کلینی در کافی[13] و شیخ طوسی در تهذیب[14] از کلینی نقل نمودهاند. سند این روایت به دلیل معلوم نبودن واسطه بین جمیل بن درّاج و امام معصوم(علیهالسلام) مرسل و ضعیف شمرده شده ولی باتوجه به اینکه دو نفر از اصحاب اجماع در سند آن است و از سوی دیگر مورد عمل قرار گرفته است قابل قبول است .
در این روایت دو موضوع آمده است یکی حکم کسی که جهلاً یا نسیاناً محرم نشده است اما باقی اعمال حج را به تمامه انجام داده است که امام(علیهالسلام) همین که وی نیت داشته است مناسک حج را بجا آورد کافی میدانند. این موضوع اکنون محل بحث ما نیست. موضوع دوم همانی است که اکنون محل بحث ماست یعنی حکم کسی که در میقات به دلیل بیماری و بیهوشی قادر به انشاء احرام نیست. امام در پاسخ از حکم چنین فردی فرمودند: «یُحْرَمُ عَنْهُ» از جانب او، به نیابت او احرام بسته شود.
روایت دوم
بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا(علیهالسلام) فِي مَرِيضٍ أُغْمِيَ عَلَيْه فَلَمْ يَعْقِلْ حَتَّى أَتَى الْوَقْتَ فَقَالَ يُحْرِمُ عَنْهُ رَجُلٌ.[15]
این روایت را شیخ طوسی در تهذیب[16] نقل نموده است. سند این روایت نیز به دلیل معلوم نبودن واسطه بین جمیل بن درّاج و امام معصوم(علیهالسلام) مرسل و ضعیف شمرده شده . محتوای روایت مانند روایت قبل است، اگر چه اختلاف بسیار کوچکی در الفاظ دارند اما مضمون هر دو یکسان است. در این روایت نیابت از چنین شخصی را متوجه ولی او نمیداند بلکه اگر هر فردی نیابت از وی را به عهده بگیرد کافی است.
صاحب عروة الوثقی به مضمون این روایات دو اشکال کرده است که ان شاءالله فردا به اشکالات ایشان خواهیم پرداخت.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله