وَ لَا أَضِلَّنَّ وَ قَدْ أَمْكَنَتْكَ هِدَايَتِي.[1]
در این فراز از دعای نورانی مکارم الاخلاق از خداوند متعال مسئلت داریم که خدایا! گمراه نشوم با این که هدایتم برای تو ممکن است.
«هدایت» نقطۀ مقابل «ضلالت» و به معنای نشان دادن راهِ درستِ رسیدن به مقصد است. «ضلالت»نیز به معناى انحراف و فاصله گرفتن از راه صحیحِ رسیدن به مقصد است.
در قرآن و حدیث، هدایت الهی سه نوع است،ولی اضلال الهی یک نوع بیشتر نیست.
نوع اول هدایت، هدایت عمومی همه موجودات است:
﴿رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى كُلَّ شَىْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى﴾.[2]
پروردگار ما کسى است که به هر موجودى آفرینش [خاص] او را داده، سپس هدایت کرده است.
انواع پدیدهها به تناسب ویژگىهاى خاصّ خود از هدایت تکوینی الهى بهرهمند مىشوند.
هدایت نوع دوم، هدایت عامّ مکلفین است. خداوند متعال راه درست زندگی را به همه مکلفین، اعم از جن و انس، نشان داده است:
﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا﴾.[3]
او [انسان] را به راه هدایت کردیم، خواه شاکر باشد [و پذیرا گردد] یا ناسپاس!
سومین نوع از هدایت، هدایت ویژه الهی است. گونه قبلی، هدایت به معنای ارائه طریق است؛ ولی در اینجا به معنای ایصال به مقصود است. این گونه هدایت، در حقیقت، پاداش به کار بستن هدایت عام افراد مکلف است و از این رو، هدایتِ پاداشى، نیز نامیده مىشود و در مقابل آن، اضلال الهی است و کسانی که هدایت همگانی را به کار نمیبندند، به عنوان کیفر و مجازات، گرفتار آن میشوند:
﴿یضِلُّ مَن یشَاءُ وَ یهْدِی مَن یشَاءُ﴾.[4]
هر که را خواهد گمراه کند و هر که را خواهد راه نماید.
بنا بر این، خدواند متعال کسی را ابتداءً گمراه نمیکند؛ بلکه همه را از هدایت برخوردار میکند، اما گروهی که لجاجت ورزیده و با آن مخالفت کنند، خدا نیز آنها را مجازات کرده و گمراه میکند:
﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لاَ یهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ﴾.[5]
پس چون [از حق] منحرف شدند، خدا دلهایشان را منحرف کرد، و خدا مردم فاسق را هدایت نمىکند.
در همه آیاتی که ضلالت به خداوند سبحان نسبت داده شده، این واژه به معنای ضلالت کیفری است.
بحث فقهیموضوع: پیوند اعضا (1)
یادآوریبحث در باره مرگ مغزی و احکام مترتب بر آن بود. پیش از آنکه به یکی از احکام مبتلا به آن، یعنی پیوند اعضاء بپردازیم، جمعبندیای از مباحث گذشته ارائه میدهیم.
جمعبندی مباحث پیشیندر مباحث قبلی به این نتیجه رسیدیم که شماری از فقهای معاصر، مرگ مغزی را مرگ کامل نمیدانند و به همین جهت، هیچ یک از احکام موت و میت را بر کسی که دچار مرگ مغزی شده، جاری ندانستهاند؛ اما برخی از فقها در عین حال که مرگ مغزی را مرگ کامل نمیدانند، میان احکام مربوط به موت و حیات تفصیل دادند، به این صورت که احکامی مانند: مسّ میت، غسل و نماز ميّت، كفن و دفن او، تقسیم ارث و عدّه وفات را جاری نمیدانند؛ ولی احکامی مانند وکالت را جاری دانستند، در نتیجه وکالت چنین شخصی منعزل میشود، کما اینکه ادامه معالجات در مورد او را واجب نداسته و برداشتن بعضی از اعضای او را نیز در صورتى كه حفظ جان مسلمانى متوقّف بر آن باشد بدون مانع دانستند. البته همه اینها را در صورتى جایز دانستند كه مرگ مغزى به طور كامل و به صورت قطعى ثابت گردد، یعنی شورای پزشکی اتفاق نظر داشته باشند که شخص، به مرگ مغزی مبتلا شده است.
ما مثل بسیاری از فقهایی که در این باره اظهار نظر کردهاند، نظریه اول را پذیرفتیم و راجع به نظریه دوم این گونه اشکال کردیم که قید اخیر، به آسانی قابل احراز نیست، زیرا اتفاق نظر داشتن همه پزشکان و حکم قطعی به مرگ مغزی کردن، به سادگی محرز نمیشود و در صورت احراز نیز، آنچه اثبات میشود، مرگ مغز است، حال آنکه این موضوع اعم است از زهاق روح که ملاک مرگ و حیات بود، زیرا ممکن است گفته شود روح، هنگامی از جسد خارج میشود که هیچ قسمتی از قسمتهای بدن حیات نداشته باشد. بنا بر این، با احراز «مرگ مغز»، «زهاق روح» قابل اثبات نیست.
پیوند اعضاءاز جمله مباحث مرتبط با بحث مرگ مغزی، مسئله پیوند اعضاء است که در زبان عربی از آن با عنوان «ترقیع» یا «زرع الاعضاء» یا «زراعة الاعضاء» یاد میشود. گفتنی است این مسئله دارای فروعات بسیار گستردهای است. در اینجا اجمالاً به صورتهای مختلف آن اشاره کرده و سپس بحث فقهی یکی از صور آن که موضوع بحث فعلی است را پی میگیریم.
اقسام پیوند به بدن انسانپیوند، به لحاظ چیزی که به بدن انسان پیوند میشود، سه قسم کلی دارد:
یک. پیوند اشیای خارجی به انسان، مانند: پروتزهای مفصل دار نظیر پروتز زانو، کپل، شانه، آرنج، انگشت، بازو و...
دو. پیوند اعضای حیوان به انسان، مثل پیوند دریچۀ قلب خوک به قلب انسان.
سه. پیوند اعضای انسان به انسان.
این قسم از پیوند، دو فرض دارد، زیرا یا از اعضای انسان زنده پیوند میشود یا از شخص مُرده. گفتنی است که امروزه پیوند از اعضای مُردگان، تنها پیوند قرنیه چشم و برخی از بافتها مانند پوست آنها امکان پذیر است.
فرض اول، یعنی پیوند از اعضای انسان زنده که شامل افرادی که دچار مرگ مغزی شدهاند نیز میشود، خود دو صورت دارد:
الف: پیوند اعضای شخص زنده به خودش.
در این صورت، گاه بحث پیوند عضو قطع شده به سبب حدّ یا قصاص مطرح میشود، مثلا شخصی که به خاطر دزدی، انگشتان دستش را قطع میکنند، آیا جایز است آنها را دوباره به دست خودش پیوند بزنند یا خیر؟ گاهی نیز بحث در پیوند عضوی است که نه به جهت حدّ یا قصاص، بلکه مثلا به جهت درمان قطع میشود، نظیر برداشتن رگ از پا برای استفاده آن در قلب یا برداشتن پوست از عضو سالم برای ترمیم پوست سوخته شده یا استفاده از استخوان تهیگاه برای ترمیم استخوان خرد شده جای دیگر از بدن.
ب: پیوند اعضای شخص زنده به غیر خودش، نظیر پیوند کلیه.
فقها در هر یک از این اقسام و صور، نظراتی ارائه کردهاند که در برخی از آنها اختلاف نظر نیز وجود دارد. آنچه فعلا موضوع بحث ماست گونهای از صورت اخیر (پیوند عضو از شخص زنده به غیر خودش) است، یعنی پیوند عضوی از انسان زندهای که دچار مرگ مغزی شده به دیگری.
پیوند عضو از مردگان مغزیبرای روشن شدن حکم پیوند عضو از فردی که دچار مرگ مغزی شده، باید فروع مختلف آن را مورد بررسی قرار دهیم. در این بحث، حداقل پنج فرع مطرح میشود:
اگر اضطراری در کار نباشد، آیا قطع عضو از چنین شخصی و پیوند آن به دیگری جایز است یا نه؟
اگر اضطرار باشد، حکم چیست؟
در صورت جواز، آیا باید از حاکم شرع اذن گرفت یا بدون اذن او نیز جایز است؟
آیا وصیت کردن شخص برای پیوند عضو، تأثیری در حکم دارد یا نه؟
آیا اجازه یا عدم اجازه اولیای او، تأثیری در حکم دارد یا نه؟
در این باره نخست، نظرات فقهای معاصر را میخوانیم و سپس به بررسی هر یک از این پنج فرع میپردازیم.
نظرات فقهاپیش از طرح نظرات فقها به این نکته اشاره میکنیم که بر اساس آماری که ظاهرا سالهای قبل گرفته شده، سالانه در ایران 2500 تا 4000 نفر پس از مرگ مغزی فوت میکنند. هر چند نمیتوان از اعضای همه این افراد برای پیوند استفاده نمود ـ زیرا شماری از آنها به دلیل بالا بودن سن یا داشتن بیماری، اعضایشان برای پیوند مناسب نیست ـ ولی تعداد زیادی از آنها دارای اعضایی هستند که قابلیت پیوند دارد و اگر این اعضا مورد استفاده قرار میگرفت، قطعاً جان صدها انسان بیمار، نجات مییافت.
این مشکل، اختصاص به ایران نیز ندارد، بلکه همه کشورها کم و بیش با آن روبرو هستند. مثلا در آمریکا در سال 1990 میلادی 18591 نفر نیاز به پیوند کلیه داشتهاند که تنها نیمی از آنها توانستهاند، این پیوند را انجام دهند. همچنین 40959 نفر نیازمند پیوند قلب بودهاند که فقط حدود یک بیستم آنها قلب دریافت کردهاند.
بنا بر این، میتوان گفت: مسئله پیوند اعضای مردگان مغزی، مهمترین مسائل مرتبط با بحث مرگ مغزی است.
نظر امام خمینیامام راحل در تحریر الوسیلة، این مسئله را بدین سان مطرح کرده است:
لا يجوز قطع عضو من الميت لترقيع عضو الحي إذا كان الميت مسلما إلا إذا كان حياته متوقفة عليه، و أما إذا كان حياة عضوه متوقفة عليه فالظاهر عدم الجواز، فلو قطعه أثم، و عليه الدية، هذا إذا لم يأذن قطعه، و أما إذا أذن في ذلك ففي جوازه إشكال، لكن بعد الإجازة ليس عليه الدية و إن قلنا بحرمته، و لو لم يأذن الميت فهل لأوليائه الأذن؟ الظاهر أنه ليس لهم ذلك، فلو قطعه بإذن الأولياء عصى و عليه الدية.[6]
قطع عضوى از ميت برای پيوند به عضو شخص زنده در صورتى كه ميّت مسلمان باشد، جايز نيست، مگر اينكه حيات او متوقف بر آن باشد؛ ولی اگر حيات عضو او متوقف بر آن باشد، ظاهرا جايز نمىباشد، پس اگر آن را قطع نمايد گناه كرده است و بر او ديه مىباشد. اين در صورتى است كه میت [پیش از مرگش] قطع آن را اذن نداده باشد و اما اگر آن را اذن داده باشد، در جواز آن اشكال است، ليكن بعد از اجازه، ديه بر او نيست، اگر چه حرمت آن را قائل شويم. و اگر ميت اذن نداده باشد آيا اولياى او حق اذن دادن دارند [يا نه]؟ ظاهر آن است كه چنين حقى ندارند؛ پس اگر به اذن اوليا، آن را قطع نمايد، معصيت كرده و بر او ديه مىباشد.
گفتنی است که فرع مطرح شده در این مسئله چندان موضوعیت ندارد، زیرا همان طور که گذشت، اعضای میت قابلیت پیوند ندارد، مگر برخی از اعضاء مثل قرنیه چشم یا پوست که حیات بر آنها متوقف نیست. به هر حال، ایشان حکم آن را اینگونه بیان نمود، چه اینکه در مسئله بعدی نیز در همین باره مینویسد:
لا مانع من قطع عضو ميت غير مسلم للترقيع، لكن بعده يقع الإشكال في نجاسته و كونه ميتة لا تصح الصلاة فيه، و يمكن أن يقالفيما إذا حل الحياة فيه خرج عن عضوية الميت و صار عضوا للحي فصار طاهرا حيا و صحت الصلاة فيه، و كذا لو قطع العضو من حيوان و لو كان نجس العين و رقع فصار حيا بحياة المسلم.[7]
قطع عضو از ميت غير مسلمان براى پيوند زدن، مانعى ندارد، ليكن بعد از آن، اشكال در نجاست آن واقع مىشود و اينكه ميته است و نماز در آن صحيح نيست. ممكن است گفته شود در جايى كه حيات در آن حلول نمايد از عضويت ميت خارج مىشود و عضو زنده مىگردد، پس پاك و زنده مىشود و نماز در آن صحيح است. همچنين است اگر عضوى از حيوان، هرچند حیوان نجس العین، قطع شود و پيوند شود به حيات مسلمان، تبدیل به عضو زنده میشود.
و در مسئله بعدی راجع به حکم وضعی این بحث، مینویسد:
لو قلنا بجواز القطع و الترقيع بإذن من صاحب العضو زمان حياته فالظاهر جواز بيعه لينتفع به بعد موته، و لو قلنا بجواز إذن أوليائه فلا يبعد أيضا جواز بيعه للانتفاع به، و لا بد من صرف الثمن للميت إما لأداء دينه أو صرفه للخيرات له، و ليس للوارث حق فيه.[8]
اگر به جواز قطع و پيوند زدن با اذن صاحب عضو در زمان حياتش، قائل شويم، ظاهر آن است كه بيع آن جايز مىباشد تا بعد از مردنش از آن استفاده برده شود. و اگر به جواز اذن اوليايش قائل شويم نيز فروش آن، جهت انتفاع به آن، بعيد نيست. در این صورت، چارهاى از صرف ثمن براى ميت يا براى اداى دين او يا صرف آن در خيرات براى او نيست و وارث حقى در آن ندارد.
در استفتائی که به صورت شفاهی از ایشان شده آمده است:
پیوند اعضا از نظر اسلام چه حکمی دارد؟
پيوند كليّه كسى كه در اثر تصادف مىميرد و كليّه شخصى كه آن را در زمان حياتش به ديگرى واگذار كرده، به بيمار كليوى چه حكمى دارد؟
ایشان در پاسخ پرسش نخست، میفرماید:
در صورتی که پیوند، اسباب نجات یک نفر از موت بشود به حسب شرع مانع ندارد.[9]
و پرسش دوم را نیز اینگونه پاسخ میدهد:
كسى كه مرده است و كليّه او قابل استفاده است، با اجازه اوليايش جايز است كه آن را براى نجات انسان ديگر مورد استفاده قرار بدهند و به انسان مريض و فاقد كليه صحيح پيوند كنند.[10]
و در پرسشی دیگر از ایشان، پس بیان این مطلب که در دنياى پزشكى امروز، اكثر پيوندهاى كليه از افراد تازه فوت شده كه خودشان در زمان حيات وصيت كرده، يا اطرافيان بيمار مايلند از بعضى از اعضاى بدن متوفى مثل كليه، قرنيه چشم، كبد، استخوان و قلب استفاده نمايند، چنین آمده است:
با توجه به ضرورت امر پيوند كليّه و اعضا در جامعه اسلامى فعلى ايران، آيا شرعاً چنين استفادهاى مجاز هست يا نه؟
حضرت امام در جواب میفرماید:
در مورد كافر اشكالى نيست و در مورد مسلمان نيز چنانچه حيات مسلمان ديگرى متوقف بر آن باشد جايز است و چنانچه سلامت مسلمان ديگرى نيز متوقف بر اين كار باشد با اذن ورثه جايز است.[11]
نظر آیت الله فاضلدر استفتائی که از آیت الله فاضل شده، پس از توضیح مرگ مغزی، آمده است:
آيا در صورت احراز شرايط فوق، مىتوان از اعضاى افراد مبتلا به مرگ مغزى، براى نجات بيماران ديگر استفاده كرد؟
و ایشان در پاسخ فرموده است:
برداشتن اعضاى افرادى كه به علت سكته مغزى يا تصادف از لحاظ پزشكى اميدى به زنده ماندن آنان نيست؛ ولى قلب آنها از كار نيفتاده است، مشكل است، خصوصاً قلب را كه هنوز از كار نيفتاده، اگر بردارند، بعيد نيست كه صدق قتل كند. ولى نسبت به ساير اعضا اگر حفظ جان مسلمانى متوقف بر برداشتن آنها باشد، مانعى ندارد.[12]
نظر آیت الله تبریزیاز آیت الله تبریزی نیز اینگونه استفتاء شده است:
در مواردى كه زندگى فرد بيمارى منوط به پيوند اعضايى نظير قلب، كليه، ريه و ساير اعضا باشد، آيا مىتوان از اعضاى بيماران مرگ مغزى كه امكان اجازه از آنها نيست استفاده نمود؟ ضمناً بفرماييد آيا بين مسلمان و كافر فرقى هست؟
که در پاسخ فرموده است:
استفاده از اعضاى مسلمان جايز نيست، و از كافر مانعى ندارد، و الله العالم.[13]
نظر آیت الله بهجتدر سؤالی که از آیت الله بهجت پرسیده شده، آمده است:
اگر واگذارى و هديه اعضاى بدن موجب تسريع مرگ شود، چه وجهى دارد؟ آيامىتوان وصيت كرد بعد از مرگ مغزى، اعضاى بدن شخص را به ديگران بفروشند يا هديه دهند؟ در صورت مرگ مغزى، فروش اعضاى بدن شخص مورد نظر چه حكمى دارد؟
ایشان در پاسخ فرموده است:
در مورد مزبور مطلقاً جايز نيست.[14]
همچنین از ایشان استفتاء شده:
آيا مىتوان اعضاى شخصى را كه دچار مرگ مغزى شده است (و از لحاظ پزشكى اميدى به زنده ماندن وى نيست، ولى برخى اعضا مثل قلب وى براى مدتى كار مىكنند) به بيمارى كه محتاج است پيوند زد؟ (با توجه به اينكه در صورت صبر، ممكن است ديگر، قابل پيوند نباشند).
در پاسخ فرموده است:
چون در همان مدّتى كه قلب كار مىكند و مغز مرده است، امكان دارد دارويى اختراع يا كشف شود كه مغز را به كار اندازد (اين مطلب هر چند در خيلى از نفوس موجب يقين به عدم باشد، ولى در بعض نفوس و افراد، يقين به عدمنيست؛ زيرا پيدا شدن بعضى داروها كه براى بعض امراض اختراع يا كشف مىشود، آنى است) لذا با اين احتمال، جايز نيست.[15]
نظر مقام معظم رهبرینظر مقام معظم رهبری در باره پیوند اعضا از بدن مردگان مغزی در پاسخ به این استفتاء آمده است:
بعضى از افراد دچار ضايعات مغزى غير قابل درمان و برگشت مىشوند كه بر اثر آن، همه فعاليتهاى مغزى آنان از بين رفته و به حالت اغماى كامل فرو مىروند و همچنين فاقد تنفس و پاسخ به محرّكات نورى و فيزيكى مىشوند، در اين گونه موارد احتمال بازگشت فعاليتهاى مذكور به وضع طبيعى كاملًا از بين مىرود و ضربان خودكار قلب مريض باقى مىماند كه موقّت است و به كمك دستگاه تنفس مصنوعى انجام مىگيرد و اين حالت به مدّت چند ساعت و يا حد اكثر چند روز ادامه پيدا مىكند، وضعيت مزبور در علم پزشكى مرگ مغزى ناميده مىشود كه باعث فقدان و از دست رفتن هر نوع شعور و احساس و حركتهاى ارادى مىگردد و از طرفى بيمارانى وجود دارند كه نجات جان آنان منوط به استفاده از اعضاى مبتلايان به مرگ مغزى است، بنا بر اين آيا استفاده از اعضاى مبتلا به مرگ براى نجات جان بيماران ديگر جايز است؟
جواب: اگر استفاده از اعضاى بدن بيمارانى كه در سؤال توصيف شدهاند براى معالجه بيماران ديگر، باعث تسريع در مرگ و قطع حيات آنان شود جايز نيست، در غير اين صورت اگر عمل مزبور با اذن قبلى وى صورت بگيرد و يا نجات نفس محترمى متوقف بر آن عضو مورد نياز باشد، اشكال ندارد.[16]
نظر آیت الله سیستانیدر ملحقات توضیح المسائل ایشان آمده است:
قطع عضو مسلمان مرده، مانند چشم و دستش برای پیوند زدن به بدن زنده جایز نیست...اگر حفظِ زندگی مسلمانی، بر قطع عضوی از اعضای بدن مسلمان مرده متوقف باشد، قطع آن جایز است...مراد از میت در مسائل یاد شده کسی است که ریهها و قلب او کاملاً متوقف باشند و بازگشتی نداشته باشد. و اما کسی [که] از نظر مغزی مرده است در حالی که قلب و ریه او هرچند به کمک دستگاه وظیفه خود را انجام میدهند، میت شمرده نمیشود و قطع اعضای او برای الحاق به زنده به هیچوجه جایز نیست.[17]
همچنین آمده است:
برداشتن بخشی از بدن انسان زنده برای پیوند زدن، در صورتی که قطع آن زیان مهمی داشته باشد مانند: چشم و دست و امثال آنها جایز نیست، ولی اگر زیان مهمی نداشته باشد مانند: قطعهای از پوست یا نخاع یا یک کلیّه در صورت سالم بودن کلیّه دیگر، با فرض رضایت صاحبش جایز است اگر کودک یا دیوانه نباشد وگرنه به هیچوجه جایز نیست و هرگاه قطع آن جایز بود، گرفتن پولی به ازای آن نیز جایز است.[18]
نظر آیت الله صافیدر استفتائی از ایشان آمده است:
اگر شخصی مرگ مغزی نموده و علم پزشکی او را در این حال مرده بداند و تنها با استفاده از دستگاه به زندگی موقت نباتی ادامه میدهد آیا میتوان عضوی از بدن وی را برداشته و به شخص نیازمند پیوند زد یا نه؟ آیا رضایت او قبل از مرگ مغزی شرط است؟اگر وصیت نکرده باشد آیا حاکم شرع یا اولیای میت میتوانند چنین اجازهای بدهند؟
در پاسخ چنین فرموده:
در هیچ یک از موارد مذکوره جایز نیست عضو او برداشته شود.[19]
همچنین ایشان در پاسخ سؤال دومی که از آیت الله بهجت شده بود، میفرماید:
اگر سبب تسريع در مرگ يا شدت بيمارى او مىشود جائز نيست و بدون آن هم چون كسب اجازه از بيمار ممكن نيست جائز نمىباشد. و الله العالم.[20]
در پرسشی دیگر از ایشان راجع به انتساب قتل اینگونه آمده است:
انتساب قتل در مرگ مغزی با کیست؟ مثلا شخصی باعث مرگ مغزی دیگری شده و شخص ثالثی تنفس مصنوعی را از او برمیدارد، در اینجا قاتل کیست؟
ایشان در پاسخ میفرماید:
کسی که موجب مرگ مغزی شود ضامن دیه است، ولی کسی که دستگاه تنفسی مرگ مغزی را جدا میکند تا مریض بمیرد، قتل عمد کرده و قصاص میشود. و الله العالم.[21]
نظر آیت الله مکارمدر جلسات قبل خواندیم که ایشان در پاسخ به سؤال درباره مرگ مغزی فرمود:
با توجّه به اينكه پزشكان تصريح مىكنند اين گونه افراد مانند شخصى هستند كه مغز او بكلّى متلاشى شده، و يا سر از تن او جدا كردهاند، كه با كمك وسايل تنفّس مصنوعى و تغذيه، ممكن است تا مدّتى به حيات نباتى او ادامه داد، يك انسان زنده محسوب نمىشوند، در عين حال يك انسان كاملًا مرده هم نيستند. بنابراين، در احكام مربوط به حيات و مرگ بايد تفصيل داده شود. مثلًا احكام مسّ ميّت، غسل و نماز ميّت، و كفن و دفن دربارۀ آنها جارى نيست، تا قلب از كار بيفتد و بدن سرد شود. اموال آنها را نمىتوان در ميان ورثه تقسيم كرد، و همسر آنها عدّۀ وفات نگه نمىدارد، تا اين مقدار حيات آنان نيز پايان پذيرد. ولى وكلاى آنها از وكالت ساقط مىشوند، و حقّ خريدوفروش يا ازدواج براى آنها، يا طلاق همسر از طرف آنان ندارند، و ادامۀ معالجات در مورد آنها واجب نيست، و برداشتن بعضى از اعضاى بدن آنها، در صورتى كه حفظ جان مسلمانى متوقّف بر آن باشد مانعى ندارد؛ ولى بايد توجّه داشت كه اينها همه در صورتى است كه مرگ مغزى به طور كامل و به صورت قطعى ثابت گردد، و احتمال بازگشت مطلقاً وجود نداشته باشد.[22]
همچنین از ایشان سؤال شده:
با توجّه به وجود هزاران هزار بيمار دياليزى، و نظر به اينكه پيوند كليه قطعىترين درمان اين عزيزان است... به نظر حضرت عالى، پيوند عضو از فردى كه دچار مرگ مغزى شده چه حكمى دارد؟ لازم به ذكر است كه طبق نظر متخصّصين با از كار افتادن مغز، كليّۀ اعضاى بدن نيز پس از ساعتى از كار مىافتد.
ایشان در پاسخ فرموده است:
هرگاه مرگ مغزى به طور كامل و مسلّم باشد، و هيچ گونه احتمال بازگشت به زندگى عادى وجود نداشته باشد، برداشتن بعضى از اعضا (خواه مانند قلب باشد يا كليه يا عضو ديگر) براى نجات جان مسلمانى، مانعى ندارد، خواه وصيّت به اين كار كرده باشد يا نه، ولى بهتر جلب رضايت اولياى ميّت است.[23]
جمعبندی فتاوادر جمعبندی این نظرات، چند نکته قابل توجه است:
چنان که ملاحظه شد، نظر فقها در این باره متفاوت است، شماری از آنها مثل آیات عظام: بهجت و صافی گلپایگانی قائلند: قطع عضو از کسی که دچار مرگ مغزی شده، مطلقا جایز نیست، آیات عظام: تبریزی و سیستانی نیز نسبت به شخص مسلمان، قائل به عدم جواز شدند مطلقا.
حضرت امام پیوند عضو از میت (نه مُرده مغزی) را به شرطی جایز دانست که اولاً حیات یا سلامت مسلمانی متوقف بر آن باشد، ثانیاً ورثه او اجازه دهند.
مقام معظم رهبری نیز در صورتی که قطع عضو باعث تسریع در مرگ شود، آن را جایز نداست؛ و در غیر این صورت نیز به شرطی آن را جایز دانست که یا با اذن قبلی او صورت بگیرد، یا نجات نفس محترمی متوقف بر پیوند باشد.
آیت الله فاضل نیز علاوه بر اشتراط توقف حفظ جان مسلمان بر پیوند، میان اعضایی مثل قلب که هنوز از کار نیفتاده و سایر اعضا تفصیل داد و در صورت دوم، برداشتن آن را جایز دانست.
آیت الله مکارم بر خلاف بقیه فقها، به شرط متوقف بودن نجات جان مسلمان بر پیوند، برداشتن عضو را مطلقا جایز دانست.
در مجموع، نسبت به قطع عضو از مردگان مغزی مسلمان، شماری از فقها قائل به عدم جواز شدند مطلقا و شماری از آنها با وجود شرایطی آن را جایز دانستند. شرط مشترک میان این گروه، این بود که نجات جان مسلمانی دیگر متوقف بر این پیوند باشد.
آیت الله بهجت قطع عضو از چنین افرادی را با این استدلال جایز ندانست که احتمال دارد در همین مدّتى كه قلب كار مىكند و مغز مرده است، دارويى اختراع يا كشف شود كه مغز را به كار اندازد، لذا با وجود اين احتمال، جايز نيست. مفهوم این سخن، این است که اگر این احتمال وجود نداشت، قطع عضو جایز باشد.
آیت الله صافی نیز برای عدم جواز، این گونه استدلال کردند که چون كسب اجازه از بيمار ممكن نيست، پیوند جائز نمىباشد.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله