اللّهُمَّ اجعَل... ما أجرى عَلى لِساني مِن لَفظَةِ فُحشٍ...أوِ سَبِّ حاضِرٍ...[1]
در تبیین این فراز از دعای مکارم الاخلاق به سه نوع از انواع ناسزاگویی اشاره شد و اینک نوع چهارم.
چهار: ناسزاگویی به کسی که به ما دشنام داده است.
آیا در برابر کسی که به ما ناسزا گفته است، جایز است مقابله به مثل کنیم و ما نیز به او ناسزا بگوییم؟ پاسخ این سؤال از روایت ذیل روشن میگردد.
گزارش شده که شخصی در حضور امیرالمؤمنین(عَلَیْهِالسَّلامِ) به «قنبر»، خدمتکار ایشان، ناسزا گفت، وقتی «قنبر» خواست جواب او را بدهد، حضرت، مانع شد و فرمود:
مَهْلًا يا قَنبرُ! دَعْ شاتِمَكَ مُهاناً تُرْضِ الرَّحمنَ وتُسخِطُ الشَّيطانَ وتُعاقِبُ عَدُوَّكَ، فَوَالذي فَلَقَ الحَبَّةَ وبَرَأ النَّسَمَةَ ما أرضَى المؤمنُ رَبَّهُ بِمِثلِ الحِلْمِ، ولا أسخَطَ الشَّيطانَ بِمِثلِ الصَّمتِ، ولا عُوقِبَ الأحمَقُ بمِثلِ السُّكوتِ عَنهُ.[2]
آرام باش قنبر! دشنامگوىِ خود را خوار و سرشكسته بگذار، تا خداى رحمان را خشنود و شيطان را ناخشنود كرده و دشمنت را كيفر داده باشى. قسم به خدايى كه دانه را شكافت و خلايق را بيافريد، مؤمن، پروردگار خود را با چيزى همانند بردبارى و گذشت خشنود نكرد و شيطان را با حربهاى چون خاموشى به خشم نياورد و احمق به چيزى مانند سكوت در مقابل او مجازات نشد.
در حالات یکی از بزرگان که در بازار قم نماز میخواند، وارد شده که همسر بداخلاقی داشت. یک بار هنگام نماز جماعت، همسر او جلوی مردم به او فحش میدهد؛ ولی ایشان سکوت میکند و در برابر این مشکل صبر میکند. صبر و سکوتی که موجب رسیدن به مقاماتی برای ایشان و دیگر بزرگانی شده است که گرفتار چنین مشکلاتی در خانواده بودهاند.
بحث فقهیموضوع: مواقیت حج
یادآوریهمان طور که قبلا عرض شد، با توجه به طولانی بودن مبحث حج، در مقاطع مختلف و در لابلای مباحث حج، یکی از مسائل کثیر الابتلاء مثل «نجاست اهل کتاب و مشرک»، «محدوده آرایش زنان» و «مراجعه به پزشک غیر همجنس» یا مسائل جدید مثل «پیوند اعضا»، «بانک» و «بیمه» را مطرح میکنیم. در چند جلسه قبل، مبحث «کثیر السفر» از مباحث مربوط به صلاة مسافر را مطرح کردیم و نتیجه این شد که یکی از شرائط شکسته شدن نماز مسافر این است که از کسانی نباشد که سفر کردن، کار و عمل آنها محسوب میشود. مراد از کار نیز اعم از شغل و حرفه است. از میان این افراد نیز فقط در مورد رانندهها احتیاط مستحب آن است که در سفر اول بعد از اقامت ده روز در جایی، نمازشان را جمع بخوانند.
از این جلسه به مسائل حج باز میگردیم. بحث جدید راجع به میقاتها در حج است.
مواقیت حجحضرت امام در تحریر میفرماید:
القول في المواقيت و هي المواضع التي عينت للإحرام، و هي خمسة لعمرة الحج.[3]
گفتارى در مورد ميقاتها. ميقاتها، جاهايى است كه براى احرام تعيين شده است؛ و براى عمره حج، پنج موضع است.
این پنج میقات عبارتند از: «ذو الحلیفة»، «عقیق»، «جحفة»، «یلملم» و «قرن المنازل» که طی هفت مسأله مطرح شدهاند.
پیش از بررسی این مسائل، مفهوم لغوی و اصطلاحی «میقات» را بیان میکنیم.
«میقات» اسم آلة از ریشه «وقت» است، مانند «میزان» که به معنای وسیله سنجش است. این کلمه در قرآن، در دو معنا به کار رفته است:
الف) معنای مصدری، یعنی وقت تعیین کردن و قرار دادن وقت برای چیزی است، مانند:
﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوٰاقِيتُ لِلنّٰاسِ وَ الْحَجِّ...﴾.[4]
از تو درباره ماههاى نو [و حكمت تغيير شكل آنها از هلال تا بدر] مىپرسند، بگو: آنها وقتها را براى مردم و براى حج معين مىكنند...
ب) وعدگاهی که برایش وقت تعیین شده است، مانند:
﴿وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِميقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّه...﴾.[5]
و چون موسى به وعده گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت...
کلمه «میقات» در اصطلاح نیز به معنای مکان معینی برای احرام بستن به کار میرود. این معنا یا در لسان پیامبر و اهلبیت تبدیل به یک حقیقت شرعیه شده است یا اینکه در لسان مسلمانان و عرف مردم تبدیل به حقیقت متشرعه شده است.
در اینجا دو بحث را پی میگیریم، یک: تعداد مواقیت، دو: محدوده آنها.
بحث اول: تعداد مواقیتحضرت امام برای عمره تمتع، پنج میقات ذکر کردند و در مسأله هفتم نیز سه میقات دیگر را ذکر میکنند: «مکه» برای احرام حج تمتع، «دویرة الاهل» یا همان منزل هر شخص، برای احرام کسی که خانهاش در مکه و اطراف آن تا قبل از مواقیت پنجگانه است و «أدنی الحل» برای احرام عمره مفرده که افضل در یکی از این سه نقطه است: «حدیبیة»، «جعرانة» و «تنعیم».
اما صاحب عروة در همان ابتدا به صورت یکجا میفرماید: از مجموع اخبار استفاده میشود که مکانهایی که احرام بستن در آنها جایز است ده مورد است: «ذو الحلیفة»، «عقیق»، «جحفة»، «یلملم»، «قرن المنازل»، «مکة»، «دویرة الاهل»، «فخّ»، «محاذاة أحد المواقیت الخمسة» و «أدنی الحلّ».
در باره میقات عمره تمتع، چهار مکان از پنج مکان یاد شده، مورد اتفاق همه مسلمانها اعم از شیعه و سنی است، ولی در یکی از آنها یعنی، «عقیق» که میقات اهل عراق است، اختلاف نظر است. شیخ طوسی این اختلاف را در الخلاف اینگونه بیان داشته است:
المواقيت الأربعة لا خلاف فيها، و هي: قرن المنازل، و يلملم- و قيل: المسلم- و الجحفة، و ذو الحليفة. فأما ذات عرق، فهو آخر ميقات أهل العراق، لأن أوله المسلخ، و أوسطه غمرة، و آخره ذات عرق. و عندنا أن ذلك منصوص عليه من النبي صلى الله عليه و آله و الأئمة عليهم السلام بالإجماع من الفرقة و أخبارهم. و أما الفقهاء، فقد اختلفوا فيه: فذهب طاوس، و أبو الشعثاء جابر بن زيد، و ابن سيرين إلى أنه ثبت قياسا. فقال طاوس: لم يوقت رسول الله صلى الله عليه و آله ذات عرق، و لم يكن حينئذ أهل المشرق، فوقت الناس ذات عرق. و أما أبو الشعثاء فقال: لم يوقت رسول الله صلى الله عليه و آله لأهل المشرق شيئا، فاتخذ الناس بحيال قرن ذات عرق. و ابن سيرين قال: وقت عمر بن الخطاب ذات عرق لأهل العراق... و قال الشافعي في الأم: لا أحسبه إلا كما قال طاوس. و قال أصحابه: ثبت عن النبي صلى الله عليه و آله نص في ذلك. دليلنا: ما قلناه من إجماع الفرقة و أخبارهم...[6]
در چهار میقات اختلافی نیست، یعنی: «قرن المنازل، «یلمم» یا «مسلم»[7] و «جحفة»، اما «ذات عرق» که [از نظر شیعه] آخرین میقات اهل عراق است ـ زیرا اولین آن «مسلخ» و وسطش «غمرة» است ـ مورد اختلاف است. این مطلب، برای ما به دلیل اینکه به واسطه اجماع و روایات از طرف پیامبر (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) و ائمه (عَلَیْهِمُالسَّلامِ) تصریح شده، ثابت شده است؛ اما فقهای اهل سنت در آن اختلاف نظر دارند، «طاوس»، «ابو الشعثاء جابر بن زید» و «ابن سیرین» گفتهاند: در قیاس با چهار میقات دیگر، ثابت شده [نه اینکه منصوص باشد]. «طاوس» میگوید: رسول خدا (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) «ذات عرق» را به عنوان میقات تعیین نکرده است، زیرا در آن زمان، هنوز مسلمانی در مشرق نبوده است، لذا مردم خودشان «ذات عرق» را میقات قرار دادهاند، همچنین «ابو الشعثاء» میگوید: رسول خدا (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) برای اهل مشرق میقاتی تعیین نکرده است، بلکه مردم به موازات «قرن المنازل»، «ذات عرق» را میقات قرار دادند. «ابن سیرین» نیز میگوید: «عمر بن خطاب» «ذات عرق» را برای اهل عراق، میقات قرار داد... «شافعی» در کتاب الأم میگوید: غیر از آنچه «طاوس» گفته را گمان نمیکنم، اما شاگردانش میگویند: از پیامبر (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) نصّی در این باره وارد شده است. دلیل ما همان اجماع و روایات است که اشاره شد...
بنا بر این، در این مسأله در میان شیعه اختلافی نیست که لااقل پنج میقات از سوی معصومین تعیین شده است. در اینجا برخی از این روایات را میخوانیم.
روایاتدر بعضی از روایات پنج تا میقات ذکر شده است و در بعضی از روایات شش تا. مثلا در این روایت پنج میقات بیان شده است:
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ] عَنْهُ (عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ) عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْإِحْرَامُ مِنْ مَوَاقِيتَ خَمْسَةٍ وَقَّتَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص لَا يَنْبَغِي لِحَاجٍّ وَ لَا لِمُعْتَمِرٍ أَنْ يُحْرِمَ قَبْلَهَا وَ لَا بَعْدَهَا وَقَّتَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ وَ هُوَ مَسْجِدُ الشَّجَرَةِ يُصَلِّي فِيهِ وَ يَفْرِضُ الْحَجَّ وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الشَّامِ الْجُحْفَةَ وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ النَّجْدِ الْعَقِيقَ وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الطَّائِفِ قَرْنَ الْمَنَازِلِ وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الْيَمَنِ يَلَمْلَمَ وَ لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَرْغَبَ عَنْ مَوَاقِيتِ رَسُولِ اللَّهِ ص.[8]
«حلبی» در این روایت صحیحه میگوید:
امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) فرمود: احرام، از ميقاتهاى پنجگانه است كه پيامبر خدا (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) تعيين كرده است. سزاوار نيست كه حجگزار و عمرهگزار پيش از آنها يا پس از آنها احرام ببندند، برای اهل مدینه «ذو الحلیفة» را تعیین نمود. همان مسجد شجره که در آن نماز خواند و حج را واجب نمود، و برای اهل شام «حجفة»، برای اهل نجد «عقیق» و برای اهل طائف «قرن المنازل» و برای اهل یمن «یلمم» را تعیین نمود. و سزاوار نيست كسى از ميقاتهاى پيامبر خدا (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) روىگردان شود.
ولی در این روایت، شش میقات ذکر شده است:
وَ [مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ] عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ أَنْ تُحْرِمَ مِنَ الْمَوَاقِيتِ الَّتِي وَقَّتَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تُجَاوِزْهَا إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْرِمٌ فَإِنَّهُ وَقَّتَ لِأَهْلِ الْعِرَاقِ وَ لَمْ يَكُنْ يَوْمَئِذٍ عِرَاقٌ بَطْنَ الْعَقِيقِ مِنْ قِبَلِ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الْيَمَنِ يَلَمْلَمَ وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الطَّائِفِ قَرْنَ الْمَنَازِلِ وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الْمَغْرِبِ الْجُحْفَةَ وَ هِيَ مَهْيَعَةُ وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ وَ مَنْ كَانَ مَنْزِلُهُ خَلْفَ هَذِهِ الْمَوَاقِيتِ مِمَّا يَلِي مَكَّةَ فَوَقْتُهُ مَنْزِلُهُ.[9]
«معاویة بن عمار» میگوید:
امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) فرمود: از تماميّت حج و عمره، آن است كه از ميقاتهايى احرام ببندى كه پيامبر(صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) خدا تعيين كرده است و جز با حالت احرام، از آنها نگذرى. همانا [پيامبر(صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ)] براى اهل عراق، «وادى عقيق» را، ميقات قرار داد ـ با آنكه آن هنگام، هنوز عراق [دارای مسلمان] نبود ـ و براى مردم يمن، «يلملم» را معين ساخت و براى طائفيان، «قرن المنازل» را و براى اهل مغرب (شاميان)، «جحفه» را كه همان «مهيعه» است و براى اهل مدينه، «ذو الحلیفه» را، و هركه خانهاش پشت اين ميقاتها به طرف مكه باشد، منزلش ميقات اوست.
این اختلاف به خاطر این است که روایت اول میقاتهای کسانی که از خارجِ حرم میآیند را ذکر نموده است؛ ولی روایت دوم علاوه بر آن، میقات کسانی که داخل مکه و اطراف آن تا قبل از میقاتهای پنجگانه هستند را نیز بیان نموده است، بنا بر این، تعارضی در کار نیست.
بحث دوم: محدوده هر یک از مواقیتتبیین محدوده هر یک از مواقیت پنجگانه و اینکه هر یک از آنها برای چه کسانی قرار داده شده است، موضوع این بحث است که به ترتیب، مورد بررسی قرار میگیرند.
یک: ذوالحلیفةحضرت امام اولین میقات را «ذو الحلیفة» دانسته است. متن عبارت ایشان چنین است:
الأول: ذو الحليفة، و هو ميقات أهل المدينة و من يمر على طريقهم، و الأحوط الاقتصار على نفس مسجد الشجرة، لا عنده في الخارج، بل لا يخلو من وجه.[10]
اول: «ذو الحليفه»؛ و آن ميقات اهل مدينه و كسى كه از راه آنها عبور مىكند مىباشد. و احتياط آن است كه به خود مسجد شجره اكتفا شود نه آنكه بيرون مسجد نزد آن محرم شود بلكه اين مطلب خالى از وجه نيست.
در این بخش، سه فرع مطرح میشود:
یک: «ذو الحلیفة» میقات است و اختصاص به اهل مدینه ندارد، بلکه هر کس از مسیر آنها به سمت مکه حرکت کند، نیز از آنجا محرم میگردد.
دو: آیا «ذو الحلیفة» اسم خودِ مسجد است یا منطقهای است که مسجد در آن قرار دارد؟
سه: بر فرض که بگوییم خود مسجد است، آیا از خارج از مسجد هم میشود، احرام بست یا نه؟
فرع اولاین فرع بحث خاصی ندارد و طبق روایات، شکی نیست که «ذوالحلیفة» یکی از مواقیت است. یکی از این روایات که سند صحیحی دارد، این است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ دَاوُدَ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع حَدِّثْنِي عَنِ الْعَقِيقِ أَ وَقْتٌ وَقَّتَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَوْ شَيْءٌ صَنَعَهُ النَّاسُ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَقَّتَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الْمَغْرِبِ الْجُحْفَةَ وَ هِيَ عِنْدَنَا مَكْتُوبَةٌ مَهْيَعَةُ وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الْيَمَنِ يَلَمْلَمَ وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الطَّائِفِ قَرْنَ الْمَنَازِلِ وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ نَجْدٍ الْعَقِيقَ وَ مَا أَنْجَدَتْ.[11]
«ابو ایوب الخزاز» میگوید:
به امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) عرض کردم: درباره [وادی] «عقیق» برایم بگو که آیا میقاتی است که رسول خدا (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) تعیین کرده است یا ساخته مردم است؟ فرمود: همانا رسول خدا (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) براى اهل مدينه، «ذو الحُلَيفه» را معین ساخت و براى اهل مغرب (شاميان)، «جُحفه» را ـ كه نزد ما «مَهيَعه» نوشته شده ـ و براى مردم يمن، «يَلَملَم» را و براى طائفيان، «قَرن المنازل» را و براى اهل نجد، «وادى عقيق» را ميقات قرار داد، با آنكه آن هنگام، هنوز نجد نبود.
در این روایت تصریح شده که «ذو الحلیفة» میقات اهل مدینه است.
فرع دومدر اینکه «ذو الحلیفة» اسم مسجد است یا اسم منطقهای که مسجد شجره در آن قرار دارد، اختلاف نظر وجود دارد. حضرت امام همان طور که گذشت، احتیاط مستحب دانست که از خود مسجد محرم شود نه از خارج آن.
آیت الله سبحانی در تبیین این فرع، ابتدا فرموده که از بعضی از معاجم لغت استفاده میشود که «ذو الحلیفة» اسم یک منطقه است و مسجد جزئی از آن است.[12] مثلا از معجم البلدان آورده که نوشته است:
ذو الحليفة قرية بينها و بين المدينة ستة أميال أو سبعة، و منها ميقات أهل المدينة، و هو من مياه جشم.[13]
«ذو الحلیفة» روستایی است در فاصله شش یا هفت میلی مدینه که میقات اهل مدینه از آنجاست و بخشی از آبهای «جشم» است.
همچنین از صحاح نقل کرده که آن را نام جایی دانسته است،[14] و به نقل از قاموس المحیط مینویسد:
موضع على ستة أميال من المدينة، و هو ماء لبني جشم.[15]
محلی است در شش میلی مدینه، از آبهای «بنی جشم».
به نقل از مصباح المنیر نیز آورده است:
ماء من مياه بني جشم، ثمّ سمّي به الموضع، و هو ميقات أهل المدينة نحو مرحلة عنها، و يقال: على ستة أميال.[16]
آبی است از آبهای «بنی جشم» که محلی به آن نامیده شده است و آن، میقات اهل مدینه است در فاصله یک مرحلهای از آنجا و گفته شده: در فاصله شش میلی آن.
پس از نقل این عبارت، نظر برخی از فقها مثل شیخ طوسی و علامه را آورده که آن را بر مسجد شجره اطلاق کردهاند و سپس مینویسد:
أمّا الآن فقد يطلق ذو الحليفة على نفس البلدة، و هي عامرة، تبعد عن مركز المدينة حوالي تسعة كيلومترات، و ربّما يطلق على المنطقة: آبار علي، نسبة للإمام علي بن أبي طالب عليه السّلام، لبئر موجود فيها تعرف باسمه، و يقال في اللغة العامية: أبيار علي.[17]
امروزه «ذو الحلیفة» گاه بر خود شهر، یعنی «عامرة» اطلاق میگردد که از مرکز مدینه حدود نُه کیلومتر فاصله دارد و گاه بر منطقه «آبار علی» اطلاق میشود. این منطقه را به خاطر وجود چاهی که منسوب به امام علی (عَلَیْهِالسَّلامِ) است، به این نام نامیدهاند و در زبان عامیانه به آن، «أبیار علی» گفته میشود.
و در نهایت میفرماید:
الترجيح لأحد القولين مشكل، للاختلاف الكثير في الكلمات، بين الفقهاء، و أمّا ما هو المستفاد من الروايات فسيوافيك بيانه في الفرع التالي.[18]
ترجیح یکی از این دو قول مشکل است، زیرا در عبارات و میان فقها اختلاف نظر زیاد است، اما آنچه از روایات استفاده میشود، در فرع بعدی خواهد آمد.
به هر حال، مهم آن مفهومی است که از روایات استفاده میشود. روایات در این باره را میتوان به چهار دسته تقسیم نمود:
1 ـ میقات، «ذو الحلیفة» استدستهای از روایات تصریح میکنند که میقات اهل مدینه، «ذو الحلیفة» است، مانند همان صحیحه «ابو ایوب خزاز» که خواندیم و در آن آمده بود: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَقَّتَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ».[19] روایتهای دوم، پنجم و ششم باب اول از ابواب «المیقات» نیز در این دسته جای دارند.
2 ـ میقات، «شجرة» استدستهای دیگر از روایات، میقات اهل مدینه را «شجرة» دانستهاند نه «مسجد شجرة»، مانند روایت نُهم این باب که میفرماید:
وَ [عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ] عَنْهُ (عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ) عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُتْعَةِ فِي الْحَجِّ مِنْ أَيْنَ إِحْرَامُهَا وَ إِحْرَامُ الْحَجِّ قَالَ وَقَّتَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَهْلِ الْعِرَاقِ مِنَ الْعَقِيقِ وَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ يَلِيهَا مِنَ الشَّجَرَةِ وَ لِأَهْلِ الشَّامِ وَ مَنْ يَلِيهَا مِنَ الْجُحْفَةِ وَ لِأَهْلِ الطَّائِفِ مِنْ قَرْنٍ وَ لِأَهْلِ الْيَمَنِ مِنْ يَلَمْلَمَ فَلَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَعْدُوَ مِنْ هَذِهِ الْمَوَاقِيتِ إِلَى غَيْرِهَا.[20]
«علی بن جعفر» در این روایت صحیح السند، از برادرش امام کاظم (عَلَیْهِالسَّلامِ) میپرسد:
احرام متعه حج و احرام حج از کجاست؟ فرمود: رسول خدا (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) برای اهل عراق، از «عقیق»، برای اهل مدینه و اطرافش از «شجرة»، برای اهل شام و اطرافش از «جحفة»، برای اهل طائف از «قرن المنازل» و برای اهل یمن از «یلملم» میقات قرار داد و برای کسی که از این مواقیت میگذرد، جایز نیست که از غیر آنها محرم شود.
روایت سیزدهم این باب نیز اشاره به همین مطلب دارد. در این روایت که سندش مشکل دارد، امام صادق(عَلَیْهِالسَّلامِ) در پاسخ این سؤال که به چه علت رسول خدا (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) از مسجد شجره محرم شد و از غیر آنجا محرم نشد؟ چنین میفرماید:
لِأَنَّهُ لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ صَارَ بِحِذَاءِ الشَّجَرَةِ نُودِيَ يَا مُحَمَّدُ قَالَ لَبَّيْكَ...[21]
زیرا هنگامی که شبانه از محاذی شجره به آسمان سفر کرد به او خطاب شد: ای محمد! پاسخ داد: لبیک...
در این روایات و نیز روایت چهارم باب ششم و روایت اول تا سوم باب هفتم، میقات، خود شجره یا محاذی آن دانسته شده است نه مسجد شجره.
3 ـ «ذو الحلیفة»، «شجرة» استدر حدیث هفتم باب اول که صحیح السند است، «ذو الحلیفة» همان «شجرة» دانسته شده است، میفرماید:
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْأَوْقَاتِ الَّتِي وَقَّتَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص لِلنَّاسِ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَقَّتَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ وَ هِيَ الشَّجَرَةُ وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الشَّامِ الْجُحْفَةَ وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الْيَمَنِ قَرْنَ الْمَنَازِلِ وَ لِأَهْلِ نَجْدٍ الْعَقِيقَ.[22]
«علی بن رئاب» میگوید:
از امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) درباره میقاتهایی که رسول خدا (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) برای مردم معین کردند، پرسیدم، فرمود: رسول خدا (صَلَّیاللهُعَلَیْهِوَآلِهِ) برای اهل مدینه «ذو الحلیفة» که همان «شجرة» است را معین نمود و برای اهل شام «جحفة» را و برای اهل یمن «قرن المنازل» و برای اهل نجد، «عقیق» را معین نمود.
در واقع، این روایت، جمع میان روایات دسته اول و دسته دوم است، زیرا «ذو الحلیفة» و «شجرة» را به یک مکان اطلاق نموده است، بنا بر این، طبق این سه دسته از روایات، میقات اهل مدینه، منطقه «ذو الحلیفة» یا همان «شجرة» است، اما مشکل، دسته چهارم است که «ذو الحلیفة» و «مسجد شجرة» را یکی دانستهاند. این دسته را در جلسه آینده میخوانیم.
غفر الله لنا و لکم ان شاء الله