اللّهُمَّ اجعَل... ما أجرى عَلى لِساني مِن لَفظَةِ فُحشٍ...أوِ سَبِّ حاضِرٍ...[1]
در تبیین این فراز از دعای مکارم الاخلاق، صحبت در انواع «ناسزاگویی» بود. تا کنون چهار نوع آن را بیان کردهایم.
پنج: ناسزاگویی به مقدسات دیگرانیکی دیگر از انواع ناسزاگویی که در قرآن و روایات اهلبیت(عَلَیْهِمُالسَّلامِ) مورد نقد قرار گرفته است، ناسزاگویی به مقدسات مذاهب دیگر است. اگر چیزی برای گروهی به هر دلیلی، مقدس تلقی شد، اهل ایمان و پیروان قرآن حق ندارند به این مقدسات اهانت کنند.
در این آیه به این مطلب تصریح شده است:
﴿وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾.[2]
به آنهايى كه مشركان، به جاى خداوند مىخوانندۀ دشنام ندهيد تا آنان [نيز] از سر دشمنى به نادانى خداوند را دشنام ندهند.
معبودهای خیالی عام است و حتی شامل پرستش شیطان هم میشود، چه اینکه فرمود:
﴿كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ﴾[3]
آنها جنّ مىپرستيدند، بيشترشان به آن گرويده بودند.
از این رو، حتی شیطان و اعتقادات شیطانپرستان نیز نباید مورد سبّ واقع شود. در روایتی از پیامبر اکرم(صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) نیز نقل شده که فرمود:
لا تَسُبُّوا الشَّيطانَ و تَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِن شَرِّهِ.[4]
به شيطان ناسزا مگوييد؛ بلكه از شرّ او به خدا پناه بريد.
بالاتر از این، میتوان گفت: به تناسب حکم و موضوع، نهی از سبّ کردن اختصاص به معبودهای خیالی ندارد؛ بلکه ملاک، هر چیزی است که برای جمعی مقدس باشد، هم از نظر شرع اهانت به آن منهی است و هم به لحاظ عقلی، وقتی ما به مقدسات آنها اهانت کنیم، آنها نیز در مقابل، به مقدسات ما توهین میکنند.
رسول خدا(صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) طبق نقل میفرماید:
مِن أكبَرِ الكبائرِ أن يَسُبَّ الرجُلُ والِدَيهِ، قيلَ: و كيفَ يَسُبُّ والِدَيهِ؟! قالَ: يَسُبُّ أبا الرَّجُلِ فَيَسُبُّ أباهُ و امَّهُ.[5]
از بزرگترين گناهان، اين است كه آدمى پدر و مادر خود را دشنام دهد. گفته شد: مگر كسى پدر و مادر خود را دشنام مىدهد؟ فرمود: پدر ديگرى را دشنام مىدهد و او در مقابل به پدر و مادر وى ناسزا مىگويد.
بحث فقهیموضوع: مواقیت حج (2)
یادآوریبحث درباره مواقیت حج و محدوده آنها بود. در مورد اولین میقات، یعنی میقات اهل مدینه این سؤال مطرح شد که آیا خود «مسجد شجره» میقات است یا منطقه «ذو الحلیفة» که مسجد، بخشی از آن است؟
در منابع لغوی «ذو الحلیفة» نام منطقه، دانسته شده بود؛ ولی در لسان فقها به «مسجد شجره» اطلاق شده بود. برای پاسخ به این سؤال سراغ روایات رفتیم. اشاره شد که آنها را میتوان به این چهار دسته تقسیم نمود:
یک: میقات، «ذو الحلیفة» است؛
دو: میقات، «شجره» است؛
سه: «ذو الحلیفة» همان «شجرة» است؛
چهار: «ذو الحلیفة» همان «مسجد شجرة» است.
سه دسته اول را در جلسه قبل خواندیم و اینک دسته چهارم.
4 ـ «ذو الحلیفة» همان «مسجد شجرة» استدر بخشی از روایت سوم باب اول از ابواب المیقات که قبلا هم آن را خواندیم، آمده است:
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَقَّتَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ وَ هُوَ مَسْجِدُ الشَّجَرَةِ يُصَلِّي فِيهِ وَ يَفْرِضُ الْحَجَّ...[6]
امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) فرمود: برای اهل مدینه «ذو الحلیفة» را تعیین نمود که همان مسجد شجره است که در آن نماز خواند و حج را واجب نمود...
در روایت یازده و دوازده این باب نیز «ذو الحلیفة» همان «مسجد شجرة» دانسته شده است.
اگر ما بودیم و سه دسته اول، مشکلی نبود، زیرا همان طور که گذشت، طبق آنها میقات، «ذو الحلیفة» یا «شجرة» خواهد بود که هر دو نام یک منطقه هستند؛ ولی با توجه به دسته چهارم، جمع میان آنها مشکل است.
در این باره صاحب عروة ابتدا یک نظر و سپس نظر دیگری را مطرح نموده است. ابتدا این طور اظهار نظر مینماید:
أحدها: ذو الحليفة، و هي ميقات أهل المدينة و من يمرّ على طريقهم، و هل هو مكان فيه مسجد الشجرة أو نفس المسجد؟ قولان و في جملة من الأخبار أنّه هو الشجرة، و في بعضها أنّه مسجد الشجرة و على أيّ حال فالأحوط الاقتصار على المسجد إذ مع كونه هو المسجد فواضح، و مع كونه مكاناً فيه المسجد فاللازم حمل المطلق على المقيّد.[7]
اولین میقات، «ذو الحلیفة» است و آن میقات اهل مدینه و کسانی است که از آنجا عبور میکنند. آیا «ذو الحلیفة» مکانی است که مسجد شجره در آن است یا خود مسجد است؟ دو نظر وجود دارد. در برخی از روایات آمده «شجرة» و در برخی دیگر آمده «مسجد شجره». به هر حال، احتیاط آن است که بر مسجد اکتفا شود، زیرا اگر میقات، مسجد باشد که روشن است و اگر منطقهای باشد که مسجد در آن است، باید مطلق را بر مقید حمل نماییم.
در حاشیه این قسمت، آنجا که فرمود: «فالأحوط الاقتصار على المسجد» حضرت امام همین نظر را تقویت نموده و آنچه در ادامه راجع به نظر دوم بیان داشته را دارای مناقشه دانسته است. متن حاشیه ایشان چنین است:
لا يترك بل لا يخلو من وجه و ما في المتن لا يخلو من مناقشة بل مناقشات.[8]
این احتیاط ترک نشود، بلکه اکتفا بر مسجد خالی از وجه نیست و آنچه در [ادامه] متن آمده، خالی از مناقشه نیست، بلکه چندین اشکال دارد.
آیت الله خویی نیز در مورد حمل روایات مطلق بر مقید مینویسد:
لم يرد في شيء من الروايات الأمر بالإحرام من مسجد الشجرة أو أنّه الميقات بل الوارد فيها أنّ رسول اللّٰه (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم) وقّت لأهل المدينة ذا الحليفة و هي الشجرة كما أنّه ورد فيها: أنّ ذا الحليفة هو مسجد الشجرة فلا موضوع لحمل المطلق على المقيّد و غير بعيد أن يكون مسجد الشجرة اسماً لمنطقة فيها المسجد كما هو كذلك في مسجد سليمان.[9]
در هیچ روایتی، امر به احرام از مسجد شجره یا اینکه آنجا میقات باشد، وارد نشده است؛ بلکه در آنها آمده که رسول خدا(صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) برای اهل مدینه «ذو الحلیفة» که همان «شجره» است را تعیین نموده است، کما اینکه وارد شده که «ذو الحلیفة» همان «مسجد شجرة» است، بنا بر این، جایی برای حمل مطلق بر مقید وجود ندارد و بعید نیست که «مسجد شجرة» اسمی باشد برای همان منطقهای که مسجد در آنجاست، همان طور که در «مسجد سلیمان» چنین است [که به کل شهری که در آن مسجد واقع شده، مسجد سلیمان، گفته میشود].
البته آیت الله خویی در حاشیه تفصیلی خود بر عروة، اگر چه حمل مطلق بر مقید را نمیپذیرد؛ ولی با توجه به دو صحیحه، میقات را همان مسجد شجره دانسته است. ایشان پس از بیان همان مطلبی که در حاشیه اینجا آورده بود و ذکر چند روایت، مینویسد:
إلّا أنه مع ذلك كلّه لا بدّ من الإحرام من مسجد الشجرة و اعتباره ميقاتاً لروايتين: الأُولى: صحيحة علي بن رئاب «فقال: (عليه السلام) إنّ رسول اللّٰه (صلّى اللّٰه عليه و آله) وقّت لأهل المدينة ذا الحليفة و هي الشجرة». الثانية: صحيحة الحلبي «و وقّت لأهل المدينة ذا الحليفة و هو مسجد الشجرة» فمدلول صحيح ابن رئاب أن ذا الحليفة و الشجرة اسمان لموضع واحد، و مدلول صحيح الحلبي أن ذا الحليفة هو مسجد الشجرة، فضم الروايات بعضها إلى بعض يقتضي كون الميقات نفس المسجد و لا داعي لحمل المطلق على المقيّد.[10]
با وجود همه اینها چارهای نیست جز اینکه احرام از مسجد شجره و میقات بودن آن را معتبر بدانیم به دلیل دو روایت، یکی صحیحه «علی بن رئاب» که میفرماید: «رسول خدا(صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) برای اهل مدینه ذو الحلیفه که همان شجره است را تعیین نمود». دوم: صحیحه «حلبی» که میفرماید: «برای اهل مدینه ذو الحلیفة که همان مسجد شجره است را تعیین نمود». مدلول صحیحه «ابن رئاب» این است که «ذو الحلیفة» و «شجرة» دو نام برای یک مکان هستند؛ و مدلول صحیحه «حلبی» این است که «ذو الحلیفة» همان «مسجد شجره» است. کنار هم قرار دادن این روایات، اقتضا میکند که میقات خود مسجد باشد و نیازی به حمل مطلق بر مقید نیز نیست.
اما صاحب عروة در نظریه نهایی خود مینویسد:
لكن مع ذلك الأقوى جواز الإحرام من خارج المسجد و لو اختياراً، و إن قلنا: إنّ ذا الحليفة هو المسجد، و ذلك لأنّه مع الإحرام من جوانب المسجد يصدق الإحرام منه عرفاً، إذ فرق بين الأمر بالإحرام من المسجد، أو بالإحرام فيه.[11]
لکن با وجود این، اقوا جواز احرام از خارج مسجد است حتی به صورت اختیاری و حتی اگر بگوییم: «ذو الحلیفة» همان «مسجد شجرة» است، زیرا اگر کسی از اطراف مسجد نیز محرم شود، عرفاً میگویند از مسجد محرم شده است، زیرا فرق است بین امر به احرام از مسجد و احرام در مسجد.
به هر حال، در جمعبندی این روایات این اختلاف نظرها وجود دارد؛ ولی به نظر ما میتوان با کمک روایات دیگر جمعبندی بهتری ارائه داد و آن روایاتی است که سیره رسول خدا را در احرام بستن گزارش کردهاند.
روایات بیانگر سیره رسول خدا (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ)
ظاهراً این بزرگواران روایات مربوط به سیره آن حضرت را ندیده باشند، چرا که هیچ یک از آنها ـ تا جایی که ما دیدیم ـ اشارهای به این روایات که در ادامه خواهد آمد، نکردهاند.
پیامبر (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) در زمان خود چند مرتبه از مدینه به سمت مکه حرکت نموده و مُحرم شده است، از روایاتی که این واقعه را گزارش کردهاند، میتوان فهمید که مکان احرام بستن ایشان در کجا بوده است، آیا در خود مسجد شجره محرم شدهاند یا در خارج از آن؟
روایت اولوَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ] بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ السِّنْدِيِّ وَ الْعَبَّاسِ كُلِّهِمْ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَقَامَ بِالْمَدِينَةِ عَشْرَ سِنِينَ لَمْ يَحُجَّ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ ﴿وَ أَذِّنْ فِي النّٰاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجٰالًا وَ عَلىٰ كُلِّ ضٰامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ﴾ فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنِينَ أَنْ يُؤَذِّنُوا بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص يَحُجُّ مِنْ عَامِهِ هَذَا فَعَلِمَ بِهِ مَنْ حَضَرَ الْمَدِينَةَ وَ أَهْلُ الْعَوَالِي وَ الْأَعْرَابُ فَاجْتَمَعُوا فَحَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِنَّمَا كَانُوا تَابِعِينَ يَنْتَظِرُونَ مَا يُؤْمَرُونَ بِهِ فَيَتَّبِعُونَهُ أَوْ يَصْنَعُ شَيْئاً فَيَصْنَعُونَهُ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي أَرْبَعٍ بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى ذِي الْحُلَيْفَةِ فَزَالَتِ الشَّمْسُ اغْتَسَلَ ثُمَّ خَرَجَ حَتَّى أَتَى الْمَسْجِدَ الَّذِي عِنْدَ الشَّجَرَةِ فَصَلَّى فِيهِ الظُّهْرَ وَ عَزَمَ بِالْحَجِّ مُفْرِداً وَ خَرَجَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْبَيْدَاءِ عِنْدَ الْمِيلِ الْأَوَّلِ فَصَفَّ النَّاسُ لَهُ سِمَاطَيْنِ فَلَبَّى بِالْحَجِّ مُفْرِداً وَ سَاقَ الْهَدْيَ سِتّاً وَ سِتِّينَ بَدَنَةً أَوْ أَرْبَعاً وَ سِتِّينَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى مَكَّةَ فِي سَلْخِ أَرْبَعٍ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ...[12]
شیخ طوسی به دو طریق صحیح از «معاویة بن عمار» روایت کرده است. «معاویة بن عمار» از امام صادق(عَلَیْهِالسَّلامِ) روایت کرده که فرمود:
پيامبر خدا(صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ)، ده سال در مدينه ماند و حج نگزارد. سپس خداوند، اين آيه را نازل فرمود: «ميان مردم، اعلامِ حج كن، تا مردم، پياده و سوار بر هر مَركب لاغر، از هر راه دورى بيايند». پس به [جارچيان] دستور داد با رساترين صدايشان اعلام كنند كه: پيامبر خدا، امسال به حج مىرود. اين را همه مردم مدينه و كوهنشينان و باديهنشينان دانستند. پس گِرد آمدند. پيامبر خدا نيز حج گزارد. آنان، تابع و منتظر فرمان بودند تا پيروى كنند، يا اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كارى كند تا آنان هم همان كار را انجام دهند.پيامبر خدا، چهار روز از ذى قعده مانده، بيرون شد. چون به ذو الحُلَيفه رسيد و ظهر شد، غسل كرد و بيرون رفت، تا به مسجدى كه نزدیک درخت است، آمد. نماز ظهر را در آنجا خواند و تصميم به حجّ افراد (عمره مفرده) گرفت. به راه افتاد، تا به بَيداء رسيد، نزدیک ميل اوّل. مردم، در دو رديف، براى او صف كشيدند. لبّيك حج افراد را گفت و شصت و شش يا شصت و چهار شتر براى قربانى كردن به همراه آورد، تا آنكه آخر روز چهارم ذى حجّه به مكه رسيد...
در این روایت که به طور تفصیلی حجة الوداع پیامبر اکرم را گزارش نموده و ما بخش اول آن را ذکر کردیم، تصریح شده که آن حضرت در مسجد شجره نماز خواند، ولی در فاصله حدود یک میلی (کمتر از دو کیلومتر) از آنجا یعنی در منطقه «بَیداء»[13] لبیک گفت، لبیک گفتن نیز همراه بستن احرام است، پس معلوم میشود در خارج از مسجد محرم شده است.
روایت دوموَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص حِينَ حَجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ خَرَجَ فِي أَرْبَعٍ بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ حَتَّى أَتَى الشَّجَرَةَ فَصَلَّى بِهَا ثُمَّ قَادَ رَاحِلَتَهُ حَتَّى أَتَى الْبَيْدَاءَ فَأَحْرَمَ مِنْهَا وَ أَهَلَّ بِالْحَجِّ...[14]
این روایت هم سند خیلی خوب دارد. بر اساس آن، امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) میفرماید:
رسول خدا (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) زمانی که خواست حجة الاسلام به جا آورد، در چهار روز مانده به پایان ذی القعده [از مدینه] خارج شد تا اینکه به شجرة رسید و در آنجا نماز خواند، سپس مرکبش را حرکت داد تا به «بیداء» رسید و از آنجا محرم شد و برای حج لبیک گفت...
در این روایت، تصریح شده که آن حضرت در «بیداء» محرم شده است.
روایت سوممُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ نَفِسَتْ بِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ بِالْبَيْدَاءِ لِأَرْبَعٍ بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَأَمَرَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَاغْتَسَلَتْ وَ احْتَشَتْ وَ أَحْرَمَتْ وَ لَبَّتْ مَعَ النَّبِيِّ ص وَ أَصْحَابِهِ فَلَمَّا قَدِمُوا مَكَّةَ لَمْ تَطْهُرْ حَتَّى نَفَرُوا مِنْ مِنًى وَ قَدْ شَهِدَتِ الْمَوَاقِفَ كُلَّهَا عَرَفَاتٍ وَ جَمْعاً وَ رَمَتِ الْجِمَارَ وَ لَكِنْ لَمْ تَطُفْ بِالْبَيْتِ وَ لَمْ تَسْعَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ فَلَمَّا نَفَرُوا مِنْ مِنًى أَمَرَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَاغْتَسَلَتْ وَ طَافَتْ بِالْبَيْتِ وَ بِالصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ كَانَ جُلُوسُهَا فِي أَرْبَعٍ بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ وَ عَشْرٍ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ وَ ثَلَاثِ أَيَّامِ التَّشْرِيقِ.[15]
«معاویة بن عمار» در این روایت صحیحه میگوید:
امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) فرمود: «اسماء بنت عميس» در حجة الوداع به مدت چهار روز باقى مانده از ماه ذى القعده در سرزمين «بيداء» به علت زائيدن «محمد بن ابى بكر» به حال نفاس درآمد. پس طبق دستور رسول خدا (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ)، وی غسل كرد و با خرقهای خود را پوشاند و محرم شد، و همراه پیامبر (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) و اصحاب ایشان، لبيک گفت...
طبق این گزارش نیز پیامبر و اصحابش در «بیداء» محرم شدهاند.
روایت چهارموَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ] عَنْهُ (الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ) عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا صَلَّيْتَ عِنْدَ الشَّجَرَةِ فَلَا تُلَبِّ حَتَّى تَأْتِيَ الْبَيْدَاءَ حَيْثُ يَقُولُ النَّاسُ يُخْسَفُ بِالْجَيْشِ.[16]
«منصور بن حازم» از امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) روایت کرده که فرمود:
هرگاه در شجره نماز خواندی، لبیک نگو [و محرم نشو] تا اینکه به «بیداء» برسی، همان جا که به گفته مردم، لشکر [سفیانی] فرو میرود.
روایت پنجموَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ] عَنْهُ (الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ) عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمْ يَكُنْ يُلَبِّي حَتَّى يَأْتِيَ الْبَيْدَاءَ.[17]
«عبدالله بن سنان» در این روایت صحیحه میگوید:
از امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) شنیدم که فرمود: رسول خدا (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) تلبیه نمیگفت تا اینکه به «بیداء» میرسید.
این روایات صحیحه که قابل خدشه هم نیستند، کاملا دلالت میکنند که سیره پیامبر اینگونه بود که اصلا در مسجد مُحرم نمیشد، بلکه در بیداء مُحرم میشد. بله فقط در یک روایت ضعیف السند، آن هم در پرسش راوی آمده است که ایشان در مسجد شجره محرم شده است. متن روایت که در جلسه قبل نیز بخشی از آن را خواندیم، چنین است:
وَ فِي الْعِلَلِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَاتِمٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْوَلِيدِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع لِأَيِّ عِلَّةٍ أَحْرَمَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ مَسْجِدِ الشَّجَرَةِ وَ لَمْ يُحْرِمْ مِنْ مَوْضِعٍ دُونَهُ فَقَالَ لِأَنَّهُ لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ صَارَ بِحِذَاءِ الشَّجَرَةِ نُودِيَ يَا مُحَمَّدُ قَالَ لَبَّيْكَ قَالَ أَ لَمْ أَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَيْتُكَ وَ وَجَدْتُكَ ضَالًّا فَهَدَيْتُكَ فَقَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ وَ الْمُلْكَ لَكَ لَا شَرِيكَ لَكَ فَلِذَلِكَ أَحْرَمَ مِنَ الشَّجَرَةِ دُونَ الْمَوَاضِعِ كُلِّهَا.[18]
شیخ صدوق در علل الشرائع به نقل از «حسین بن ولید» آورده است که شخصی چنین گفت:
از امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) پرسیدم: به چه علت رسول خدا (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) از مسجد شجره محرم شد و از غیر آنجا محرم نشد؟ فرمود: زیرا هنگامی که شبانه از محاذی شجره به آسمان سفر کرد به او خطاب شد: ای محمد! پاسخ داد: لبیک. خطاب شد: آیا تو را یتیم نیافتم و پناهت دادم و تو را گمراه نیافتم و هدایتت نمودم؟ پیامبر (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) فرمود: «همانا حمد و نعمت و ملک برای توست که شریکی نداری» از این رو، از شجره محرم شد نه دیگر مکانها.
این روایت علاوه بر ضعف سند، مشکل دیگری هم دارد و آن اینکه هر چند در کلام راوی احرام از مسجد ذکر شده، ولی در ذیل روایت، حضرت تصریح نموده که از «شجره» محرم شده است، بنا بر این، این روایت نیز بر خلاف آنچه گفته شد، دلالت ندارد، چه اینکه در صورت تعارض، تاب مقاومت در برابر آن همه روایت صحیح السند را ندارد که بر احرام از «بیداء» دلالت داشت.
نظریه مختاربه نظر میرسد با توجه به این روایاتی که سیره پیامبر را گزارش نموده، هیچ دلیلی وجود ندارد که بگوییم: احرام فقط باید در مسجد شجره صورت بگیرد؛ بلکه اگر فقط همین روایات وجود داشت، باید میگفتیم: احرام باید از «بیداء» و خارج از مسجد صورت بگیرد؛ ولی با توجه به روایات قبلی، خصوصاً صحیحه «حلبی» که بر یکی بودن «ذو الحلیفة» و «مسجد شجرة» دلالت داشت، میگوییم: در هر کجایی از منطقه «ذو الحلیفة»، اعم از مسجد و غیر آن، میتوان احرام بست.
بر این اساس، مراد از صحیحه «حلبی» این است که علامت منطقه «ذو الحلیفة»، «مسجد شجرة» است، یعنی میقات، کل این منطقه است و برای شناسایی این منطقه، علامتی وجود دارد و آن درخت معروفی بوده است که در کنارش مسجد شجره ساخته شده بود. لذا علامت این منطقه، درخت شجره یا مسجد شجره است. به همین جهت، روایاتی که میقات، را شجره دانسته نیز به این معنا نیست که فقط آنجایی که درخت یا مسجد وجود دارد، میقات باشد، بلکه میقات همان «ذو الحلیفة» است و شجره و مسجد آن، علامت آنجاست.
ممکن است آقایانی که بر مسجد شجره اکتفا میکنند، روایات صریح و صحیحی که بر احرام در «بیداء» دلالت دارند را این گونه توجیه کنند که پیامبر ابتدا در مسجد شجره محرم میشد؛ ولی کسی با خبر نمیشد، و هنگامی که به «بیداء» میرسید در آنجا بلند تلبیه میگفت.
اما در پاسخ میگوییم:
اولاً این توجیه بر خلاف ظاهر روایات است، زیرا در برخی از آنها تصریح شده که ایشان در بیداء محرم شد و حتی اصحاب ایشان نیز در آنجا محرم شدهاند.
ثانیاً طبق گزارش اول، مردم تابع و منتظر فرمان بودند تا پيروى كنند، منتظر بودند پیامبر (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) كارى كند تا آنان هم همان كار را انجام دهند «كَانُوا تَابِعِينَ يَنْتَظِرُونَ مَا يُؤْمَرُونَ بِهِ فَيَتَّبِعُونَهُ أَوْ يَصْنَعُ شَيْئاً فَيَصْنَعُونَهُ». بنا بر این، پیامبر در مقام تعلیم بودند و مخفیانه محرم شدن ایشان در مسجد، بر خلاف این غرض است.
ثالثاً این فعل تکرار شده است و اگر چنین امری صورت گرفته بود، حتما نقل میشد، ولی در هیچ نقلی نیامده که ایشان در مسجد محرم شده باشند و در «بیداء» تلبیه گفته باشند، افزون بر آنکه تلبیه و احرام همراه هم هستند.
به هر حال، اینکه حضرت امام احتیاط واجب کردند و فرمودند: «الأحوط الاقتصار على نفس مسجد الشجرة»[19] به نظر ما دلیلی ندارد، لذا ما این احتیاط را قبول نداریم.
عجیبتر آنکه برخی از فقها احتیاط کرده و گفتهاند باید در مسجد قدیم، محرم شوند! در حالی که اصلا در سیره رسول خدا وارد نشده که در مسجد محرم شده باشند. علاوه بر آن، کسانی که اکتفا به مسجد میکنند باید در باره خانمهایی که مشکل دارند، از باب اضطرار احرام در خارج از مسجد را بپذیرند؛ ولی طبق مبنای ما، در حال اختیار نیز جایز است که در مسأله دوم خواهد آمد.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله